-
تعداد ارسال ها
254 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
وبلاگها
بخش دریافت
Articles
تمامی مطالب نوشته شده توسط تقوی
-
بهائی ها چه کسانی هستند و دارای چه اعتقاداتی می باشند؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در فرقه های منشعب شده از شیعه
بهائی ها چه کسانی هستند و دارای چه اعتقاداتی می باشند؟ پاسخ اجمالی: بهائیت فرقهای است که از بابیه نشأت گرفته و خود بابیه نیز ریشه در جریان شیخیه دارد. این جنبش توسط حسینعلی بهاء از دل بابیه شکل گرفت و با تدوین کتاب "اقدس"، جایگاه خود را تثبیت کرد. بهائیت به مرور زمان از نظر مدیریتی تحت تأثیر نیروهای خارجی قرار گرفت و امروزه بیتالعدل جهانی آن را هدایت میکند. از نظر اعتقادی، بهائیان شناخت بهاءالله را نخستین واجب دینی دانسته و برای وی نوعی ربوبیت و منشأ وحی قائل هستند؛ آنها ادیان گذشته را منسوخ میدانند و نبوت پیامبر اسلام (ص) را خاتمیت تلقی نمیکنند. همچنین، برخی سران بهائیت ادعای علم غیب و الوهیت داشتهاند، که این دیدگاهها با اصول توحید اسلامی در تضاد است؛ بر همین اساس، بهائیت از منظر اسلام یک جریان خارج از دین محسوب میشود. پاسخ تفصیلی: تفکر بهائیت ریشه در بابیه دارد که خود از جریان شیخیه نشأت گرفته است؛ در حقیقت، شکلگیری این گروه از دل آموزههای شیخیه آغاز شد؛ بنیانگذار شیخیه، شیخ احمد احسایی، با ارائه مباحثی نامأنوس و دور از حقایق متقن، زمینهساز پیدایش شیخیه شد؛ وی که علاقهمند به فلسفه یونان بود، تلاش کرد مباحث فلسفی را در قالب مذهبی بیان کند. او معتقد بود امام میتواند در جسم افراد حلول کند؛ لذا بر اساس این دیدگاه، حضرت علی (ع) در یک شب در چهل نقطه حضور داشت؛ همچنین باور داشت که رسول خدا (ص) با جسم به معراج نرفته، بلکه فکر و اندیشه ایشان به معراج رسیده است؛ این دیدگاهها موجب شکلگیری درگیریهای فکری گسترده میان علمای عصر و احسایی شد. پس از درگذشت او، سید کاظم رشتی جانشین وی شد و آموزههایش را ادامه داد؛ اما پس از وفات سید کاظم، به دلیل عدم تعیین جانشین، اختلافاتی میان شاگردان او پدید آمد که باعث شد گروهی به حاجی کریم خان قاجار و گروهی دیگر به حاج میرزا شفیع تبریزی گرایش پیدا کنند. در همین میان، سید علیمحمد باب که از شاگردان سید کاظم رشتی بود، دعوت خود را آغاز کرد؛ او بر اساس مبانی شیخیه و سخنان احمد احسایی، ادعای بابیت را مطرح ساخت؛ همین ادعا موجب شد که وی در شیراز بازداشت شود و در محضر علمای عصر مورد استنطاق و توبیخ قرار گیرد؛ با وجود این، پس از مدتی مجدداً به ادعای خود بازگشت تا در نهایت در زمان امیرکبیر به اعدام محکوم شد. پس از باب، میرزا یحیی نوری (مشهور به ازل) به عنوان جانشین معرفی گردید؛ اما پس از ترور نافرجام ناصرالدینشاه توسط گروهی از بابیه، دربار با شدت بیشتری علیه پیروان باب واکنش نشان داد؛ این فشارها باعث شد میرزا یحیی نوری به بغداد فرار کند و پیروانش نیز راهی آنجا شوند. در این میان، حسینعلی بهاء (برادر میرزا یحیی) که در زندان بود، با وساطت کاردار روسیه آزاد شد و به بغداد رفت؛ اما پس از اقامت در بغداد، اختلافات میان دو برادر شدت یافت؛ ازاینرو، دولت عثمانی میرزا یحیی و یارانش را به قبرس و حسینعلی بهاء و پیروانش را به عکا تبعید کرد. حسینعلی بهاء با کمک فرزندش، میرزا عباس، توانست ازل را از رقابت کنار بزند و با نگارش کتاب "اقدس"، جایگاه خود را تثبیت کند؛ او با این اقدام، بهائیت را به عنوان یک فرقه جدید از دل بابیه خارج کرد و بابیه را به تاریخ سپرد. پس از مرگ او، شوقی افندی (نوه دختری حسینعلی بهاء) جانشینش شد؛ وی با تأسیس نهاد بیتالعدل، ساختاری مدیریتی برای بهائیت فراهم کرد تا از تشتت فکری و انحرافات سازمانی جلوگیری شود؛ با مرگ مشکوک شوقی افندی در سال ۱۳۳۶ قمری، چارلز میسن ریمی جانشین او شد؛ امروزه، این جریان که از ابتدا از شیخیه و بابیه منشأ گرفت، تحت مدیریت و هدایت آمریکاییها قرار دارد. [1] اعتقادات بهائیت بهائیان با استناد به اینکه سید علیمحمد باب بدون آموزش علمی به عالیترین درجات دانشی دست یافته بود،[2] تلاش دارند تا وی را همچون پیامبر اسلام (ص) فاقد معلم و برخوردار از علم لدنی معرفی کنند. همچنین، حسینعلی بهاء در آثار خود تصریح میکند که جانشین خدا در خلقت و تدبیر عالم است؛[3] از این منظر، بهائیان برای بهاءالله نوعی ربوبیت قائل هستند. آنها شناخت بهاءالله را نخستین واجب دینی دانسته، زیرا معتقدند وی منشأ وحی و خالق عالم است، تدبیر هستی در اختیار اوست و اطاعت از وی به معنای هدایت، در حالی که مخالفت با او برابر با گمراهی است.[4] بر همین اساس، بهائیان یا قائل به استقلال بهاءالله در ربوبیت هستند، یا امور الهی را به وی تفویضشده میدانند که در هر دو حالت، این تفکر با توحید در تضاد و مصداق شرک است. از نگاه بهائیان، تمام ادیان نسخ شدهاند و تنها دعوت حق، دعوت بهاءالله است؛ این دیدگاه نشاندهنده عدم پذیرش خاتمیت پیامبر اسلام (ص) و نسخشدن دین اسلام در نظر آنان است. میرزا حسینعلی نوری در کتاب ایقان، ضمن بررسی حدیث «منم آدم اول»، نتیجه میگیرد که رسول خدا (ص) خاتمالانبیاء است، اما خاتمیت لزوماً به معنای پایان نبوت نیست؛[5] این ادعا در تعارض آشکار با ظاهر قرآن کریم،[6] روایات متعدد پیامبر،[7] حدیث منزلت[8] و تعاریف علمای لغت[9] قرار دارد. از دیگر اعتقادات بهائیان، قائلشدن به علم غیب برای بهاءالله است؛[10] آنان باور دارند که وی از اسرار هستی مطلع است و بر تمامی امور تسلط دارد. علاوه بر این، برخی سران بهائیت ادعای الوهیت کردهاند؛ سید علیمحمد باب در نامهای به صبح ازل مینویسد: «از خدای زنده قیوم به خدای زنده قیوم»،[11] که بیانگر ادعای خدایی آنان است. با توجه به آنچه بیان شد، بهائیت یک جریان خارج از دین اسلام به شمار میرود و پیروان آن مسلمان محسوب نمیشوند. [1] تاریخ جامعه بهائیت، افراسیابی، بهرام، ج1، ص 14الی 21 - همچنین برای معرفی این فرقه رجوع شود به: بهائیت در ویکی امام خمینی: معرفی اجمالی [2] مفاوضات، عبدالبهاء، ص46 [3] بهائی گری، احمد کسروی، ص63 [4] کتاب اقدس، بهاء الله، ص8 [5] ایقان، نوری، حسینعلی ، ص132 [6] احزاب/40 « مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» [7] عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور، ج۴، ص۱۲۲ [8] الإرشاد، الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص: 156 - صحیح البخاری، البخاری، ج6، ص 3 [9] معجم مقائیس اللغه، ابنفارس، ج۲، ص۲۴۵ [10] کتاب اقدس، بهاء الله، ص250 [11] نقطة الکاف، میرزا آقا جان کاشانی، ص36 -
زیدیه چه کسانی هستند و دارای چه اعتقادات انحصاری هستند؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در فرقه های منشعب شده از شیعه
زیدیه چه کسانی هستند و دارای چه اعتقادات انحصاری هستند؟ پاسخ اجمالی: زیدیه یکی از فرق شیعه است که به امامت حضرت علی، امام حسن، امام حسین و امام سجاد (ع) اعتقاد دارد؛ آنان قیام مسلحانه و اجرای امر به معروف و نهی از منکر را از شروط امامت میدانند و امامت را منحصر به فرزندان حضرت زهرا (س) میشمارند. این فرقه تاریخی در مناطقی چون طبرستان و یمن نفوذ گستردهای داشته و قیامهای متعددی علیه حکومتهای وقت انجام داده است؛ زیدیه در یمن توانست حکومت مستقلی تشکیل دهد که تا سال ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م ادامه داشت. از اعتقادات خاص زیدیان، لزوم هاشمیبودن امام، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، و عدم پذیرش تقیه و عصمت امام است؛ این فرقه دارای چند شاخه از جمله جارودیه، سلیمانیه و بتریه بوده و در برخی اصول اعتقادی با امامیه اشتراکاتی دارد، اما در مباحثی چون امامت پس از حضرت سجاد (ع) با آنها اختلاف نظر دارد. پاسخ تفصیلی: معرفی زیدیه: زیدیه افرادی هستند که قائل به امامت حضرت علی و امام حسن و امام حسین و حضرت سجاد(ع) می باشند[1] و بر این باورندکه کسی امام است که قیام کند و امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد[2] و این امام باید از فرزندان حضرت زهرا(س) باشد[3] این اعتقاد در زمان قیام زید بود و عده ای معتقد شدند به امامت زید فرزند حضرت سجاد(ع) و هرکس از اهل بیت پیامبر(ع) که بعد از او دست به قیام مسلحانه زند.[4] مناطقی که زیدیه در طول تاریخ در آن حضور داشته است: از مناطقی که می توان به حضور گسترده زیدیه در آن اشاره کرد طبرستان( شمال ایران است)[5] و یمن به عنوان یکی از مهم ترین مراکز حضور زیدیان است.[6] مهم ترین قیام هایی که در طول تاریخ به دست زیدیان انجام شد: این قیام ها عبارت است از قیام یحی بن زید،[7] محمد بن عبدالله بن حسن،[8] ابراهیم بن عبدالله بن الحسن،[9] عیسی بن زید بن علی بن الحسین،[10] یحیی بن عبدالله بن الحسن،[11] ادریس بن عبدالله بن الحسن،[12] محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن،[13] یحیی بن حسین بن قاسم رسی که در یمن موفق به تشکیل حکومت شد[14] و با تاسیس حکومت زیدیه به دست او در یمن برای مدت طولانی حکومت زیدی ها پا برجا بود هر چند که از فراز و نشیب های متعددی برخوردار بود و در نهایت در زمان بدر فرزند احمد بن یحیی، با کودتای عبدالله سلال و با پشتیبانی دولت جمال عبدالناصر، رئیس دولت مصر، دولت زیدیه در سال ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲م سقوط کرد.[15] آثار نفوذ تفکر زیدی در تاریخ معاصر یمن: از آثار نفوذ این تفکر در تاریخ معاصر باید به جنگ بین حوثی ها به عنوان یک جریان زیدی انقلابی با حکومت وقت یمن اشاره کرد.[16] اعتقادات اصلی زیدیه: از اعتقادات خاص زیدی ها می توان به این اشاره کرد که امام باید هاشمی، علوی، فاطمی باشد و به غیر از فرزندان حضرت علی و فاطمه(ع) کسی حق امامت ندارد از دیگر اعتقادات انها می توان به وجوب امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد.[17] حکومت های مشهور زیدیه در طول تاریخ: 1. حکومت زیدیه طبرستان: ابو محمد الحسن، الناصر الکبیر الاطروش امام زیدیه است و زیدیه ناصریه به او منسوب می باشند. وی چهارده سال در سرزمین دیلم مردم را به اسلام دعوت می کرد و در سال 301 وارد طبرستان شد، و سه سال بر آن حکومت کرد.[18] 2. حکومت زیدیه یمن: حکومت زیدیه یمن پس از نفوذ تفکر زیدی به دست یحیی بن حسین بن قاسم رسی از نوادگان امام حسن(ع) پایگذاری شد.[19] علل پیدایش زیدیه: باید گفت زید بن علی برادر امام باقر(ع) در کوفه دست به قیام زد و برای او یاران و اتباعی وجود داشت انها بر علیه حکومت ظالم اموی دست به قیام زدند و می توان گفت مهم ترین دلیل در شکل گیری تفکر زیدیه ظلم امویان بود.[20] فرق زیدیه: در مورد اینکه زیدیه دارای چه گروه ها و فرقه هایی است اختلاف شده است اما مشهور این فرقه ها جارودیه، سلیمانیه و بتریه است، جارودیه پیروان ابی جارود زیاد بن المنذر العبدی هستند او از اصحاب حضرت باقر(ع) بود که از مذهب حق خارج شد و اعتقاد داشت بعد از حضرت علی(ع) که نص در مورد شخص ایشان بود، دیگر نص بر محور شخص نبوده است بلکه وصف امام را تعیین می کرده و هرکس این وصف را داشته است امام واجب الطاعه بوده است، فرقه دیگر بتریه بوده است که به پیروان ابواسماعیل کثیر بن اسماعیل بن نافع النواء گفته می شود و اعتقاد انها این است که تقدم مفضول بر فاضل با رضایت فاضل اشکالی ندارد و ابوبکر و عمر خطایی نداشته اند زیرا حضرت علی(ع) با انها بر سرخلافت به نزاع نپرداخت، گروه دیگر سلیمانیه است که به پیروان سلیمان بن جریر گفته می شود.[21] اشتراکات امامیه با زیدیه: امامیه و زیدیه در صفات خداوند، توحید، عدل، نص در امامت حضرت علی(ع) و افضلیت ایشان بعد از رسول خدا(ص) با یک دیگر هم عقیده هستند و در مواردی چون تقیه، عصمت، علم امام، و امامت بعد از حضرت سجاد(ع) با یک دیگر اختلاف نظر دارند.[22] [1] تاريخ زيديه در قرن دوم و سوم هجري، الشامی، فضیلت، ج1، ص 26 [2] قاموس الرجال، التستري، الشيخ محمد تقي، ج4، ص 565 [3] الزيدية، بين الإمامية وأهل السنة، دراسة تأريخية تحليلية في نشأتها وظهورها وعقائدها وفرقها، الشيخ سامي الغريري، ج1، ص 381 [4] همان، ص 387 [5] تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ج2، ص78 [6] التعرف على زيدية اليمن، يحيى طالب مشاري الشريف، ج1، ص 12 [7] الزيدية، بين الإمامية وأهل السنة، دراسة تأريخية تحليلية في نشأتها وظهورها وعقائدها وفرقها، الشيخ سامي الغريري، ج1، ص 523 [8] همان، ص 528 [9] همان، ص 536 [10] همان، ص 540 [11] همان، ص 545 [12] همان، ص 547 [13] همان، ص 548 [14] تشیع در تاریخ، سید احمد رضا خضری، ج1، ص268 [15] همان، ص273 [16] جنبش انصار الله یمن، شیخ حسینی، مختار، ص 154 [17] التعرف على زيدية اليمن، يحيى طالب مشاري الشريف، ج1، ص 19-20 [18] عمدة الطّالب في أنساب آل أبي طالب، ابن عنبة، ج1، ص 308 [19] تار یخ زیدیه در قرن اول، دوم وسوم هجری، ص231 [20] الحیاة السیاسیة و الفکریة للزیدیه ، احمد شوقی ابراهیم العمرجی، ص59 [21] همان، ص 82 تا 92 [22] همان، ص228تا230 -
دیدگاه شیعه در مورد تحریف قرآن چیست؟ پاسخ اجمالی: دیدگاه شیعه درباره تحریف قرآن کاملاً روشن و مستند است، برخلاف برخی اتهامات، علمای شیعه در طول تاریخ بر عدم تحریف قرآن تأکید کردهاند. شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و دیگر بزرگان شیعه، همگی تصریح کردهاند که قرآن موجود، همان کتابی است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده و هیچ گونه کاستی یا افزایشی در آن رخ نداده است؛ علاوه بر این، بررسی تاریخی نشان میدهد که نگهداری قرآن با دقت و حساسیت بسیار بالایی انجام شده است و احتمال تحریف عملاً منتفی است. امام خمینی نیز با استناد به منابع حدیثی و عقلی، دیدگاه تحریف را رد کرده و آن را بیپایه دانسته است؛ به همین دلیل، ادعای تحریف قرآن از سوی شیعه، نهتنها نادرست، بلکه برخلاف تأکیدات متعددی است که علمای بزرگ شیعه بر حفظ اصالت قرآن داشتهاند. پاسخ تفصیلی: یکی از اتهاماتی که برعلیه شیعیان مطرح است، قائل بودن شیعه به تحریف قرآن می باشد؛ به عنوان نمونه آلوسی یکی از علماء برجسته اهل سنت در مورد عقیده شیعه در مورد تحریف قرآن می گوید: شیعه بر این اعتقاد است که عثمان، عمر، و ابوبکر بسیاری از سوره ها و آیات قرآن را حذف کرده اند.[1] فخر رازی نیز که از بزرگان اهل سنت می باشد در این زمینه هم نظر با آلوسی شده است.[2] اما این سخنان جز افتراء و تهمتی بیش نیست چراکه در طول تاریخ علماء شیعه به طور صریح موضع شیعیان را در برابر مسأله تحریف قرآن کریم بیان نموده اند، که به بعضی از آنها می پردازیم: شیخ صدوق: «اعتقاد ما این است که قرآنی که از طرف خداوند بر پیامبر (ص) نازل شده، همین کتابی است که بین دو جلد است و در دسترس همه مردم است و بیش از این نیست... و هر کس به ما نسبت دهد که قرآن بیش از این است درغگو است.»[3] شیخ مفید: شیخ مفید ضمن بیان روایتی در این زمینه قائل به این هست که اهل بیت(ع) دستور داده اند به قرائت آنچه که مابین این دو جلد می باشد بدون زیادی و یا نقصان.[4] سید مرتضی: یقین ما به درست بودن نقل قرآن و دست نخورده ماندن آن همانند علم ما به وجود شهرها و اتفاقات بزرگ جهانی و کتابهای مشهور و اشعار عرب است، زیرا در این مورد (قرآن) توجه و عنایتی بیش از اندازه بوده و انگیزهها بر نقل و نگهبانی از قرآن فراوان بود و توجه به نگهداری آن از آسیبها به حدی بوده که به هیچ یک از امور مذکور به این مقدار توجه نشده؛ چون قرآن معجزه نبوت و سند علوم شرع و احکام دینی اسلام است و دانشمندان مسلمین در نگهداری و دفاع از آن نهایت کوشش را نمودهاند، به اندازهای که همه موارد اختلاف مربوط به حرکات و سکنات یا قرائت و حروف و آیاتش را دقیقا شناسائی نمودند؛ با این توجه ویژه و علاقه و ضبط شدید چگونه میشود که دگرگونی یا کمبودی در آن پیدا شده باشد.