-
تعداد ارسال ها
254 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
وبلاگها
بخش دریافت
Articles
تمامی مطالب نوشته شده توسط تقوی
-
چطور می توان پذیرفت که یک کودک امام شود؟ پاسخ اجمالی: امامت یک مقام الهی است که به افراد شایسته از سوی خداوند عطا میشود، نه بر اساس سن ظاهری. قرآن کریم نمونههایی از نبوت در کودکی را ذکر کرده است، از جمله حضرت یحیی و حضرت عیسی (ع) که در سنین خردسالی به نبوت رسیدند. در روایات اهلبیت (ع) نیز، امام جواد (ع) با حضرت عیسی (ع) مقایسه شدهاند، چراکه هر دو در سن کم حجت خدا بودند؛ امامان جواد (ع) و هادی (ع) در کودکی توانایی علمی خود را در مناظرات به اثبات رساندند، و حتی برخی بزرگان شیعه که در امامت ایشان تردید داشتند، پس از بررسی علمی قانع شدند. بنابراین، امامت در کودکی نهتنها ناممکن نیست، بلکه مطابق آموزههای قرآن، روایات و تاریخ شیعه، امری الهی و ممکن است؛ اراده الهی فراتر از محدودیتهای ظاهری بشر است، و او هرکس را که شایسته باشد، در هر سنی به امامت برمیگزیند. پاسخ تفصیلی: امامت در آموزههای شیعه جایگاهی بس رفیع دارد؛ مقامی الهی که بر اساس حکمت و مصلحت الهی به افراد شایسته عطا میشود. در این میان، برخی از امامان چون امام جواد (ع) در ۸ سالگی[1]، امام هادی (ع) در 8 سالگی[2] و امام زمان (عج) در ۵ سالگی[3] به امامت رسیدند؛ این واقعیت، سؤالی اساسی را مطرح میکند: چگونه میتوان پذیرفت که کودکی امام شود؟ نگاهی به شواهد قرآنی در قرآن کریم نمونههایی از اعطای مقام نبوت و حکم الهی در سنین کودکی ذکر شده است؛ خداوند متعال میفرماید: «ای یحیی! کتاب را به قوت و نیرومندی بگیر؛ و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم»[4] و درباره حضرت عیسی (ع) نقل میکند: «پس مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید.] گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است، سخن بگوییم؟! - نوزاد [از میان گهواره] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است»[5] این آیات به صراحت بر اعطای نبوت در کودکی دلالت دارند؛ بسیاری از علمای شیعه و حتی برخی مفسران اهلسنت، این آیات را بر نبوت در همان دوران کودکی حمل کردهاند[6]. اما درباره مفهوم «حکم» در مورد حضرت یحیی (ع)، آیا به معنای نبوت است یا صرفاً علم و حکمت؟ این موضوع میان مفسران شیعه و اهلسنت محل اختلاف بوده است؛[7] فخر رازی، مفسر برجسته اهلسنت، معتقد است که «حکم» در این آیه به معنای نبوت است. [8] تشبیه امام جواد (ع) به حضرت عیسی (ع) در برخی روایات، امام جواد (ع) با حضرت عیسی (ع) مقایسه شدهاند، چراکه هر دو در سنین کودکی حجت خدا بودند؛ امام رضا (ع) نیز در پاسخ به کسانی که از خردسالی امام جواد (ع) تعجب میکردند، این مشابهت را مورد تأکید قرار داد[9]. نگاهی به شواهد روایی در احادیث نیز نمونههای روشنی از تأکید بر امامت در سنین کم وجود دارد: امام جواد (ع) در پاسخ به کسانی که به سن کم ایشان ایراد میگرفتند، فرمود: «چرا انکار میکنید؟ در حالی که خداوند به پیامبرش فرمان داد که امت را با بصیرت به سوی حق دعوت کند؛ به خدا سوگند، در آن زمان تنها علی (ع) که ۹ سال داشت از او پیروی کرد، و من نیز در همان سن هستم.»[10] امام رضا (ع) در پاسخ به فردی که از خردسالی امام جواد (ع) شگفتزده شده بود، فرمود: «آیا تعجب میکنی؟ خداوند، حضرت عیسی (ع) را در سنی کمتر از ابوجعفر (ع) به نبوت برگزید، پس چرا امامت در سن کودکی غیرممکن باشد؟»[11] صفوان بن یحیی از امام رضا (ع) پرسید: «فرزند شما تنها سه سال دارد، آیا ممکن است امام باشد؟» امام پاسخ داد: «مگر حضرت عیسی (ع) در سه سالگی حجت خدا نشد؟»[12] امامت در کودکی، یک سنت الهی روایات متعددی از پیامبر (ص) و امامان پیشین، امامت کودکان را تأیید کردهاند[13]. علاوه بر این، زندگی امامان جواد (ع) و هادی (ع)، که در کودکی به امامت رسیدند، بهترین گواه بر این حقیقت است ؛ تواناییهای علمی و پاسخ به چالشهای فکری در مناظرات، دلیلی روشن بر شایستگی ایشان در جایگاه امامت است. نگاهی به سیره امامان: شیخ مفید (ره) مینویسد: «جمهور شیعه و مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) را به وزارت، خلافت و وصایت دعوت کرد، در حالی که سنش کم بود، ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد.»[14] پس از شهادت امام رضا (ع)، حتی برخی بزرگان شیعه در امامت امام جواد (ع) تردید کردند؛ لذا ۸۰ فقیه برجسته نزد ایشان رفتند تا آزمونی علمی برگزار کنند؛ ایشان با پاسخهای دقیق و بینقص، همگی را قانع کرد و موجب ایمان آنان به امامتش شد[15]. در نهایت، اعتراف مأمون عباسی[16] و سایر مخالفان بر توانایی علمی امام جواد (ع)، مهر تأییدی بر این حقیقت بود. نتیجهگیری امامت در سنین کودکی نه تنها محال نیست، بلکه قرآن، روایات و تاریخ آن را تأیید کردهاند؛ چنان که در مواردی همچون نبوت حضرت عیسی و یحیی (ع) نیز نمونههای مشابهی مشاهده شده است؛ آنچه مهم است، اذن الهی و شایستگی ذاتی امام است، نه سن ظاهری؛ نباید فراموش کنیم که قدرت خداوند نامحدود است و اراده او بر همه چیز حاکم. [1] الارشاد، الشیخ المفید، ج 2ص 273 [2] همان، ج 2 ص 297 [3] همان، ص۳۳۹ [4] مریم/12 «يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» [5] همان/ 29 و 30 «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ۖ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا - قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا» [6] اثبات الوصیة، مسعودی، علی ابن الحسین، ص ۲۲۰- تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی، ج ۵، ص ۳۳۱ - الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری ج ۳، ص 15 – التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، الرازی، فخرالدین، ج 21، ص 516 [7] فتح القدیر، الشوکانی، ج ۳، ص 384 - روح البیان، شیخ اسماعیل حقى ، ج ۵، ص ۳۱۹ - المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبایی، ج 14، ص 28 [8] التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، الرازی، فخرالدین، ج 21، ص 516 «الحکم هو النبوة فان الله تعالى احکم عقله فی صباه و أوحى الیه و ذلک لان الله تعالى قد بعث یحیى و عیسی و هما صبیان». [9] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص384، ح6 [10] همان. [11] اثبات الوصیة، مسعودی، علی ابن الحسین، ص ۲۲۰ [12] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص321، ح10 [13] رجوع شود به سوال « امامان بعد از پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله وسلم) چند نفر هستند و چه کسانی می باشند؟» [14] الفصول المختارة، الشیخ المفید؛ ص 316 [15] اثبات الوصیة، مسعودی، علی ابن الحسین، ص ۲۲۰ [16] الاحتجاج، الطبرسی، ابومنصور، ج ۲، ص 443 « فَقَالَ لَهُمْ وَيْحَكُمْ إِنِّي أَعْرَفُ بِهَذَا الْفَتَى مِنْكُمْ وَ إِنَّ هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ عِلْمُهُمْ مِنَ اللَّهِ »
-
دلیل امامت ائمه دوازده گانه در مکتب امامیه چیست؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در ادله اثبات امامت
دلیل امامت ائمه دوازده گانه در مکتب امامیه چیست؟ پاسخ اجمالی اعتقاد به امامت دوازده امام در مکتب امامیه بر پایه مستندات متعدد از قرآن و احادیث نبوی استوار است. این باور بر چند اصل اساسی مبتنی است: حدیث دوازده خلیفه: پیامبر اکرم (ص) در احادیث متعددی، تعداد جانشینان خود را دوازده نفر از قریش معرفی کردهاند، که این روایت در منابع معتبر شیعه و اهل سنت آمده است. احادیث نامبرده شده: برخی احادیث، نام دوازده امام را بهطور صریح ذکر کرده و آنان را به عنوان جانشینان پیامبر معرفی میکنند. عصمت امامان: امامان دوازدهگانه از هرگونه خطا و گناه مصون بوده و هدایت الهی را بدون اشتباه به جامعه منتقل میکنند. برتری علمی و اخلاقی: امامان از نظر دانش، فضائل اخلاقی و کمالات، برترین افراد زمان خود بوده و شایستگی رهبری امت را داشتهاند. معجزات و کرامات: امامان با انجام معجزات و کرامات، ارتباط الهی خود را اثبات کرده و هدایت معنوی جامعه را بر عهده داشتهاند. نتیجهگیری: امامت دوازده امام، یکی از اصول بنیادین مکتب امامیه است که بر پایه احادیث نبوی، عصمت، برتری علمی و اخلاقی، و معجزات آنان تثبیت شده است. این امامان که از سوی خداوند منصوب شدهاند، نقش مهمی در هدایت و رهبری جامعه اسلامی ایفا میکنند. پاسخ تفصیلی: اعتقاد به امامت دوازده امام در مکتب امامیه بر پایه دلایل متعدد و مستندات قوی در آموزههای شیعه بنا شده است. این دلایل را میتوان در چند محور اصلی دستهبندی کرد: ۱. حدیث دوازده خلیفه یکی از مهمترین مستندات برای امامت دوازده امام، احادیثی است که تعداد خلفای پیامبر را به دوازده نفر از قریش محدود میکند؛[1] این احادیث نه تنها در منابع شیعه، بلکه در منابع معتبر اهل سنت مانند صحیح مسلم[2]، مسند ابن حنبل[3]، صحیح بخاری[4]، صحیح ابن حبان[5] و ینابیع المودة[6] نیز ذکر شدهاند؛ پیامبر اکرم (ص) در یکی از این احادیث فرمودهاند: "پس از من دوازده خلیفه خواهند بود که همگی از قریش هستند؛"[7] این احادیث، ارتباط دوازده امام را با نقش آنان به عنوان جانشینان پیامبر (ص) تأیید میکنند. ۲. احادیثی که نام امامان را ذکر کردهاند دستهای دیگر از احادیث، بهطور صریح نام دوازده امام را ذکر کرده و آنان را به عنوان جانشینان پیامبر معرفی میکنند؛ این احادیث از امام علی (ع) به عنوان نخستین امام تا امام مهدی (عج) به عنوان آخرین امام را شامل میشوند، مانند: "امامان پس از من دوازده نفرند؛ نخستین آنان علی بن ابیطالب (ع) و آخرینشان قائم (المهدی) است؛ اطاعت از آنان، اطاعت از من و نافرمانی از آنان، نافرمانی از من است؛ هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است؛"[8] حتی در برخی احادیث، پیامبر (ص) نام و القاب دوازده امام را بهطور کامل بیان کردهاند؛[9] در حدیث اللوح، نامهای دوازده امام (ع) همراه با ویژگیهای خاصشان ذکر شده است.[10]-[11] ۳. عصمت امامان عصمت امامان یکی از دلایل اساسی امامت آنان محسوب میشود؛ احادیث متعددی بر عصمت امامان تأکید دارند و جایگاه منحصر به فرد آنان را در میان مردم برجسته میسازند؛ از دیدگاه عقلانی، امام باید معصوم باشد و از آنجا که هیچکس جز امامان دوازدهگانه دارای عصمت نبوده است، امامت آنان امری ضروری تلقی میشود؛[12] عصمت امامان، نقش آنان را به عنوان راهنمایان الهی برای جامعه اسلامی تقویت میکند. [13] ۴. برتری علمی و اخلاقی امامان دوازدهگانه از نظر دانش، فضائل اخلاقی و کمالات، برتری ویژهای نسبت به دیگران دارند؛ علم گسترده، عصمت و نسب شریف آنان، شایستگی آنان را برای مقام امامت اثبات میکند. فلسفه امامت نشان میدهد که امام باید فردی باشد که در همه جهات، الگوی برتر و مسلط بر مردم باشد؛ شخصیت علمی و معنوی امامان، مورد تحسین کسانی بوده که با آنان در ارتباط بودهاند و این امر جایگاه رهبری آنان را بیش از پیش تثبیت کرده است. [14] ۵. معجزات و کرامات امامان دوازدهگانه معجزات و کراماتی را به نمایش گذاشتهاند که نشاندهنده قدرت الهی آنان است؛ این معجزات شامل پیشبینی آینده، علم غیب، دانش فوقالعاده از سنین کم و تواناییهای معنوی بر خلقت میشود؛ این اعمال خارقالعاده که در منابع معتبر تاریخی و حدیثی گزارش شدهاند، به عنوان شاهدی بر صحت امامت آنان عمل میکنند؛ همانگونه که معجزات پیامبر (ص) دلیل نبوت ایشان بود، معجزات امامان نیز دلیل بر امامت آنان است. [15] نتیجه گیری: اعتقاد به امامت دوازده امام، یکی از اصول بنیادین مکتب امامیه است؛ دلایلی همچون احادیث نبوی، عصمت، برتری علمی و اخلاقی، و معجزات، جایگاه الهی و ولایت خاص آنان را تثبیت میکند. امامان دوازدهگانه که از سوی خداوند منصوب شدهاند، نقش مهمی در هدایت و رهبری جامعه اسلامی ایفا میکنند؛ دانش، فضائل و ویژگیهای منحصر به فرد آنان، آنان را به جانشینان شایسته پیامبر اکرم (ص) تبدیل کرده است؛ شیعیان با شناخت و پیروی از هدایت امامان، در مسیر حفظ آموزههای اسلام و دستیابی به روشنایی معنوی گام برمیدارند. [1] دانشنامه کلام اسلامی، امامت ائمه اثنی عشر، ش71، ج3، ص429 [2] صحیح مسلم، مسلم، ج3، ص 1452 [3] مسند احمد، احمدبن حنبل، ج34، ص401 [4] صحیح البخاری، البخاری، ج9، ص81 [5] صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج15، ص43 [6] ینابیع الموده، قندوزی، ج2، ص315 [7] الامالی، الشیخ الصدوق، ص 387 - غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام، البحرانی، السید هاشم، ج2، ص271 - مسند ابن الجعد، ابن الجعد، ص390 - الاحاد و المثانی، ابن ابی عاصم، ج3، ص126، ح1448 - مسند احمد، احمد بن حنبل، ج34، ص421، ح20836 [8] عیون اخبار الرضا، الشیخ الصدوق، ج 2، ص 62 [9] الاعتقادات، الشیخ الصدوق، ص104 [10] کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق، ج1، ص253، ح3 [11] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص527 ، ح3 - الامامه و التبصره، ابن بابویه القمی، ص 104- الاختصاص، الشيخ المفيد، ص 210. [12] کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق، ج1، ص280 - غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام، البحرانی، السید هاشم، ج1، ص142 - بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج36، ص335 [13] دانشنامه کلام اسلامی، امامت ائمه اثناعشر، ش71، ج3، ص429 [14] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، العلامه الحلی، ص366 - دانشنامه کلام اسلامی، امامت ائمه اثنی عشر، ش 71، ج3، ص429 [15] دانشنامه کلام اسلامی، امامت ائمه اثنی عشر، ش71، ج3، ص429 -
