رفتن به مطلب

تمامی فعالیت ها

این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود

  1. امروز
  2. پاسخ اجمالی: امام علی النقی، مشهور به امام هادی (ع)، دهمین امام شیعیان است که در سال ۲۱۲ هجری قمری در مدینه متولد شد و بیشتر عمر خود را تحت نظر حکومت عباسی در سامرا گذراند. ایشان در کودکی به امامت رسید و با وجود فشارهای سیاسی شدید، با علم، تقوا و تدبیر، جامعه شیعه را هدایت کرد. امام هادی (ع) با القابی چون «نقی» و «هادی» شناخته می‌شود و مادرشان بانویی بزرگوار به نام سمانه مغربی بود. ایشان در برابر دشمنی خلفای عباسی، با وقار و هیبت الهی خود، تأثیر عمیقی بر اطرافیان گذاشتند. در نهایت، به‌دست معتمد عباسی با زهر به شهادت رسیدند و در سامرا به خاک سپرده شدند. حرم ایشان، امروز زیارتگاه عاشقان اهل‌بیت (ع) است. پاسخ تفصیلی: خداوند در صلب امام جواد (ع) نطفه‌ای پاک و نیکو به ودیعت گذاشت و نام او را پدر بزرگوارش علی نهاد تا سنت اسلامی درباره‌اش اجرا شود؛ در گوش راست او اذان گفته شد و در گوش چپش اقامه، در روز هفتم ختنه شدند و سر مبارکش را تراشیدند و به اندازهٔ موهای سرش نقره صدقه دادند؛ و برای وجود مبارکش عقیقۀ گوسفندی انجام شد.[1] در اکثر منابع تاریخی، اتفاق نظر بر این است که حضرت در سال 212 هجری قمری به دنیا آمده است؛[2] و قول معروف این است که تولد او در نیمهٔ ذی‌الحجه همان سال 212 هجری قمری بوده است؛[3] البته نقل‌های غیرمشهور دیگری نیز وجود دارد که تولد حضرت را در سیزدهم رجب سال 214 هجری قمری گزارش کرده‌اند. [4] در اصطلاح راویان، کنیهٔ دهمین امام شیعیان «ابوالحسن» است؛ امام کاظم و امام رضا (ع)نیز به همین لقب مشهور بوده‌اند. برخی راویان، امام کاظم را «ابوالحسن اول»، امام رضا را «ابوالحسن دوم» و امام هادی را «ابوالحسن سوم» می‌نامند؛[5] بر پایهٔ گفته‌های ابن شهرآشوب، لقب‌های امام هادی (ع) عبارت‌اند از: «نجيب»، «مرتضى»، «تقى»، «هادى»، «عالم»، «فقيه»، «امين»، «مؤمن»، «طيّب»، «متوكّل» و «عسكرى». از میان این القاب، بیشترین شهرت به «هادی» و «نقی» نسبت داده می‌شود. [6] این القاب نشان‌دهندهٔ ویژگی‌ها و فضایل اخلاقی و معنوی امام هادی (ع) است که بیشتر در وجود او تجلی می‌یابد؛ پدر امام هادی، امام محمد بن علی (ع)، مادرش بانویی بزرگی به نام «سَمَانهٔ مغربی» یا «سیده ام‌الفضل» بود. محمد بن فرج نقل می کند: امام جواد (ع) او را مأمور خرید کنیزی با ویژگی‌های خاص کرد که همانی بود که مادر امام هادی (ع)شد؛ این بانو در خانهٔ امامت زیر نظر امام جواد تربیت یافت و به درجات بالای اخلاقی و کمالات نفسانی رسید. [7] امام هادی(ع) از مادرشان بسیار گرامی یاد کردند و فرمودند: مادرم عارف بحقّ من و اهل بهشت است؛ او از دست‌اندازی شیطان و مکر زورگویان در امان است و خداوند او را محافظت می‌کند. [8] در منابع شیعه از چهار فرزند برای امام هادی(ع) نام برده شده است: حسن، محمد، حسین و جعفر، و نیز از یک دختر به نام عایشه یاد شده است؛[9] اما در برخی از منابع، برای امام هادی (ع)دو دختر هم ذکر شده‌اند که نام یکی از آن‌ها عایشه و نام دیگرش دلاله است.