[5] شیخ طوسی: سخن در زیاده و نقصان در قرآن، در خور این کتاب نیست؛ چرا که زیاد شدن در قرآن، بطلانش اجماعى است؛ کاسته شدن از قرآن نیز بر خلاف ظاهر مذهب مسلمانان است و این به مذهب صحیح ما شایسته تر است؛ سید مرتضى هم همین را تأیید کرده و ظاهر روایات هم همین است، وى سپس روایت هاى مخالف را «خبر واحد» شمرده است.[6] امام خمینی: مرحوم امام در مورد تحریف قرآن می گوید، هرکس ذرهای عقل داشته باشد نباید به این حرف ها اعتماد کند و اخبار وارده یا ضعیفاند که قابل استدلال نیستند و یا جعلی و ساختگیاند یا روایاتی که غریب و تعجب انسان را برمیانگیزاند و یا در این میان روایات صحیحی است که از جهت سند مشکلی ندارند اما از جهت دلالت ناظر به بحث تحریف نیستند، بلکه در مورد تاویل و تفسیر قرآن وارد شدهاند.[7] فضل بن شاذان نیشابورى: او می گوید: عمر بن خطاب گفت: مى ترسم گفته شود عمر در قرآن افزوده و این آیه را در آن گنجانده است، ما در زمان پیامبر خدا(ص) آیه را چنین مى خواندیم: پیرزن و پیرمرد زناکار را به خاطر شهوت رانى که کرده اند سنگسار کنید، این کیفرى از سوى خداى مقتدر حکیم است.[8] حال اگر شیعه عقیده به تحریف داشت، او بر اهل سنت نمى تاخت که به تحریف معتقدند، چون هر دو در این عقیده مشترک بودند. مرحوم طبرسی: ایشان در مورد تحریف قرآن می گویند افزایش چیزى بر قرآن، به اجماع علما باطل است و اما کاسته شدن از آن، بعضى از اصحاب ما و گروهى از حشویّه از اهل سنت گفته اند که در قرآن تغییر یا نقصانى پیش آمده است، لیکن عقیده صحیح در مذهب ما بر خلاف آن است.[9] علامه حلّى: ایشان در پاسخ به سوال در مورد تحریف قرآن فرمودند: حق آن است که تغییر و تأخیر و تقدیم و افزایش و کاهش در قرآن نیست و پناه بر خدا از این عقیده و امثال آن، که موجب راهیابى شک به معجزه جاویدان پیامبر خداست، معجزه اى که به صورت تواتر نقل شده است.[10] قاضى نور الله شوشترى: ایشان در مورد تحریف قرآن می گویند وقوع تحریف در قرآن که به شیعه نسبت داده شده است، چیزى نیست که عقیده عموم شیعه امامیه باشد، گروهى اندک از آنان چنین سخنى گفته اند که در میان شیعه هم جایگاه معتبرى ندارند.[11] با توجه به مطالب گفته شده روشن می شود؛ قائل بودن شیعه به تحریف قرآن سخنی خلاف واقع بوده و علماء شیعه در طول تاریخ با این اتهام مقابله کرده و تصریح به عدم تحریف قرآن نموده اند؛ مرحوم آقا بزرگ تهرانی در کتاب خود نام بسیاری از علمایی که در رد تحریف قرآن کتاب نگاشته اند آورده است، از جمله آنها می توان به ابوالقاسم احمد بن علی الکوفی اشاره کرد که کتاب التبدیل و التحریف را نگاشته است؛[12] راحت حسين بن ظاهر حسين الكوپال پوري و علي نقي بن السيد أبي الحسن النقوي اللكهنوي هر دو کتابی دارند با نام تحریف قرآن و در آن به این موضوع پرداخته اند.[13] [1] تفسير روح المعاني، الألوسي، شهاب الدين، ج1، ص 24 [2] التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، الرازي، فخر الدين، ج19، ص 124 [3] الإعتقادات، الشيخ الصدوق، ج1، ص 84 [4] المسائل السروية، الشيخ المفيد، ج1، ص 81 [5] مجمع البيان في تفسير القرآن، الشيخ الطبرسي، ج1، ص 43 [6] تفسير التبيان، الشيخ الطوسي، ج1، ص 3 [7] تهذيب الأُصول، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج2، ص 417 [8] الإيضاح، الفضل بن شاذان، ج1، ص 217 [9] مجمع البيان في تفسير القرآن، الشيخ الطبرسي، ج1، ص 43 [10] أجوبة المسائل المُهَنّٰائية، العلامة الحلي، ج1، ص 121 [11] مصائب النواصب، القاضي الشهيد نور الله التستري، ج1، ص 123 [12] الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة، الطهراني، آقا بزرك، ج3، ص 311 [13] همان، ص 394
-
اصطلاح امامیه به چه کسانی اطلاق می شود؟ پاسخ اجمالی: امامیه به گروهی از مسلمانان گفته میشود که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، به امامت منصوص از سوی ایشان باور دارند و از امام منصوب پیروی میکنند؛ این اصطلاح بهطور خاص بر شیعیان دوازدهامامی اطلاق میشود که معتقدند امامت پس از پیامبر (ص) ابتدا به امیرالمؤمنین علی (ع) واگذار شده و سپس به ترتیب به دیگر ائمه تا امام زمان (عج) منتقل شده است؛ این باور بر پایه احادیث متعدد، از جمله حدیث لوح، استوار است. پاسخ تفصیلی: اصطلاح «امامیه» به گروهی از مسلمانان اطلاق میشود که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، از امام منصوب و تعیینشده از سوی ایشان پیروی میکنند. واژه «امامیه» برگرفته از کلمه «امام» است که در لغت به معنای پیشوا و راهبر میآید و جمع آن «ائمه» میباشد؛[1] بنابراین، مقصود از امامیه گروهی است که به امامت منصوص از جانب پیامبر (ص) اعتقاد داشته و از او پیروی میکنند.[2] بهطور کلی، هر گروهی که پس از پیامبر (ص) به امامت منصوب از سوی او معتقد باشد، تحت عنوان امامی شناخته میشود؛ از این منظر، اصطلاح امامیه مترادف با مفهوم شیعه است، زیرا تمامی فرق شیعه به پیروی از امام منصوص، یعنی امیرالمؤمنین علی (ع)، پایبند هستند و او را بر دیگر صحابه رسول خدا (ص) مقدم میدارند.[3] با گذر زمان، واژه «امامیه» بهطور خاص برای شیعیان دوازدهامامی به کار رفت، یعنی کسانی که معتقدند پس از رحلت رسول خدا (ص)، امامت ابتدا به امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شد و سپس به ترتیب به امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، امام زینالعابدین (ع) و همینطور تا حضرت حجت (عج) منتقل شد.[4] فخر رازی در این زمینه میگوید که امامیه گروهی از شیعه است که معتقدند امام پس از رسول اکرم (ص)، حضرت علی بن ابیطالب (ع) است و سپس امامت به ترتیب به فرزند او امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، امام زینالعابدین (ع)، امام محمد باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، امام موسی کاظم (ع)، امام علی بن موسیالرضا (ع)، امام محمد تقی (ع)، امام علی نقی (ع)، امام حسن عسکری (ع) و در نهایت امام محمد (عج) که قائم آل محمد (ع) است و جهان منتظر ظهور اوست.[5] شیعه اثناعشری یا امامیه برای اعتقاد به امامت این دوازده امام به احادیث متعددی استناد میکند؛[6] از جمله حدیث لوح که در منابع معتبر شیعه نقل شده است.[7] با توجه به مطالب بیان شده، دانسته شد که امامیه، فراتر از یک اصطلاح مذهبی، نمایانگر پیوندی ژرف با امامت منصوص و هدایت الهی است؛ این باور، که بر احادیث و نصوص دینی استوار است، مسیر روشنی را برای پیروان خود ترسیم کرده و نقش مهمی در شکلگیری هویت شیعه ایفا نموده است در گذر زمان، امامیه به عنوان مکتب شیعه دوازدهامامی شناخته شد، مکتبی که امامت را استمرار رسالت پیامبر (ص) و راهنمایی برای تعالی انسان میداند. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج،۱۲ ص۲۵ - مجمع البحرین، طریحی، فخرالدین، ج۱، ص۱۰۵ [2] أوائل المقالات في المذاهب والمختارات، الشیخ المفید، ج۱، ص۳۸ [3] مقالات الاسلامیین، اشعری، علی بن اسماعیل، ج۱، ص۵ [4] أوائل المقالات في المذاهب والمختارات، الشيخ المفيد، ج1، ص38 [5] المحصل، الرازي، فخر الدين، ج1، ص 575 [6] برای مطالعه بیشتر رجوع شود به سوال «امامان بعد از پیامبراکرم(ص) چند نفر هستند و چه کسانی می باشند؟» [7] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص 527 ، ح3 - الغیبه، النعمانی، محمد بن ابراهیم، ص62، ح5- کمال الدین، الشیخ الصدوق، ج۱ ص۳۰۸، ح1
-
شیعه در اصول و فروع چه تفاوت هایی با اهل سنت دارد؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تمایزات شیعه
شیعه در اصول و فروع چه تفاوت هایی با اهل سنت دارد؟ پاسخ اجمالی: شیعه و اهل سنت، با وجود اشتراکات فراوان در اصول دین، تفاوتهای مهمی در اعتقادات و احکام دارند؛ از جمله این اختلافات، تفاوت در نگرش به امامت است؛ شیعه آن را از اصول مذهب میداند و امام را معصوم و منصوب الهی تلقی میکند، در حالی که اهل سنت امامت را یک امر سیاسی و از فروع دین برمیشمارد. همچنین، عدل الهی نزد شیعه به عنوان یکی از اصول مذهب محسوب میشود، اما بسیاری از اهل سنت، بهویژه اشاعره، حسن و قبح عقلی را نمیپذیرند که منجر به دیدگاه متفاوتی در مورد عدل الهی میشود. در بحث عدالت صحابه، اهل سنت بر عدالت تمام صحابه تأکید دارند، در حالی که شیعه عدالت را امری فردی دانسته و معتقد است که برخی از صحابه فاقد این ویژگی بودهاند. از نظر فقهی نیز شیعه منابع احکام را قرآن، سنت، اجماع و عقل میداند، در حالی که اهل سنت علاوه بر این موارد، اجتهادات صحابه را نیز به عنوان یک منبع مستقل در نظر میگیرد؛ این اختلافات تأثیر عمیقی در شکلگیری هویت مذهبی این دو مکتب داشته است. پاسخ تفصیلی: دو مذهب شیعه و اهل سنت، با وجود اشتراکات فراوان در اصول و مبانی دین، تفاوتهای اساسی در اعتقادات و احکام دارند؛ این تفاوتها شامل اصول امامت، عدل الهی، عدالت صحابه و منابع استنباط احکام میشود که در ادامه بررسی میگردد. امامت بحث امامت از بنیادیترین مسائل اختلافی میان شیعه و اهل سنت است و پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) مورد توجه گسترده قرار گرفت. شیعه امامت را ادامهی رسالت و شامل مرجعیت دنیوی و اخروی میداند، از این رو امام را معصوم و منصوب از سوی خداوند تلقی میکند؛ به همین دلیل، امامت نزد شیعه یکی از اصول مذهب محسوب میشود؛ در مقابل، اهل سنت امامت را صرفاً حاکمیتی سیاسی در امور دنیوی دانسته و انتصاب الهی را برای امام قائل نیستند؛ آنان مقام عصمت را برای امام نمیپذیرند و بر این باورند که مردم میتوانند او را انتخاب کنند؛ به همین جهت، امامت نزد اهل سنت از فروع دین شمرده میشود، مانند سایر واجبات دینی نظیر امر به معروف و نهی از منکر[1]. عدل الهی عدل الهی نزد شیعه یکی از اصول مذهب محسوب میشود، درحالیکه در اهل سنت، بهویژه در اندیشه اشاعره، این اصل جایگاه مشابهی ندارد. شیعیان بر پایهی پذیرش حسن و قبح عقلی، عدل خداوند را مسلم دانسته و آن را در چارچوب اصول اعتقادی خود قرار دادهاند؛ در مقابل، بسیاری از اهل سنت (اشاعره) حسن و قبح عقلی را انکار میکنند، و این انکار، مستلزم رد اصل عدل الهی در مباحث کلامی آنان است[2]. عدالت صحابه یکی دیگر از تفاوتهای مهم میان شیعه و اهل سنت، دیدگاه آنها نسبت به عدالت صحابه است. اهل سنت عدالت همهی صحابه را مطلق و غیرقابلتردید میدانند، چنانکه ابن حجر تصریح کرده است: «اصحاب رسول خدا (ص) همگی عادل هستند و امکان ندارد کسی که علم و معرفت داشته باشد، به صحابه طعن وارد کند»[3]؛اما شیعه بر این باور است که عدالت، امری فردی است و صرف صحابه بودن موجب اثبات عدالت نمیشود؛ از دیدگاه شیعه، تنها صحابهای که مطابق موازین شرعی زندگی کردهاند، عادل محسوب میشوند، و برخی دیگر، با وجود صحابه بودن، فاقد عدالت هستند[4]. علاوه بر این، عملکرد برخی از صحابه نظریهی عدالت همگانی آنان را زیر سؤال میبرد؛ سید محسن امین به نمونههایی از صحابه اشاره کرده که مرتد شدهاند، مانند عبیدالله بن جَحش، عبیدالله بن خطل، ربیعه بن امیه و اشعث بن قیس[5]؛ همچنین بر اساس روایتی در صحیح بخاری، پیامبر (ص) از ارتداد شماری از اصحاب خود خبر داده است[6]؛ ماجرای نزول آیهی افک[7] و توبیخ الهی برخی صحابه نیز از دیگر مواردی است که نظریهی عدالت عمومی صحابه را با چالش مواجه میکند[8]. منابع استنباط احکام در زمینهی منابع فقهی نیز میان شیعه و اهل سنت تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. اهل سنت در کنار قرآن و سنت، اجتهادات صحابه را نیز به عنوان یک منبع مستقل برای استنباط احکام الهی به کار میگیرند[9]؛اما از دیدگاه شیعه، اجتهادات صحابه (عمل به رأی و قیاس) هیچ جایگاهی در استنباط احکام ندارد[10]؛ شیعه منابع چهارگانهی قرآن، سنت، اجماع و عقل را معیار شناخت احکام الهی قرار داده است[11]. نتیجهگیری با وجود اشتراکات فراوان، تفاوتهای میان شیعه و اهل سنت در اصول و فروع اعتقادی، مبانی امامت، عدل الهی، عدالت صحابه و منابع استنباط احکام، نقشی اساسی در شکلگیری هویت این دو مذهب داشته است؛ این اختلافات علاوه بر اینکه ریشه در فهم متفاوت از متون دینی دارد، به مرور زمان، جایگاه ویژهای در تبیین جهانبینی مذهبی هر یک از این دو گروه پیدا کرده است. [1] مفاهيم القرآن (العدل والإمامة)ِ، السبحاني، الشيخ جعفر، ج10 ص 80 [2] مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج3، ص70 [3] الإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر، ج1، ص19 [4] الرعايه في علم الدرايه، الشهيد الثاني، ج1، ص 343 - أعيان الشيعة، الأمين، السيد محسن، ج1، ص 108 [5] أعيان الشيعة، الأمين، السيد محسن، ج1، ص 109 [6] صحيح البخاري، البخاري، ج 8، ص 121 [7] نور/ 11 الی 13 « إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ - لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْكٌ مُبِينٌ - لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ۚ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ» [8] التفسير الأصفى، الفيض الكاشاني، ج2، ص 838 [9] اخبار ابي حنيفه واصحابه، الصيمري، أبو عبد الله، ج1، ص 24 [10] العدة في أصول الفقه، الشيخ الطوسي، ج1، ص 8 [11] الموجز في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص 11 -
تفکر شیعی در جوامع و حکومت های مختلف چه تاثیری داشته است؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پیدایش شیعه