آیا امامان معصوم از ملائکه الهی برتر می باشند؟ پاسخ اجمالی: بر اساس روایات اسلامی، امامان معصوم (ع) از فرشتگان الهی برترند؛ این برتری در احادیث متعددی مورد تأکید قرار گرفته است؛ از جمله اینکه رسول خدا (ص) فرمودند: «فرشتگان خدمتگزار ما هستند» و جبرئیل از خداوند درخواست کرد که خادم اهل بیت (ع) باشد؛ همچنین، امیرالمؤمنین (ع) تصریح کردند که ملائکه از تسبیح اهل بیت (ع) خداوند را تسبیح کردند. ماجرای فطرس ملک نیز نشان میدهد که فرشتگان برای کسب مقام و رحمت الهی به امامان معصوم (ع) متوسل میشوند؛ بنابراین، برتری امامان بر ملائکه از حیث مقام و نقش هدایتگری آنان در نظام هستی آشکار است. پاسخ تفصیلی: بر اساس روایات اسلامی، مقام امامان معصوم (ع) از فرشتگان الهی برتر است؛ این موضوع در احادیث متعددی مورد تأکید قرار گرفته و حتی مرحوم شیخ صدوق در کتاب خود بابی را با عنوان «عللی که به سبب آنها پیامبران، رسولان و حجج الهی افضل از ملائکه میباشند» اختصاص داده و روایات فراوانی در این زمینه نقل کرده است[1]. در برخی از این روایات آمده است: رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: «یا علی! خداوند مرا بر همه انبیاء و فرشتگان برتری داده است، و پس از من همین فضیلت از آنِ تو و امامان بعد از تو خواهد بود، و فرشتگان خدمتگزاران ما هستند»[2]. در روایت دیگری نقل شده است که جبرئیل از خداوند درخواست کرد تا خادم رسول خدا، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، حسن و حسین (ع) باشد[3]. همچنین پیامبر اسلام فرمودند: «ما به ملائکه تعلیم دادیم و ما بودیم که خداوند را تسبیح گفتیم، و ملائکه از تسبیح ما خداوند را تسبیح کردند»[4]. در روایتی درباره فطرس ملک آمده است که او به دلیل خطایی، بالهایش شکسته شد و ۷۰۰ سال در زمین به عبادت خداوند مشغول بود؛ هنگامی که سیدالشهدا (ع) متولد شدند، خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به زمین فرستاد تا به رسول خدا (ص) تبریک بگویند؛ در مسیر، فطرس از جبرئیل درخواست کرد تا او را همراه خود ببرد؛ جبرئیل نزد پیامبر اکرم (ص) برای فطرس شفاعت کرد، و پیامبر دستور داد که بالهای خود را به قنداقه امام حسین (ع) متبرک کند؛ به موجب این عمل، فطرس بالهای خود را باز یافت و مقام نخستین خود را به دست آورد[5]. بر این اساس، برتری مقام امامان معصوم (ع) بر فرشتگان الهی روشن است، زیرا: فرشتگان خدمتگزار امامان هستند. اهل بیت (ع) معلمان ملائکهاند. ملائکه به آنان متوسل میشوند. این جایگاه والا نشاندهنده عظمت و نقش هدایتگری امامان معصوم (ع) در نظام هستی است [1] علل الشرائع؛ الشیخ الصدوق، ج1، ص5 [2] عیون اخبار الرضا، الشیخ صدوق،ج2، ص237 ، ح22- علل الشرائع؛ الشیخ الصدوق، ج1، ص5 – کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص254،ح4 [3] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج26، ص345، ح18- ارشاد القلوب؛ الدیلمی، حسن بن محمد، ج2 ص 300 [4] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج18، ص345 ، ح56- علل الشرائع؛ الشیخ الصدوق، ج1، ص5 - عیون اخبار الرضا، الشیخ صدوق،ج2، ص237 ، ح22- کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص254، ح4 [5] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص200،ح 215 / 9- کامل الزیارات، جعفر بن محمد (ابن قولویه قمی)، ص 64، ح1
-
دلیل برتری امامان بر انبیاء پیشین چیست؟ پاسخ اجمالی: امامان معصوم (ع) از تمامی پیامبران گذشته، بهجز پیامبر اکرم (ص)، برتر هستند؛ این برتری ناشی از انتقال تمامی فضائل پیامبر اسلام (ص) به امامان، بهجز مقام نبوت، و همچنین جایگاه والای امامت نسبت به نبوت است؛ روایات متعددی بر این حقیقت تأکید دارند و امامان را وارث علوم و فضائل پیامبران معرفی میکنند؛ بنابراین، امامت مقام والاتری است که هدایت باطنی و ولایت الهی را شامل میشود. پاسخ تفصیلی: در ابتدا بیان میشود که پیامبر اکرم (ص) از تمامی انسانها و حتی پیامبران گذشته برتر است؛ خود حضرت فرمود: خداوند من را بر جمیع انبیاء و رسولان خود برتری داد؛[1] امام صادق (ع) نیز فرمودند: خدای عز و جل اسم اعظم خود را مرکب از هفتاد و سه حرف کرده است، دو حرف را به عیسی داد، که با آنها مردگان را زنده میکرد و بیماران را شفا میداد؛ چهار حرف را به موسی، هشت حرف را به ابراهیم، پانزده حرف را به نوح و بیست و پنج حرف را به آدم عطا کرد؛ اما به رسول خدا محمد (ص) از آن حروف، هفتاد و دو حرف را آموخت و یک حرف را به کسی نیاموخت؛[2] از این رو، برتری پیامبر بر هیچ مسلمانی مخفی نیست. بر اساس این مقدمه، در روایات متعدد آمده است که هرآنچه خداوند به پیامبر اکرم (ص) عطا کرد، به جانشینان ایشان نیز منتقل شد، به جز مقام نبوت؛ امامان معصوم (ع) از تمامی فضائل پیامبر بهرهمند هستند، اما نبی نیستند. پیامبر اکرم (ص) خطاب به حضرت علی (ع) فرمودند: آنچه را که من میبینم، تو هم میبینی؛ و آنچه را که من میشنوم، تو هم میشنوی، مگر این که تو نبی نیستی؛[3] امام حسن (ع) نیز فرمودند: احدی از پیشینیان، اعم از انبیا، اوصیاء و اولیا، بر امام علی (ع) در هیچ فضیلتی سبقت نگرفتهاند؛[4] شایان ذکر است که مقام امامت از نبوت برتر است؛[5] امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر اکرم (ص) هم امام بود و هم نبی، ولی علی (ع) امام بود و نبی نبود.[6] بنابراین، همانگونه که رسول اکرم (ص) از تمامی پیامبران برتر است، امامان معصوم (ع) نیز از تمامی پیامبران جز پیامبر خاتم (ص)، برتری دارند؛ هرآنچه که خداوند به پیامبران پیشین عطا کرد، به امامان معصوم به ارث رسیده است؛ امام صادق (ع) فرمودند: هر پیامبری که دانشی یا چیزی را به ارث برده باشد، به اهل بیت محمد (ص) منتقل شده است.[7] در پایان ذکر این روایت بسیار مناسب است؛ صعصعة بن صوحان وارد محضر امیرالمؤمنین شد و گفت: ای امیرالمؤمنین، آیا تو برتری یا آدم پدر همه انسانها؟ امام علی (ع) فرمودند: خوب نیست انسان از خود تعریف کند؛ خداوند به آدم گفت: "ای آدم، تو با همسرت در بهشت ساکن شو..."[8] ولی آدم با ترک اولی از بهشت رانده شد؛ اما چیزهای بسیاری را خداوند برای من حلال کرد که من به سوی آنها نرفتم و از آنها اجتناب کردم؛ سپس پرسیدند: تو برتری یا نوح؟ امام فرمودند: نوح بر قوم خود لعنت فرستاد، اما من بر ستمگران حق خود لعنت نفرستادم؛ فرزند نوح کافر بود، اما دو پسر من سروران جوانان بهشت هستند؛ پرسیدند: تو برتری یا موسی؟ امام فرمودند: خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد و او گفت: "من میترسم که آنها مرا تکذیب کنند"[9] تا اینکه خداوند فرمود: "نترس، هیچ پیامبری در پیش من نمیترسد"[10] موسی همچنین گفت: "پروردگارا، من کسی را کشتهام، پس میترسم آنها مرا بکشند؛"[11] اما من وقتی که پیامبر خدا (ص) مرا فرستاد تا سوره براءت را در موسم حج برای قریش بخوانم، بدون هیچ هراسی به نزد آنها رفتم؛ پرسیدند: تو برتری یا عیسی بن مریم؟ امام فرمودند: عیسی در بیتالمقدس زاده نشد و مادرش از آنجا رانده شد، اما مادر من فاطمه بنت اسد در کعبه وضع حمل کرد؛ دیوار کعبه شکافته شد و او وارد شد؛ من در کعبه زاده شدم و این فضیلت منحصر به من است.[12] نتیجهگیری: از مطالب بیان شده، به وضوح مشخص است که امامان معصوم (ع) از جمیع انبیاء گذشته مقامی بالاتر دارند. [1] البرهان في تفسير القرآن؛ البحراني، السيد هاشم، ج1، ص 205 [2] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص230 ، ح2 [3] نهج البلاغه، سید رضی، ج1، ص301 [4] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص457 ، ح8 [5] برای توضیح بیشتر به سوال " آیا مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر است؟" مراجعه شود. [6] علل الشرائع، شيخ صدوق، ج 1، ص 175 [7] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص232 ، ح5 [8] بقره/ 35 :«وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» [9] شعراء/ 12 :«قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ» [10] نمل/10 : «وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» [11] قصص/ 33 : «قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» [12] الأنوار النعمانية، الجزائري، السيد نعمة الله، ج1، ص27
-
امامان بعد از پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله وسلم) چند نفر هستند و چه کسانی می باشند؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در امامان شیعه(علیهم السلام)
امامان بعد از پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله وسلم) چند نفر هستند و چه کسانی می باشند؟ پاسخ اجمالی: بر اساس روایات نقلشده از رسول خدا (ص)، امامان پس از ایشان دوازده نفر هستند که همگی از قریشاند؛ این تعداد در منابع اهل سنت و امامیه تأیید شده و حتی در تورات نیز اشارهای به دوازده شخصیت عظیم از نسل اسماعیل آمده است. پیامبر اکرم (ص) در مناسبتهای مختلف، جانشینان خود را معرفی کردند؛ ایشان فرمودند: «جانشینان من دوازده نفرند؛ نخستین آنان برادرم و آخرین آنان فرزندم خواهد بود». وقتی از ایشان پرسیده شد برادر شما کیست؟ فرمودند: «علی بن ابی طالب (ع)»، و هنگامی که پرسیده شد فرزند شما کیست؟ فرمودند: «مهدی (عج)». در منابع امامیه، نام دوازده امام بهصورت مشخص ذکر شده است که شامل حضرت علی (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، و نه نفر از فرزندان امام حسین (ع) میشود؛ بنابراین، سلسله امامت پس از پیامبر اسلام با حضرت علی (ع) آغاز شد و با امام مهدی (عج) ادامه یافت. پاسخ تفصیلی: بر اساس روایات نقلشده از رسول خدا (ص) که در منابع اهل سنت و امامیه موجود است، امامان پس از ایشان دوازده نفر هستند؛ در روایتی آمده است:«این امت را دوازده نفر قیم خواهد بود که هر کس آنان را واگذارد، زیانی به ایشان نخواهد رسید، و همگی از قریشاند»[1]. ابن اثیر در این زمینه میگوید که در تورات نیز عبارتی با همین مضمون آمده است: «خداوند متعال ابراهیم را به وجود اسماعیل بشارت داد و وعده داد که نسل او را رشد دهد و دودمانش را فزونی بخشد، و در میان فرزندان او دوازده شخصیت عظیم قرار خواهد داد»[2]. با توجه به روایات موجود، این بیان تورات اشارهای به دوازده امام دارد. جوینی در روایتی نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمودند: «جانشینان من دوازده نفر هستند که نخستین آنان برادرم و آخرین آنان فرزندم خواهد بود». وقتی از ایشان پرسیده شد برادر شما کیست؟ فرمودند: «علی بن ابی طالب (ع)». و هنگامی که پرسیده شد فرزند شما کیست؟ فرمودند: «مهدی (عج)»[3]. در روایت دیگری آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند: «من، علی، حسن، حسین، و نه نفر از فرزندان حسین، پاکیزگان و معصومان هستیم»[4]. در منابع امامیه نیز روایتی نقل شده که پیامبر اکرم (ص) نام دوازده امام را به صورت مشخص بیان کردهاند: علی بن ابی طالب (ع) حسن بن علی (ع) حسین بن علی (ع) علی بن حسین (ع) محمد بن علی (ع) جعفر بن محمد (ع) موسی بن جعفر (ع) علی بن موسی (ع) محمد بن علی (ع) علی بن محمد (ع) حسن بن علی (ع) حجة بن الحسن (عج)[5]. بر این اساس، امامان پس از رسول خدا (ص) دوازده نفر هستند که نخستین آنان سید الاوصیاء، علی بن ابی طالب (ع) است، و پس از ایشان، دو سبط پیامبر (حسن و حسین) و نه نفر از فرزندان امام حسین (ع) که نامهایشان در روایت ذکر شده، جانشینان پیامبر محسوب میشوند. [1] كنز العمال، المتقي الهندي، ج12، ص33 [2] البدايه والنهايه - ط الفكر، ابن الاثیر، ج6، ص179 [3] فرائد السمطین، الحمویي الجویني، ابراهیم، ج2، ص312 [4] همان، ص313 [5] کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، علی بن محمد الخزاز، ص53 - کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق، ج1، ص253، ح3 -
امامت بعد از پیامبر اسلام به واسطه چه فردی ادامه پیدا کرد؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در امامان شیعه(علیهم السلام)
امامت بعد از پیامبر اسلام به واسطه چه فردی ادامه پیدا کرد؟ پاسخ اجمالی: پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) به عنوان جانشین ایشان و نخستین امام، مسئولیت هدایت امت را بر عهده گرفت؛ این جانشینی از آغاز دعوت پیامبر اعلام شده بود و در واقعه غدیر خم به صورت رسمی و عمومی از سوی پیامبر (ص) معرفی شد؛ آیات قرآن و احادیث متعدد، از جمله حدیث منزلت و حدیث غدیر، بر این امر تأکید دارند؛ بر این اساس، امامت پس از پیامبر اسلام با ولایت حضرت علی (ع) ادامه یافت و او آغازگر سلسله امامت در اسلام شد. پاسخ تفصیلی: خداوند دین اسلام را به عنوان آیین کامل برگزید و با تعیین سلسله امامت پس از رسول خدا (ص)، حجت را بر همگان تا قیامت تمام کرد؛ هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در واقعه غدیر خم وظیفه الهی خود را به انجام رساند، خداوند فرمود: «امروز دین شما را کامل و نعمت را تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد».[1] بر اساس روایتی که در منابع اهل سنت نیز نقل شده است، پیامبر اکرم (ص) از همان آغاز دعوت، جانشین خود را معرفی کردند؛ در جریان دعوت اقوام و خویشان، فرمودند: «آیا کسی هست که مرا یاری کند و برادر و جانشین من باشد؟» تنها کسی که پاسخ مثبت داد، حضرت علی (ع) بود؛ لذا پیامبر (ص) فرمودند: «آگاه باشید که علی برادر و جانشین من است، او را اطاعت کنید»[2]. در طول دوران رسالت، پیامبر اکرم (ص) در مناسبتهای مختلف، حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کردند؛ یکی از این موارد، حدیث منزلت است که فرمودند: «یا علی! آیا خشنود نیستی که برای من به منزله هارون برای موسی باشی، جز آنکه پس از من هیچ پیامبری نخواهد بود؟»[3]. همچنین، هنگامی که برخی افراد مغرض قصد داشتند از حضرت علی (ع) نزد پیامبر اکرم (ص) بدگویی کنند، ایشان فرمودند: «علی از من است و من از علی هستم، و او پس از من ولی شماست»[4]. در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم (ص) مأمور شد تا حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کند، اما به دلیل فاصله اندک مردم از جاهلیت، این امر را به تأخیر انداختند تا آنکه خداوند در روز غدیر خم این آیه را نازل کرد: «یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک» (ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، ابلاغ کن)[5]. در این هنگام، پیامبر اکرم (ص) امامت حضرت علی (ع) را به صورت عمومی اعلام کردند؛ بر این اساس، میتوان گفت که از آغاز بعثت، حضرت علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر معرفی شد و در پایان حیات پیامبر نیز در غدیر خم، این جانشینی به دستور الهی به صورت عمومی اعلام گردید[6]. بنابراین، حضرت علی (ع) نخستین امام و جانشین رسول خدا (ص) بود و آغازگر سلسله امامت پس از پیامبر اسلام محسوب میشود. [1] مائده/ 3: « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» [2] كنز العمال، المتقي الهندي، ج13، ص133 [3] مصنف ابن أبي شيبة، ابن أبي شيبة، أبو بكر، ج6، ص366 ، ش 32074 [4] مسند أحمد مخرجا، أحمد بن حنبل، ج38، ص117، ش 23012 [5] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، الحاكم الحسكاني ،ج 1، ص 256 [6] اسد الغابه - ط الفكر، ابن الأثير، ابوالحسن، ج3، ص35 -