[10] آغاز امامت امام با دوره خلافت معتصم عباسی بود؛ حضرت هفت سال از امامت خود را در دوران حکومت او سپری کردند، همچنین حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین و بیش از هشت سال با خلافت معتز هم‌زمان بوده است. [11] نبوغ و عظمت امام: در مورد امامت امام علی بن محمد، امام دهم، بیان شده است که ایشان در هفت سالگی [12] یا در شش سال و پنج‌ماه از عمر شریفشان به مقام امامت نائل آمدند؛[13] به طور کلی باید گفت که ایشان دومین امامی بودند که در کودکی به مقام امامت از سوی خداوند رحمان برگزیده شدند. رسیدن امام هادی (ع) به مقام امامت در سنین کودکی موجب شد تا معتصم، خلیفه عباسی، گمان کند می‌تواند با آموزش و تربیت امام در همان دوران، اندیشه‌های او را مطابق با عقاید حکومت عباسی شکل دهد و امام را فردی معتقد به دستگاه خلافت بار آورد؛ از همین رو، نقل شده است که معتصم از عمر بن فرج خواست تا به مدینه رفته و معلمی برای امام هادی، که در آن زمان حدود شش سال و چند ماه سن داشت، انتخاب کند؛ او تأکید کرد که این معلم باید از دشمنان اهل بیت و مخالفان آنان باشد تا امام را با کینه نسبت به خاندان نبوت تربیت کرده و اعتقادات نواصب را به او بیاموزد. عمر بن فرج در اجرای فرمان معتصم به مدینه رفت و موضوع را با والی شهر در میان گذاشت؛ والی چند نفر را که از دشمنان اهل بیت شناخته می‌شدند معرفی کرد و در نهایت، فردی به نام جنیدی برای این مأموریت انتخاب شد؛ قرار شد جنیدی علاوه بر آموزش امام، مانع دیدار شیعیان با ایشان نیز شود. جنیدی کار خود را آغاز کرد، اما پس از مدتی از آنچه در امام مشاهده کرد، به شدت شگفت‌زده شد؛ به‌گونه‌ای که وقتی محمد بن جعفر از او پرسید حال این کودک چگونه است (منظورش امام هادی بود)، جنیدی پاسخ داد: «دیگر این سخن را تکرار نکن! به خدا سوگند، او بهترین انسان روی زمین و فاضل‌ترین خلق خداست.» جنیدی سپس با حیرت گفت: «سبحان‌الله! این کودک این دانش عمیق را از کجا آموخته است؟» او چنان تحت تأثیر انوار الهی امام قرار گرفت که پس از مدتی، خود از شیعیان و موالیان حضرت شد.[14] در گزارشی در مورد هیبت و وقار حضرت آمده است، متوکل خلیفه عباسی با دریافت گزارش‌های نگران‌کننده‌ای درباره امام هادی(ع)، تصمیم به قتل ایشان گرفت و با خشم فریاد زد: «سوگند به خدا، این مردی که ادعاهای دروغین دارد و باعث تضعیف حکومت ما شده است، به زودی کشته خواهد شد!» سپس چهار جلاد بی‌خرد را مأمور این کار کرد و به هر کدام شمشیری داد و دستور داد: «به محض ورود ابوالحسن(ع)، از چهار طرف به او حمله کرده و او را بکشید!» او حتی سوگند یاد کرد که پس از قتل، بدن امام(ع) را نیز خواهد سوزاند؛ اما وقتی امام هادی(ع) وارد شد، مردم با شوق به استقبالش شتافتند و یکدیگر را از حضور ایشان باخبر کردند؛ هنگامی که متوکل چشمش به امام افتاد، تحت تأثیر هیبت و عظمت الهی ایشان قرار گرفت و ترس بر وجودش چیره شد؛ آن‌قدر که از تخت به زمین افتاد و با احترام به پیشواز امام(ع) رفت؛ با گرمی از ایشان استقبال کرد و گفت: «سرور من! چرا در این وقت شب زحمت تشریف‌آوردن کشیده‌اید؟» امام(ع) فرمودند: «فرستاده شما آمد و گفت متوکل مرا خواسته است.» متوکل با شرمندگی گفت: «آن پسر دروغ گفته! شما هر زمان که بخواهید می‌توانید بازگردید.» سپس به وزیر و همراهانش دستور داد امام(ع) را با احترام بدرقه کنند.