تفکر شیعی در جوامع و حکومت های مختلف چه تاثیری داشته است؟ پاسخ اجمالی: تفکر شیعی نقش برجستهای در شکلگیری و تحول جوامع و حکومتهای مختلف ایفا کرده است؛ برخی حکومتها تحت تأثیر این اندیشه تأسیس شدند، مانند فاطمیان مصر، ادریسیان مغرب، آل بویه، صفویان ایران، عادلشاهیان و نوابان اوده در هند. این نفوذ در برخی موارد به رسمیت یافتن مذهب تشیع در قلمرو حکومتها انجامید، چنانکه صفویان تشیع را مذهب رسمی ایران اعلام کردند و حکومتهای چون عادلشاهیان و اوده در هند به تقویت شیعه پرداختند. در حکومتهایی مانند فاطمیان، شعائر شیعی آشکار شد، عاشورا تعطیل بود و مردم به عزاداری میپرداختند؛ همچنین آل بویه شیعیان را در بغداد قدرت بخشیدند. بهطور کلی، تفکر شیعی تأثیری عمیق بر ساختار سیاسی، فرهنگی و مذهبی جوامع برجای گذاشته که حضور پررنگ شیعیان در مناطق مختلف جهان از جمله هند و مناطقی که شیعه اکثریت ندارد، گواهی بر این نفوذ است. پاسخ تفصیلی: در طول تاریخ تفکر شیعی تاثیر بسیار عمیقی بر جوامع و حکومت های مختلف داشته است و حتی بعضی از این حکومت ها تحت تاثیر این تفکر تشکیل شده اند همانند: فاطمیون در مصر، ادریسیان در مغرب اسلامی، عادل شاهیان، نوابان اوده در شبهه قاره هند، آل بویه و صفویه در ایران. در برخی از مواقع این تاثیر پذیری به اندازه ای بوده است که موجب رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع می شده است؛ موسس حکومت ادریسیان، ادریس بن عبدالله محض از سادات علوی است او در نبرد فخ شرکت داشت و از آن نبرد جان سالم به در برد و به مغرب (مراکش و بخشی از الجزایر کنونی) گریخت؛[1] درآنجا خود را به قبیله بربر ها معرفی کرد آنها با او بیعت کردند و قبایل اطراف نیز او را پذیرفتند و او بیعت عباسیان را از آنها برداشت و اولین حکومت علوی را در مغرب تشکیل داد؛[2] در مذهب ادریسیان اختلاف نظر وجود دارد برخی آنها را شیعه دانسته[3] و برخی آنها را زیدی و معتزلی دانسته اند؛[4] اما آنچه مشخص است تفکر شیعی در آن ها از نفوذ بالایی برخوردار بوده است؛ (حکومت ادریسیان بر مراکش و بخشهایی از الجزایر کنونی سیطره داشت و قریب به دو قرن به حیات خود ادامه داد و سرانجام، در سال ۳۷۵ق با قتل حاکم ادریسی توسط اُمویان اندلس از بین رفت.) از دیگر حکومت هایی که تفکر شیعی بر آنها تاثیر بسزایی داشته است فاطمیان مصر است؛ ابوعبدالله شیعی از داعیان اسماعیلی برای دعوت به مذهب اسماعیلی از یمن به مغرب آمد؛ او در نزد قبیله کتامه که از مکه با آنان آشنا بود و برای آنها به نقل فضائل و مناقب اهل بیت پرداخته بود به تبلیغ پرداخت،[5] وبا آنها بر اغلبیان شورید و غلبه پیدا کرد؛ ابوعبدالله شیعی همچنین با شکست بنی مدرار و رستمیان از حکومت های خوارج و غلبه بر شهر سجلماسه حکومت تازهای بنا کرد و با آزادی عبیدالله مهدی از زندان او را به خلافت برگزید[6] و حکومت فاطمیان کار خود را آغاز کرد؛ در زمان حکومت آنها شعایر شیعی آشکار شد و در روز عاشورا بازار ها بسته و مردم به عزاداری می پرداختند. در این روز همچنین مردم به مزار امامزادگان مانند ام کلثوم (ام کلثوم دختر امام علی) و سیده نفیسه (از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) ) رفته و عزاداری میکردند[7] لذا فاطمیان و حکومت آنها به ترویج شعار شیعی پرداختند و حب و محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در سرزمین تحت حاکمیت خود ترویج دادند. یکی دیگر از حکومت های شیعی که قدرت را به دست گرفتند آل بویه بوده اند، احمد بن ابوشجاع بویه در 11جمادی الاول 334 هجری قمری وارد بغداد شد و قدرت را به دست گفت و از سوی مستکفی بالله لقب "معز الدوله" را دریافت کرد او به صورت کامل بر خلیفه تسلط پیدا کرد او بعد از دوازده روز او را کور کرد و از قدرت برکنار کرد و فضل بن مقتدر را با نام "المطیع لله" به خلافت رساند[8] در دوران حکومت آنها شیعیان از آزادی بالایی برخوردار بودند[9] و علمای شیعه از جلالت خاصی برخوردار بودند.[10] از حکومت های دیگری که تفکر شیعه در آن نفوذ داشته است حکومت عادلشاهیان می باشد که به دست یوسف عادلشاه پایه گذاری شد، او با رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع کار خود را آغاز کرد و در حکومت او شیعه از آزادی خاصی برخوردار بود و در دوران حکومت خود در ترویج شیعه کوشید باید گفت شیعه در سیستم حکومتی آنها از نفوذ بالایی برخوردار بود[11] که موجب تقویت و نفوذ تفکر شیعی در جامعه هندوستان گردید. حکومت "اوده" دیگر حکومتی بود که علم تشیع را بلند کرد و در دوران حکومت آنها مجلس عزای سیدالشهدا(علیه السلام) بر پا بود و علم و دانش در آن منطقه در اوج خود بود.[12] حکومت عادلشاهیان هم زمان بوده است با حکومت قدرتمند صفویان که حکومتی شیعی بود و با مسلط شدن بر ایران مذهب رسمی کشور را تشیع اعلام کردند و شاه اسماعیل به نام دوازده امام (ع) خطبه خواند.[13] در نتیجه می توان گفت نفوذ تفکر شیعی در حکومت ها و جوامع مختلف آثار قابل توجهی داشته که امروزه قابل مشاهد است از جمله وجود جوامع شیعی در مناطقی مانند شبهه قاره هند و همچنین محبت و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام) در مناطقی که شیعه حضور گسترده ای ندارد. [1] الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین ، ج 6، ص 93 [2] ديوان المبتدأ والخبر في أيام العرب والعجم والبربر ومن عاصرهم من ذوي، ابن خلدون، ج4، ص11 [3] دولة التشیع فی بلاد المغرب، نجیب زبیب، ص100 [4] مذهب ادریسیان(مقاله)، هادی عالم زاده، علی آبانگاه، ص98 [5] الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین ، ج8 ، ص 31 [6] همان، ص 49-48 [7] المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والاثار، المقريزي، تقي الدين، ج2 ، ص 329 [8] الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین، ج8 ، ص 451-450 [9] الكامل في التاريخ ، ابن الأثير، عزالدین، ج8 ، ص 542 / وفيات الأعيان، ابن خلكان، ج1 ص 407 [10] الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین، ج 9 ص 189 [11] تشیع در شبه قاره هند، ضابط، حمیدرضا، ص 93-96 [12] آیینه پژوهش، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ج110، ص3 [13] نشوء وسقوط، الدولة الصفوية ، الشيخ رسول جعفريان، ج1 ، ص35 -
از دیدگاه شیعه اصول دین و مذهب چیست؟ پاسخ اجمالی: از دیدگاه شیعه، اصول دین شامل توحید، نبوت، و معاد است که پذیرش آنها شرط مسلمانی محسوب میشود و عدم اعتقاد به آنها موجب کفر است؛ اما اصول مذهب شیعه افزون بر این سه مورد، عدل و امامت را نیز دربر میگیرد، بهگونهای که عدم پذیرش این اصول موجب خروج از مذهب تشیع میگردد؛ این تفکیک نشاندهندهی اهمیت ویژهی امامت و عدل در عقاید شیعه است و بر اساس آموزههای قرآن و سنت تبیین شده است. پاسخ تفصیلی: در روایات اسلامی، اصول و ارکان دین بارها مورد تأکید قرار گرفتهاند و مخالفت با آنها گاه به شرک و کفر تعبیر شده است؛ بهعنوان نمونه، امام صادق (ع) ارکان اسلام را توحید، نبوت، اقرار به آنچه از جانب خداوند آمده است، پرداخت زکات، و ولایت آل محمد (ع) معرفی کردهاند؛[1] همچنین، امام باقر (ع) پایههای اسلام را نماز، زکات، روزه، حج و ولایت برشمردهاند.[2] اما بر اساس دیدگاه علمای شیعه، اصول دین که پذیرش آنها شرط مسلمانی و عدم اعتقاد به آنها موجب خروج از اسلام است، شامل سه اصل بنیادین میشود؛ چنانکه مرحوم سید ابوالقاسم خوئی در تعریف اصول دین بیان میفرمایند: «در تحقق اسلام، یک مسلمان باید به وجود خداوند، وحدانیت او، نبوت و رسالت پیامبر، و اعتقاد به معاد اذعان کند».[3] ایشان در توضیح مواردی که مخالفت با آنها موجب کفر میشود، به مراتب مختلف کفر اشاره کردهاند: کفر در مقابل اسلام: این نوع کفر موجب سلب احترام فرد در مال و آبرو، عدم جواز ازدواج، محرومیت از ارث و دیگر احکام مربوط به کافران میشود. کفر در مقابل ایمان: فرد مسلمان تلقی میشود و احکام اجتماعی اسلام بر او جاری است، اما در آخرت بهعنوان فردی کافر محسوب خواهد شد. کفر در مقابل اطاعت: در برخی روایات، فرد عاصی و گناهکار نیز به عنوان کافر شناخته شده است.[4] بر همین اساس، در دیدگاه شیعه، اصول دین شامل توحید، نبوت، و معاد است که عدم اعتقاد به آنها موجب کفر میشود؛[5] اما اصول مذهب در شیعه شامل توحید، نبوت، معاد، عدل، و امامت است، و عدم پذیرش این اصول باعث خروج از مذهب شیعه میگردد.[6] [1] الكافي، الشيخ الكليني، ج2، ص 20 [2] همان، ص 18 [3] التنقیح فی شرح العروة الوثقی، الخوئی، السید ابوالقاسم، ج2، ص58 [4] همان، ص 63 [5] كتاب الطهارة، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج2، ص 355 - أصل الشيعة وأصولها، كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين، ج1، ص 210 [6] البراهين القاطعة، الأسترآبادي، محمد جعفر، ج1، ص 71 - الأنوار الإلهية في المسائل العقائدية، التبريزي، الميرزا جواد، ج1، ص79
-
اصطلاح رافضی به چه کسانی اطلاق می شود و چرا برای شیعیان استعمال می شود؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تمایزات شیعه
اصطلاح رافضی به چه کسانی اطلاق می شود و چرا برای شیعیان استعمال می شود؟ پاسخ اجمالی: اصطلاح «رافضی» در لغت به معنای ترک و امتناع است و در طول تاریخ معانی متفاوتی یافته است؛ برخی آن را به گروههایی اطلاق کردهاند که از جماعتی یا دینی فاصله گرفتهاند، چنانکه حضرت ادریس (ع) و یاران او از جماعت کافران کنارهگیری کردند. در منابع اهل سنت، این واژه به شیعیانی نسبت داده شده که امامت ابوبکر و عمر را نپذیرفتند؛ برخی نیز آن را اصطلاحی سیاسی دانستهاند که برای مخالفان حکومت وقت بهکار میرفت؛ ازاینرو، پس از رحلت پیامبر (ص)، شیعیان به دلیل عدم پیروی از خلفای نخست، به این نام خوانده شدند. در مقابل، مخالفان اهلبیت (ع) از این واژه برای تخریب شیعه استفاده کرده و آنان را جداشده از اسلام معرفی نمودند؛ اما اهلبیت (ع)، رافضه را در معنای ترک گمراهی و ایستادگی در مسیر حق دانسته و به آن افتخار میکردند. پاسخ تفصیلی: واژه «رافضی» در لغت به معنای ترک و امتناع است[1] و میتواند به گروهی اطلاق شود که جماعت یا دینی را رها کردهاند؛ از جمله، حضرت ادریس (ع) و یاران او که از جماعت کافران و دین آنان کنارهگیری کردند.[2] ابوالحسن اشعری معتقد است که «رافضی» و «امامی» دو عنوان متفاوت برای گروههایی هستند که در کنار سایر فرق، شیعه را تشکیل میدهند؛ او میگوید این افراد «رافضی» نامیده شدند، زیرا امامت ابوبکر و عمر را نپذیرفتند؛[3] جعفر سبحانی نیز این اصطلاح را بیشتر یک تعبیر سیاسی دانسته و بر این باور است که مخالفان حکومت وقت را رافضی مینامیدند؛ ازآنجاکه شیعیان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) از سه خلیفه نخست پیروی نکردند، این عنوان به آنان اطلاق شد.[4] از سوی دیگر، مخالفان حق، این اصطلاح را با معنایی تحقیرآمیز در مورد شیعیان به کار بردهاند، به این معنا که آنان اسلام را ترک کرده و از جماعت مسلمین جدا شدهاند، و حتی برخی، عمل آنان را در حد کفر دانستهاند؛[5] برخی از اهل سنت، تعریف دیگری برای رافضی ارائه کردهاند: فردی که امیرالمؤمنین علی (ع) را بر شیخین مقدم بدارد.[6] در طول تاریخ، دشمنان اهلبیت (ع) از این اصطلاح به عنوان ابزاری برای تضعیف جایگاه اهلبیت و پیروان آنان استفاده کردهاند؛ اما در مقابل، اهلبیت (ع) معنای واقعی «رافضی» را در همان مفهوم ترک جماعت کفر و ایستادن در مسیر حق میدانستند، همانگونه که حضرت ادریس (ع) و یارانش چنین کردند، و لذا به این عنوان افتخار نمودند.[7] [1] كتاب العين، الخليل بن أحمد الفراهيدي، ج7، ص 29 / لسان العرب، ابن منظور، ج7، ص 156 [2] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، 11، ص 271 [3] مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ابو الحسن الاشعری، ج 1، ص 16 [4] بحوث في الملل والنّحل، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص 123 [5] الصراط المستقيم، العاملي، علي بن يونس، ج3، ص 76 - سير أعلام النبلاء، الذهبي، شمس الدين، ج14، ص 178 - البداية والنهاية، ابن كثير، ج18، ص 468 [6] فتح الباري، العسقلاني، ابن حجر، ج1، ص 459 [7] الكافي، الشيخ الكليني، ج8، ص 34 / تفسير الإمام العسكري، المنسوب الى الإمام العسكري، ص 310 -311 -
عبدالله بن سبا کیست و در تاریخ شکل گیری شیعه چه نقشی را می توان برای او قائل شد؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پیدایش شیعه
عبدالله بن سبا کیست و در تاریخ شکل گیری شیعه چه نقشی را می توان برای او قائل شد؟ پاسخ اجمالی: عبدالله بن سبا شخصیتی مناقشهبرانگیز در تاریخ اسلام است که برخی منابع او را عامل اصلی تحولات دوران خلافت عثمان و آغاز جریان شیعه دانستهاند؛ روایتهایی وجود دارد که او یک یهودی اهل صنعاء بود که پس از پذیرش اسلام، اندیشههایی مانند وصایت امام علی(ع) و غصب خلافت توسط عثمان را ترویج کرد و در شورشهای زمان خلافت عثمان نقش داشت؛ اما پژوهشگران بزرگی مانند طه حسین و سیدمرتضی عسکری در صحت این داستان تردید جدی دارند، چرا که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی نامی از او به میان نیامده و تنها طبری آن را از سیف بن عمر نقل کرده است، که خود از نظر رجالی ضعیف شمرده میشود؛ حتی علمایی که وجود او را پذیرفتهاند، او را فردی غالی و منحرف دانستهاند، اما نقش گستردهای که برخی برای او ترسیم کردهاند، بیشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعیت تاریخی. پاسخ تفصیلی: در مورد عبدالله بن سبا باید گفت عده ای نقش پر رنگی به او در تاریخ بخشیده اند و او را میان دار تمام جنگ های زمان حضرت علی(ع) دانسته اند و شیعه را منتسب به او می دانند؛ طبری در این مورد می گوید در زمان عثمان شخصی یهودی به نام عبد الله بن سبأ از « صنعاء » اسلام را اختیار نمود؛ او افکاری متفاوت نسبت به سایر مسلمانان داشت از جمله؛ اینکه رسول خدا(ص) مانند حضرت عیسی رجعت خواهد کرد، هر پیامبری وصی داشته است و حضرت علی(ع) وصی رسول خدا(ص) است و عثمان غاصب حق خلافت می باشد؛عبدالله بن سبا برای ترویج افکار خود به بلاد اسلامی سفر می کرد و در این بین توانست حمایت افرادی مانند ابوذر، عماربن یاسر، محمد بن ابی حذیفه، عبدالرحمن عدیس، محمد بن ابی بکر، صعصعه بن صوحان عبدی، مالک اشتر را به خود جلب کند؛ نتیجه همین تحریک ها سبب شد که عده ای از مسلمانان بر علیه خلیفه وقت شوریدند و او را به قتل رساندند و همین گروه نیز در جنگ جمل و صفین نیز دخالت اساسی داشته اند.[1] در پاسخ به این دیدگاه باید گفت دکتر طه حسین مصری می گوید به گمان من کسانی که تا این حد موضوع عبد الله بن سبا را بزرگ جلوه داده اند بر خود و تاریخ اسراف شدیدی نموده اند زیرا نخستین اشکالی که با آن مواجه می شویم آن است که در مصادر مهم تاریخی ذکری از عبد الله بن سبا نمی بینیم نه در طبقات ابن سعد و نه در انساب الاشراف بلاذری و در دیگر مصادر تاریخی یادی از او نشده و فقط طبری از سیف بن عمر این قضیه را نقل کرده است؛ سایر مورخانی که این قضیه را بیان کرده اند، این داستان را از طبری نقل کرده اند؛[2] دکتر طه حسین در جایی دیگر می گوید به گمان قوی دشمنان شیعه در ایام بنی امیه و بنی عباس در قصه عبد الله بن سبا مبالغه کرده اند.[3] محمد عماره قصه عبدالله بن سبا را مورد تردید قرار می دهد؛[4] از افراد دیگری که در وجود عبد الله بن سبا و قصه آن تردید دارند می توان به سیدمرتضی عسکری اشاره کرد.[5] علمایی نیز که وجود او را ثابت می دانند به علت وجود روایات ذم از سوی اهل بیت(ع)[6] او را غالی و کافر می دانند ولی نقشی که برای عبدالله بن سبا ترسیم شده است را نمی پذیرند؛ شیخ طوسی او را غالی و کافر می داند.[7] همچنانکه علامه حلی نیز عبدالله بن سبا را غالی و ملعون می داند.[8] بر این اساس به طور قطع چه وجود او ثابت شود و چه نشود آنچه در مورد او وارد شده است نقش گسترده او در دوران عثمان می باشد، که افسانه ای بیش نیست. [1] تاريخ الطبري، الطبري، ابن جرير ،ج3، ص 378 / الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین، ج3، ص 154 [2] الفتنة الکبری، دکتر طه حسین، ج1، ص132 [3] همان، ص134 [4] الخلافة و نشاة الاحزاب الاسلامیه، عماره، محمد، ص154- 155 [5] عبدالله بن سبأ وأساطير أخرى ، السيد مرتضى العسكري، ج2، ص 381تا385 [6] وسائل الشيعة ، الشيخ حرّ العاملي ، ج28، ص 336 [7] رجال الطوسي، الشيخ الطوسي، ج1، ص 75 [8] خلاصة الاقوال، العلامة الحلي، ج1 ، ص372 -