آیا امامت از اصول دین می باشد یا از فروع دین؟ چرا؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در جایگاه و اهمیت
آیا امامت از اصول دین می باشد یا از فروع دین؟ چرا؟ پاسخ اجمالی: امامت در مذهب شیعه یکی از اصول دین محسوب میشود، زیرا به عنوان یک منصب الهی هممرتبه با نبوت تلقی شده و نقش اساسی در هدایت دینی و دنیوی مسلمانان دارد؛ در مقابل، اهل سنت امامت را از فروع دین دانسته و آن را صرفاً یک منصب سیاسی و اجتماعی میدانند؛ با این حال، برخی از علمای اهل سنت نیز بر اهمیت امامت به عنوان یکی از مسائل اصول دین تأکید کردهاند؛ روایات اسلامی، از جمله حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص)، بر ضرورت شناخت امام زمان تأکید دارند، که نشاندهنده جایگاه بنیادین امامت در اعتقادات اسلامی است. پاسخ تفصیلی: هر دین و مذهب بر مجموعهای از اصول و شاخصههایی استوار است که پایبندی به آنها معیار تعلق به آن دین یا مذهب محسوب میشود؛ انکار این اصول میتواند فرد را از دایره آن دین یا مذهب خارج سازد؛ در مذهب شیعه، اصول اعتقادی شامل پنج رکن اساسی است: توحید، عدل، نبوت، امامت، و معاد. لذا امامت از دیدگاه علمای شیعه یکی از مسائل اصول دین به شمار میآید که الهی بودن آن را به منزله نبوت میدانند؛[1] این در حالی است که در مذهب اهل سنت، امامت جزو فروع دین محسوب شده و به عنوان منصبی الهی تلقی نمیشود؛[2] گرچه برخی از علمای اهل سنت، مانند قاضی بیضاوی در کتاب منهاج و شارحان آثار او، بر این باورند که امامت از مهمترین مسائل اصول دین است و مخالفت با آن را موجب کفر شمردهاند.[3] متکلمان شیعه در این باره تصریح کردهاند: > «امامت از اصول دین است، نه از فروع آن که به افعال مکلفین مربوط میشود؛ زیرا امامت، ریاست و رهبری دینی و دنیوی عموم مکلفین است که به فرمان خداوند و پیامبر او تعیین میشود و از این جهت، هممرتبه با نبوت است؛ بنابراین، صحیح نیست که آن را در زمره فروع عملی دین قرار دهیم».[4] در تأیید این دیدگاه، روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت به صورت متواتر آمده است:«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» > هر کس از دنیا برود و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.[5] این روایت نشان میدهد که ناآگاهی از یک مسئله فرعی اگر از واجبات باشد سبب نمیشود که فرد به مرگ جاهلیت بمیرد، در حالی که عدم شناخت امام، چنین پیامدی دارد؛ از این رو، امامت جایگاهی بنیادین در اعتقادات اسلامی دارد و نمیتوان آن را صرفاً در زمره فروع دین قرار داد. [1] أصل الشيعة وأصولها، كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين، ص211 - بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي ، ج29، ص2، - منتهى المطلب، العلامة الحلي، ج1، ص522 / الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، البحراني، الشيخ يوسف، ج18، ص153 [2] شرح المواقف، ايجى- مير سيد شريف، ج8، ص344 - ( تبیین ضرورت وجود امام بعد از پیامبر (ص) رجب اکبرزاده فصلنامه آفاق دين، سال ١، شماره ٣، زمستان ١٣٨٩ ص۵۴) [3] حدیقه الشیعه، مقدس اردبيلى، ص27 [4] الحاشيه على الهيات الشرح جديد للتجرید؛ مقدس اردبيلى، ج1 ، ص178-179 [5] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج23، ص76 - اثبات الوصیة، مسعودی، ص194 - مسند احمد، احمد بن حنبل، ج28، ص88 – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص155 -
آیا وجود امام ضرورت دارد؟ پاسخ اجمالی: ضرورت وجود امام به معنای لزوم حضور رهبر معصومی است که از جانب خداوند منصوب شده باشد و هدایت جامعه را بر عهده گیرد. امامت، استمرار خط نبوت است و همانگونه که خداوند پیامبران را برای هدایت بشر فرستاده، لازم است پس از آنان، امامانی معصوم تعیین کند تا مسیر هدایت را ادامه دهند. ادلهای که ضرورت امامت را اثبات میکنند، شامل آیات قرآن مانند آیه «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم» و آیه اولی الامر، روایات معتبر مانند حدیث ثقلین و حدیث «لَوْ لَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»، سیره متشرعه که نشاندهنده اجماع مسلمانان بر وجوب امام است، و قاعده لطف که بر اساس حکمت الهی، وجود امام را برای هدایت بشر ضروری میداند. شیعه اثنیعشری دو هدف اساسی برای امامت بیان میکند: اهداف عملی مانند حفظ نظام اجتماعی، اجرای عدالت و احکام اسلامی. اهداف علمی و معنوی شامل حفظ دین، تبیین صحیح آموزههای الهی و هدایت جامعه به سوی کمال. بر این اساس، امامت نهتنها یک ضرورت دینی، بلکه یک نیاز اجتماعی و عقلی است که استمرار هدایت الهی را تضمین میکند. پاسخ تفصیلی: در ابتدا این نکته لازم به ذکر است که مراد از ضرورت وجود امام، ضرورت وجود انسانی معصوم است که به عنوان رهبر از جانب خداوند منصوب شده باشد و شامل تمام پیامبران، اوصیا و اهل بیت (ع) میشود. لذا تمام ادلهای که برای ضرورت بعثت و وجود پیامبران مطرح شده، در این بحث نیز جاری است. امامت چیزی جز استمرار خط نبوت نیست؛ همانگونه که خداوند برای هدایت نوع بشر پیامبرانی را که متکی بر نیروی وحی و دارای مقام عصمت باشند، مبعوث کرده است، لازم است برای تداوم این مسیر، پس از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را منصوب کند تا جامعه انسانی را در رسیدن به کمال یاری رسانند؛ بدون وجود امام، این هدف ناتمام خواهد ماند؛ لذا علما برای اثبات ضرورت وجود امام، ادلهای را مطرح کردهاند که برخی از آنها عبارتند از: 1. ادله قرآنی قرآن کریم، صفبندی و تخصص هر گروه را در روز قیامت به امام آنان (کتاب یا شخص) مرتبط میداند: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم»[1] طبق این آیه، ضروری است که هر فرد در دنیا امامی داشته باشد تا در قیامت با او خوانده شود. همچنین، در آیه مربوط به اولی الامر آمده است: «ای مؤمنان! از خدا اطاعت کنید و از رسول و صاحبان امر خود اطاعت کنید.»[2] امام باقر (ع) در تفسیر این آیه میفرماید: «اولى الامر» تنها ما هستیم، زیرا همه مؤمنان به اطاعت از ما (اهل بیت) تا روز قیامت امر شدهاند.»[3] پس ابتدا نیاز به حضور امامان است و سپس مردم از آنان اطاعت میکنند.[4] تفتازانی نیز اشاره میکند که اطاعت از اولی الامر مستلزم تحقق آن است.[5] 2. ادله روایی الف) حدیث ثقلین رسول اکرم (ص) فرمودند: «من دو شیء گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترتم ـ اهل بیتم ـ پس به آن دو تمسک کنید تا گمراه نشوید.»[6] با توجه به اطلاق این سخن، ضرورت وجود امام در هر زمان لازم خواهد بود؛ زیرا وجوب تمسک به قرآن و عترت، بدون وجود امام، امری لغو خواهد بود. ب) احادیث مربوط به حجت الهی امام صادق (ع) فرمودند: «اگر زمین یک روز خالی از امام باشد، فرو میریزد.»[7] بر اساس این دسته از روایات، امام حجت خدا بر روی زمین و امان اهل زمین است و اگر لحظهای نباشد، زمین اهل خود را نابود میکند. ج) حدیث شناخت امام پیامبر (ص) فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»[8] برخی متکلمان مسلمان این حدیث را دلیل بر وجوب امامت دانستهاند، زیرا شناخت امام در هر زمان یک وظیفه شرعی و مستلزم وجود دائمی امام است.[9] 3. سیره متشرعه برخی متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل بر وجوب وجود امام دانستهاند، زیرا از سیره مسلمانان میتوان دریافت که وجوب امام امری مسلم و تزلزلناپذیر است. اختلاف شیعه و سنی در واقع بر سر امامت بوده است، نه اصل آن؛[10] ابوعلی و برخی دیگر به اجماع اصحاب بر وجوب امامت اشاره کردهاند.[11] 4. قاعده لطف قاعده لطف یکی از مهمترین ادله عقلی ضرورت وجود امام است که در بیان عالمان شیعه[12] به تفصیل آمده است؛ همانگونه که لطف و حکمت خدا ایجاب میکند وسایل رشد انسان را با فرستادن پیامبران و ارائه قوانین فراهم سازد، همین لطف و حکمت اقتضا میکند که پس از پیامبر اسلام (ص)، رهبرانی جهت تفسیر و تبیین صحیح قوانین الهی و هدایت انسانها منصوب شوند تا مردم را از انحراف و گمراهی بازدارند و به حق هدایت کنند. متکلمانی چون ابن میثم بحرانی، سدیدالدین حمصی، نصیرالدین طوسی و دیگران با توجه به این اصل، برای امامت و وجوب آن توضیحات مختلفی ارائه کردهاند.[13] نتیجهگیری شیعه اثنی عشری دو نوع هدف را برای وجود امام بیان کرده است: اهداف عملی که اهل سنت نیز به آنها اشاره کردهاند، مانند حفظ نظام اجتماعی مسلمانان، برقراری عدالت، اجرای احکام اسلامی و مجازاتهای دینی. اهداف علمی و معنوی که شامل حفظ و تبیین صحیح دین، جلوگیری از تحریف، و هدایت جامعه به سوی کمال انسانی است. بر این اساس، وجود امام نهتنها ضرورتی دینی، بلکه نیازی اجتماعی و عقلی است که استمرار هدایت الهی را تضمین میکند. [1] اسراء/ 71:« يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا» [2] نساء/ 59:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» [3] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص276، ح1 [4] تلخیص المحصل، الشیخ الطوسی، ص407 [5] شرح المقاصد، التفتازانی، سعد الدین، ج5، ص239 [6] کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق، ج1، ص279 [7] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص179، ح10 [8] بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج23، ص76، ح1 - اثبات الوصیة، مسعودی،علی بن حسین، ج1، ص194- مسند احمد، احمدبن حنبل، ج28، ص88، ح16876 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص155 [9] شرح المقاصد، التفتازانی، سعد الدین، ج5، ص239 - تلخیص المحصل، الشیخ الطوسی، ص407 [10] شرح المواقف، ایجی، میر سید شرف، ج8، ص346 - شرح العقائد النسفیة،مسعود بن عمر، ص97 - [11] المغنی، قاضی عبد الجابر ، ج 20، ص 47-48 [12] الألفین، العلامة الحلي أبي منصور الحسن بن يوسف بن المطهر الأسدي ، ص23- أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت، العلامه الحلی، ص۲۱۰ - الباب الحادی عشر، العلامه الحلی، ص۱۰ - الشافی فی الإمامة، السید شریف المرتضی، ج1، ص۴۷ - الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، الفاضل المقداد، ص87 - بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، السيد محسن الخرازي ، ج۲، ص۲۲- دلائل الصدق لنهج الحق، المظفر، الشیخ محمد حسن، ج۴، ص۲۵۳ - قواعد المرام فی علم الکلام، البحرانی، ابن میثم، ص۱۷۵ - کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، العلامه الحلی، ص۳۶۲ - محاضرات فی الإلهیات، السبحانی، الشیخ جعفر، ص۳۴۶ - النکت الاعتقادیة، الشیخ المفید، ص۴۵ - اللوامع الالهیه، فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، ص۳۲3؛ - المنقذ من التقلید، الحمصی الرازی، سدید الدین محمود،ج1، ص۲۹۷ - کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، العلامه الحلی، تقریر الشیخ جعفر السبحانی، ص۱۰۶ - کفایةالموحدین، نوری طبرسی، اسمعیل بن احمد، ج۱، ص۵۰۵. [13] قواعد المرام فی علم الکلام، البحرانی، ابن میثم، ص۱۷۵ - تقریب المعارف، الحلبي، الشيخ أبو الصّلاح ، ص170- المنقذ من التقلید، الحمصی الرازی، سدید الدین محمود، ج2، ص240 - کشف المراد، العلامة الحلي، ص362; - ارشاد الطالبین، الفاضل المقداد ص326
-
آیا پیامبر اکرم(ص) دارای مقام امامت است؟ پاسخ اجمالی: بله، پیامبر اکرم (ص) علاوه بر مقام نبوت و رسالت، دارای مقام امامت نیز بودهاند. روایات متعددی بر این حقیقت تأکید دارند و بیان میکنند که ایشان نهتنها پیامبر و رسول، بلکه امام و پیشوای مردم نیز بودهاند. همچنین، با توجه به برتری پیامبر اسلام بر تمامی انبیاء و ملائکه و اثبات مقام امامت برای حضرت ابراهیم (ع)، این مقام به طریق اولی برای رسول خدا (ص) ثابت است. بنابراین، پیامبر اکرم (ص) تجلی کامل تمامی مقامات الهی بوده و امامت ایشان در کنار نبوت و رسالت، جایگاه ویژهای در هدایت امت دارد. پاسخ تفصیلی: برای پاسخ به این پرسش، میتوان با دقت به دو نکته اساسی به این حقیقت رسید: نکته اول: پیامبر اسلام (ص) دارای مقامی والاتر از تمام انبیاء و ملائکه است؛ در یکی از روایات، ایشان خود بیان میفرمایند:« به راستی، خداوند متعال پیامبران مرسل خود را بر فرشتگان مقرب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و فرستادگان برتری بخشید»[1]-[2] که نشانگر برتری پیامبران الهی بر فرشتگان مقرب و همچنین برتری پیامبر اسلام بر تمامی پیامبران و فرشتگان است؛ علاوه بر این، امیرالمؤمنین (ع) در روایتی میفرمایند: « خداوند هیچ درجه و فضیلتی را به هیچ پیامبر یا رسولی عطا نکرد، مگر آنکه تمامی آنها را برای محمد (ص) جمع کرد و برتریهای محمد (ص) را بر پیامبران چندین برابر نمود»[3] و امام صادق (ع) نیز در تأیید این نکته میفرمایند: " به راستی، خداوند عزّوجلّ هیچ چیز را به پیامبران عطا نکرد، مگر آنکه همان را به محمد (ص) نیز عطا کرده است."