[15] بزرگی و عظمت امام همواره مورد حسادت حسودان قرار داشت و خلفای ستمگر به‌دلیل این شکوه و جلال، کینه و دشمنی با ایشان داشتند. معتمد عباسی، از این‌که می‌دید مردم از آثار، دانش، زهد و تقوای امام سخن می‌گویند و ایشان را برتر از سایر دانشمندان اسلامی می‌دانند، خشمگین شد؛ آتش خشم و حسادت او شعله‌ور شد و تمایلات پلید درونی‌اش او را به ارتکاب بدترین جنایت در اسلام واداشت؛ او نقشه‌ای کشید تا زهر کشنده‌ای به امام بخوراند و سپس نقشه‌اش را اجرا کرد؛ هنگامی که امام زهر را نوشید، در حالی‌که بدنش مسموم شده و از درد شدیدی رنج می‌برد، به بستر افتاد؛ زهر، اثر نهایی خود را بر پیکر مطهر امام نهاد و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست؛ در آن هنگام، امام حسن عسکری (ع)، فرزند گرامی‌اش، با قلبی آکنده از اندوه و حسرت، به مراسم خاک‌سپاری پدر بزرگوارش پرداخت؛ پیکر مطهر را با دستان خود غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد، در حالی‌که رشته‌های قلب شریفش از غم و اندوه گسسته بود. [16] امام هادی (ع) در نهایت در منزل خود در سامرا دفن شدند[17] و امروز حرم ایشان و امام حسن عسکری (ع)، پناهی برای درماندگان و عاشقان در سامرا است. [1] تاريخ زندگانى امام هادى(ع)، رفیعی، علی، ص11 [2] تحلیلی از زندگانی امام هادی، قرشی، باقر شریف، ص22 [3] الكافي، الشيخ الكليني، ج1،ص497 [4] تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، الشيخ حسين ديار البكري، ج2، ص287 [5] تحلیلی از زندگانی امام هادی، قرشی، باقر شریف، ص24 [6] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ج4، ص401 [7] ناسخ التواریخ زندگانی حضرت امام علی النقی علیه السلام، قلیخان سپهر، عباس، ج1، ص9 [8] وفيات الأئمة، من علماء البحرين والقطيف، ص351 [9] الإرشاد، الشيخ المفيد، ج2، ص311 - 312 [10] دلائل الإمامة - ط مؤسسة البعثة، الطبري‌ الصغير، محمد بن جرير، ص412 [11] إعلام الورى بأعلام الهدى، الشيخ الطبرسي، ج2، ص109 [12] الإمام علي الهادي، الكوراني العاملي، علي ص4 [13] كشف الغمة، الإربلي، علي بن عيسى، ج2، ص375 [14] مآثر الكبراء في تأريخ سامرّاء، المحلاتي، الشيخ ذبيح الله، ج3، ص125-126 [15] تاريخ زندگانى امام هادى(ع)، رفیعی، علی، ص186 [16] تحلیلی از زندگانی امام هادی، قریشی، باقر شریف، ص407 - 408 [17] مسند الإمام الهادي أبي الحسن علي بن محمد(ع)، العطاردي، الشيخ عزيز الله ، ص56
  3. برای مشاهده پاسخ به لینک زیر مراجعه شود:
  4. آیا حضرت علی(ع) دخترش ام کلثوم را به عقد عمر درآورده است؟ پاسخ اجمالی: ازدواج ام‌کلثوم، دختر امام علی (ع)، با عمر بن خطاب از مسائل تاریخی مورد اختلاف میان شیعه و اهل سنت است. در این‌باره هشت دیدگاه مطرح شده که برخی اصل ازدواج را انکار کرده‌اند، برخی آن را ناشی از اکراه دانسته‌اند، و گروهی ام‌کلثوم را دخترخوانده یا کنیه‌ای برای دیگر دختران بنی‌هاشم معرفی کرده‌اند. همچنین روایت‌هایی از نافرجامی و بی ثمره‌ بودن این ازدواج وجود دارد. بررسی این اقوال نشان می‌دهد گزارش‌ها با تناقضات و ضعف سندی همراه است؛ بنابراین این ازدواج از نظر تاریخی و علمی قطعی و قابل اعتماد نیست. پاسخ تفصیلی: مسئله ازدواج ام‌الکلثوم، دختر امام علی (ع)، با عمر بن الخطاب، دومین خلیفه، از مباحث تاریخی پیچیده و محل اختلاف میان محققان است. در منابع شیعه و اهل سنت اقوال گوناگونی در این‌باره نقل شده است؛ مجموعاً هشت دیدگاه مطرح است:[1] قول نخست، عدم وقوع ازدواج میان عمر و ام‌کلثوم است؛ این دیدگاه را مرحوم شیخ مفید[2]، سید میر ناصر حسین لکنهوی هندی[3] و شماری دیگر از علمای امامیه.[4] قول دوم، وقوع ازدواج به‌صورت اکراه و اجبار است؛ قائلان به این نظر با استناد به روایات موجود آن را برگزیده‌اند. از جمله سید مرتضی[5]، کلینی (با توجه به روایتی که نقل کرده)[6]، ابوالقاسم کوفی[7]، قاضی نعمان[8]، شیخ طوسی[9]، شیخ طبرسی[10]، علامه مجلسی[11] بر این قول تأکید کرده‌اند. قول سوم، ازدواج عمر با دخترخوانده‌ی حضرت علی (ع) است؛ این دختر می‌تواند فرزند اسماء بنت عُمیس همسر امام علی(ع)؛ یا دختر ابوبکر و خواهر محمد بن ابوبکر باشد. بر این اساس، ام‌کلثوم دخترخوانده‌ی امام علی(ع) بوده و نه دختر حقیقی ایشان. این دیدگاه در کلام شیخ نقدی در الأنوار العلویة مطرح شده[12] و مرحوم آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نیز در تعلیقات خود بر إحقاق الحق آن را پذیرفته است.[13] قول چهارم، ازدواج عمر با زنی از جن است که به ام‌کلثوم شباهت داشته است. این قول بسیار ضعیف شمرده می‌شود، هرچند مرحوم قطب راوندی آن را روایت کرده است.[14] قول پنجم، به انکار وجود دختری مستقل به نام ام‌کلثوم برای امام علی (ع) اشاره دارد. بر اساس این دیدگاه، ام‌کلثوم در حقیقت کنیه‌ای برای زینب صغری،[15] زینب کبری،[16] رقیه[17] یا نفیسه[18] بوده است؛ زیرا در منابع تاریخی ولادت و وفات او به ‌روشنی ذکر نشده و اصل وجودش در ابهام قرار دارد. برخی علمای امامیه و اهل سنت نیز همین برداشت را تأیید کرده‌اند. ازدمیری مهریه زینب دختر علی را در ازدواج با عمر نقل کرده است.[19] حال اگر ام‌کلثوم همان زینب یا رقیه باشد، همسران آنان مشخص‌اند: زینب دختر حضرت زهرا(س) با عون بن جعفر،[20] زینب کبری با عبدالله بن جعفر،[21] رقیه با مسلم بن عقیل[22] و نفیسه با عبدالله بن عقیل ازدواج کرده‌اند.[23] بنابراین، نامی از عمر به‌عنوان شوهر دختران امیرالمؤمنین (ع) در منابع معتبر دیده نمی‌شود. قول ششم، بر این باور است که دختری که عمر با او ازدواج کرد، کنیز‌زاده‌ی حضرت علی (ع) بوده است. برخی از محققان به این دیدگاه گرایش یافته‌اند و آن را می توان از باب نمونه در کتاب موالید الأئمة یافت.[24] قول هفتم، به نافرجامی ازدواج عمر با ام‌کلثوم اشاره دارد؛ بدین معنا که هرچند عقد ازدواج صورت گرفت، اما پیش از هم‌بستری عمر از دنیا رفت. نوبختی آن را نقل کرده[25] و شیخ جعفر نقدی در الأنوار العلویة می‌نویسد که عمر تنها از دور به او می‌نگریست و توان نزدیک شدن نداشت، از این رو به صرف عنوان شوهر بودن بسنده کرد.[26] بر همین اساس، برخی بر این باورند که عمر با ام‌کلثوم هم‌بستر نشده است.[27] دیدگاه هشتم، که در میان اهل سنت شهرت یافته، بر این باور است که ازدواج عمر با ام‌کلثوم ثمربخش بوده و فرزندانی چون رقیه و زید از این پیوند پدید آمده‌اند.