چرا شیعه با وجود آنکه حق است در اقلیت می باشد؟ پاسخ اجمالی: کثرت پیروان یک مذهب هرگز معیار حقانیت آن نیست، بلکه در آموزههای دینی، اکثریت در مواردی نکوهش شده و پایبندی به حق، حتی در اقلیت، ارزشمند شمرده شده است؛ شیعه، به دلیل تقابل تاریخی با حکومتهای مسلط، همواره تحت فشار و سرکوب بوده است؛ از جمله اقدامات بنیامیه، بنیعباس و حکومتهایی مانند غزنویان، ایوبیان و عثمانیان؛ با وجود این سختیها، شیعه نه تنها باقی مانده، بلکه با استحکام فرهنگی و علمی، نقشی مؤثر در تمدن اسلامی ایفا کرده است؛ این بقای تاریخی، نشانهای از حقانیت و استقامت این مکتب در مسیر هدایت الهی است. پاسخ تفصیلی: کثرت پیروان یک دین یا مذهب هرگز معیار اثبات حقانیت آن نیست؛ در آموزههای الهی، اکثریت در موارد متعددی نکوهش شده، و اقلیتهایی که بر طریق حق پایدار ماندهاند، مورد ستایش قرار گرفتهاند. قرآن کریم در این زمینه تصریح میکند: «جز اندکی به همراه او ایمان نیاوردند»[1] و در جای دیگر میفرماید: «اندکی از بندگان من سپاسگزارند».[2] همچنین هشدار میدهد: «اگر از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند»[3] و تأکید میکند: «هر چند بکوشی، اکثریت مردم ایمان نمیآورند».[4] بنابراین، نمیتوان صرفاً بر اساس تعداد پیروان، مشروعیت یا حقانیت یک مکتب را اثبات نمود. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در پاسخ به کسی که در جریان جنگ جمل پرسید: چگونه ممکن است افراد سرشناس بر باطل باشند؟ فرمودند: «حق و باطل را با شخصیت افراد نمیتوان شناخت. حق را بشناس، سپس اهل آن را خواهی شناخت. باطل را بشناس، آنگاه اهل آن را خواهی شناخت».[5] این معیار عقلی بیانگر آن است که اکثریت بودن یک گروه، دلیل بر مشروعیت یا حقانیت آن نیست. شیعه در طول تاریخ همواره در تقابل با حکومتهای مسلط قرار داشته و به عنوان جریان مخالف نظامهای سیاسی شناخته شده است؛ همین امر موجب شد که حکومتها برای سرکوب و حتی نابودی شیعیان تلاش کنند؛ نمونههای تاریخی از این سرکوبها عبارتاند از: سرکوب شیعیان به دست بنیامیه[6] و بنیعباس،[7] نسلکشیهای متعدد که توسط حکومتهایی مانند غزنویان،[8] ایوبیان[9] و عثمانیان[10] رخ داده است. با وجود این فشارها و جنایات، بقای تفکر شیعه، همراه با استحکام فرهنگی و علمی، نشاندهنده استقامت این مکتب در برابر سختیهاست؛ شیعه، با وجود تمام موانع، نهتنها زنده مانده، بلکه با تولید علم و پرورش اندیشمندان بزرگ در تمامی عرصههای اسلامی و علمی، نقشی مؤثر در شکلگیری تمدن اسلامی ایفا کرده است؛ این استمرار را میتوان از معجزات الهی دانست، که نور هدایت را برای حقجویان همواره روشن نگه داشته است. [1] هود/ 40 « حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» [2] سبأ/13 « يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا ۚ وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ» [3] انعام/116 « وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ» [4] یوسف/103 « وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» [5] انساب الاشراف للبلاذری، البلاذري، ج 2، ص 274. «إنّ الحقّ والباطل لا يعرفان بأقدار الرّجال. اعرف الحق تعرف أهله، اعرف الباطل تعرف أهله». [6] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 11، ص44 [7] سيرة الأئمة الاثني عشر(ع)، هاشم معروف الحسني، ج2، ص 324 - الكامل في التاريخ، ابن الأثير، أبو الحسن، ج5، ص 129 [8] البداية والنهاية، ابن كثير، ج15، ص 736 [9] الكامل في التاريخ، ابن الأثير، عزالدین، ج11، ص 398 [10] برای مطالعه در مورد ظلمی که به شیعه در طول تاریخ شده رجوع شود به: أعيان الشيعة، الأمين، السيد محسن، ج 1، ص 21 – 25
-
وضعیت شیعیان در زمان غیبت صغری امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چگونه بوده است؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پیدایش شیعه
رجوع شود به: -
وضعیت شیعه در زمان خلافت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به چه صورت بوده است؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پیدایش شیعه
وضعیت شیعه در زمان خلافت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به چه صورت بوده است؟ پاسخ اجمالی: در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی(ع)، شیعیان نقش فعالی در حمایت از امامت و تبیین جایگاه ایشان داشتند؛ آنان از فرصت بهدستآمده برای یادآوری وصایت الهی امام بهره بردند و در جنگها همراه و مدافع ایشان بودند؛ شخصیتهایی همچون مالک اشتر و خزیمة بن ثابت بر انتصاب امام علی(ع) از سوی پیامبر اسلام(ص) تأکید کردند، و در میدانهای نبرد، یارانی مانند عمار یاسر، حقانیت امامت را تبیین کرده و جریان مخالف را به چالش کشیدند؛ این حمایت گسترده سبب شد که شیعیان نهتنها هسته اصلی سپاه امام را تشکیل دهند، بلکه به پشتوانهای مهم در اداره امور و مقابله با تهدیدها تبدیل شوند. پاسخ تفصیلی: در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی(ع)، شیعیان با استفاده از فرصت بهدستآمده به بیان حقایق و تأکید بر وصایت الهی امام علی(ع) پرداختند؛ مالک اشتر، از برجستهترین یاران امام، در روز بیعت به مردم یادآور شد که ایشان توسط پیامبر اسلام(ص) بهعنوان وصی و جانشین منصوب شده است؛[1] خزیمة بن ثابت نیز خطاب به مردم تأکید داشت که انتخاب امام علی(ع) در حقیقت گزینش همان کسی است که رسول خدا(ص) برای امت برگزیده بود.[2] شیعیان در جنگها همراه و یاور امیرالمؤمنین(ع) بودند و نهتنها از ایشان حمایت میکردند، بلکه در میان سپاه، جایگاه حقیقی ایشان را یادآور میشدند؛[3] یکی از شاخصترین این افراد، عمار یاسر بود که در جبهههای نبرد از امام دفاع میکرد؛ هنگامی که خبر حمایت قاطع عمار از جنگ علیه معاویه منتشر شد، تردیدهای جدی در لشکر معاویه پدید آمد؛ عمرو عاص که از فرماندهان سپاه معاویه بود، درخواست ملاقات با عمار را مطرح کرد؛ در این دیدار، عمار خطاب به او گفت: «آیا نمیدانی که رسول خدا(ص) فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ علی(ع) بعد از خدا و رسول، ولی ماست.» در میدان نبرد، عمار نهتنها جایگاه حقیقی امام علی(ع) را برای دیگران تبیین میکرد، بلکه باطل بودن جریان مقابل را نیز آشکار میساخت.[4] بر این اساس، شیعیان در دوره خلافت امام علی(ع)، هسته اصلی سپاه ایشان و مدافعان جایگاه امامت بودند؛آنان بهعنوان تکیهگاه استوار، نقش مهمی در مدیریت امور و دفع خطرات ایفا کردند و تلاش نمودند تا حقیقت امامت امام علی(ع) را در میان امت اسلامی تثبیت کنند. [1] تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابی یعقوب، ج2، ص 179 [2] المعيار و الموازنة في فضائل الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع)، الإسكافي، أبو جعفر، ج1 ص 51 [3] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج3، ص171 [4] همان، ج8، ص21 -
وضعیت شیعه در زمان خلافت خلفاء ثلاثه به چه صورت بوده است؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در پیدایش شیعه
وضعیت شیعه در زمان خلافت خلفاء ثلاثه به چه صورت بوده است؟ پاسخ اجمالی: در دوران خلافت خلفای ثلاثه، شیعیان تلاش کردند با روشنگری، جایگاه امیرالمؤمنین علی(ع) را در جامعه تثبیت کنند؛ در ابتدا، امام علی(ع) با هرگونه رویارویی مستقیم مخالفت کرده و پیروانش را به بیان حقایق در مسجد پیامبر(ص) دعوت نمود؛ خلافت تا حدی با شیعیان مماشات میکرد، بهویژه در زمان عمر، اما از حضور آنان در نظام حکومتی اجتناب میشد؛ در دوران عثمان، این مماشات جای خود را به تقابل و فشار آشکار داد، که نمونه بارز آن تبعید ابوذر غفاری بود؛ بااینحال، شیعیان با تأکید بر منزلت امام علی(ع) و یادآوری سفارشهای پیامبر(ص)، همچنان در مسیر هدایت جامعه گام برداشتند. پاسخ تفصیلی: در دوران خلافت خلفای ثلاثه، شیعیان عمدتاً بر روشنگری و تبیین جایگاه امیرالمؤمنین علی(ع) تمرکز داشتند؛ پس از رحلت پیامبر(ص)، برخی از یاران وفادار امام علی(ع) همراه با گروهی از مخالفان خلافت ابوبکر تصمیم گرفتند که با وی مقابله کنند و او را از منبر پیامبر(ص) پایین بکشند؛ اما امام علی(ع) با این اقدام مخالفت کرد و توصیه نمود که بهجای اقدام عملی بینتیجه، در مسجد پیامبر(ص) به تبیین حقایق پرداخته شود تا مردم از حقیقت آگاه شوند و حجت بر آنان تمام گردد.[1] در این دوران، شیعیان عمدتاً بر بیان فضائل و جایگاه امام علی(ع) تأکید داشتند و خلافت نیز تا حدی با آنان مماشات میکرد، خصوصاً در زمان عمر بن خطاب؛ بااینحال، تا حد امکان از بهکارگیری شیعیان در نظام حکومتی اجتناب میشد؛ بهعنوانمثال، عمار یاسر که به حکومت کوفه منصوب شده بود، پس از مدتی عزل گردید.[2] اما در زمان عثمان، این مماشات به درگیریهای آشکار تبدیل شد؛ نمونه بارز این تنشها، تبعید ابوذر غفاری بود که یکی از نشانههای فشار حکومت بر شیعیان محسوب میشود.[3] در مجموع، شیعیان در این دوران از طریق روشنگری، بیان مقام و منزلت امام علی(ع)، و یادآوری سفارشهای پیامبر(ص)، سعی در هدایت جامعه و دعوت مردم به حمایت از امام داشتند؛ حکومت نیز، جز در موارد محدود، با شیعیان مماشات میکرد، اما این تعامل در برخی موارد منجر به برخوردها و درگیریهایی شد که فشار بر شیعیان را افزایش داد. [1] الخصال، الشيخ الصدوق، ج2، ص 461 [2] الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة، الشيرازي، السيد علي خان، ج1، ص 261 [3] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج8 ص 252 -
What is the meaning of Shiite Literally and technically? The word Shia means a group of people who are the same in their opinion and their doing, and have a community with each other.[1] And it has said, a people that some follow others.[2] But in the term, Shia means follower and subservient, and it is used for those who believe in the immediate caliphate of Imam Ali(a) as the first successor of the prophet[3] and who believe that the successors of the Prophet (s) are selected by the Almighty Allah. [1] . Ibn Manzur, Lisan al-Arab, vol. 8, p. 188. [2] . Al-Jawhari, Abu Nasr, Al-Sihah Taj Al-Lughah wal-Sihah Al-Arabiya, vol. 3, p. 1240. [3] . Sheikh Mufid, Muhammad bin Muhammad bin Numan/ Awāil al-Maqalāl/p. 35"فهو على التخصيص لا محالة لا تباع أمير المؤمنين - صلوات الله عليه - على سبيل الولاء والاعتقاد لإمامته بعد الرسول - صلوات الله عليه وآله - بلا فصل ونفي الإمامة عمن تقدمه في مقام الخلافة وجعله في الاعتقاد متبوعا لهم غير تابع لأحد منهم على وجه الاقتداء "
-
پیدایش شیعه به چه صورت بوده است؟ پاسخ اجمالی: شیعه از همان آغاز اسلام بهعنوان یک جریان اعتقادی مطرح بوده است؛ در روایات متعددی از پیامبر اکرم(ص)، واژه «شیعه» در ارتباط با امیرالمؤمنین علی(ع) بهکار رفته و در منابع شیعه و اهل سنت ثبت شده است؛ پیامبر(ص) در تفسیر برخی آیات قرآن، به امامت و جایگاه ویژه علی(ع) و پیروان ایشان اشاره کردهاند؛ این سخنان نشان میدهد که شکلگیری تشیع ریشهای عمیق در اعتقادات اسلامی دارد و از دوران صدر اسلام بهعنوان یک حقیقت تثبیتشده شناخته میشده است. پاسخ تفصیلی: تشیع، به عنوان یکی از دو شاخه اصلی و مهم اسلام، نقش محوری و بیبدیلی در تاریخ و فرهنگ اسلامی ایفا کرده است؛ درک ریشهها و چگونگی پیدایش آن برای فهم تحولات بعدی جهان اسلام و تمایزات کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است. با این حال، موضوع پیدایش تشیع همواره محل بحث و گفتوگو در منابع تاریخی و کلامی مسلمانان و همچنین در آثار مستشرقان بوده است؛ این بحثها گاه با انگیزههای غیرعلمی نیز همراه بودهاند که بر پیچیدگی موضوع میافزاید؛ دیدگاههای متفاوتی در مورد زمان دقیق پیدایش تشیع وجود دارد که از عصر پیامبر اکرم (ص) تا قرون متأخرتر را در بر میگیرد.[1] نظریه اصلی درباره پیدایش تشیع: این دیدگاه که مورد قبول اکثر قریب به اتفاق علمای امامیه است، بیان میکند که واژه "شیعه" را خود پیامبر اسلام (ص) برای پیروان و یاران علی (ع) به کار بردهاند؛[2] این اختصاص از سوی بنیانگذار اسلام انجام شده و مکتب تشیع با طلوع اسلام آغاز و منتشر شد؛ بر اساس این نظریه، پیامبر اکرم (ص) در همان روزی که مردم را به اسلام دعوت کردند، علی (ع) را نیز به عنوان رهبر و پیشوا معرفی و صراحتاً دستور به پیروی از ایشان دادند؛[3] لذا این روز را میتوان "روز دعوت به تشیع" یا "ظهور تشیع" نامید؛ و نصوص متعدد دیگری نیز دلالت دارد که پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را وصی و جانشین خود معرفی کرده اند.[4] برخی معتقدند که تعدادی از صحابه بزرگ پیامبر (ص) نظیر سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر، در زمان حیات آن حضرت به عنوان "شیعه علی" شناخته میشدند.[5] این امر نشان میدهد که هستههای اولیه تشیع، نه به عنوان یک گروه سیاسی صرف، بلکه به عنوان جریانی با پیوندهای عمیق اعتقادی و ولایی، از همان دوران نبوی شکل گرفته بود. اهمیت واقعه غدیر خم و حدیث یوم الانذار در این نظریه برجسته است؛ حدیث یوم الانذار به عنوان بهترین شاهد این نظریه ذکر شده است به این صورت که حضرت در این واقعه ها وصایت و جانشینی حضرت علی را ذکر کرده اند.[6] واقعه غدیر خم نیز آخرین اقدام پیامبر (ص) برای تحکیم اساس مکتب تشیع بود که در آن رسول اکرم (ص) از جمعیت بیشمار برای علی (ع) بیعت گرفتند[7] و روز غدیر را میتوان "روز انتشار تشیع" نامید. علاوه بر این، پیامبر (ص) در احادیث متعددی، علی (ع) و شیعیانش را ستوده و رستگاری آنها را در قیامت وعده دادهاند. به عنوان مثال علامه مجلسی در بحارالانوار آورده است که پس از نزول آیه «مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند»،[8] پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمودند: «مراد از آیه، تو و شیعیانت هستید. شما در روز قیامت در حالی که خشنودید، حضور خواهید یافت...».[9] خطیب بغدادی نیز از رسول خدا(ص) نقل میکند: «یا علی، تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود».[10] ابن عساکر از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که ایشان فرمودند: «من و علی همچون درختی هستیم؛ من ریشهام، علی تنه آن، حسن و حسین میوههای آن هستند، و شیعیان برگهای آن درختاند...».[11] این روایات نشان میدهند که مفهوم «شیعه» در دوران صدر اسلام، بهویژه در سخنان پیامبر اکرم(ص)، با جایگاه ویژه امیرالمؤمنین(ع) گره خورده است؛ در ادامه باید گفت سقیفه اولین تجلی عمومی و سیاسی تشیع به عنوان یک گروه متمایز بود؛ در این واقعه، در حالی که امام علی (ع) و برخی از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین پیامبر (ص) بودند،[12] گروهی از انصار و مهاجرین در سقیفه بنیساعده گرد هم آمدند و بدون مشورت با همه مسلمانان، ابوبکر را به عنوان خلیفه تعیین کردند.[13] این اقدام عجولانه، علی (ع) و یارانش را در برابر یک عمل انجام شده قرار داد و مورد انتقاد شدید حضرت و یاران وفادارشان همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، زبیر و... قرار گرفت؛[14] این انتقاد و عدم پذیرش بود که اقلیتی را از اکثریتی جدا کرد. [1] مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، زمستان 1401 - شماره 73، ص214 [2] ينابيع المودة لذو القربى، القندوزي، سليمان بن ابراهيم، ج4، ص170 [3] كنز العمال ، المتقي الهندي، ج13، ص133 [4] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، حرعاملی، محمدبن حسن، ج3، ص297 [5] خطط الشام ، كرد علي، محمد، ج6، ص245 [6] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري، الطبري، أبو جعفر، ج2، ص321 [7] صحيح وضعيف سنن ابن ماجة ، الألباني، ناصر الدين، ج1، ص188 [8] بینه/7 « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» [9] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج35، ص346 [10] تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 14، ص321 [11] تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج42، ص383 « شجرة أنا أصلها وعليّ فرعها، والحسن والحسين ثمرها والشيعة ورقها » [12] أسرار آل محمد عليهم السلام ، سليم بن قيس الهلالي، ج1، ص210-211 [13] شرح نهج البلاغة ، ابن ابي الحديد، ج6، ص10 [14] أسرار آل محمد عليهم السلام ، سليم بن قيس الهلالي، ج1، ص238