[4] یعنی خداوند متعال هرچه را که به پیامبران اعطا کرده است، به پیامبر اسلام نیز عطا کرده است؛ این شواهد نشان میدهند که جمیع مقامات و فضائل انبیاء به پیامبر اسلام اعطا شده است و ایشان در مرتبهای بالاتر از تمام پیامبران و فرشتگان قرار دارند؛ حال، با توجه به آیاتی از قرآن کریم که مقام امامت را به حضرت ابراهیم (ع) نسبت میدهند: « و هنگامی که خداوند ابراهیم را با کلمات و آزمونهایی امتحان کرد و او آنها را به طور کامل به انجام رسانید، خداوند فرمود: "من تو را پیشوای مردم قرار میدهم." »[5]، میتوان گفت که اگر این مقام والا برای حضرت ابراهیم (ع) ثابت باشد، برای رسول خدا (ص) به طریق اولی اثبات خواهد شد. نکته دوم: در روایات متعددی به مقام امامت پیامبر اکرم (ص) تصریح شده است؛ برای نمونه، امام صادق (ع) میفرمایند: " پس پیامبر اکرم (ص) امام و نبی است، و علی (ع) امام است اما نبی و رسول نیست"؛[6] یعنی پیامبر اکرم (ص) هم امام بوده و هم نبی، در حالی که امیرالمؤمنین (ع) امام بوده اما نبی و رسول نبوده است؛ همچنین، حضرت علی (ع) در جایی دیگر مقام امامت پیامبر اکرم (ص) را چنین بیان میفرمایند: " ای مردم! همانا رسول خدا (ص) در زمان حیات و پس از وفات، امام و پیشوای همگان است"؛[7] یعنی پیامبر اکرم (ص) چه در حال حیات و چه در ممات، پیشوا و امام همگان هستند؛ در خطبهای از نهجالبلاغه نیز آمده است: " پس او (پیامبر اکرم) پیشوای کسانی است که تقوا پیشه میکنند."؛[8] که پیامبر اسلام (ص) را پیشوای اهل تقوا معرفی میکند. با دقت و تدبر در این دو نکته، میتوان دریافت که مقام امامت، بهمانند مقام نبوت و رسالت، برای پیامبر اکرم (ص) ثابت بوده و ایشان تجلی تمام این مقامات عالیه هستند و این مقامات چنان جایگاهی را برای حضرت و جانشینان ایشان ایجاد کرده است که در حدیثی آمده است پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «خداوند هیچ مخلوقی را برتر از من نیافریده و هیچ کس را نزد خود گرامیتر از من قرار نداده است»؛ امام علی (ع) میفرمایند: عرض کردم: «یا رسول الله! پس آیا شما برترید یا جبرئیل؟» پیامبر (ص) پاسخ دادند: «ای علی! خداوند تبارک وتعالی پیامبران مرسل را بر فرشتگان مقرّب برتری داده، و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری بخشیده است؛ و پس از من، فضیلت از آنِ توست ای علی، و از آنِ امامان پس از تو، به راستی فرشتگان، خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستان ما هستند ای علی! همان فرشتگانی که حاملان عرش و گرداگرد آناند، به تسبیح پروردگارشان مشغولاند و برای مؤمنانی که به ولایت ما معتقدند استغفار میکنند. ای علی! اگر ما نبودیم، خداوند آدم (ع)، حوا، بهشت، دوزخ، آسمان و زمین را نمیآفرید؛ پس چگونه ممکن است ما برتر از فرشتگان نباشیم؟! در حالی که ما در شناخت پروردگارمان، تسبیح، تهلیل و تقدیس او بر آنان پیشی گرفتهایم؛ زیرا نخستین چیزی که خداوند آفرید، روحهای ما بود که آنها را به یگانگی و ستایش خود گویا ساخت؛ سپس فرشتگان را آفرید؛ هنگامی که فرشتگان روحهای ما را به صورت نوری واحد مشاهده کردند، عظمت ما را درک کردند؛ ما تسبیح گفتیم تا فرشتگان بدانند که ما مخلوق هستیم و خداوند از صفات ما منزّه است؛ پس فرشتگان به تسبیح ما تسبیح گفتند»[9] و به وضوح ثابت می شود که مقام پیامبر اسلام از هر خلقی از جن و انس و ملک در نزد خداوند بالاتر است و او برترین خلق خداوند می باشد. [1] عیون اخبار الرضا، الشیخ الصدوق، ج2، ص237 [2] کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق، ج1، ص254 [3] الاحتجاج، الطبرسی، ابومنصور، ج1، ص211 [4] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص225 [5] بقره، 124 – «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» [6] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص175 [7] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص451 [8] نهج البلاغه، السید شریف الرضی، ص139 [9] الشيخ الصدوق، عيون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص237
-
آیا مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر است؟ پاسخ اجمالی: مقام امامت از نبوت و رسالت برتر است، زیرا امامت علاوه بر دریافت و ابلاغ وحی، مسئولیت هدایت باطنی و اجرای عملی احکام الهی را نیز بر عهده دارد؛ قرآن کریم نشان میدهد که حضرت ابراهیم (ع) پس از عبور از آزمونهای الهی به مقام امامت رسید، که بیانگر جایگاه والای این منصب است. همچنین، امام رضا (ع) امامت را مقامی فراتر از درک عقل بشری دانسته و آن را همچون خورشیدی توصیف کردهاند که هدایتگر جامعه است. بنابراین، امامت کاملترین مقام الهی محسوب میشود. پاسخ تفصیلی: برای تبیین جایگاه امامت نسبت به نبوت و رسالت، نخست لازم است به تعریف و مفهوم هر یک از این سه مقام بپردازیم تا برتری مقام امامت روشن گردد. ۱ ـ مقام نبوت واژهی «نبی» در لغت به معنای خبردهنده است[1]؛ بدین معنا که نبی حامل خبر بزرگی است یا از آن خبر میدهد؛ در اصطلاح، نبی یا پیامبر کسی است که بدون واسطه، از خداوند خبر میرساند[2]؛ بر این اساس، نبوت به معنای دریافت و ابلاغ وحی بدون واسطه از سوی خداوند است؛ در قرآن کریم آمده است: (خداوند پیامبران را به عنوان بشارتدهندگان و بیمدهندگان برانگیخت)[3]. از اینرو، مقام نبوت به معنای دریافت وحی الهی است و «نبی» کسی است که وحی بر او نازل شده و در صورت لزوم، آن را در اختیار مردم قرار میدهد[4]. ۲ ـ مقام رسالت واژهی «رسول» در لغت به معنای فرستاده و پیامآور است؛ راغب اصفهانی میگوید که گاهی واژهی رسول به خود پیام منتقلشده اطلاق میگردد و گاه به کسی که حامل آن پیام است[5]. در اصطلاح، رسول به پیامبری گفته میشود که علاوه بر دریافت وحی، مأموریت دارد که رسالتی الهی را به مردم ابلاغ کند؛ قرآن کریم در اینباره میفرماید:(و از خدا و فرستادهی او اطاعت کنید، و اگر روی گردانیدید، پس وظیفهی فرستادهی ما تنها رساندن آشکار پیام است)[6]. بدینترتیب، پیامبران به عنوان دریافتکنندگان وحی، نبی نامیده میشوند و هنگامی که وظیفهی ابلاغ رسالت الهی را به عهده دارند، رسول خوانده میشوند؛ مقام رسالت به معنای تبلیغ وحی، نشر احکام الهی و تربیت انسانها از طریق آگاهیبخشی و هدایت است[7]. ۳ ـ مقام امامت واژهی «امام» در زبان عربی به معنای رهبر و پیشوا به کار میرود[8]؛ در منابع لغوی، امام کسی است که مردم از او پیروی میکنند[9]، و در میان شیعیان، امام به جانشینان پیامبر اکرم اطلاق میشود[10]. از دیدگاه قرآن، امامت مقامی متفاوت از نبوت و رسالت است و با اختیارات گستردهتری در جهت مدیریت و هدایت جامعه همراه است؛ در حقیقت، امام کسی است که با تشکیل حکومت الهی و کسب قدرتهای لازم، درصدد اجرای عملی احکام الهی برمیآید. به بیان دیگر، وظیفهی امام اجرای دستورات الهی است، در حالی که رسول وظیفهی ابلاغ این دستورات را برعهده دارد؛ برخی از پیامبران مانند حضرت ابراهیم و پیامبر اسلام (ص) هر سه مقام را دارا بودند: دریافت وحی، تبلیغ احکام الهی، و تأسیس حکومت جهت اجرای فرامین الهی؛ افزون بر این، آنان از طریق باطنی به تربیت معنوی و اخلاقی مردم نیز میپرداختند. لذا مقام امامت رهبرى همهجانبهای است که شامل جنبههای مادی و معنوی، جسمی و روحانی، و ظاهری و باطنی میشود؛ امام، رئیس حکومت، پیشوای اجتماع، رهبر مذهبى، مربی اخلاق، و هدایتگر باطنی و درونی است، و این مقام بر سایر مقامات برتری دارد[11]. برتری مقام امامت با توجه به آنچه بیان شد، برتری مقام امامت نسبت به مقام نبوت و رسالت آشکار میشود؛ بهترین دلیل برای اثبات این برتری، سخن خداوند در قرآن کریم است که میفرماید:(به خاطر آورید هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود، و او از این آزمونها سربلند بیرون آمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من نیز امامانی قرار بده!» خداوند فرمود: «پیمان من به ستمکاران نمیرسد!»)[12]. این آیه شریفه بیان میکند که حضرت ابراهیم (ع) پس از آزمونهای دشوار الهی به مقام امامت نائل آمد؛ طبق روایت امام صادق (ع)، ابراهیم مراحل زیر را طی کرد تا به مقام امامت رسید: مقام عبودیت مقام نبوت مقام رسالت مقام خلّت (دوستی) مقام امامت[13] این ترتیب بیانگر برتری و جایگاه والای این مقام نسبت به سایر مناصب الهی است، بر همین اساس نیز حضرت رضا(ع) در بیانی عمیق، جایگاه امامت را اینگونه توصیف میفرمایند: «مقام امامت از عظمت و بزرگی برخوردار است و جایگاه آن چنان رفیع، عمیق و گسترده است که مردم با عقل و اندیشههای محدود خود نمیتوانند به کنه آن پی ببرند»؛ ایشان در ادامه برای روشنتر شدن این موضوع، به مقام حضرت ابراهیم(ع) اشاره میکنند و میفرمایند:«خداوند پس از مقام نبوت و خلت (دوستی ویژه با خدا)، مقام امامت را به ابراهیم(ع) عطا کرد.»[14] حضرت رضا(ع) برای بیان عظمت امامت، تشبیه زیبایی به کار میبرند:«امام مانند خورشید تابانی است که نور وجودش جهان را روشن میکند، اما در افقِ بلندی قرار دارد و دسترسی به آن ممکن نیست به گونه ای که نه دست انسان به آن می رسد و نه دید انسان می تواند آن را دریابد؛ با توجه به این بیان، روشن میشود که مقام امامت حتی از نبوت و رسالت نیز والاتر است، چرا که امامت، ادامهدهنده و حافظ رسالت و هدایت الهی است[15]. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج1، ص162 [2] الباب الحادی عشر، العلامه الحلی، ص8 [3] بقره/ 213: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» [4] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج1، ص503 [5] المفردات فی غریب القرآن، الراغب الاصفهانی، ص353 [6] تغابن/ 12: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ۚ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» [7] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج1، ص503 [8] لسان العرب، ابن منظور، ج12، ص24 [9] مجمع البحرین، الطریحی النجفی، فخر الدین، ج6، ص10 « قوله: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً أي يأتم بك الناس فيتبعونك و يأخذون عنك، لأن الناس يَأُمُّونَ أفعاله أي يقصدونها فيتبعونها.» – العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی، ج8، ص428 « كل من اقتدي به، و قدم في الأمور فهو إمام» [10] برای توضیح بیشتر در مورد معنی امام رجوع شود به سوال «تعریف امام در لغت و اصطلاح چیست؟» [11] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج1، ص503 [12] بقره/ 124: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» [13] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص175 [14] عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق، ج2، ص196 [15] همان ، ص 197
-
تفاوت بین رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در چیست؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در رسول گرامی اسلام
تفاوت بین رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در چیست؟ پاسخ اجمالی: تفاوت اساسی میان پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در آن است که پیامبر مستقیماً وحی الهی را دریافت کرده و شریعت را به مردم ابلاغ میکند، در حالی که امامان وظیفهی حفظ، تفسیر و هدایت امت بر اساس همان شریعت را بر عهده دارند؛ امامان دین جدیدی نمیآورند و وحی رسالی به آنان نمیشود، اما ارتباط با ملائکه دارند و حجت الهی بر مردم هستند. بنابراین، امامت ادامهدهندهی مسیر نبوت و ضامن بقای دین الهی است. پاسخ تفصیلی: رسولان الهی وظیفهی دریافت شریعت از جانب خداوند، تبلیغ و حفاظت از آن را بر عهده دارند؛ اما وصی پیامبر نهتنها مسئول حفظ شریعت، بلکه وصی امت آن پیامبر نیز محسوب میشود. تفاوت اساسی میان «رسول» و «وصی» آن است که رسول شریعت را مستقیماً از خداوند دریافت میکند، در حالی که وصی، آن شریعت را از رسول اخذ کرده و تا زمانی که در میان امت حضور دارد، حافظ سلامت و استمرار آن خواهد بود. از همین رو، پیامبر اکرم (ص) در روایتی فرمودند: «یا علی! من انذار دهنده هستم و تو هدایتگر بر این امر هستی»[1]. این روایت بیانگر آن است که امام وظیفهی هدایت مردم را بر اساس دین رسول خدا بر عهده دارد. در روایت دیگری سدیر نقل میکند: وی به امام صادق (ع) عرض کرد: «گروهی معتقدند که شما معبود هستید و برای این اعتقاد از قرآن دلیل میآورند.» حضرت فرمودند: «ای سدیر! گوشم، چشمم، بدنم، خونم و مویم از این مردم بیزار است، و خداوند نیز از آنها بیزار است؛ آنان بر آیین من و پدرانم نیستند؛ به خدا سوگند، خداوند در قیامت من و ایشان را در یک جمع گرد نخواهد آورد، مگر آنکه بر آنان خشمگین باشد.» سدیر ادامه داد: «گروهی از ما بر این باورند که شما رسولان خدا هستید.» امام صادق (ع) پاسخ دادند: «ای سدیر! گوشم، چشمم، مویم، بدنم، گوشتم و خونم از اینان نیز بیزار است، خدا و پیامبرش نیز از آنان بیزارند؛ آنان بر آیین من و پدرانم نیستند، و به خدا سوگند، خداوند در روز قیامت من و آنان را گرد نخواهد آورد، مگر آنکه بر آنان خشمگین باشد.» سدیر پرسید: «پس شما چه کسی هستید؟» امام صادق (ع) فرمودند: «ما خزانهداران علم الهی هستیم، ما ترجمان و مفسر امر خداوندیم، ما مردمی معصوم و پاک هستیم، خداوند تبارک و تعالی امر به اطاعت از ما فرموده و از نافرمانی ما نهی کرده است، و ما حجت الهی بر هر آنکس هستیم که زیر آسمان و روی زمین قرار دارد»[2]. جایگاه امامان معصوم (ع) این روایت بهروشنی پیامبری را از امامان معصوم (ع) نفی میکند و تفاوت آنها با رسول خدا (ص) را در این نکته بیان میدارد که آنان مفسران امر الهی هستند؛ خداوند اطاعت از آنان را همانند اطاعت از پیامبر واجب ساخته است. به همین دلیل، امامان دین جدیدی را ارائه نمیکنند و از اینرو، به آنها وحی رسالی نمیشود[3]؛ اما ارتباط آنان با ملائک برقرار است، چنانکه امام باقر(ع) فرمودند: «امام کسی است که صوت ملائک را میشنود»[4]، و در بیانی در نهج البلاغه آمده است که رسول خدا به امیر المومنین فرمودند هر چه میشنوم میشنوی و هر چه میبینم میبینی، ولی تو پیامبر نیستی، بلکه وزیری[5] اما با این وجود وقتی سخن از مقام رسول خدا می شود امیر المومنین به عنوان وصی و جانشین پیامبر می فرماید من عبدی از بندگان محمد هستم[6] لذا به وضوح تفاوت جایگاه بین پیامبر و ائمه معصومین مشخص می شود که اهل بیت هر چه دارند فرع از مقام پیامبر اسلام و جد بزرگوارشان است. [1] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج35، ص400، ح10 «أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ الْهَادِي إِلَى أَمْرِي» [2] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص269 ، ح6«عن سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ آلِهَةٌ......» [3] معرفت قرآنی، معرفت، شیخ محمد هادی، ص260 - (وحى رسالى: وحى بدين معنا شاخصه نبوّت است و در قرآن بيش از هفتاد بار از آن ياد شده است - علوم قرآنی، معرفت، محمد هادی، ج1، ص22) [4] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص، 176، ح1 «.... قُلْتُ الْإِمَامُ مَا مَنْزِلَتُهُ قَالَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ .....» [5] نهج البلاغة - ط دار الكتاب اللبناني، السيد الشريف الرضي، ج1، ص301 [6] همان، ص 90 -
وظایف امام چیست؟ پاسخ اجمالی: وظایف امام در جامعه اسلامی شامل دو بخش اساسی است: حکومت و اداره جامعه: امام مسؤول هدایت سیاسی، اجتماعی و قضایی جامعه است و در صورت همراهی مردم، حکومتی عادلانه و مبتنی بر حق تشکیل میدهد. مرجعیت علمی و دینی: امام وظیفه دارد احکام الهی را بیان کند، قرآن را تفسیر نماید، به شبهات پاسخ دهد و دین را از تحریف حفظ کند. امام علی (ع) در نهج البلاغه، این وظایف را در قالب ابلاغ مواعظ الهی، نصیحت جامعه، احیای سنت پیامبر، اجرای عدالت و توزیع عادلانه اموال عمومی بیان فرمودهاند. پاسخ تفصیلی: امام علی (ع) در«نهج البلاغه»[1] به مسؤولیتهای بنیادین پیشوای مسلمانان و وظایف متقابل مردم در قبال یکدیگر اشاره کرده و نکات مهمی را در این زمینه بیان میفرمایند؛ ایشان تأکید میکنند که رهبری اسلامی فراتر از آنچه خداوند بر او واجب کرده، مسؤولیتی ندارد: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّه» بر این اساس، وظایف امام و رهبر جامعه اسلامی عبارتند از: ابلاغ مواعظ الهی و آموزشهای لازم در تمامی حوزههای دینی و اجتماعی؛ «اَلْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ» تلاش مستمر در خیرخواهی و نصیحت جامعه، با هدف هدایت آنان در مسیر حق؛ «وَ الْإِجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ» احیای سنت پیامبر اکرم (ص) و اجرای تمامی قوانین الهی؛ «وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ» برپایی حدود الهی و اجرای عدالت بدون هیچگونه تبعیض؛ «وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا» توزیع عادلانه حقوق و اموال عمومی، با رعایت استحقاق افراد؛ «وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا» بر این اساس، وظایف امام را میتوان در دو حوزه اساسی طبقهبندی کرد: ۱. حکومت و اداره جامعه امام، همانند پیامبر اکرم (ص)، وظیفه دارد جامعه اسلامی را مدیریت کند که شامل مسائل سیاسی، قضایی و نظامی است؛ البته، تحقق این امر در صورتی است که خلافت به حق در اختیار امام باشد و مردم نیز در این مسیر با او همراهی کنند؛ در همین راستا، حضرت زهرا (س) در خطبهای تاریخی تأکید فرمودند که:«اگر خلافت و اداره جامعه در دست علی (ع) بود، مردم را با نرمی و ملایمت به مسیر حق سوق میداد و حکومتی تشکیل میشد که در آن خستگی و رنجی وجود نداشت»[2]-[3] بنابراین، اداره امور سیاسی و اجتماعی یکی از شؤون امامت است و امام مسؤول هدایت عملی جامعه میباشد. ۲. مرجعیت علمی و دینی همچنانکه پیامبر اسلام (ص) به پرسشهای دینی پاسخ میدادند، احکام الهی را بیان میکردند و قرآن را تفسیر مینمودند، امام نیز همین نقش را بر عهده دارد؛ در روایتی مشهور، رسول خدا (ص) فرمودند: «ای علی، تو وصی و جانشین من هستی، همانگونه که هارون وصی موسی بود»[4]-[5] همچنین، حضرت علی (ع) را باب علم نبوی معرفی فرمودند: «أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها»[6]-[7] بر همین اساس، امام مسؤولیت صیانت از دین، پاسخگویی به شبهات، تبیین احکام، تفسیر قرآن و هدایت علمی جامعه را بر عهده دارد. [1] نهج البلاغة - ط دار الكتاب اللبناني، السيد الشريف الرضي، ج1، ص152 [2] بلاغات النساء، ابن طیفور، ص24 [3] معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج1، ص355 [4] الهداية في الأصول و الفروع ، الشيخ الصدوق، ج1، ص160 [5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص107 [6] الكافي- ط الاسلامية ، الشيخ الكليني، ج2، ص239 [7] عیون اخبار الرضا، الشیخ الصدوق، ج1، ص72
-
شرایط امامت چیست؟ پاسخ اجمالی: امامت مقامی الهی است که امام باید از سوی خداوند منصوب شود. از دیدگاه شیعه، امامان معصوم (ع) باید دارای ویژگیهایی همچون عصمت، علم کامل، شجاعت، زهد، پیراستگی از عیوب جسمی و روحی، توانایی ارائه معجزه، و برتری در فضائل اخلاقی باشند؛ این شرایط، امام را شایسته هدایت جامعه و حفظ دین الهی میسازد. پاسخ تفصیلی: بنابر باورهای امامیه، امامت مقامی الهی است و امام باید از سوی خداوند منصوب گردد؛ این نصب غالباً از طریق معرفی امام قبلی صورت میگیرد، به گونهای که امامان پس از امام حسین (ع) همگی از نسل ایشاناند؛ علاوه بر این، امام باید واجد صفاتی چون شجاعت، عصمت و علم غیب باشد. ویژگیهای امام معصوم از دیدگاه شیعیان، امامان دوازدهگانه (ع) دارای صفات خاصی هستند که آنان را از سایر مردم متمایز میسازد؛ امام رضا (ع) در سخنان خود این ویژگیها را تبیین کردهاند که برخی از آنها عبارتاند از: عصمت: یکی از شروط اساسی امامت، عصمت است؛ امام باید در فهم و بیان احکام دینی و عمل به آنها، مصون از خطا و لغزش باشد تا پیروان خود را به درستی هدایت کند.[1] علم و دانش: امام باید به تمامی معارف و احکام دین آگاه باشد تا بتواند مردم را نسبت به وظایف دینیشان راهنمایی کرده و در موارد اختلاف، بر اساس حقیقت داوری کند.[2] شجاعت و دلیری: امام باید برخوردار از شجاعتی بینظیر باشد، زیرا برای رفع فتنهها و مقابله با اهل باطل به این ویژگی نیاز دارد؛ بدون شجاعت، امام قادر به ایفای مسئولیتهای خود نخواهد بود.[3] زهد و تقوا: امام، امین مردم در بیتالمال و امور عمومی است؛ اگر زاهد و قانع نباشد، ممکن است مغلوب امیال نفسانی شده و عدالت، که از اصول اساسی امامت است، آسیب ببیند؛. هنگامی که برخی از همراهان امیر المومنین او را مورد عتاب قرار دادند که چرا عطایا را به تساوی تقسیم می کند حضرت در پاسخ فرمودند آيا مرا فرمان مى دهيد كه پيروزى را طلب كنم، به ستم كردن بر كسى كه زمامدار او شده ام؟ به خدا سوگند، چنين نكنم تا شب و روز از پى هم مى آيند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره ديگر طلوع مى كند؛ اگر اين مال از آن من مى بود، باز هم آن را به تساوى به ميانشان تقسيم مى كردم؛ پس چگونه چنين نكنم، در حالى كه، مال از آن خداوند است؛ سپس، فرمود: بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است كه بخشنده را در اين جهان بر مى افرازد و در آن دنيا پست مى سازد؛ در ميان مردم مكرّمش مى دارد و در نزد خدا خوار مى گرداند؛ هركس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزارى آنها محرومش گرداند؛ آنان به جاى او، ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه اى پيش آيد و به ياريشان نياز افتد، آنها را بدترين ياران و سرزنش كننده ترين كسان خود خواهد يافت[4]. پیراستگی از عیوب جسمی و روحی: امام باید از هرگونه نقص جسمانی و روانی مبرا باشد؛ بهعنوانمثال، امام هرگز به بیماریهایی همچون جذام یا پیسی دچار نمیشود؛ از حیث اخلاقی نیز امام باید از صفات ناپسندی چون نادانی، حسادت و دیوانگی پیراسته باشد، زیرا وجود چنین کاستیهایی، اعتبار او را نزد پیروانش کاهش میدهد.[5] اعجاز: برخی متکلمان، برای اثبات امامت هر یک از امامان(ع)، به معجزات و کرامات ایشان استناد کردهاند. از جمله، شیخ مفید در کتاب «ارشاد» با بهرهگیری از دلایل عقلی و نقلی، بابی ویژه را به ذکر معجزات امام زمان(عج) اختصاص داده است تا مقام امامت آن حضرت را آشکار سازد[6]. شیخ طوسی نیز در کتاب «الغیبة»، استدلالی جامعتر و دقیقتر را درباره امامت ولی عصر(عج) مطرح کرده است. وی این موضوع را از سه راه اثبات نموده که یکی از آنها بر پایه معجزات آن حضرت است. این روش، جایگاه الهی امام را تأیید کرده و حجتی روشن بر امامت او ارائه میدهد.[7] افضلیت امام: امامیه بر این باورند که امامت باید به فردی که در علم، تقوا و شایستگی برتر است سپرده شود، در حالی که بسیاری از اهل سنت امکان تقدیم فرد کم فضیلت تر بر فاضل را جایز دانستهاند. این دیدگاه، از نگاه عقل و نص قرآن، محل نقد است؛ چراکه برتری علمی و اخلاقی در هدایت جامعه نقش اساسی دارد؛ از منظر عقلی، سپردن رهبری به فردی که در فضیلتها برتر نیست، نادرست است؛ زیرا این امر موجب تضعیف جایگاه فرد شایسته و ارتقای فرد کم صلاحیت تر میشود؛ قرآن نیز این امر را رد کرده و تأکید میکند که هدایت باید به دست کسانی باشد که به حقیقت راهبری آگاهند.[8] [1] شرح تجرید الاعتقاد، الشعرانی، ابوالحسن، ص510 [2] تلخیص المحصل، الطوسی، الخواجه نصیرالدین، ص430 [3] همان. [4] نهج البلاغه، السيد الشريف الرضي، ج1، ص183 [5] تلخيص المحصل، الطوسي، الخواجة نصير الدين، ص431 [6] الارشاد، الشيخ المفيد، ج2، ص355 [7] الغیبه، الشيخ الطوسي، ج1، ص281 [8] دلائل الصدق لنهج الحق، المظفر، الشيخ محمد حسن، ج4، ص233
-
تعریف امام در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ پاسخ اجمالی: واژه «امام» در لغت به معنای پیشوا، مقتدا و سرپرست است و به کسی اطلاق میشود که مورد پیروی قرار میگیرد؛ در اصطلاح، امام به فردی گفته میشود که مسئولیت هدایت دینی و اجتماعی جامعه را بر عهده دارد. در گفتمان شیعه، این واژه به دوازده امام معصوم اختصاص دارد که علاوه بر ولایت بر دین و نظام اسلامی، ریاست بر جامعه و ولایت بر نظام هستی را نیز دارا هستند. همچنین، در دوران غیبت، علما به عنوان جانشینان امامان معصوم، مسئولیت هدایت مردم را بر عهده دارند. پاسخ تفصیلی: واژه «امام» از ریشه عربی گرفته شده و به معنای پیشوا، سرپرست و مقتدا به کار میرود؛[1] راغب اصفهانی در تعریف این واژه مینویسد: «امام کسی است که به او اقتدا میشود، خواه این اقتدا به یک فرد باشد—از طریق گفتار و کردار او—یا به یک کتاب یا امر دیگری؛ و این اقتدا میتواند در مسیر حق و صواب یا در جهت باطل و ناصواب باشد»؛[2] همچنین در «مجمع البحرین» آمده است که امام به معنای پیشوا و فردی است که از او پیروی میشود.[3] در اصطلاح، امام به کسی اطلاق میشود که ریاست و سرپرستی دینی جامعه را بر عهده دارد و وظیفه او ترغیب مردم به حفظ مصالح دینی و دنیوی ایشان است؛ این مقام علاوه بر هدایت و رهبری، شامل بازداشتن مردم از هر امری میشود که به دین و دنیای آنان زیان وارد کند.[4] واژه «امام» در قرآن کریم دوازده بار به کار رفته است و در تمامی این موارد معنای لغوی آن مورد نظر بوده است؛ شایان ذکر است که در گفتمان شیعه، اصطلاح امام به دوازده امام معصوم اطلاق میشود و رهبری ایشان در چند محور اساسی قابل بررسی است؛ نخست، ولایت بر دین و نظام اسلامی، که تجلی یکی از شئون انبیاء محسوب میشود؛[5] محور دوم، امامت به عنوان ریاست بر جامعه، نقشی که در هدایت مردم و تدبیر امور اجتماعی و سیاسی تجلی مییابد؛[6] سومین محور، ولایت بر نظام هستی، که به ولایت کلیه الهیه بازمیگردد—ولایتی برخاسته از مقام رسالت، دال بر سلطه مطلقه[7] و احاطه الهی[8]. شایان ذکر است که تمامی این ابعاد امامت منحصراً به جانشینان پیامبر اسلام اختصاص دارد؛ اما در مواردی که واژه «امام» درباره افراد دیگر به کار میرود—مانند امام خمینی، امام خویی و دیگر بزرگان—این کاربرد از معنای لغوی آن، یعنی ریاست، نشأت میگیرد؛ همین معنا پیشتر از سوی معصومین در حوزه دین و دنیا به علما واگذار شده است و مردم در عصر غیبت به ایشان ارجاع داده شدهاند، به این معنا که آنان در دوران غیبت مسئولیت ریاست عامه مردم را بر عهده دارند؛[9] از اینرو، به کار بردن واژه «امام» برای ایشان از این حیث بلا مانع تلقی میشود. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج12، ص24 [2] المفردات فی غریب القرآن، الراغب الاصفهانی، ص87 « و الإِمام: المؤتمّ به، إنسانا كأن يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا، أو غير ذلك محقّا كان أو مبطلا، و جمعه: أئمة» [3] مجمع البحرین، الطریحی النجفی، فخرالدین، ج6، ص10 «قوله: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً أي يأتم بك الناس فيتبعونك و يأخذون عنك، لأن الناس يَأُمُّونَ أفعاله أي يقصدونها فيتبعونها» همچنین در کتاب "العین" نیز چنین آمده است: «كل من اقتدي به، و قدم في الأمور فهو إمام». ،العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی، ج8، ص428 [4] قواعد العقائد، الطوسی، الخواجه نصیرالدین، ص108 «الإمامة رئاسة عامّة دينيّة مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينيّة والدنياويّة، وزجرهم عمّا يضرّهم بحسبها» [5] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص227 / أوائل المقالات في المذاهب والمختارات، الشيخ المفيد، ج1، ص65 [6] دلائل الإمامة - ط مؤسسة البعث، الطبري الصغير، محمد بن جرير، ج1، ص17 [7] فرائد فوائد الفكر في الإمام المهدي المنتظر (عج)، الغريري، سامي، ج1، ص29 [8] ثلاث رسائل، ولاية الفقيه، الخميني، السيد مصطفى، ج1، ص19 [9] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص470
-