-
مفترض الطاعه بودن امام به چه معناست و چه کسانی را شامل می شود؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در جایگاه و اهمیت
مفترض الطاعه بودن امام به چه معناست و چه کسانی را شامل می شود؟ پاسخ اجمالی: مفهوم "مفترض الطاعه" به فردی اشاره دارد که اطاعت از او واجب و الزامآور است؛ در اصطلاح، امام معصوم (ع) به عنوان مفترض الطاعه شناخته میشود، یعنی اطاعت از او بر همهی افراد، بدون هیچ قید و شرطی، واجب است. این وجوب اطاعت ریشه در آیهی شریفهی "أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" دارد که طبق تفاسیر معتبر، "اولی الامر" در این آیه به ائمهی معصومین (ع) اختصاص دارد. همچنین، حدیث ثقلین و دیگر روایات نقلشده از پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت (ع) بر وجوب اطاعت مطلق از امامان تأکید دارند؛ علمای بزرگی چون علامه طباطبائی، طبرسی و شیخ طوسی نیز بر این معنا تصریح کردهاند. در نتیجه، تنها امامان معصوم (ع) دارای مقام "مفترض الطاعه" هستند و اطاعت از آنان بر همگان واجب است. پاسخ تفصیلی: واژهی "افترض" در زبان عربی به معنای واجب بودن است[1] و واژهی "طاعت" نیز به معنای فرمانپذیری و اطاعت[2]؛ بنابراین، معنای لغوی "مفترض الطاعه" به فردی اشاره دارد که اطاعت از او واجب و الزامآور است. در اصطلاح، "مفترض الطاعه" بودن امام بدین معناست که اطاعت از او بر تمامی افراد، بدون هیچ قید و شرطی، واجب است؛ چنانکه علامه طباطبائی بر این امر تأکید کردهاند[3]. مبنای قرآنی وجوب اطاعت از امام یکی از پرسشهای اساسی این است که این اطاعت مطلق چگونه و برای چه کسانی ثابت میشود؟ در پاسخ باید گفت که قرآن کریم صراحتاً فرمان میدهد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[4] علما از این آیه، وجوب اطاعت بدون هیچ قید و شرطی را برداشت کردهاند؛ علامه طباطبائی دربارهی این آیه فرمودهاند که همانطور که اطاعت بدون چون و چرا از پیامبر اکرم (ص) واجب است، اطاعت از امام نیز همانگونه واجب است، زیرا عبارت «أولی الامر» در این آیه بدون تکرار فعل "أَطِيعُوا" به اطاعت از رسول معطوف شده است[5]. افزون بر این، مرحوم طبرسی[6] و شیخ طوسی[7] نیز تصریح کردهاند که این مقام بهطور اختصاصی متعلق به ائمه معصومین (ع) است؛ همچنین بر اساس روایات اهلبیت (ع)، مراد از "اولی الامر" در این آیه، امامان معصوماند. شواهد حدیثی بر وجوب اطاعت از امام رسول خدا (ص) در مواضع مختلف بر این حقیقت تأکید کردهاند که یکی از مهمترین موارد، حدیث ثقلین است[8]. فقیه برجسته مرحوم ابوالصلاح حلبی، متکلم و اندیشمند شیعه در قرن چهارم و پنجم قمری، بر این نکته تأکید دارد که به دلیل اطلاق کلام پیامبر (ص) در حدیث ثقلین، اطاعت از اهلبیت نیز بدون هیچگونه قید و شرطی واجب است[9]. علاوه بر این، شیخ صدوق در ذیل روایتی از عایشه اشاره میکند که پیامبر اکرم (ص) این مقام را برای حضرت علی (ع) به رسمیت شناختهاند؛[10] همچنین در حدیثی دیگر، امام صادق (ع) بهصراحت تصریح دارند که خداوند اطاعت از ما را واجب گردانیده است[11]. مرحوم کلینی نیز در کتاب "کافی" بخشی را با عنوان "فرض طاعة الأئمة" اختصاص دادهاند که در آن هفده روایت در اثبات این مقام جمعآوری شده است[12]. نتیجهگیری بر اساس مبانی قرآنی، روایی و نظر علمای برجسته، مقام "مفترض الطاعه" اختصاص به ائمهی معصومین (ع) دارد، به این معنا که اطاعت از آنان بر همگان واجب و بدون هیچ قید و شرطی است. [1] لسان العرب، ابن منظور ، ج 7، ص 202 / تاج العروس، الزبيدي، مرتضى، ج 18، ص 485 [2] لسان العرب، ابن منظور، ج 8، ص240 / تاج العروس، الزبيدي، مرتضى، ج 21، ص 462 [3] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج 4، ص 391 [4] نساء/ 59 « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» [5] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج 4، ص 391 [6] مجمع البيان في تفسير القرآن، الشيخ الطبرسي، ج 3، ص 114 [7] التبيان في تفسير القرآن، الشيخ الطوسي، ج 3، ص 236 [8] معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 90 / الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 287 / كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 64 / المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابن عطية، ج 5، ص 230 / صحیح مسلم، مسلم، ج 4، ص 1873، ح 36 / سنن الترمذی، الترمذی، محمد بن عیسی، ج 5، ص 662، ح 3786 / مسند أحمد، أحمد بن حنبل، ج 17، ص 170 [9] الكافي في الفقه، الحلبي، أبو الصلاح، ج 1، ص 97 [10] معاني الأخبار ، الشيخ الصدوق، ج 1، ص103، ح1 [11] الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 186، ح6 [12] همان، ص 185 -
دلیل عصمت ائمه(علیهم السلام) چیست؟ پاسخ اجمالی: عصمت ائمه (ع) بر اساس دلایل عقلی، قرآنی و روایی اثبات میشود؛ از نظر عقلی، امام باید از هرگونه خطا و گناه مصون باشد تا بتواند هدایت انسانها را بهدرستی انجام دهد؛ آیات قرآن مانند آیه تطهیر، آیه ابتلاء حضرت ابراهیم و آیه اولیالأمر نیز بر عصمت آنان دلالت دارند؛ همچنین، روایات متعددی از پیامبر (ص) و امامان (ع) بر معصومیت آنان تأکید کردهاند، از جمله حدیث ثقلین که نشان میدهد اهلبیت (ع) هرگز از قرآن جدا نمیشوند و پیروی از آنان موجب هدایت است. بنابراین، عصمت ائمه (ع) یکی از اصول مسلم در مکتب امامیه است. اثبات عصمت ائمه(ع) از دیدگاه امامیه تمامی علمای امامیه بر این باورند که ائمه(ع) از هرگونه گناه، اعم از صغیره و کبیره، معصوماند؛[1] برای اثبات این اصل، مجموعهای از ادلهی عقلی، قرآنی و روایی ارائه شده است که در ادامه به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود. ۱. دلیل عقلی: ضرورت عصمت امام هدف از وجود امام، هدایت انسانها، رساندن آنها به کمال مطلوب و پاسداری از دین در برابر تحریفها است؛ تحقق این مسئولیت خطیر مستلزم آن است که شخص امام از هرگونه خطا و لغزش مصون باشد؛ زیرا اگر خود محتاج هدایت باشد، نهتنها هدایت دیگران را بهدرستی انجام نمیدهد، بلکه این امر به نقض غرض و عدم انسجام در حکمت الهی منجر خواهد شد.[2] ۲. استناد به آیات قرآن الف) آیه تطهیر جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنی محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام اند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند.[3] این آیه شریفه تصریح میکند که خداوند، هرگونه رجس و پلیدی را از اهلبیت دور ساخته است، که نشاندهندهی عصمت مطلق آنان میباشد.[4] براساس روایات شیعه[5] و اهل سنت[6]، آیه تطهیر در شأن اصحاب کساء نازل شده و مصداق «اهلبیت» در این آیه، پنج تن مقدساند؛ همچنین، براساس دیگر روایات، امامان پس از امام حسین(ع) نیز مشمول این عنوان هستند.[7] ب) آیه ابتلاء حضرت ابراهیم و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به اموری [دشوار و سخت] آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش [به خاطر شایستگی ولیاقت او] فرمود: من تو را برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم. ابراهیم گفت: و از دودمانم [نیز پیشوایانی برگزین]. [پروردگار] فرمود: پیمان من [که امامت و پیشوایی است] به ستمکاران نمی رسد.[8] در این آیه، عبارت «لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» بهصورت مطلق بیان شده و هر نوع ظلم در هر زمانی را شامل میشود؛ بنابراین، فردی که حتی یکبار در طول زندگی مرتکب ظلم شده باشد، شایستگی مقام امامت را ندارد. علمای شیعه نیز واژهی «عهدی» را به امامت تفسیر کردهاند، که در نتیجه، امامت جز برای افراد معصوم امکانپذیر نخواهد بود.[9] ج) آیه اولی الامر ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند] اطاعت کنید؛ و اگر درباره چیزی [از احکام و امور مادی و معنوی و حکومت و جانشینی پس از پیامبر] نزاع داشتید، آن را [برای فیصله یافتنش] اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر ارجاع دهید؛ این [ارجاع دادن] برای شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است. [10] در این آیه، وجوب اطاعت از خداوند، پیامبر(ص)، و اولی الامر بهصورت مطلق بیان شده است. اطاعت بیچونوچرا تنها در صورتی معقول است که اطاعتشونده دچار خطا و اشتباه نشود؛ زیرا اگر شخصی که امر به هدایت مردم دارد، خود مرتکب خطا شود، چگونه میتوان از او اطاعت واجب دانست؟ این مسأله در تضاد با آیهی (یقیناً خدا به کار زشت فرمان نمی دهد )[11] قرار میگیرد؛ لذا اولی الامر باید معصوم باشد.[12] علمای شیعه، مصداق «اولی الامر» را ائمه اطهار(ع) میدانند.[13] ۳. استناد به روایات الف) گواهی روایات بر عصمت ائمه(ع) پیامبر اکرم(ص) دربارهی معصومیت ائمهی دوازدهگانه میفرمایند: «أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ.»[14] (من، علی، حسن، حسین، و نُه نفر از نسل حسین، پاک و معصوم هستیم.) امام صادق(ع) نیز در بیان اوصاف امام میفرمایند: «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ، مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا.»[15] (امام، معصوم از هرگونه لغزش و محفوظ از تمام گناهان است.) همچنین در حدیثی دیگر تأکید میکنند: «نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ، أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا.»[16] (ما قوم معصومی هستیم که خداوند امر به اطاعت از ما کرده و از سرپیچی نسبت به ما نهی فرموده است.) ب) استدلال به حدیث ثقلین شیعیان برای اثبات عصمت اهلبیت(ع) به حدیث ثقلین نیز استناد میکنند.[17] در این حدیث، پیامبر(ص) تصریح فرمودهاند «قرآن و عترت» هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند، و هرکس به آنها تمسک جوید، هرگز گمراه نخواهد شد؛ این بیان بر عصمت اهلبیت(ع) دلالت دارد؛ زیرا اگر آنان معصوم نبودند، تبعیت مطلق از آنها ممکن بود موجب ضلالت شود، که خلاف مضمون حدیث است.[18] جمعبندی بر اساس مجموعهی این استدلالها، عصمت ائمه(ع) یکی از مسلّمات نزد علمای امامیه است و هیچگونه تردیدی در این مسأله وجود ندارد. [1] بحار الأنوار؛ العلامة المجلسي، ج: 25، ص: 209، ح22 [2] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد؛ العلامة الحلي، ص: 364 - الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد؛ الشيخ الطوسي، ص: 189 - محاضرات في الالهيات؛ السبحاني، الشيخ جعفر، ص: 354 [3] أحزاب/ 33 :«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» [4] الشافی فی الامامه؛ سید الشریف المرتضی، ج3، ص 134 - بحار الأنوار؛ العلامة المجلسي، ج: 35، ص: 225 - غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام؛ البحراني، السيد هاشم، ج: 3، ص: 193 - منشور جاويد؛ سبحانى، شیخ جعفر، ج: 4، ص: 352. [5] بحار الأنوار؛ العلامة المجلسي، ج: 35، ص: 206 - الميزان في تفسير القرآن؛ العلامة الطباطبائي، ج: 16، ص: 312. [6] مسلم نیشابوری؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳ - ترمذی؛ سنن تزمذی، ج۵، ص۳۵۱ و 352 و 663 - سید هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام ۴۱ روایت از اهلسنت در این باره نقل کرده است: بحرانی، غایة المرام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۷۳-۱۹۲. [7] برای مطالعه بیشتر به سوال مراد از اهل البیت در آیه تطهیر چه کسانی هستند؟ مراجعه نمایید. [8] بقره/ 124: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» [9] الميزان في تفسير القرآن؛ العلامة الطباطبائي، ج: 1، ص: 274 - تفسير التبيان؛ الشيخ الطوسي، ج: 1، ص: 449 - دلائل الصدق لنهج الحق؛ مظفر، شیخ محمد حسن، ج 4 ، ص 220. [10] نساء/ 59: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» [11] اعراف/ 28: «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» [12] دلائل الصدق لنهج الحق؛ مظفر، شیخ محمد حسن، ج 4 ، ص 221 - منار الهدى في النص على إمامة الإثني عشر (ع)؛ الشيخ علي البحراني، ص: 113. [13] تفسير التبيان؛ الشيخ الطوسي، ج: 3، ص: 236 - مجمع البيان في تفسير القرآن؛ الشيخ الطبرسي، ج: 3، ص: 100 - كمال الدين وتمام النعمة؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص: 253 - الكافي؛ الشيخ الكليني، ج: 1، ص: 286 - غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام؛ البحراني، السيد هاشم، ج۳، ص 109. [14] كمال الدين و تمام النعمة؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص: 280 - عيون أخبار الرضا(ع)؛ الشيخ الصدوق، ج: 2، ص: 64. [15] الکافی، الشیخ الکلینی، ج ۱، ص:۲۰۴. [16] همان؛ ص:270. [17] . كمال الدين و تمام النعمة؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص: 64 - الكافي؛ الشيخ الكليني، ج: 1، ص: 287 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز؛ ابن عطية، ج: 5، ص: 230 - كتاب صحيح مسلم ت عبد الباقي - باب من فضائل علي بن أبي طالب رضي الله عنه - المكتبة الشاملة الجامع الصحیح (صحيح مسلم)، مسلم بن الحجاج، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج 4، ص 1873، ح 36 - مسند أحمد - ط الرسالة؛ أحمد بن حنبل، ج: 17، ص: 170. [18] الكافي في الفقه ؛ الحلبي، أبو الصلاح، ص: 97 - المسائل الجارودية؛ الشيخ المفيد، ص: 42 - ابهی المداد فی شرح موتمر علماء بغداد؛ ابنعطیه، ج۱، ص۱۳۱
-