تعریف شیعه در لغت و اصطلاح چیست؟ پاسخ اجمالی: شیعه در لغت به معنای گروهی است که در قول و نظر با هم یکی هستند و بر امری اجتماع دارند.[1] و گفته است قومی که بعضی از بعضی دیگر تبعیت می کنند[2] اما در اصطلاح شیعه به معنی پیرو و تابع است و برای کسانی که قائل به خلافت بلافصل حضرت علی (ع) و اهل بیت (ع) می باشند[3] و قائل به این هستند که جانشینان پیامبر(ص) از طریق نص شرعی و از جانب خداوند متعال انتخاب میشوند، گفته میشود. پاسخ تفصیلی: واژه «شیعه» از ریشه سهحرفی «ش-ی-ع» در زبان عربی مشتق شده است؛ در معنای لغوی، عموماً به پیروان، یاران یا گروهی از مردم اطلاق میشود که بر یک هدف یا رهبر مشترک گرد آمدهاند؛[4] یکی از معانی «شیعه»، توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر یک موضوع یا عقیده است؛[5] رایجترین معنای لغوی، پیروی کردن فرد یا گروهی از فرد یا گروهی دیگر است؛[6] این مفهوم، دلالت بر پیوند و وفاداری عمیق میان پیرو و رهبر دارد. این واژه میتواند به هر گروهی از مردم اطلاق شود که بر محور یک امر خاص گرد آمدهاند؛ قرآن کریم واژه «شیعه» را در معنای لغوی و عمومی خود به کار برده است در داستان حضرت موسی (ع)، قرآن کریم میفرماید: «پس در آنجا دو مرد را یافت که با هم میجنگیدند؛ یکی از پیروان او (موسی) بود و دیگری از دشمنانش».[7] در آیاتی دیگر، «شیعه» به معنای گروهها یا فرقهها به کار رفته است؛ مانند «سپس از میان هر گروه [یا فرقه]، آن را که در سرکشی بر خداوند سختتر بود، بیرون میکشیم».[8] همچنین در سوره انعام آمده است: «یا شما را به صورت گروههای مختلف درآورد و عذاب بعضی را به بعضی دیگر بچشاند»؛[9] در سوره صافات،حضرت ابراهیم (ع) به عنوان یکی از پیروان نوح توصیف شده است.[10] با این حال در برخی از احادیث نبوی پیامبر اکرم (ص) خود واژه «شیعه» را به طور خاص برای پیروان امام علی (ع) به کار بردهاند؛ جابر بن عبدالله انصاری روایت میکند که پس از نزول این آیه«همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آنان بهترین آفریدگانند»،[11] پیامبر (ص) به علی (ع) فرمودند: مراد شیعیان تو هستند و در ادامه می فرمایند هنگامی که امتها برای حساب گرد هم آیند، آنان (شیعیان) با چهرههایی درخشان و سیمایی سفید فراخوانده میشوند.[12] " این حدیث، یکی از اولین و مهمترین موارد کاربرد این واژه توسط پیامبر (ص) برای اشاره به گروه خاصی از پیروان علی (ع) است. در گذشته، واژه «شیعه» به طور کلی به معنای پیروان یک فرد یا گروه بود اما با گذر زمان، معنای آن تغییر کرد و به یک اصطلاح دینی ویژه تبدیل شد؛ در این فرآیند، پیروی از امام علی (ع) به نشانه اصلی گروهی مشخص تبدیل شد به عبارتی، «شیعه» دیگر فقط به معنای یک پیرو نبود، بلکه مفهوم خاصی در چارچوب دین و جامعه پیدا کرد که مراد از آن اشاره خاص به پیروان امام علی (ع) بود. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج8، ص188 [2] الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، الجوهری، ابونصر، ج3، ص1240 [3] اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، الشیخ المفید ص۳۵ : "فهو على التخصيص لا محالة لا تباع أمير المؤمنين - صلوات الله عليه - على سبيل الولاء والاعتقاد لإمامته بعد الرسول - صلوات الله عليه وآله - بلا فصل ونفي الإمامة عمن تقدمه في مقام الخلافة وجعله في الاعتقاد متبوعا لهم غير تابع لأحد منهم على وجه الاقتداء" [4] لسان العرب، ابن منظور، ج8، ص188 [5] مجمع البحرين ، الطريحي النجفي، فخر الدين ، ج2، ص572 [6] الميزان في تفسير القرآن ، العلامة الطباطبائي، ج17، ص147 [7] قصص / 15« وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ» [8] سوره مریم /69 « ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَٰنِ عِتِيًّا » [9] انعام/65 « قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىٰ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ ۗ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» [10] صافات/ 83« وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ» [11] بینه/ 7 « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ« [12] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج10، ص415
-
تفاوت ولایت تکوینی و معجزه در چیست؟ پاسخ اجمالی: ولایت تکوینی به معنای قدرت تصرف در عالم هستی به اذن الهی است، در حالی که معجزه امری خارقالعاده است که برای اثبات نبوت یا امامت انجام میشود؛ معجزه نشانهای از ولایت تکوینی است، اما این دو مفهوم یکسان نیستند؛ ولایت تکوینی توانایی تصرف در امور تکوینی را شامل میشود، در حالی که معجزه نتیجهای از اِعمال این ولایت است و برای اثبات حجیت الهی صورت میگیرد. پاسخ تفصیلی: برای تحلیل تفاوت بین ولایت تکوینی و معجزه، ابتدا باید به تعریف هر یک پرداخته شود: تعریف ولایت تکوینی ولایت تکوینی به معنای قدرت پیامبر و امام بر تصرف در کائنات است، بهگونهای که توانایی انجام اموری خارقالعاده در عالم تکوین را دارا هستند؛ بهعنوان مثال، زنده کردن یک پرنده گلی با دمیدن در آن به اذن الهی، نمونهای از این قدرت است:«من از گِل برای شما چیزی به شکل پرنده می سازم و در آن می دَمم که به اراده و مشیّت خدا پرنده ای [زنده و قادر به پرواز] می شود؛ و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را بهبود می بخشم؛ و مردگان را به اِذن خدا زنده می کنم؛ و شما را از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید خبر می دهم...»[1] تعریف معجزه معجزه در لغت از واژه «عجز» به معنای ناتوانی مشتق شده است، و نشاندهنده این است که مخالفان پیامبر در مقابله با او عاجز و ناتوان هستند؛[2] بهعبارت دیگر، معجزه عملی است که دیگران از انجام آن ناتوانند؛[3] در اصطلاح، معجزه به معنای امری خارقالعاده است که با ادعای فرد هماهنگ بوده و سایرین توان انجام آن را ندارند؛[4] معجزه برای اثبات منصبهای الهی مانند نبوت و امامت صورت میپذیرد.[5] تفاوت ولایت تکوینی با معجزه بر اساس تعاریف ارائهشده، میتوان بیان داشت که تحقق معجزه به دست پیامبر یا امام، به معنای وجود ولایت تکوینی نیست؛ بلکه معجزه، نشانهای از ولایت تکوینی و نتیجه اِعمال آن است؛ صاحب ولایت تکوینی توانایی انجام امور خارقالعاده و معجزه را دارد، اما این به معنای این نیست که ولایت تکوینی معادل معجزه باشد. ولایت تکوینی عبارت است از توانایی بر تصرف در عالم تکوین، در حالی که معجزه بهعنوان نتیجهای از اعمال این ولایت تلقی میشود؛[6] بسیاری از بزرگان نیز به این نکته اشاره کردهاند؛ بهعنوان مثال، معجزه و کرامت بهعنوان شاهدی بر وجود قدرت ولایت تکوینی در افراد محسوب میشود. مرحوم آیتالله صافی در کتاب خود بیان داشتهاند عقلاً امکان دارد که خداوند متعال به خاص از بندگانش به جهت اظهار رفعت و علو شأن یا تایید آنها و اتمام حجت بر دیگران ، یا مصالح دیگر ولایت و قدرت تصرف در کائنات عطا کند؛[7] و باید گفت ولایت آنها به نحوی همان ظهور ولایت مطلقه الهی است و فی الواقع اولیاء الله عاملان اجرای اراده و مشیت الهی و وسایط انفاذ و اجرای آن می باشند؛[8] این امر نیز در روایات متواتر مورد تأیید قرار گرفته و انکار آن منطقی نیست؛ بر این اساس، از دیدگاه متأخرین، معجزه و کرامت از آثار و ظهورات ولایت تکوینی بهشمار میآیند. [1] آل عمران/ 49:«وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» [2] القاموس المحيط، الفيروز آبادي، مجد الدین، ج2، ص181«ومعجزة النبي، صلى الله عليه وسلم: ما أعجز به الخصم عند التحدي، والهاء للمبالغة» [3] كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، التهانوي، محمد علي، ج2 ص 1575« و بالجملة فالمعجزة أمر خارق يظهر على يد مدّعى النّبوة موافقا لدعواه» [4] النكت الإعتقادية، الشيخ المفيد ، ج1 ص 35 « المعجز هو الامر الخارق للعادة المطابق للدعوى المقرون بالتحدي المتعذر على الخلق الاتيان بمثله» [5] الذخیره فی علم الکلام، سید مرتضی، ص 332 «الذی یذهب الیه اصحابنا ان المعجزات یجوز ظهورها علی ایدی الائمه علیهم السلام» [6] شمیم ولایت، جوادی عاملی، ص55 [7] ولایت تکوینی و تشریعی، لطف الله، صافی گلپایگانی، ج1، ص99 [8] همان، ج1، ص107
-
نظر علمای شیعه در مورد ولایت تکوینی چیست؟ پاسخ اجمالی: علمای شیعه بهطور کلی ولایت تکوینی اهلبیت (ع) را پذیرفتهاند و آن را به معنای قدرت تصرف در عالم هستی به اذن الهی میدانند؛ اگرچه ممکن است اختلافاتی در محدوده و جزئیات این ولایت وجود داشته باشد، اما اصل آن بهعنوان یکی از عقاید ثابت و مورد اتفاق شیعه شناخته میشود. بزرگان شیعه مانند شیخ مفید، علامه مجلسی، آیتالله خوئی، امام خمینی و آیتالله بروجردی بر این مفهوم تأکید کردهاند و آن را جلوهای از اراده الهی در نظام آفرینش دانستهاند. پاسخ تفصیلی: علمای برجسته و شناختهشده شیعه، همگی به ولایت تکوینی اهلبیت (ع) اعتقاد دارند؛ اختلافات موجود، اگر وجود داشته باشد، در محدوده و میزان این ولایت است، اما اصل پذیرش ولایت تکوینی برای اهلبیت (ع) بهعنوان یک امر مسلم در میان شیعیان شناخته میشود؛ در ادامه، به دیدگاه برخی از علمای بزرگ شیعه از متقدمین و متأخرین اشاره میکنیم: دیدگاه قدمای شیعه قدما، از علمای بغداد و قم، ولایت تکوینی را به معنای توانایی وقوع امور خارق عادت از امام پذیرفتهاند؛ بهعنوان نمونه، شیخ مفید بیان میدارد که وقوع امور خارق عادت یا معجزه از امام واجب نیست، اما از منظر عقلی، هیچ ایرادی بر امکان وقوع آن وارد نیست؛[1] در مکتب قم، که بر روایات تأکید دارد، علمای این مکتب نیز موارد متعددی از وقوع امور خارق عادت و معجزات امامان را نقل کردهاند؛ این نشاندهنده اعتقاد آنان به قدرت امام در تحقق این امور است. از باب نمونه: مرحوم شیخ صدوق، روایتی نقل کرده است که در آن قدرت خارق عادت اصحاب امام زمان (عج) بیان شده است.[2] مرحوم شیخ کلینی، روایتی در مورد توانایی طیالارض امام جواد (ع) نقل کرده است.[3] دیدگاه متأخرین شیعه در میان علمای متأخر شیعه، اصل توانایی ولایت تکوینی یا تحقق امور خارق عادت برای امامان، امری پذیرفتهشده و قطعی است؛ در اینجا به برخی از دیدگاههای شاخص اشاره میکنیم: دیدگاهها: آیتالله خوئی: «ظاهراً در ولایت ایشان بر همه آفرینش شکی نیست.»[4] علامه محمدحسین اصفهانی (کمپانی): «پیامبر (ص) و امامان (ع) بر همه امور تکوینی و تشریعی ولایت معنوی و ولایت باطنی دارند.».[5] آیتالله سید محمدهادی میلانی: «منظور از ولایت تکوینی عمومی این است که انسان واسطه فیض الهی نسبت به همه ممکنات باشد. دلیل اثبات این امر، سخنان خود صاحبان ولایت است که از حد تواتر (متواتر) فراتر رفته است. آنها به دلخواه یا دروغ ادعای آن را نکردهاند، زیرا راستگو و معتقد هستند.»[6] امام خمینی: «خلافت تکوینی الهی منحصر به برگزیدگان از اولیای الهی مانند پیامبران مرسل و ائمه اطهار (علیهم السلام) است.»[7] آیتالله حسین بروجردی با اشاره به عبارت نورانی "عبدی اطعنی فَکن مِثلی" (بندهام، مرا اطاعت کن تا مانند من باشی)، مقام ولایت الهی را اینگونه ترسیم میکند: انسان با رسیدن به عبودیت کامل، به مقام ولایت دست مییابد؛ مقامی که در آن، به اذن پروردگار، احاطه و تصرف در ملک و ملکوت پیدا میکند؛ در این جایگاه رفیع، زبانِ ولی، زبان خدا میشود، دستِ او، دستِ خدا و قلبِ او، جایگاه مشیت الهی، ولایت از نگاه ایشان، سلطنتِ بهاجازه خداوند بر امور تکوین و تشریع است؛ ولایتی مطلقه که هیچ ذرهای از جهان، جز از مسیر آن، فیضِ وجود و بقا نمیگیرد؛ در حقیقت، ولیالله وساطتی کلی میان خالق و خلق دارد و حلقهی وصل فیض الهی به همهی موجودات است.[8] به بیان دیگر، ولیالله آینهای تمامنما از ذات اقدس پروردگار است که ارادهاش، تجلی ارادهی حق، و تصرفاش، ظهور قدرت بیمنتهای الهی در جهان هستی است. آیتالله نائینی با بلندای اندیشه، ولایت نبی و اوصیای او را در دو ساحت متعالی توصیف میکنند: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی؛ ولایت تکوینی، جلوهای از تسخیر هستی است که کون و مکان، فرمانبردار ارادهی مقدس ائمهی هدی(ع) به اذن پروردگار میشوند؛ در این نگاه ملکوتی، هر ذرهای از جهان، پرتویی از فیض وجود آنان است و هیچ چیز در آفرینش نیست مگر اینکه برخاسته از سببیت آن بزرگواران است؛ چرا که آنان آیینهی تمامنمای اسماء و افعال الهیاند؛ سخنشان کلام حق، و کردارشان تجلی فعل خداوندی است؛ این مقام رفیع، زادهی ذات نورانی معصومان است و هیچ کس را یارای رسیدن به این اوج نیست، چنانکه هیچ کس را توان بخشیدن این مقام نیست.[9] نتیجهگیری ولایت تکوینی برای اهلبیت (ع)، امری مسلم و پذیرفتهشده در میان علمای شیعه است؛ اگرچه ممکن است اختلافاتی در خصوص محدوده و جزئیات این ولایت وجود داشته باشد، اما اصل آن بهعنوان یکی از عقاید ثابت و مورد اتفاق شیعه شناخته میشود. [1] اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات، الشیخ المفید، ص68 «فأما ظهور المعجزات عليهم والإعلام فإنه من الممكن الذي ليس بواجب عقلا ولا ممتنع قياسا، وقد جاءت بكونه منهم - عليهم السلام - الأخبار على التظاهر والانتشار فقطعت عليه من جهة السمع وصحيح الآثار» [2] کمال الدین و تمام النعمه، الشیخ الصدوق ج2،ص672 «إِنَّهُمْ لَيَفْتَقِدُونَ عَنْ فُرُشِهِمْ لَيْلًا فَيُصْبِحُونَ بِمَكَّةَ وَ بَعْضُهُمْ يَسِيرُ فِي السَّحَابِ يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ إِيمَاناً قَالَ الَّذِي يَسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً» [3] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص492، ح1 «…… فَقَالَ لِي قُمْ بِنَا فَقُمْتُ مَعَهُ فَبَيْنَا أَنَا مَعَهُ إِذَا أَنَا فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَقَالَ لِي تَعْرِفُ هَذَا الْمَسْجِدَ فَقُلْتُ نَعَمْ هَذَا مَسْجِدُ الْكُوفَةِ قَالَ فَصَلَّى وَ صَلَّيْتُ مَعَهُ فَبَيْنَا أَنَا مَعَهُ إِذَا أَنَا فِي مَسْجِدِ الرَّسُول ........ » [4] مصباح الفقاهة، الخوئی، السید ابوالقاسم، ج5، ص35 (فالظاهر أنه لاشبهة في ولايتهم على المخلوق بأجمعهم) [5] حاشیه کتاب المکاسب، الغروی الاصفهانی، الشیخ محمد حسین، ج2، ص379 (والنبي (ص) والائمة (ع) لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الامور التكوينية والتشريعية) [6] محاضرات فی فقه الامامیه – کتاب البیع، السید محمد هادی المیلانی، ص32 (و معنى الولاية الكلية التكوينية: كون الشخص مجرى للفيض الإلهي بالنسبة إلى جميع الممكنات، و الدليل على ثبوتها لهم هو أقوال أصحاب الولاية أنفسهم، فيما تجاوز حدّ التواتر، و لم يدعوا جزافا أو كذبا، لأنهم صادقون مصدّقون) [7] کتاب البیع، الخمینی، السید روح الله، ج 2، ص 644 (الخلافةُ الإلهیةُ التكوينية، وهي مختصّة بالخلَّص من أولیائه، كالأَنبياءِ المرسلين والأئمة الطاهرين ـ سلام الله عليهم) [8] تفسیر صراط المستقیم، بروجردی، سید حسین، ج3، ص387 [9] تقرير بحث الميرزا النائيني، كتاب المكاسب والبيع، الاملي، الشيخ محمد تقى، ج2، ص332
-