معنای مولا از دیدگاه اهل لغت و مفسرین چیست؟ پاسخ اجمالی: واژهی "مولا" در متون لغوی و تفسیری دارای معانی مختلفی است، اما برخی از برجستهترین لغتشناسان آن را به معنای "اولی به تصرف" گرفتهاند؛ از جمله کعبی، زجّاج، فرّاء و ابی عبیده که این معنا را در تفسیر آیهی «النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ» تأیید کردهاند. همچنین مفسران معروف مانند فخر رازی، بغوی و آلوسی این دیدگاه را پذیرفتهاند و در تفاسیر متعددی "مولا" به همین معنا آمده است. پیامبر اکرم (ص) نیز در موارد متعدد فرمودهاند: «اَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟» و در ادامه تصریح کردهاند که "الله و رسول او مولای شما هستند"، که نشاندهندهی اولویت ایشان در تصرف و هدایت است. در نتیجه، با توجه به نظرات لغتشناسان، تفاسیر معتبر و سخنان پیامبر اکرم (ص)، واژهی "مولا" به معنای "اولی به تصرف" پذیرفته شده است. پاسخ تفصیلی: واژهی "مولا" در متون لغوی و تفسیری معانی متعددی دارد، اما برخی از برجستهترین لغتشناسان آن را به معنای "اولی به تصرف" دانستهاند؛ در ادامه، برخی از نظرات سرشناسان این حوزه ارائه میشود. دیدگاه لغتشناسان درباره معنای "مولا" کعبی واژهی "مولا" را به معنای اولی به تصرف گرفته است؛ فخر رازی در تفسیر آیهی «هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» تصریح میکند که کعبی "مولا" را به معنای "اولی" دانسته است؛ همچنین زجّاج، فرّاء و ابی عبیده نیز همین معنا را برداشت کردهاند، بنابراین معنای آیه این خواهد بود: "آتش جایگاه شماست که بر شما اولی و برتر است"[1]. محمد بن سائب کلبی از دانشمندان برجستهی کوفه و صاحب تفسیر بوده و ابن عدی دربارهی او میگوید: «تفسیری به گستردگی تفسیر کلبی از هیچکس سراغ نداریم»[2]. فرّاء، که یکی از لغتشناسان برجستهی عرب بود، بنا به نقل ابوالعباس ثعلب، نقش اساسی در حفظ و تدوین ادبیات عرب داشته است و گفته شده: «اگر فراء نبود، ادبیات عرب نابود میشد، چون او بود که آن را خالص نگه داشت»[3]. ابوعبیده نیز از چهرههای برجسته در دانش لغت بوده است و جاحظ دربارهی او تصریح کرده: «بر روی زمین کسی آگاهتر از ابوعبیده به همهی دانشها نبوده است»[4]. ابوبکر انباری نیز واژهی "مولا" را به معنای "اولی به تصرف" دانسته و در تفسیر آیهی «النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ» این معنا را تأیید کرده است[5]. ابوالقاسم صاحب بن عباد الطالقانی نیز همین معنا را برای واژهی "مولا" پذیرفته است[6]. اذعان آلوسی به معنای "مولا" هرچند آلوسی در برخی بخشهای کتاب خود بر دیدگاه شیعه دربارهی "مولا" ایراد وارد کرده است، اما در جایی دیگر تصریح کرده که اهل لغت واژهی "مولا" را به معنای "اولی به تصرف" گرفتهاند[7]. مفسران و تفاسیر معتبر در تفاسیر متعددی، از جمله در ذیل آیهی «مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ»، واژهی "مولا" به معنای "اولی به تصرف" آورده شده است[8]. همچنین، در تفسیر آیهی «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، بغوی میگوید: «تمام دستورات پیامبر باید نافذ باشد و از آن اطاعت شود؛ اگر کسی خواهان چیزی باشد که مخالف دستور رسول خداست، باید از فرمان ایشان تبعیت کند.»[9] مولا در کلام پیامبر اکرم (ص) خود رسول خدا (ص) بارها فرمودهاند: «اَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟» یعنی: «من نسبت به شما در اطاعت و تصرف، اولویت دارم.» در برخی موارد، پس از بیان این جمله، فرمودهاند: «وَإِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مَوْلَاكُمْ» که به معنای "اولی به تصرف" بودن نسبت به خود افراد است؛[10] بنابراین، خود پیامبر اکرم (ص) واژهی "مولا" را به معنای "اولی به تصرف" تبیین کردهاند تا هیچ شک و شبههای در این معنا باقی نماند. نتیجهگیری با توجه به نظرات لغتشناسان برجسته، تفاسیر معتبر و سخنان پیامبر اکرم (ص)، واژهی "مولا" به معنای "اولی به تصرف" آمده است، بهگونهای که در متون لغوی و تفسیری، این معنا مورد تأیید قرار گرفته است. [1] تفسير الرازي (مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير)، الرازي، فخر الدين، ج 29، ص 459 - تفسير البغوي - ط دار طيبة، البغوي، أبو محمد، ج 4، ص57 - البحر المحيط في التفسير، أبو حيّان الأندلسي، ج 5، ص 433 [2] تاريخ الاسلام - ت تدمري؛ الذهبي، شمس الدين، ج: 9، ص: 267. [3] تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 16، ص 224 [4] تذكره الحفاظ، الذهبي، شمس الدين، ج1، ص 272 [5] الزاهر في معاني كلمات الناس، ابن الأنباري، ج 1، ص 125 [6] المحيط في اللغه، الصاحب بن عباد، ج 2، ص 468 [7] تفسير روح المعاني - ط دار إحياء التراث؛ الألوسي، شهاب الدين، ج: 27، ص: 178. [8] تفسير القرآن الكريم، المقدم، محمد إسماعيل، ج 157، ص 8 - التفسير المنير؛ الزحيلي، وهبة، ج 27، ص 308 - تفسير النسفي، النسفي، أبو البركات، ج 3، ص 437 – تفسير البيضاوي، البيضاوي، ناصر الدين، ج 5، ص 187 – تفسير الطبري، الطبري، أبو جعفر، ج22، ص 408 – صحيح البخاري؛ البخاري، ج: 6، ص: 146. [9] تفسير البغوي، البغوي، أبو محمد، ج 6، ص 318 [10] إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، البوصيري، ج7، ص 210
-
چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در روز غدیر خم از واژه "خلیفه" یا واژه های دیگر استفاده نکردند و به واژه "مولی" اکتفاء کردند؟ پاسخ اجمالی: پیامبر اکرم (ص) در روز غدیر خم از واژه "مولی" استفاده کردند، زیرا این واژه در زبان عربی به معنای "اولی به تصرف" و "سرپرست" است و دلالت روشنی بر ولایت دارد؛ پیش از غدیر، ایشان از تعابیری مانند "خلیفه" و "وصی" نیز برای معرفی امیرالمؤمنین (ع) بهره برده بودند؛ انتخاب واژه "مولی" در غدیر، ضمن هماهنگی با آیات قرآن، تأکید بر جایگاه ویژه حضرت علی (ع) در هدایت امت اسلامی داشت و پس از آن، فرشته وحی با نزول آیه اکمال دین، این اعلان را تأیید کرد. پاسخ تفصیلی: بحث درباره واژه «مولا» در کلام پیامبر اکرم (ص) همواره یکی از مسائل مهم و مورد اختلاف در تاریخ اسلام بوده است؛ برخی تلاش کردهاند با ارائه تفاسیر مختلف، از دلالت این واژه بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین (ع) در حدیث غدیر فاصله بگیرند؛ این اختلاف دیدگاه، پیشینهای دیرینه دارد؛ چنانکه سعد روایت میکند که فردی از اهل سنت، در پاسخ به استناد یک شیعه به حدیث غدیر، چنین گفت: «اگر پیامبر (ص) قصد داشت جانشین خود را در امر حکومت و خلافت بهطور روشن مشخص کند، قطعاً همانند دیگر احکام شرعی، این مسئله را با صراحت بیان میفرمود؛ همانگونه که نماز، زکات، روزه رمضان و حج را بدون ابهام تبیین کرد»[1] این دیدگاه، پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا پیامبر (ص) نمیتوانست مسئله خلافت را با بیانی دیگر، بدون هیچ ابهامی، برای مردم مشخص سازد؟ یا اینکه انتخاب واژه «مولا» در فرمایش ایشان، دارای حکمت خاصی بود که با جایگاه امیرالمؤمنین (ع) و مفاهیم قرآنی همخوانی داشت؟ در ابتدا لازم به ذکر است برای معرفی شخصی بعنوان جانشین بعد از خود می توان از الفاظی که دلالت بر این امر دارد استفاده نمود، پیامبر اکرم (ص)، قبل از غدیرخم، از جمیع الفاظ و تعابیری که دال بر این مطلب بوده است استفاده نموده بودند از جمله ذکر لفظ خلیفه و وصی در مورد حضرت علی در واقعه "یوم الدار" که رسول الله خویشان خود را برای دعوت به یکتا پرستی جمع نموده و فرمودند: چه کسی است که مرا در این امر (یکتاپرستی) یاری کند؟ کسی به حضرت پاسخی نداد مگر حضرت علی؛ این واقعه سه مرتبه تکرار شد و در آخر پیغمبر فرمودند یا علی تو وصی، برادر و خلیفه بعد از منی.[2] و در جایی دیگر فرمودند: تو خلیفه من بر تمام مؤمنان هستی[3] همچنین در جایی دیگر فرمودند: تو ولی مؤمنان هستی[4] و نسائی روایت میکند که پیامبر (ص) هنگام توقف کاروان، از مردم پرسیدند: «ولیّ و سرپرست شما کیست؟» و پس از تأیید مردم که خداوند و پیامبر (ص) ولی آنان هستند، پیامبر دست علی (ع) را بلند کرده و فرمودند: «هر کس که من ولیّ او هستم، علی نیز ولیّ اوست. [5] در جای جای تاریخ اسلام این موارد ذکر شده است. استفاده از لفظ مولی در غدیر خم بدین جهت بوده که این لفظ به روشنی دلالت بر جانشینی دارد و این کلمه در لغت عرب بمعنی اولی می باشد همچنانکه بزرگان لغت به این مطلب اشاره نموده اند[6] -[7]-[8] و خود پیامبر اکرم این واژه را در معنی اولی به تصرف استفاده نموده بودند لذا در روز غدیر خم به دستور خداوند متعال که فرمودند: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت ]درباره ولایت و رهبری علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین (ع)[ بر تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر این کار را نکنی، رسالت خدا را نرساندهای؛ و خدا تو را از آسیب مردم حفظ خواهد کرد»،[9] پیامبر اکرم برای اعلام جانشینی علی (ع) از کلمه مولی استفاده نمودند[10] -[11] و بعد از بیان جانشینی علی (ع)، فرشته وحی نازل گردید و این آیه شریفه را به پیغمبر خدا وحی کرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا» «امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما پسندیدم»[12] نتیجه گیری واقعه غدیر خم از منظر تاریخی، نقش اساسی در تثبیت جایگاه اهل بیت (ع) و مفهوم امامت در اسلام داشت؛ این واقعه نهتنها مسئله ولایت را مشخص ساخت، بلکه نشان داد که هدایت امت اسلامی پس از پیامبر (ص)، به امیرالمؤمنین (ع) سپرده شده است. بنابراین، واژه «مولا» نهتنها انتخابی تصادفی نبود، بلکه مفهومی الهی داشت که جایگاه امیرالمؤمنین (ع) را هم راستا با مفاهیم قرآنی تعیین و تثبیت کرد. [1] الطبقات الكبرى - ط دار صادر، ابن سعد، ج5، ص319 [2] تاريخ الطبري (تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري)؛ الطبري، أبو جعفر، ج: 2، ص: 321؛ / الغدیر، علامه امینی، ج۳،ص۲۳۸. [3] کتاب السنه؛ ابن أبي عاصم، ج: 1، ص: 589. [4] مسند أحمد؛ أحمد بن حنبل، ج: 38، ص: 117. [5] خصائص علي، النسائي، ج: 1، ص: 96، ح 79. [6] محمد بن سائب کلبی معنای مولاه را اولی به تصرف گرفته است: تفسير الرازي (مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير)، الرازي، فخر الدين، ج 29، ص 459 -تفسير البغوي - ط دار طيبة؛ البغوي، أبو محمد، ج: 4، ص: 57 - البحر المحيط في التفسير، أبو حيّان الأندلسي، ج 5، ص 433. [7] ابوبکر انباری معنای مولاه را اولی به تصرف گرفته است: الزاهر في معاني كلمات الناس، ابن الأنباري، ج 1، ص 125. [8] أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقانی نیز مولاه را همین معنا گرفته است: : المحيط في اللغه، الصاحب بن عباد، ج 2، ص 468. [9] مانده/67 «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» [10] الدر المنثور في التفسير بالمأثور، السيوطي، جلال الدين، ج 3، ص 117. [11] تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابی یعقوب، ج 2، ص 43. [12] مائده/3 « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا »
-
چرا نام اهل بیت در قرآن بیان نشده است؟ پاسخ اجمالی: قرآن کریم به جای ذکر مستقیم نام اهل بیت (ع)، روش بیان کلیات را برگزیده است و جزئیات را به تفسیر و بیان پیامبر (ص) واگذار کرده است؛ همانطور که نماز و حج در قرآن آمده اما جزئیات آن را سنت نبوی تعیین شده است، امامت نیز در قرآن به صورت یک اصل بیان شده اما مصادیق آن از طریق احادیث مشخص شده است؛ در برخی آیات، مانند آیه تطهیر، قرآن اهل بیت (ع) را با صفات خاص معرفی کرده است و این روش قرآن در بیان حقایق دینی است. پاسخ تفصیلی: یکی از پرسشهای مهم درباره قرآن این است که چرا نام اهل بیت (ع) بهصورت صریح در آن ذکر نشده است؛ این پرسش از امام صادق (ع) نیز پرسیده شد، و ایشان در پاسخ فرمودند که شیوه قرآن بر بیان کلیات استوار است، در حالی که تبیین جزئیات به عهده رسول خدا (ص) گذاشته شده است. برای نمونه، قرآن اصل حج را بیان کرده، اما شرح دقیق مناسک آن را پیامبر (ص) بر عهده دارد؛ همچنین، نماز در قرآن ذکر شده، اما تعداد رکعات و جزئیات آن به واسطه رسول خدا (ص) مشخص شده است؛ در باب امامت نیز همین قاعده پابرجاست؛ اصل امامت در قرآن آمده، اما تفسیر و تبیین آن بر عهده پیامبر (ص) است.[1] امام باقر (ع) در این باره فرمودهاند: «اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت»[2] این سخن بیانگر آن است که اصول بنیادین دین در قرآن کریم وجود دارد، اما شرح و تفسیر دقیق آن از طریق سنت نبوی و آموزههای اهل بیت (ع) ارائه شده است. این حقیقت نشان میدهد که قرآن، بهعنوان کتاب هدایت، چارچوب کلی اعتقادات و عبادات را مشخص کرده، در حالی که تبیین جزئیات و راهنمایی عملی آن بر عهده پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) قرار دارد؛ از این رو، برای درک صحیح آموزههای دینی، مراجعه به سنت نبوی و تعالیم اهل بیت (ع) امری ضروری است، چرا که آنان، مفسران حقیقی قرآن و راهنمایان امت اسلامیاند. روش قرآن در معرفی اهل بیت (ع) قرآن کریم در برخی موارد بهجای ذکر نام افراد، ویژگیها و اوصاف آنان را بیان میکند؛ نمونهای از این روش را در آیهای مشاهده میکنیم که میفرماید: «کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت...» [3]؛ در اینجا، فردی که دارای علم خاصی از کتاب است، بدون ذکر نام معرفی شده است؛ همین شیوه در موضوع امامت نیز بهکار رفته است؛ قرآن اصل امامت را مطرح کرده، اما مصادیق آن را از طریق صفات و ویژگیها روشن ساخته است[4]. برای نمونه، خداوند میفرماید: «سرپرست و دوست شما تنها خدا، پیامبر او و مؤمنانی هستند که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.» [5]بر اساس دیدگاه علمای شیعه و برخی علمای اهل سنت، از جمله قاضی عضدالدین ایجی، این آیه در شأن امیرالمؤمنین علی (ع) نازل شده است[6]. در آیهای دیگر، خداوند فرمان میدهد: «ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و نیز از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیتاند و دارای مقام عصمت میباشند] فرمان برید.» [7] بر اساس روایات شیعی، «اولی الأمر» در این آیه به امامان دوازدهگانه (ع) اشاره دارد [8]. همچنین خداوند میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید [صادقانی که کاملترینشان پیامبران و اهل بیت رسول گرامی اسلام هستند].» [9].برخی علمای اهل سنت، مانند علامه گنجی و حاکم حسکانی، بر این باورند که این آیه در شأن امام علی (ع) نازل شده است. [10] این روش قرآن، علاوه بر اینکه ویژگیهای برجسته افراد را نشان میدهد، زمینهساز تعمق و تأمل در معنای امامت و جایگاه هدایت الهی در جامعه اسلامی است؛ چنین بیانی، علاوه بر ایجاد انسجام در مفهوم، راه را برای تدبر و شناخت عمیقتر حقایق دینی هموار میکند. اهل بیت (ع) در آیه تطهیر آیه مبارکه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» بیانگر جایگاه والای اهل بیت (ع) است؛ جایی که خداوند اراده فرموده تا آنان را از هرگونه پلیدی پاک گرداند و به مقام طهارت مطلق برساند. [11] بر اساس روایات متعدد، این آیه در شأن پیامبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نازل شده است. [12] ذکر نام اهل بیت (ع) بهصورت تأویلی بر اساس برخی روایات تفسیری، واژه «علی» در دو آیه زیر به امام علی (ع) اشاره دارد: «و همانا که آن در امِّ الکتاب [که لوح محفوظ است] نزد ما بلند مرتبه و حکیم است»[13] «وبرای آنان [در میان مردم] نامی نیک و ستایشی والامرتبه قرار دادیم.»[14] که برخی مفسران آن را اشاره به مقام بلند امام علی (ع) دانستهاند[15]. در نخستین آیه، خداوند میفرماید: «و همانا که آن در امِّ الکتاب [که لوح محفوظ است] نزد ما بلندمرتبه و حکیم است.» [16] این بیان، اشارهای به جایگاه رفیع حکمت الهی دارد که برخی مفسران آن را مرتبط با مقام بلند امام علی (ع) دانستهاند. [17] این تفسیرها نشاندهنده جایگاه ویژه امام علی (ع) در اندیشه اسلامی است، جایی که نام او نه تنها در تاریخ، بلکه در عمق معارف دینی بهعنوان نماد حکمت، عدالت و هدایت ثبت شده است. نتیجهگیری قرآن کریم همواره در قالب بیان اصول و کلیات، مسیر هدایت را ترسیم میکند، بدون آنکه وارد جزئیات و ذکر نام افراد شود؛ همانطور که نام بسیاری از پیامبران الهی بهطور مستقیم در قرآن نیامده است، مسئله امامت نیز از این قاعده پیروی کرده و با ارائه صفات و نشانههای روشن، حقیقت آن را آشکار ساخته است تا هیچ جای تردیدی باقی نماند. وظیفه تبیین و توضیح جزئیات بر عهده پیامبر اکرم (ص) نهاده شده است، و ایشان این مأموریت الهی را از طریق احادیث و روایات به انجام رساندهاند؛ بنابراین، عدم ذکر نام اهل بیت (ع) در قرآن، به معنای نادیده گرفتن امامت آنان نیست، بلکه قرآن با شیوهای خاص و بیانی دقیق، از طریق اوصاف و نشانههای روشن، این حقیقت را تثبیت کرده است؛ بدین ترتیب، قرآن و سنت نبوی مکمل یکدیگر بوده و در کنار هم مسیر هدایت را بهروشنی ترسیم میکنند. [1] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص286، ح1 [2] همان؛ ج: 2، ص: 18، ح1 [3] نمل/40 «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ...» [4] در برخی آیات مانند:( انبیاء/ 73) «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» یا ( بقره/ 124) «إنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً» [5] مائده/55 «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» [6] تفسير الإيجي جامع البيان في تفسير القرآن؛ الإيجي، محمد بن عبد الرحمن، ج 1، ص 477 [7] نساء/59 «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ» [8] کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، علی بن محمد الخزاز، ص۵۳-۵۵ - کمال الدین، الشیخ الصدوق، ج۱، ص253، ح3 [9] توبه/119 «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» [10] كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب، الگنجي الشافعي، محمد بن يوسف، ج 1، ص 236 - شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ الحاكم الحسكاني، ج 1، ص 341، ح350 [11] احزاب/33 « وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » [12] برای اطلاع بیشتر رجوع شود به سوال «مراد از اهل البیت در آیه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت چیست؟» [13] زخرف/4 «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» [14] مریم/50 «...وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» [15] البرهان فی تفسیر القرآن، البحرانی، السید هاشم، ج3، ص717 [16] زخرف/4 «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» [17] البرهان فی تفسیر القران، البحرانی، السید هاشم، ج4، ص845، ح 9564