آیا ولایت تکوینی غلو است؟ پاسخ اجمالی: ولایت تکوینی به معنای تصرف در عالم هستی به اذن الهی است و پذیرش آن برای اهلبیت (ع) نهتنها غلو محسوب نمیشود، بلکه تأیید مقامات و فضایل آنان بر اساس آموزههای دینی است. غلو به معنای فراتر بردن مقام امامان از حد بندگی و نسبت دادن صفات الهی مستقل به آنان است، در حالی که ولایت تکوینی آنان در چارچوب اراده و قدرت خداوند قرار دارد؛ بنابراین، اعتقاد به ولایت تکوینی اهلبیت (ع) با غلو تفاوت اساسی دارد و مستند به آیات و روایات است. پاسخ تفصیلی: غلو در لغت به معنای تجاوز از حد و اندازه یا خروج از اعتدال است؛[1] جوهری نیز همین معنا را برگزیده است[2]؛ زبیدی در این مورد می گوید: غلو به معنای بالارفتن، اوج گرفتن و از حد خود عبور کردن است[3]؛ در اصطلاح، شیخ مفید غلو را به صورت «فراتر رفتن از حد و زیادهروی در حق پیامبران و امامان» تعریف کرده است؛[4] علامه مجلسی در تعریف غلو می گوید، غلو درباره پیامبر و پیشوایان، این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش، ایشان را شریک خدا بینگاریم؛ یا آفرینش و روزى را از آنِ آنها بدانیم؛ یا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است؛ یا بگوییم آنان بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند؛ یا امامان را پیامبر بدانیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفت آنان، ما را از هر نوع عبادت خدا بى نیاز مى سازد و تکالیف را از ما برمى دارد[5]؛ بر این اساس، میتوان گفت غلو مفهومی گستردهتر از شرک دارد؛ برای مثال، ادعای تقدیس انبیا از اکل و شرب، اگرچه غلو به شمار میآید، اما شرک نیست.[6] با توجه به ثابت بودن ولایت تکوینی برای اهلبیت (ع)، پذیرش این مقام، نه تنها غلو یا افراط محسوب نمیشود، بلکه به معنای شناخت و پذیرش مراتب کمال و مقامات ایشان است که در سیره اهلبیت(ع) نیز کاملاً ثابت شده است؛ البته، اظهار جایگاهی که با بندگی ایشان منافات داشته باشد و در کلام یا سیره اهلبیت(ع) مشاهده نشده است، به معنای غلو خواهد بود و باید از چنین رفتارهایی پرهیز کرد؛ چراکه اهلبیت (ع) خود فرمودند: «آنچه ما درباره خود نگفتهایم، شما نیز درباره ما نگویید.»[7] برای تبیین مقامات و فضایل ثابت و مسلّم اهلبیت (ع)، باید گفت که آنان خود چنین فرمودند: «ما را به عنوان عبد و مخلوق در نظر بگیرید و سپس هر آنچه میخواهید در مورد ما بگویید.» [8] بر این اساس، هیچگونه شبهه یا ایرادی در پذیرش این فضایل باقی نمیماند؛ شواهد و ادلهی قطعی و متعدد، مقامات و فضایل اهلبیت(ع) را اثبات میکنند؛ بنابراین، هیچگاه ولایت تکوینی به عنوان غلو محسوب نمیشود. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص132 [2] منتخب من صحاح الجوهري، الجوهري، أبو نصر، ج1، ص3746 [3] تاج العروس، الزبيدي، مرتضى، ج39، ص174 [4] تصحیح الاعتقادات الامامیه، الشیخ المفید، ص131 [5] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج25، ص346 [6] ولایت تکوینی و تشریعی، لطف الله صافی گلپایگانی، ص19 [7] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2 ، ص298، ح6 «لَا تَقُلْ فِينَا مَا لَا نَقُولُ فِي أَنْفُسِنَا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَة» [8] بصائر الدرجات، الصفار القمي، محمد بن الحسن، ج1، ص241، ح22
-
آیا ولایت تکوینی شرک است؟ پاسخ اجمالی: ولایت تکوینی، یکی از مسائل مرتبط با توحید است که نیازمند دقت در تحلیل آن است؛ شرک به معنای نسبت دادن استقلال در خلق و تدبیر به غیر خداوند است، اما ولایت تکوینی که به إذن الهی صورت میگیرد، در چارچوب اراده و مشیت خداوند قرار دارد. قرآن کریم اشاره دارد که برخی از انبیا، به إذن خداوند، تواناییهایی چون احیا، اماته و خلق دارند؛ چنانکه حضرت عیسی (ع) به فرمان الهی، از گل، پرندهای را زنده میکند. تفاوت اساسی ولایت خداوند با ولایت اولیای الهی در استقلال است؛ ولایت خداوند ذاتی، مطلق و نامحدود است، در حالی که ولایت اولیا وابسته به فیض الهی و محدود به إذن خداوند میباشد؛ بنابراین، ولایت تکوینی انبیا و اولیا شرک محسوب نمیشود، بلکه یکی از جلوههای نظام الهی است که در راستای تحقق حکمت خداوندی انجام میشود. پاسخ تفصیلی: در اسلام، هیچ اصلی بنیادیتر از توحید وجود ندارد، و در مقابل، هیچ عقیدهای خطرناکتر و فاسدتر از شرک نیست؛ قرآن کریم در وصف پیامدهای شرک چنین میفرماید: «و هرکس به خدا شرک آرد، همانند آن است که از آسمان سقوط کند و مرغان در فضا بدنش را بربایند، یا بادی تند او را به مکانی دور پرتاب کند.»[1] در بررسی ولایت تکوینی و تشریعی و مقامات و فضایل انبیا و اولیای الهی، باید نهایت دقت را به کار برد تا هیچگونه تجاوزی به مرزهای توحید صورت نگیرد، و مخلوق در مرتبه خالق قرار داده نشود؛ نباید افراط در جایگاه انبیا و اولیا به گونهای باشد که به شرک بیانجامد، و در عین حال نباید به بهانه پرهیز از شرک، فضایل، مقامات و مناصب حقیقی که برای انبیا و امامان (ع) ثابت شده است، انکار شود. تفویض و ارتباط آن با شرک تفویضی که باطل و مخالف توحید است، دو معنا دارد: 1. استقلال بندگان در اعمالشان به نحوی که افعال آنان خارج از اراده و نظام عام الهی باشد و مشمول قضا و قدر الهی قرار نگیرد. 2. واگذاری تدبیر امور عالم (مانند خلق، رزق، احیا، اماته، شفای بیماران، و تنظیم نظامات جهان) به اولیای الهی، بهگونهای که آنان فاعل بالاستقلال باشند و خداوند از تدبیر امور کنارهگیری کرده باشد. تفویض به این دو معنا، مخالف عقل و ادله شرعی است.[2] اما قدرت اولیای الهی به إذن خداوند برای اماته، احیا، شفای بیماران و تأثیر در نظام آفرینش، نه از باب استقلال، بلکه در چارچوب اراده الهی، به شرط تطابق با حکمت و مصالح الهی، هیچگونه منافاتی با توحید ندارد.[3] ولایت تکوینی از دیدگاه قرآن و توحید بر این اساس، خداوند مالک حقیقی ولایت است[4] اما آن را به هر کس که بخواهد عطا میکند، و ولایت آن فرد جزئی از ولایت الهی خواهد بود؛ نمونهای از این ولایت در قرآن کریم درباره حضرت عیسی (ع) آمده است: «من از گل، پیکرهای به شکل مرغ میسازم، سپس در آن میدمم تا به فرمان خدا، تبدیل به پرندهای زنده شود.»[5] تفاوت ولایت الهی با ولایت اولیای خدا در چیست؟ ولایت خداوند ذاتی و مستقل است، اما ولایت انبیا و اولیا غیراستقلالی و وابسته به فیض الهی است. ولایت خداوند مطلق و نامحدود است، اما ولایت اولیا و انبیا محدود و مشروط به إذن و اراده الهی است. بنابراین، ولایت تکوینی انبیا و اولیای الهی در دایره کفر و شرک قرار نمیگیرد، بلکه یکی از شئون فیض الهی است که با اذن و مشیت خداوند انجام میشود. [1] حج/31 « حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ» [2] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور ، ج2، ص198 «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ یَفْعَلُ أَفْعالَنا، ثُمَّ یُعَذِّبُنا عَلَیْها، فَقَدْ قالَ بِالْجَبْرِ. وَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّه َ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَالرِّزْقِ إِلی حُجَجِهِ علیهم السلام ، فَقَدْ قالَ بِالتَّفْوِیضِ. وَالْقآئِلُ بِالْجَبْرِ کافِرٌ، وَالْقآئِلُ بِالتَّفْوِیضِ مُشْرِکٌ» [3] ولایت تکوینی و تشریعی، لطف الله صافی گلپایگانی، ص22-26 [4] شوری/9 « أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۖ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير» [5] آل عمران/49 « وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
-
معنای ولایت تشریعی چیست؟ پاسخ اجمالی: ولایت تشریعی به معنای حق قانونگذاری و وضع احکام الهی است که تنها به خداوند متعال اختصاص دارد. این ولایت شامل تمامی ابعاد زندگی انسان، از عبادات و معاملات گرفته تا امور سیاسی و اجتماعی، میشود. خداوند به عنوان خالق هستی، قوانین را بر اساس حکمت و مصلحت بندگان وضع میکند و هیچکس حق قانونگذاری مستقل از اراده الهی را ندارد. بر اساس آیات قرآن، پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) نیز به اذن الهی از ولایت تشریعی برخوردار بوده و اطاعت از آنان بر مؤمنان واجب است. پاسخ تفصیلی: ولایت تشریعی به معنای حق تشریع احکام و وضع قوانین و مقررات در حوزههای عبادی، معاملاتی، مالی، اقتصادی، سیاسی، قضایی، کیفری، اجتماعی، امور شخصی، تعلیم و تربیت، و سایر امور مرتبط با زندگی انسان است.[1] این ولایت مخصوص خداوند متعال است، زیرا تنها او به عنوان خالق جهان از هرگونه خطا و اشتباه مصون بوده و جز خیر و صلاح بندگان چیزی را مدنظر ندارد. خداوند از جعل قوانین هیچ سود شخصی نمیبرد و هدف او صرفاً هدایت بندگان به سوی سعادت حقیقی است؛ قرآن کریم نیز به ولایت تشریعی الهی تصریح کرده است: «هیچ مرد و زن مؤمنی را در امری که خدا و رسولش درباره آن حکم کردهاند اختیاری نیست.»[2] با استناد به این آیه شریفه، میتوان نتیجه گرفت که خداوند متعال در تمام اموری که قابلیت وضع قانون دارند، حکم قطعی صادر کرده است و هیچکس حق قانونگذاری بر اساس رأی و نظر شخصی خود را ندارد؛ قانونگذاری، تنها در حیطهی اختیار الهی قرار دارد. در تبیین این ولایت مرحوم آیت الله مصباح یزدی چنین می گوید: از منظر ما مسلمانان ولايت تشريعي كه بهمعناي ارائة دستورالعملها و قانونگذاريهاي الهي است، در درجة اول بهوسيلة خداوند و براي هدايت انسانها صورت ميپذيرد؛ آنگاه خداوند اين منصب را در اختيار جانشينانش ميگذارد و آنان موظفاند كه دستورات و قوانين الهي را در اختيار مردم بگذارند و همچنين آنان از جانب خداوند وظيفة حاكميت بر مردم را نيز بر عهده دارند و مردم موظف به اطاعت از آنها هستند. افزون بر آنكه رسول خدا(ص) عهدهدار حكومت و ولايت تشريعي بر جوامع اسلامي است، از منظر شيعه، اين ولايت پس از آن حضرت به ائمة اطهار(ع) سپرده شده است و ازاينرو ولايت تشريعي ائمة اثناعشر(ع) و وجوب اطاعت از آنان از مقومات و ركن اساسي اعتقاد ما به امامت اهلبيت(ع) است. دايرة ولايت تشريعي ائمه(ع) بيشتر مربوط به احكام و مسائل اجتماعي است؛ مانند انواع معاملات، حقوق، وظايف اجتماعي، جهاد، مسائل سياسي و بينالمللي و مسائل اقتصادي.[3] بر این اساس و با توجه به آیات دیگر نظیر: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و رسول و اولیالأمر اطاعت کنید.»[4] پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) به اذن الهی اجازه قانونگذاری داشتهاند و اطاعت از آنان برای دیگران واجب است؛ در روایتی تصریح شده است که خداوند براساس این آیه، همه مؤمنان را تا روز قیامت به اطاعت از اهلبیت (ع) امر کرده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و رسول و اولیالأمر خود اطاعت کنید... خداوند ما (اهلبیت) را مرجع این آیه قرار داد و تمامی مؤمنین را تا روز قیامت به اطاعت از ما فرمان داد.»[5] بنابراین، ولایت تشریعی تنها مختص خداوند است و کسانی که به اذن و اراده او اختیار یافتهاند، در چارچوب قوانین الهی و برای هدایت بندگان قانونگذاری میکنند. [1] ولایت تکوینی و تشریعی، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 98 [2] احزاب/ 36 - « وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا» [3] سجاده های سلوک، مصباح یزدی، محمد تقی، ج2، ص 61 [4] نساء/ 59 « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» [5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص276، ح1
-
معنای ولایت تکوینی چیست؟ پاسخ اجمالی: ولایت تکوینی به معنای قدرت تصرف در عالم هستی به اذن الهی است. این ولایت به پیامبران و امامان عطا شده و آنان میتوانند امور خارقالعادهای مانند شفای بیماران، زنده کردن مردگان و تصرف در طبیعت را انجام دهند؛ این قدرت در چارچوب اراده الهی قرار دارد و نشانهای از مقام و منزلت اولیای الهی است، بدون آنکه به معنای شرک یا غلو باشد. پاسخ تفصیلی: یکی از اصول بنیادین و اساسی مذهب تشیع، مفهوم "ولایت تکوینی" است که به اولیای الهی اختصاص داده میشود؛ «ولايت تكوينى را میتوان اینگونه تعریف کرد که به معنای قدرت و توانایی یک موجود در تأثیرگذاری و تصرف بر وجود موجود دیگری است.»[1] و یا در تعریف دیگر بیان شده: «ولايت تكوينى به معنای توانایی فردی، با اذن و فرمان خداوند، برای تصرف در جهان آفرینش و پدیدههای آن است، بهگونهای که برخلاف جریان طبیعی و عادی عالم اسباب، وقایعی خاص و خارقالعاده را رقم بزند؛ به عنوان نمونه، فرد به واسطه قدرتی که خداوند به او عطا کرده است، میتواند بیماریهای لاعلاج را شفا دهد، مردگان را زنده کند، یا تصرفات غیرعادی معنوی در نفوس، اجسام انسانها و طبیعت داشته باشد؛ تمامی این نوع تصرفات تحت حیطه قدرت الهی و در چارچوب اذن او قرار میگیرند.[2] این اعتقاد بر این اساس استوار است که پیامبران و امامان دارای تواناییهای خارقالعادهای هستند و میتوانند در نظام آفرینش و امور تکوینی دخل و تصرف داشته باشند؛ به عنوان نمونه، حضرت عیسی (ع) قادر بود مردهای را که بر اساس قوانین طبیعی زنده نمیشود احیا کند، به مجسمهای جان دهد یا از امور غیبی خبر دهد؛[3] همچنین در قرآن کریم از آصف بن برخیا یاد شده که توانست در یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان (ع) حاضر کند.[4] از این رو، بر اساس عقل و شرع پذیرفته شده است که خداوند متعال میتواند به برخی بندگان خاص خود به دلایل متعددی از جمله نمایان ساختن مقام و منزلت آنان، اتمام حجت بر دیگران، یا مصالح دیگر، موارد زیر را عطا نماید: 1. ولایت و قدرت تصرف در جهان آفرینش. 2. مأموریتهای خاص برای تدبیر امور، البته تنها در مواردی که مأموریت داده شده است. 3. فرمانبرداری کائنات از آنان، به نحوی که بر اساس مصالح و اقتضا بتوانند هرگونه تصرف لازم را انجام دهند. این نوع ولایت به رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) تعلق داشته و تصرفات ایشان و رخدادهای مسلم تاریخی و احادیث متواتر که آنها را ثبت کردهاند، غیرقابل انکار است؛ علاوه بر این، از بسیاری از بزرگان، خواص اصحاب ائمه، علمای برجسته و زاهدان نیز اعمال خارقالعاده و تصرفات خاص صادر شده است؛ شایان ذکر است که این نوع ولایت به معنای شرک، تفویض، غلو یا مخالفت با توحید نیست.[5] امام هادی (ع) در این زمینه میفرمایند: «اِیابُ الْخَلْقِ ِالَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ آیاتُ اللهِ لَدَیْکُمْ»؛[6] بازگشت خلق به سوی شماست، حسابشان بر عهده شماست، سخنی که حق و باطل را از هم جدا کند نزد شماست و آیات خداوند پیش شماست. [1] نبوت عامه، علی نوری، علیرضا، ج1، ص105 [2] يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مكارم شيرازى، ناصر، ج1، ص293 [3] آل عمران/ 49: «وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» [4] نمل/ 40: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ» [5] ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، لطف الله صافی گلپایگانی، ص94 [6] (زیارت جامعه کبیره) – من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص609