-
آیا از دیدگاه شیعه لفظ امام توقیفی است یا می توان آن را برای افراد دیگر استفاده کرد؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تعریف امامت
آیا از دیدگاه شیعه لفظ امام توقیفی است یا می توان آن را برای افراد دیگر استفاده کرد؟ پاسخ اجمالی: از دیدگاه شیعه، واژه امام دارای دو کاربرد است: اصطلاحی و لغوی؛ در معنای اصطلاحی، امامت مقام الهی و توقیفی است که تنها به ائمه معصومین (ع) اختصاص دارد و از سوی خداوند به آنان عطا میشود؛ این مفهوم در آیات قرآن مانند «إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» آمده است. اما در معنای لغوی، این واژه به مفهوم پیشوایی و رهبری استفاده میشود و میتوان آن را برای افراد غیرمعصوم نیز به کار برد؛ قرآن و روایات اسلامی، این واژه را برای رهبران سیاسی و اجتماعی به کار بردهاند، مانند «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». همچنین در میان مسلمانان، از عنوان امام برای بزرگان علمی و سیاسی مانند امام خمینی و امام موسی صدر نیز استفاده شده است. بنابراین، در کاربرد اصطلاحی، امامت مقامی ویژه و الهی است، اما در کاربرد لغوی، استفاده از این واژه برای افراد مختلف جایز و متداول است. پاسخ تفصیلی: در ابتدا باید بیان کرد که واژه امام از ریشه "امّ" گرفته شده است که در لغت به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین میباشد[1]؛ بر این اساس، امام در کاربرد زبانی «کسی است که به او اقتدا میشود، چه آن شخص انسان باشد که به گفتار و کردار وی اقتدا شود، یا کتابی یا امر دیگری، چه این اقتدا حق و صواب باشد یا باطل و ناصواب»[2]. واژه امام و ائمه در قرآن کریم 12 بار مورد استفاده قرار گرفته که عمدتاً در همان معنای لغوی خود به کار رفته است؛ در برخی آیات مانند «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند»[3] یا «من تو را برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم»[4]، معنایی خاص اراده شده است که نشاندهنده مقام و جایگاهی توقیفی است؛ جایگاهی که تنها از سوی خداوند به افراد اعطا میشود. لذا امامت در اصطلاح، به معنای ریاست و سرپرستی دینی بر همگان است که شامل ترغیب مردم به حفظ مصالح دینی و دنیوی و همچنین بازداشتن آنها از آنچه به زیان دین و دنیایشان است، میباشد[5]. در توضیح آیه «إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، امام صادق (ع) بیان میفرمایند که خداوند ابراهیم (ع) را ابتدا به عنوان نبی، سپس به عنوان رسول و در مرتبهای بالاتر، خلیل خود برگزید، پیش از آنکه او را به مقام امامت منصوب کند. هنگامی که ابراهیم (ع) این مقام را دریافت کرد، از خداوند درخواست نمود که امامت را در نسل او نیز قرار دهد[6]؛ بر این اساس، قرآن امامت را جایگاهی رفیع و الهی معرفی میکند که تنها توسط خداوند اعطا میشود. استعمال واژه امام در معنای لغوی آن، در موارد متعددی صورت گرفته است؛ چنانکه در آیاتی مانند: «و آنان را [به کیفر طغیانشان] پیشوایانی که دعوت به آتش می کنند قرار دادیم، و روز قیامت یاری نمی شوند»[7] «[چگونه یک دروغ قدیمی است] در حالی که پیش از آن کتاب موسی پیشوا و رحمت بود [و از نزول آن بر پیامبر اسلام خبر داده]»[8] «با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [نسبت به پیمان هایشان] هیچ تعهدی نیست»[9] «[یاد کن] روزی را که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان می خوانیم»[10] در این موارد، به واسطه قرینههای موجود، مشخص میشود که لفظ امام به جایگاه خاص الهی اشاره ندارد، بلکه معنای لغوی آن را در بر دارد. همچنین در روایات اسلامی، واژه امام بارها در همان مفهوم لغوی خود به کار رفته است: «وَعَلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَدْفَعَ ثَمَنَهُ إِلَى مَوْلَاهُ مِنْ سَهْمِ الرِّقَاب»[11] (در اینجا امام به معنای رهبر جامعه است). «فَإِنْ عَجَزَ الْمُكَاتَبُ فَلَا عَاقِلَةَ لَهُ إِنَّمَا ذَلِكَ عَلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ»[12]. «وَ أَدَّى الْإِمَامُ قِيمَتَهُ إِلَى مَوْلَاهُ مِنْ بَيْتِ الْمَال»[13]. در تمامی این موارد، امام به معنای رهبر سیاسی و اجتماعی جامعه به کار رفته است، نه مقام الهی. علاوه بر این، در میان مسلمانان، واژه امام به شخصیتهای برجسته علمی، سیاسی و مذهبی نیز اطلاق شده است، همچون امام خمینی، امام خویی و امام موسی صدر؛ در این کاربرد نیز لفظ امام در معنای لغوی خود، به معنای پیشوا و رهبر به کار گرفته شده است. نتیجهگیری بنابراین، واژه امام در دو معنای لغوی و اصطلاحی مورد استفاده قرار میگیرد؛ در مفهوم اصطلاحی، امامت جایگاهی الهی و منحصر به فرد است که تنها به ائمه معصومین (ع) اختصاص دارد و از سوی خداوند عطا میشود؛ اما در کاربرد لغوی، این واژه برای رهبران سیاسی، اجتماعی و علمی نیز قابل استفاده است و موارد متعددی در قرآن و روایات به آن دلالت دارد. [1] معجم مقائيس اللغة؛ ابن فارس، ج: 1، ص:21 [2] المفردات في غريب القرآن، الراغب الاصفهاني؛ ص 87. « و الإِمام: المؤتمّ به، إنسانا كأن يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا، أو غير ذلك محقّا كان أو مبطلا، و جمعه: أئمة» [3] انبیاء/73 «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...» [4] بقره/124 «...إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ...» [5] قواعد العقائد، الطوسی، الخواجه نصیر الدین، ص 108. «الإمامة رئاسة عامّة دينيّة مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينيّة والدنياويّة، وزجرهم عمّا يضرّهم بحسبها» [6] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص175، ح4 [7] قصص/41 «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ» [8] احقاف/12 «وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَة ً...» [9] توبه/12 «... فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ ...» [10] اسراء/71 «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ» [11] الکافی، الشیخ الکلینی، ج7، ص235، ح7 [12] همان، ص308، ح4 [13] همان، ص235، ح10 -
آنکس که در کعبه متولد شد، امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود یا حکیم بن حزام؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در امامان شیعه(علیهم السلام)
آنکس که در کعبه متولد شد، امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود یا حکیم بن حزام؟ پاسخ اجمالی: ولادت امیرالمؤمنین علی(ع) در کعبه مورد اتفاق علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت است. این فضیلت مهم در منابع متعددی از قرون گذشته نقل شده و حتی برخی از علمای اهل سنت تصریح کردهاند که اخبار آن متواتر است. در مقابل، برخی گفتهاند که تنها حکیم بن حزام در کعبه متولد شده است، اما این ادعا بدون استدلال قوی و مستندات کافی ارائه شده است. بررسی دقیق روایات نشان میدهد که تولد حضرت علی(ع) در کعبه دارای پشتوانه تاریخی و روایی محکم بوده و در نگاه شیعیان، این فضیلت از ویژگیهای اختصاصی ایشان محسوب میشود که برای غیر ایشان ثابت نیست. پاسخ تفصیلی: در ابتداء باید بگوئیم تولد امیرالمومنین علی(ع) در کعبه مورد اتفاق شیعه و سنی می باشد؛ در بین علما شیعه بزرگانی همانند: شيخ صدوق[1]شریف الرضی[2]شيخ طوسی[3]علامه حلی[4]آیت الله سبحانی[5] شیخ علی کورانی.[6] در بین علماء اهل سنت: سبط بن جوزی[7] ، ابن مغازلی[8]، احمدبن حنبل[9]، ابن صباغ[10]و ، عبدالرحمن الصفوري[11] ، علي بن ابراهيم حلبي[12] ، شاه ولي الله دهلوی[13] گنجی شافعی[14] و... قائل به این فضیلت برای امیرالمومنین علی(ع) می باشند. در مقابل این اتفاق، قول دیگری مطرح شده که می گوید آنکسی که در کعبه متولد شده است، حکیم بن حزام می باشد. قائلین به این قول دو گروه می باشند: گروه اول: علمائی که قائل به ضعیف بودن ولادت حضرت علی(ع) هستند و میگویند فقط حکیم بن حزام در کعبه متولد شده است وآن اشخاص عبارتند از: ابن الملقن[15]، سیوطی[16]، نووي[17] گروه دوم: علمائی که قائل به ولادت حکیم بن حزام در کعبه میباشند اما در مورد ولادت حضرت علی(ع) سکوت نموده اند؛ این دسته از علما نیز عبارتند از: ابن الصلاح[18]، حافظ المزی[19]، ذهبی[20] ، ابن حبان[21] ، ابن حجر عسقلانی[22]، ابن عبدالبر[23] ، ازرقي[24]مناوی[25] در پاسخ به این قول بیان می گردد: اولا: ولادت امام علی(ع) در کعبه با اخبار متواتر به ما رسیده علامه امینی از شانزده منبع اهلسنت و پنجاه منبع شیعه نقل کرده که امام علی(ع) در کعبه متولد شده است؛[26] او از ۴۱ شاعر از قرن دوم تا قرن چهاردهم قمری نیز نام برده که در اشعار خود به تولد امام علی(ع) در کعبه اشاره کردهاند؛[27] حتی در بین علما اهل سنت حاکم[28] به این مسئله تصریح می کند؛ لازم به ذکر است که خبر متواتر بررسی سندی نمی شود و ضعیف بودن متواتر معنی ندارد. ثانیا: باید گفته شود افرادی که نقل تاریخی ولادت حضرت علی(ع) را تضعیف نموده اند، هیچ دلیلی برای تضعیفشان بیان نکرده اند به عنوان مثال ابن ملقن می نویسد: «حَكِيم هَذَا ولد فِي جَوف الْكَعْبَة وَلَا يعرف أحد ولد فِيهَا غَيره، وَأما مَا رُوِيَ عَن عَلّي رَضي اللهُ عَنهُ أَنه ولد فِيهَا فضعيف، وَخَالف الْحَاكِم فِي ذَلِكَ فَقَالَ فِي «الْمُسْتَدْرك» فِي تَرْجَمَة عَلّي أَن الْأَخْبَار تَوَاتَرَتْ بذلك»[29] و همچنانکه در متن آمد خود ابن ملقن بعد بیان تضعیف به مخالفت حاکم با این تضعیف اشاره می کند. ثالثا: بر فرض این که در نگاه اهل سنت این خبر واحد و ضعیف باشد بیان می شود طبق نظر علما اهل سنت در باب فضائل و مناقب بررسی سندی صورت نمیگیرد و در احادیث فضائل، اعمال قاعده "تسامح در ادله سنن" را قبول دارند.[30] -[31] در انتها لازم به ذکر است که برخی معتقدند این روایت با انگیزه انکار فضائل امام علی(ع) از سوی خاندان زُبیر توسط عموزاده خود صورت گرفته است چرا که نسب حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد بن عبدالعزی و خاندان زبیر در اسد بن عبد العزی مشترک است؛[32] و حکیم بن حزام خود از مخالفین امام علی(ع) بوده است.[33] باتوجه به این مطالب دانسته میشود ولادت مبارک امیرالمومنین(ع) در کعبه مورد اتفاق همه می باشد و این فضیلت برای امیرالمومنین(ع) قابل انکار نمی باشد و در نگاه شیعیان این فضیلت از فضایل اختصاصی حضرت می باشد که برای غیر ایشان ثابت نیست. [1] علل الشرائع ، الشيخ الصدوق ، ج۱، ص۱35؛ ح3/ معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص 62، ح10 [2] خصائص الائمة(ع) - (خصائص امير المؤمنين)، السيد الشريف الرضي، ج 1، ص 39. [3] تهذيب الاحكام، الشيخ الطوسى،ج6، ص 19. [4] نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص 233. [5] اضواء علي عقائد الشيعه الاماميه و تاريخهم ، السبحاني، الشيخ جعفر؛ ج 1، ص 139. [6] جواهر التاريخ، الكوراني العاملي، علی؛ ج: 4، ص: 314 [7] تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة، سبط ابن الجوزي ، ج 1، ص 155. [8] مناقب علي،ابن المغازلی، ج1، ص 26. [9] نظم درر السمطين، الزرندي الحنفي، محمد بن يوسف ج 1، ص 80. [10] الفصول المهمة في معرفة الائمة، المالكي المكي، علي بن محمد بن أحمد؛ ج 1، ص 173. [11] نزهة المجالس ومنتخب النفائس، الصفوري ، عبد الرحمن بن عبد السلام، ج 2، ص 159. [12] السيرة الحلبية، الحلبي، نور الدين، ج 3، ص520 / همان؛ ج: 1، ص: 202. [13] ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، دهلوي، شاه ولي الله، ج4، ص343. [14] كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب، الگنجي الشافعي، محمد بن يوسف ج: 1، ص: 405. [15] البدر المنير، ابن الملقن؛ج 6، ص489. [16] تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، السيوطي، جلال الدين؛ ج2، ص880. [17] تهذيب الأسماء واللغات، النووي، أبو زكريا ج 1، ص166. [18] معرفة أنواع علوم الحديث( مقدمة ابن الصلاح)، ابن الصلاح؛ ج 1، ص 487. [19] تهذيب الكمال في أسماء الرجال؛ المزي، جمال الدين ج 21، ص 63. [20] سير أعلام النبلاء، الذهبي، شمس الدين؛ ج 3، ص 46. [21] الثقات، ابن حبان ج 3، ص71. [22] تهذيب التهذيب، عسقلاني، ابن حجر؛ ج2، ص447 / الإصابة في تمييز الصحابة، عسقلاني، ابن حجر؛ ج2، ص98. [23] الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبد البر ج1، ص 362. [24] أخبار مكة، الأزرقي؛ ج 1، ص 174. [25]افيض القدير، لمناوي، عبد الرؤوف؛ ج2، ص 37. [26] الغدير، علامه امینی ج: 6، ص 23. [27] همان، ص 28. [28] المستدرك على الصحيحين، الحاكم، أبو عبد الله؛ ج 3، ص 550. [29] البدر المنير، بن الملقن؛ ج6، ص 489. [30] الكفاية في علم الرواية، الخطيب البغدادي؛ ج 1، ص 134،133. [31] تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، السيوطي، جلال الدين، ج 1، ص 351. [32] قاموس الرجال، التستري، الشيخ محمد تقي؛ ج 3، ص 603/ همان؛ ص: 629. [33] الصحيح من سيرة النبي الأعظم صلّى الله عليه وآله، العاملي، السيد جعفر مرتضى، ج 2، ص 251،253. -
مراد از معرفت امام در حدیث "من مات و لم یعرف امام زمانه" چیست؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تعریف امامت
مراد از معرفت امام در حدیث "من مات و لم یعرف امام زمانه" چیست؟ پاسخ اجمالی: در حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»، معرفت امام به معنای شناخت حقیقی مقام و جایگاه اوست، نه صرفاً آشنایی با نام یا چهره وی. از دیدگاه شیعه، این شناخت شامل اعتقاد به امامت ائمه (ع)، پذیرش ولایت آنان، و اطاعت از دستوراتشان است. بزرگان همچون شیخ صدوق و ملاصدرا این معرفت را به عنوان اعتقاد به امام عصر و پذیرش ولایت او تعریف کردهاند. همچنین امام حسن عسکری (ع) در پاسخ به پرسشی درباره این حدیث، بر ضرورت شناخت مقام امام تأکید کرده است. بنابراین، معرفت امام در این حدیث، به معنای باور به امامت، پذیرش ولایت و پیروی از هدایت الهی آنان است، نه صرفاً شناخت ظاهری. این شناخت، حتی در عصر غیبت نیز با ایمان و اعتقاد قلبی حاصل میشود. پاسخ تفصیلی: معرفت در لغت به معنای شناخت یک چیز با تدبر و تفکر در اثر آن می باشد و در مقابل انکار قرار می گیرد[1]؛بر این اساس معرفت امام به معنای شناخت و آگاهی از او است، در روایتی آمده است که راوی به خدمت امام حسن عسکری عرضه می دارد که آقا امام بعد از شما چه کسی است زیرا که اخباری از پدران شما نزد ما هست که بیان می دارد هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود حضرت بعد از تایید روایت در پاسخ می فرمایند امام بعد از من پسرم محمد است،[2]بسیاری از بزرگان نیز مانند مرحوم ملاصدرا به اهمیت این موضوع اشاره کرده اند.[3] حال سوال این است که مقدار لازم در این معرفت چه مقدار می باشد؟ مرحوم شیخ صدوق در بحث معرفت ائمه چنین بیان داشته اند: علم به اینکه ائمه دوازده نفر هستند که رسول خدا نام های آنها را بیان کرده است و صفات آنها را گفته است و اعتقاد به این که اطاعت از آنها واجب است، خداوند به واسطه آنها دین خود را اشکار می کند، حب آنها ایمان است و دشمنی با آنها کفر هست، اخرین آنها مهدی می باشد که خداوند به واسطه او زمین را پر از عدل و داد می کند و عیسی به یاری او می آید و...[4] با توجه به بیان شیخ صدوق باید گفت معرفت امام شناخت و اعتقاد به مقام و جایگاه او و قبول امامت او است، نه آنکه شناخت به معنای دیدن او و شناختن سیما و چهره او باشد، چرا که افراد بسیاری ائمه را می شناختند اما مقام و فضائل و جایگاه آنها را انکار کردند و در مقابل بعضی از شیعیان واقعی نیز توفیق دیدار آنها را نداشتند اما جایگاه ائمه برای آنان ثابت بوده است؛ لذا اصل در معرفت امام، شناخت مقام و جایگاه و معرفت نسبت به امامت آن امام است، نه شناختن بمعنی دیدار ظاهری و تشخیص چهره امام. این نکته بر کسی پنهان نیست، همچنانکه هنگامی که از هیئت افتاءالازهر سوال شد که حقیقت حدیث من مات و لم یعرف امام زمانه چیست؟ آنها در پاسخ گفتند: اصل در معرفت بیعت و داخل شدن در اطاعت است و مقصود حدیث شناخت اسم امام نیست هر چند بسیار نادر است که فردی اسم امام را نداند.[5] خراز قمی در مورد معرفت امام روایتی را از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمودند: افضل فرائض و واجب ترین آنها بر انسان معرفت است، اول در معرفت شناخت پرودگار است و بعد از معرفت خداوند معرفت رسول است و بعد از آن معرفت امام است که این معرفت به اسم و وصف و نعمت او است و اینکه در هر حالی در عسرو یسر به او معرفت و شناخت داشته باشیم و اعتقاد داشته باشیم او تمام مقام رسالت را دارا است جز آنکه به او وحی نمی شود و اینکه اطاعت او را اطاعت خداوند و رسول بدانیم و در تمام امور تسلیم او باشیم و اعتقاد داشته باشیم امام بعد از رسول خدا علی بن ابی طالب است و بعد از او حسن بن علی و بعد از او حسین بن علی و بعد از او علی بن حسین و بعد از او محمد بن علی و بعد از او جعفر بن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و بعد از او علی بن موسی و بعد از او محمد بن علی و بعد از او علی بن محمد و بعد از او حسن العسکری و بعد از او حجت قائم است به مجموع این امور معرفت امام گفته می شود وکسی که به این امور اعتقاد داشته باشد در هر حال به امام خود معرفت دارد هر چند که او را به چشم ندیده باشد[6]. ابوالحسن ماوردی در مورد معرفت امام می گوید جمهور متکلمین لزوم معرفت اجمالی را می پذیرند نه معرفت تفصیلی را و ادله ای را هم برای اثبات نظر خود بیان می کند.[7] بر اساس آنچه گفته شد اشکالاتی که در مورد معرفت امام در عصر غیبت بیان می شود نیز پاسخ داده شد، زیرا شناخت اجمالی در معرفت امام کفایت می کند و آنچه امامیه به آن ملزم هست شناخت مقام و فضائل و جایگاه امام و معرفت اجمالی به او است. [1] المفردات في غريب القرآن-دار القلم، الراغب الأصفهاني، ج1، ص 561 [2] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج2، ص 409، ح9 [3] شرح أصول الكافي (صدرا)، الملا صدرا، ج2، ص 501 [4] الهداية في الأصول و الفروع؛ الشيخ الصدوق، ج2، ص 30-43 [5] فتاوى دار الإفتاء المصرية، مجموعة من المؤلفين، ج10، ص 282 [6] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، علي بن محمد الخزاز، ج 1، ص262 - 263 [7] الأحكام السلطانية، الماوردي، ج1، ص39 -
مراد از اهل بیت در ایه إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً چه کسانی هستند؟ پاسخ اجمالی: اصطلاح «اهل بیت» در آیهی تطهیر، به گروه خاصی از خاندان پیامبر اکرم(ص) اشاره دارد؛ براساس روایات معتبر، این آیه شامل پنج تن آل عبا یعنی پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میشود؛ همچنین، برخی روایات شیعی این مفهوم را به دوازده امام معصوم(ع) گسترش دادهاند؛ بنابراین، آیهی تطهیر اختصاص به این افراد دارد و شامل سایر بستگان پیامبر(ص) نمیشود. پاسخ تفصیلی: تفسیر اصطلاح «اهل بیت» در آیه تطهیر در تحلیل مفهوم «اهل بیت» در آیهی «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»، ابتدا لازم است به معنای لغوی و اصطلاحی این واژه توجه شود. ترکیب «اهل بیت» از دو بخش تشکیل شده است: «اهل» در لغت به معنای اجتماع و اتحاد است که این همبستگی میتواند بر پایهی نسب، دین، یا حرفه شکل گیرد.[1] «بیت» به معنای خانه و مسکن است[2]؛ از این رو، اگر گروهی با فردی در یک خانه زندگی کنند، از نظر لغوی میتوان آنان را «اهل بیت» او دانست.[3] بااینحال، با توجه به شواهد متعدد، نمیتوان تفسیر این اصطلاح در آیهی مورد بحث را صرفاً بر معنای لغوی آن منطبق دانست، بلکه خداوند این عنوان را برای گروه مشخصی از خاندان پیامبر(ص) به کار برده است. مصداقهای اهل بیت در منابع حدیثی در روایتی از ام سلمه نقل شده که پیامبر اکرم(ص) حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین، و امیرالمؤمنین(ع) را زیر کسای خود گرد آورد و فرمودند: «اینها اهل بیت من هستند.» ام سلمه که درخواست ورود به این جمع را داشت، با مخالفت پیامبر مواجه شد؛ ایشان تصریح کردند که این آیه ویژهی خود، برادرشان علی، دو فرزندش حسن و حسین، و نُه نفر از نسل امام حسین است و شامل شخص دیگری نمیشود.[4] روایت دیگری نیز همین پاسخ را به ام سلمه نقل میکند.[5] همچنین، ابی سعید خدری از پیامبر(ص) نقل میکند که این آیه دربارهی پنج نفر نازل شده است.[6] انس نیز روایت کرده است که پیامبر(ص) به مدت شش ماه در هنگام نماز به خانهی فاطمه(س) مراجعه کرده، این آیه را تلاوت میکردند و آنان را به اقامهی نماز دعوت مینمودند.[7] ابوالحمراء، از خدمتگزاران پیامبر، نیز این نکته را گواهی داده است.[8] علاوه بر این، در ماجرای فدک، امام علی(ع) هنگام مواجهه با ابوبکر به آیهی تطهیر استناد نمود و فرمود: «آیا از کسی شاهد میخواهی که خداوند خود، به پاکی او شهادت داده است؟ و تو نیز تصدیق میکنی که این آیه در شأن ما نازل شده است.»[9] گسترهی اهل بیت در روایات شیعی براساس دادههای مذکور، به روشنی مشخص میشود که مصداقهای اهل بیت در آیهی تطهیر شامل پنج شخصیت بزرگوار است: پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع)، و امام حسین(ع). افزون بر این، روایتهایی دیگر تأکید دارند که امامان پس از امام حسین(ع) نیز در زمرهی اهل بیت محسوب میشوند. در روایتی از امام صادق(ع)، ابتدا بیان شده که اهل بیتِ مورد نظر در آیهی تطهیر همان پنج تن مقدساند، اما سپس با استناد به آیهی أُوْلُوا الْأَرْحَامِ، این آیه را به تمامی امامان شیعه تعمیم داده و اطاعت از آنان را اطاعت از خدا و سرپیچی از ایشان را معصیت خداوند دانسته است.[10] ازاینرو، نتیجهی این بحث آن است که آیهی تطهیر اختصاص به پنج تن آل عبا دارد و سپس شامل دوازده امام معصوم میشود، بدون اینکه دیگر بستگان پیامبر(ص) در این دایره جای گیرند؛ شواهدی نیز در تأیید این موضوع ارائه شده است، از جمله روایت امام سجاد(ع) که خود را جزو اهل بیت معرفی کرده و به همین آیه استناد کرده است.[11] جمعبندی با توجه به کلیهی روایات و مستندات بررسیشده، آیهی تطهیر بهطور خاص به پنج نفر از اهل بیت پیامبر(ص) اشاره دارد و سپس تمامی امامان معصوم شیعه را در بر میگیرد، درحالیکه سایر بستگان و خویشاوندان رسول خدا(ص) در این مفهوم داخل نمیشوند. [1] المفردات في غريب القرآن؛ الراغب الأصفهاني، ج: 1، ص: 29. [2] همان، ص151 [3] المصباح المنير؛ القيومي المقرى، أحمد بن محمد بن علي، ج: 1، ص: 20. [4] كمال الدين و تمام النعمة؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص: 278 - الأمالي - ط دار الثقافة؛ الشيخ الطوسي، ج: 1، ص: 565. [5] تفسير نور الثقلين؛ العروسي الحويزي، الشيخ عبد علي، ج: 4، ص: 274. [6] تفسير الطبري جامع البيان ت شاكر ؛ الطبري، ابن جرير، ج: 20، ص: 263. [7] همان. [8] تفسير القمي؛ القمي، علي بن ابراهيم، ج: 2، ص: 67. [9] تفسير نور الثقلين؛ العروسي الحويزي، الشيخ عبد علي، ج: 4، ص: 274،275. [10] الكافي؛ الشيخ الكليني، ج: 1، ص: 287. [11] الإحتجاج؛ الطبرسي، أبو منصور، ج: 2، ص:33،34.
-
چگونه می توان با وجود مقام عصمت برای امامان اختیار را نیز ثابت نمود؟ پاسخ اجمالی: عصمت لطف الهی است که موجب مصونیت پیامبران و امامان از گناه میشود، اما این مقام با اختیار آنان منافاتی ندارد؛ امامان با داشتن شناخت و یقین کامل نسبت به حقیقت گناه، با اختیار خود از آن دوری میکنند، همانگونه که انسان با اختیار از خوردن نجاسات اجتناب میکند؛ بنابراین، عصمت به معنای سلب اراده نیست، بلکه نتیجه معرفت و قرب الهی است که موجب میشود معصومین هیچگاه به سوی گناه تمایل پیدا نکنند. پاسخ تفصیلی: قبل از ورود به بحث، لازم است اشاره کنیم که واژه عصمت در لغت از ریشه «عَصَم» گرفته شده و به معنای امساک و بازداشتن از چیزی است؛[1] بر این اساس، مقام عصمت لطفی الهی است که انسان را از ارتکاب معاصی خداوند بازمیدارد؛ از سوی دیگر، واژگان «اختیار» و «تخییر» در لغت به معنای گزینش و انتخاب میآیند، و هنگامی که گفته میشود انسان مخیّر است، یعنی قدرت تصمیمگیری و انتخاب دارد. حال باید گفت که این دو قوه، یعنی عصمت و اختیار، هیچ تضادی با یکدیگر ندارند؛ زیرا این مقام الهی که از سوی خداوند عطا شده است، برخاسته از معرفت به خداوند، یقین قلبی و آگاهی کامل از نتایج گناه میباشد؛ برای مثال، انسان با وجود اختیاری که دارد، هرگز اندیشه خوردن نجاسات و کثافات در ذهنش خطور نمیکند. به همین ترتیب، امام نیز به واسطه یقینی که نسبت به حقیقت گناه دارد، هیچگاه به ارتکاب محرمات حتی فکر نمیکند، هرچند که اختیار دارد و قادر به انجام این اعمال است. از منظر دیگر، امام در دریای معرفت الهی غرق شده است؛ به این معنا که در عشق به خداوند مخلص گردیده است؛ لذا با وجود اختیار، هرگز عملی که موجب ناراحتی محبوبش شود را انجام نمیدهد؛ پیامبر و امام نیز مانند سایر انسانها مکلف هستند، و اگر مختار نبودند، تکلیف معنای خود را از دست میداد؛ چرا که مکلف کسی است که بتواند عملی را انجام دهد یا از آن اجتناب نماید به همین دلیل مورد امر و نهی شرعی قرار می گیرد.[2] بنابراین، عقل هیچگونه تناقضی میان مقام عصمت و اختیار نمیبیند. خداوند در قرآن کریم در مورد عصمت میفرماید: «خدا چنین میخواهد که هر رجس و آلایشی را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزه گرداند»؛[3] بر این اساس، حضرت محمد (ص) و اهل بیت (ع) دارای مقام عصمت هستند، و این مقام با اختیار آنها منافاتی ندارد؛ چرا که خداوند در قرآن میفرماید: «بگو من نیز بشری مثل شما هستم»؛[4] با وجود این اختیار، خداوند لطفی کرده و مقام عصمت را به آنان عطا فرموده است. در روایتی امام کاظم (ع) می فرمایند: «از خاندان ما جز معصوم شخص دیگری نمیتواند امام باشد»؛[5] امام صادق (ع) نیز عصمت را چنین تبیین میکنند: «خداوند امام را از تمامی گناهان محفوظ داشته است»؛[6] با توجه به این روایت و در توضیح ماهیت عصمت و اینکه آیا با اختیار انسان تضاد دارد یا خیر، باید گفت که در روایتی محمد بن ابیعمیر نقل میکند که در مدتی که با هشام بن حکم مصاحبت داشته، بهترین بهره را از او در مورد عصمت امام برده است؛ یک روز از او پرسید که آیا امام معصوم است؟ هشام پاسخ داد: «بله»؛ سپس سؤال کرد که حقیقت عصمت چیست و نشانه آن کدام است؟ هشام گفت: «منشأ تمام گناهان چهار چیز است: حرص، حسد، خشم و خواهش نفس، که هیچ یک از اینها در امام وجود ندارد... امام هرگز پیرو شهوت و خواهش نفس نیست و دنیا را بر آخرت ترجیح نمیدهد، زیرا خداوند آخرت را به اندازهای برای امام محبوب گردانده که دنیا برای ما محبوب است».[7] از این روایت چنین برداشت میشود که عصمت از طریق معرفت به دست میآید؛ امام به واسطه معرفتی که دارد، با اختیار از گناه دوری میکند؛ در تبیین این معرفت نیز آمده است: «چیزی را ندیدم مگر آنکه خدا را پیش از آن و پس از آن و با آن دیدم»؛[8] این روایت نشاندهنده همان معرفتی است که موجب میشود امام حتی به گناه فکر نکند؛ بنابراین، عصمت لطف الهی در قالب معرفت و شناخت است که به واسطه آن نمیتوان تصور کرد معصوم به سوی گناه برود، همانگونه که نمیتوان تصور کرد انسانی به خوردن نجاست روی بیاورد؛ هرچند که این امر با اختیار تناقضی ندارد. علمای برجسته نیز در این زمینه دیدگاههای خود را بیان کردهاند: مرحوم شیخ مفید اظهار داشته است: «عصمت به معنای عدم قدرت بر انجام معصیت یا اجبار بر اعمال نیک نیست، بلکه لطف خداوند است».[9]-[10] علامه حلی در این مورد می گوید «معصومان با وجود مصونیت از گناه، قادر به انجام آن هستند؛ اگر چنین نبود، نه شایسته تجلیل بودند و نه سزاوار پاداش؛ چرا که اساساً پاداش و عقاب برای آنان معنا نمییافت و در نتیجه، از حوزه تکالیف خارج میشدند؛ این مطلب به اجماع مسلمین و نصوص اسلامی باطل است».[11] علامه طباطبایی بیان میکند: «نیروی نفسانی عصمت هیچگاه طبیعت مختار انسان را تغییر نمیدهد و او را به اجبار نمیرساند؛ زیرا علم قوی که مقدمات اختیار است، تنها به تقویت اراده منجر میشود»[12] در نهایت، با توجه به آیات قرآن، روایات اهل بیت (ع) و نظرات علما، هیچگونه تضاد و تناقضی میان عصمت و اختیار وجود ندارد. [1] المفردات في غريب القرآن، الراغب الاصفهانی، ص569 - لسان العرب، ابن منظور، ج12، ص403 - الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، الجوهري، أبو نصر، ج5 ، ص1986- تاج العروس، الزبيدي، مرتضى ، ج33 ، ص98 [2] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي،ج17 ،ص94 - معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، عبدالمنعم، محمود عبدالرحمن، ج1، ص488 [3] احزاب/ 33 :«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» [4] فصلت/ 6 :«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ۗ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» [5] معاني الأخبار؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص:132 [6] همان. [7] الخصال؛ الشيخ الصدوق، ج: 1، ص: 215. [8] رسائل ومقالات؛ السبحاني، الشيخ جعفر، ج: 8، ص: 423 [9] تصحيح اعتقادات الإمامية؛ الشيخ المفيد، ج: 1، ص: 128 [10] النكت الإعتقادية؛ الشيخ المفيد، ج: 1، ص: 37 [11] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد؛ العلامة الحلي، ج: 1، ص: 365 [12] الميزان في تفسير القرآن؛ العلامة الطباطبائي، ج: 11، ص: 163