-
اقسام ولایت کدامند؟ پاسخ اجمالی: در اندیشه اسلامی، ولایت به دو دسته کلی تقسیم میشود: ولایت منفی و ولایت مثبت. ولایت منفی به سلطه شیطان و طاغوت بر انسان اشاره دارد که موجب گمراهی و خسران است. در مقابل، ولایت مثبت همان ولایت الهی است که انسان را از تاریکی به سوی نور هدایت میکند. این ولایت الهی در کلام اندیشمندان اسلامی به اقسام مختلفی تقسیم شده است. استاد مطهری آن را به ولایت عام و خاص، و سپس به ولایت دینی، اجتماعی و تکوینی تفکیک میکند. آیتالله جوادی آملی نیز سه سطح برای ولایت الهی قائل است: ولایت عام برای همه موجودات، ولایت خاص برای مؤمنان، و ولایت اخص برای انبیاء و اولیاء. مرحوم مصباح یزدی نیز ولایت را در سه جلوه میبیند: ولایت عام تکوینی، ولایت خاص تکوینی، و ولایت تشریعی. ولایت تکوینی به قدرت تصرف در عالم هستی اشاره دارد و ولایت تشریعی به حق قانونگذاری و هدایت اجتماعی از سوی خداوند که به پیامبران و امامان واگذار شده است. پاسخ تفصیلی: مفهوم ولایت در اندیشه اسلامی، یکی از بنیادیترین اصولی است که جلوههایی از ربوبیت، هدایت و رحمت الهی را در قالبهای گوناگون بر هستی و انسانها جاری میسازد؛ این مفهوم، نهتنها در عرصههای معرفتی و عرفانی، بلکه در ساختار اجتماعی و سیاسی اسلام نیز نقشآفرین است؛ متفکران برجستهای چون استاد مطهری، آیتالله جوادی آملی و مرحوم مصباح یزدی، هر یک با رویکردی خاص به تبیین اقسام ولایت پرداختهاند که در مجموع، تصویری جامع از این اصل بنیادین ارائه میدهند. استاد مطهری ولایت را به دو نوع کلی تقسیم میکند: ولاء منفی و ولاء مثبت؛ ولاء منفی به معنای ترک هرگونه وابستگی و تبعیت از غیر خداوند است، بهویژه از شیطان و طاغوت، چنانکه در کلام الهی چنین آمده است « و هر کس شیطان را به جای خدا سرپرست و یار خود گیرد، مسلماً به زیان آشکاری دچار شده است.»[1] به آن اشاره شده است. در مقابل، ولاء مثبت به پذیرش ولایت الهی اطلاق میشود که خود به دو قسم عام و خاص تقسیم میگردد. ولاء عام شامل همه مؤمنان است و ناظر به هدایت عمومی آنان، در حالیکه ولاء خاص اختصاص به پیامبران و اولیای الهی دارد و در قالبهایی چون ولایت زعامت دینی، ولایت زعامت اجتماعی (ولایت تشریعی) و ولایت تصرف در عالم هستی (ولایت تکوینی) تجلی مییابد. [2] آیتالله جوادی آملی نیز ولایت را در سه سطح معرفی میکند: ولایت عام که ناشی از ربوبیت مطلقه خداوند است و همه موجودات، از مؤمن و کافر تا شیطان، تحت آن قرار دارند؛ ولایت خاص که ویژه مؤمنان است و در صدر آیهالکرسی به آن اشاره شده؛ و ولایت اخص که مختص انبیاء و اولیای الهی است و جلوهای از رحمت خاص الهی به شمار میرود،[3] چنانکه در کلام الهی چنین آمده است «یقیناً سرپرست و یار من خدایی است که قرآن را نازل کرده و او همواره شایستگان را سرپرستی و یاری می کند.»[4] مرحوم مصباح یزدی نیز ولایت را در سه جلوه اساسی تبیین مینماید: ولایت عام تکوینی که سلطه مطلق خداوند بر همه موجودات را شامل میشود؛ ولایت خاص تکوینی که ویژه اولیای الهی است و با محبت الهی همراه بوده و به مرحلهای میرسد که اراده الهی در وجود آنان جاری میشود، چنانکه در حدیث قدسی آمده: «من گوش، چشم و دست او میشوم»؛ و ولایت تشریعی که در عرصه اجتماع معنا مییابد و بر اساس معیارهای دینی به پیامبر و امامان از سوی خداوند واگذار میشود. [5] با توجه به اقوال مطرحشده، میتوان گفت که ولایت در مرحله نخست به دو نوع منفی و مثبت تقسیم میشود. ولایت منفی، همان ولایت شیطان و طاغوت است که انسان را به ظلمت میکشاند؛ در مقابل، ولایت مثبت، ولایت الهی است که انسان را از تاریکیها به سوی نور هدایت میکند، چنانکه در کلام الهی چنین آمده است«خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را از تاریکی ها [ی جهل، شرک، فسق وفجور] به سوی نورِ [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون می برد. و کسانی که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه اند.» [6] ولایت الهی، بهعنوان سلطنت حقیقی، بالذات برای خداوند است و به پیامبران و اولیای الهی تفویض شده است.[7] این ولایت در دو قالب اصلی تجلی مییابد: ولایت تکوینی، که به معنای قدرت تصرف در عالم هستی است، مانند خلق کردن پرنده گلی توسط حضرت عیسی (ع): «من از گِل برای شما چیزی به شکل پرنده می سازم و در آن می دَمم که به اراده و مشیّت خدا پرنده ای [زنده و قادر به پرواز] می شود؛ و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را بهبود می بخشم؛ و مردگان را به اِذن خدا زنده می کنم؛ و شما را از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید خبر می دهم؛ مسلماً اگر مؤمن باشید این [معجزات] برای شما نشانه ای [بر صدق رسالت من] است»؛ [8]و ولایت تشریعی، که به معنای حق قانونگذاری و بیان احکام الهی است، چنانکه در کلام الهی در این باره چنین آمده است « و هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است.» [9] در نهایت، شناخت اقسام ولایت، راهی است برای درک جایگاه انسان در نظام الهی و پذیرش مسئولیت بندگی؛ چرا که هر ولایتی، دعوتی است به انتخاب مسیر نور یا ظلمت، و هر انتخاب، سرنوشتی را رقم میزند. [1] . نساء/ 119 «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً» [2] ولاها و ولایتها، مطهری، مرتضی، ص15 [3] «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» [4] ولايت در قرآن، جوادی آملی، عبدالله، ص73 [5] سجاده های سلوک، مصباح یزدی، محمد تقی، ج2، ص57 [6] . بقره/ 257«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...» [7] الإمامة و الولاية في الكتاب والسنة، خزائلی، محمدعلی، ص81 [8] . آل عمران/49«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ...» [9] . احزاب/36«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا...»
-
آیا امام دارای ولایت است؟ پاسخ اجمالی: در اندیشه شیعه، امامت صرفاً یک منصب دینی نیست، بلکه مقامی الهی با دو بُعد تشریعی و تکوینی است؛ بر اساس آیات قرآن و روایات معتبر، ولایت امامان معصوم (ع) از سوی خداوند اعطا شده و استمرار ولایت پیامبر اکرم (ص) در وجود آنان تحقق یافته است؛ آیه ولایت و آیه 59 سوره نساء بهروشنی بر این حقیقت دلالت دارند. شأن نزول این آیات، بهویژه در ارتباط با امام علی (ع)، نشان میدهد که اطاعت از اولیالامر، امتداد اطاعت از خدا و رسول است؛ روایات نیز تأکید دارند که اهل بیت (ع) مجاری قانون الهی و واسطه فیض در عالماند؛ ولایتی که هم در تشریع احکام و هم در تصرف تکوینی در هستی جاری است. پاسخ تفصیلی: امامت در اندیشه شیعی، نهتنها منصبی تشریعی بلکه مقامی تکوینی است که بر اساس نصوص قرآنی و روایات معتبر، به اهل بیت (ع) اعطا شده است. آیات متعددی از قرآن کریم، به صراحت یا به دلالت، ولایت را برای امامان معصوم اثبات میکنند؛ از جمله مهمترین این آیات، آیه ولایت است: «ولی شما و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده اند و نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند، تنها خداست»[1] در این آیه، واژه «إِنَّمَا» دلالت بر حصر دارد و نشان میدهد که ولایت حقیقی، منحصر به خداوند، پیامبر اکرم (ص)، و مؤمنانی است که در حال رکوع، زکات میپردازند. مفسران شیعه و اهل سنت، شأن نزول این آیه را در ارتباط با امام علی (ع) دانستهاند؛ زیرا تنها مصداقی که در حال رکوع، زکات پرداخت کرده، حضرت علی (ع) بوده است. از منظر کلامی، مسلم است که خداوند متعال، صاحب اختیار مطلق بر عالم هستی است؛ با این حال، عقل و نقل هر دو تأیید میکنند که خداوند میتواند بخشی از این ولایت را به بندگان خاص خوداعطا کند؛ البته در چارچوب حکمت الهی؛ این اعطا، در مورد پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) در آیه فوق موجود است. در روایتی تفسیری از شأن نزول این آیه، چنین نقل شده است: «گروهی از یهودیان پس از اسلام آوردن، از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: ای رسول خدا، جانشین تو کیست؟ و پس از تو، سرپرست ما چه کسی خواهد بود؟ در همان هنگام، این آیه نازل شد. پیامبر (ص) فرمودند: برخیزید آنان برخاستند و به مسجد رفتند. در آنجا، گدایی را دیدند که از مسجد بیرون میآمد. پیامبر از او پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ گدا پاسخ داد: آری، این انگشتر را. پیامبر پرسیدند:چه کسی آن را به تو داد؟ گدا گفت: آن مردی که در حال نماز بود پیامبر پرسیدند: در چه حالی آن را به تو داد؟ گدا گفت: در حال رکوع پیامبر (ص) تکبیر گفتند و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند. سپس فرمود: علی بن ابیطالب پس از من، سرپرست شماست.» [2] از جمله آیات کلیدی در تبیین جایگاه ولایت در منظومه معرفتی اسلام، آیه شریفه زیر است: « ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند] اطاعت کنید.» [3]این آیه، همانند آیه ولایت در سوره مائده، بر این حقیقت تأکید دارد که ولایت، به عنوان حجت الهی در عالم، از خداوند متعال آغاز میشود و سپس به رسول اکرم (ص) و اولیالامر از میان مؤمنان منتقل میگردد. ساختار نحوی آیه، با تکرار فعل «أَطِيعُوا» برای خدا و رسول و حذف آن در مورد اولیالامر، دلالت بر وحدت مسیر اطاعت دارد؛ بهگونهای که اطاعت از اولیالامر، در امتداد اطاعت از خدا و رسول قرار میگیرد و نه در عرض آن. در روایت تفسیری جابر بن عبدالله انصاری، شأن نزول این آیه به روشنی بیان شده است: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: قسم به آنکه جانم به دست اوست، مأمور شدم که به شما فرمان دهم تا با علی (ع) بیعت کنید و از او اطاعت نمایید.سپس این آیه نازل شد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...» جابر میگوید: ما با علی (ع) بیعت کردیم. پیامبر (ص) فرمودند: اگر بر ولایت علی (ع) استوار بمانید، از آب گوارا خواهید نوشید و نعمتهای الهی از بالا و پایین بر شما جاری خواهد شد. اما اگر از آن رویگردان شوید، اتحاد شما از هم خواهد پاشید و دشمنان شادمان خواهند شد. آنگاه همانند بنیاسرائیل گرفتار فتنهها میشوید، حتی اگر آنان به سوراخ سوسماری خزیده باشند، شما نیز به دنبالشان خواهید رفت. خوشا به حال کسی که پس از من، بر ولایت علی (ع) پایدار بماند تا از دنیا برود و به من ملحق شود؛ که در آن صورت، من از او خشنود خواهم بود.[4] این روایت، نهتنها شأن نزول آیه را روشن میسازد، بلکه دلالت صریحی بر وجوب اطاعت از امام علی (ع) به عنوان مصداق اولیالامر دارد؛ اطاعتی که ریشه در وحی الهی دارد و استمرار ولایت الهی در قالب ولایت تکوینی و تشریعی اهل بیت (ع) است. در منابع روایی، ولایت امام علی (ع) فراتر از زعامت سیاسی و اجتماعی معرفی شده است. در حدیثی از آن حضرت آمده است: به من فضائلی عطا شده که به هیچکس داده نشده است؛ از جمله آگاهی از مرگها و گرفتاریها، شناخت نژادها و احکام واقعی، و بشارت دادن به افراد به اذن الهی. [5] این بیان، ناظر به ولایت تکوینی امام است؛ ولایتی که به اذن خداوند، شامل تصرف در عالم، علم لدنی، و هدایت باطنی میشود.همچنین در زیارت جامعه کبیره، که از متون معتبر شیعه در توصیف مقام اهل بیت (ع) است، آمده است: «به واسطهي شما اهل بيت و اولياي خداست كه باران فرود مي آيد...» [6] این فراز، دلالت بر آن دارد که جریان نعمات الهی از آسمان به زمین، به اذن و وساطت اهل بیت (ع) صورت میگیرد؛ و این، تجلی ولایت تکوینی ایشان در نظام هستی است. یکی از آیات بنیادین در تبیین جایگاه ولایت تشریعی در منظومه معرفتی اسلام، آیه شریفه زیر است: «یقیناً این کتاب را به درستی و راستی بر تو نازل کردیم؛ تا میان مردم به آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی»[7]این آیه، به روشنی بیان میدارد که داوری و حکمرانی بر اساس کتاب الهی، تنها بر پایه آن چیزی است که خداوند به پیامبر خود نشان داده و تعلیم داده است. در روایتی تفسیری ذیل این آیه آمده است: «خداوند این امر را به کسی تفویض نکرده است مگر به پیامبر و امامان (ع)، و این امر در میان اوصیای پیامبر جاری است.» [8] در روایت دیگری، این تفویض بهصورت تدریجی و تربیتی تبیین شده است: «خداوند پیامبرش را تربیت کرد، سپس آنچه را اراده کرده بود، بر قوام او مستقر ساخت، و آنگاه آن را به پیامبر خود تفویض نمود. و هر آنچه به پیامبر تفویض شده است، به ما اهل بیت نیز تفویض شده است.» [9] بر اساس این روایات، روشن میشود که اهل بیت (ع) نهتنها حاملان علم الهیاند، بلکه مجاری اراده تشریعی خداوند در زمین هستند. ولایت تشریعی ایشان، به معنای مرجعیت در تبیین، اجرا، و تحقق قانون الهی است؛ و این مقام، همانگونه که قرآن برای پیامبر اکرم (ص) اثبات کرده، برای امامان معصوم نیز برقرار است. افزون بر ولایت تشریعی، اهل بیت (ع) دارای ولایت تکوینی نیز هستند؛ ولایتی که شامل تصرف در باطن عالم، هدایت نفوس، و اشراف بر حقایق وجودی است. این ولایت، نهتنها بر افراد، بلکه بر باطن اشیاء و نظام هستی جاری است. به تعبیر روایات، امامان معصوم (ع) واسطه فیض الهیاند و آنچه به پیامبر اکرم (ص) تفویض شده، به ایشان نیز منتقل گردیده است. بنابراین، اهل بیت (ع) در منظومه الهی، نهتنها حاملان شریعت، بلکه مجریان اراده الهی در تکوین و تشریعاند؛ و ولایت ایشان، بر ظاهر و باطن انسانها و عالم، به اذن خداوند جاری است. [1] . مائده/ 55. [2] وسائل الشيعة ط-آل البیت، الشيخ حرّ العاملي، ج9، ص479 [3] . النساء/ 59. [4] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج60، ص126 [5] . الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص197 [6] . عیون اخبار الرضا، الشيخ الصدوق، ج1، ص308 [7] نساء/105 [8] الکافی، الشيخ الكليني ،ج1، ص268 [9] . همان