[28] با این حال، این گزارش از پشتوانه‌ی علمی کافی برخوردار نیست و با اشکالات جدی مواجه است. نخست آنکه اسناد مربوط به این ازدواج از نظر رجالی قابل خدشه‌اند؛ برخی راویان نزد علمای اهل سنت تضعیف شده‌اند و برخی دیگر به دلیل دشمنی آشکار با اهل بیت، از نگاه شیعه فاقد اعتبارند. نکته‌ی مهم‌تر آن است که این روایت در هیچ‌یک از منابع معتبر حدیثی اهل سنت ـ از جمله کتب سته ـ ثبت نشده و حتی در کتابی همچون مسند احمد نیز اثری از آن دیده نمی‌شود. بر این اساس، این دیدگاه از منظر تاریخی و علمی فاقد استحکام لازم بوده و نمی‌توان آن را به‌عنوان گزارشی معتبر و قابل اعتماد پذیرفت.[29] این دیدگاه با تناقضات جدی روبه‌روست؛ برخی روایات ام‌کلثوم را در خردسالی هنگام خواستگاری عمر معرفی می‌کنند، در حالی که گزارش‌های دیگر حضور او در واقعه‌ی سقیفه را نشان می‌دهد[30] بنابراین او در زمان خواستگاری عمر فردی بالغی بوده است. افزون بر این، یادآوری خردسالی ام‌کلثوم از سوی امام علی (ع) می‌تواند نشانه‌ی آن باشد که مقصود در این نقل‌ها دختر حضرت زهرا (س) نبوده است. همچنین، برخی منابع ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر ابوبکر را ذکر کرده‌اند که خود بر پیچیدگی و ابهام موضوع می‌افزاید.[31] گفته شده است انگیزه‌ی عمر از ازدواج با ام‌کلثوم، حدیثی منسوب به پیامبر بوده که «هر نسبی در قیامت قطع می‌شود جز نسب من» و او به سبب این روایت خواسته است با پیامبر قرابت یابد. [32] با این حال، خود عمر تصریح کرده بود که نسب برایش اهمیتی ندارد و تنها باقی‌مانده‌ی اخلاق جاهلی در او بی‌تفاوتی نسبت به اصل نسب است.[33] افزون بر این، قرابت عمر با پیامبر پیش‌تر برقرار بود، زیرا رسول خدا داماد او به شمار می‌آمد. [34] درباره‌ی وفات ام‌کلثوم گزارش‌های تاریخی متناقضی وجود دارد. برخی روایات می‌گویند او و فرزندش زید در یک روز درگذشتند[35] و ابن عمر[36] یا سعید بن عاص[37] والی معاویه در مدینه[38] ،بر پیکر آنان نماز خوانده است، گاه با ذکر حضور حسن و حسین (ع) [39] و گاه بدون اشاره به ایشان.[40] بر اساس این روایت، وفات ام‌کلثوم در دوران حکومت معاویه رخ داده است. در مقابل، برخی منابع حضور او را در واقعه‌ی عاشورا را ذکر کرده‌اند[41] که این امر تناقضی آشکار در تعیین زمان وفات او به شمار می‌آید. برخی منابع اهل سنت ازدواج‌های متعدد ام‌کلثوم با عمر، عون، محمد و عبدالله را نقل کرده‌اند؛[42] اما این گزارش‌ها با تناقضات جدی روبه‌روست. درباره‌ی عون و محمد، برخی روایات کشته شدن آنان را در زمان عمر ذکر کرده‌اند، در حالی که منابع دیگر شهادتشان را در جنگ صفین یا کربلا دانسته‌اند.[43] افزون بر این، ازدواج ام‌کلثوم با عبدالله نیز از نظر تاریخی و شرعی ناممکن است؛ زیرا بر اساس تاریخ شهادت امیرالمؤمنین، لازم می‌آید که دو خواهر هم‌زمان همسر عبدالله بوده باشند، و چنین امری در شرع محال است؛[44] بنابراین، گزارش‌های اهل سنت درباره‌ی ام‌کلثوم فاقد انسجام تاریخی بوده و سرشار از تناقضات و اشکالات اساسی است، از این رو نمی‌توان آنها را به‌عنوان منابع معتبر علمی پذیرفت. با کنار گذاشتن ابهامات و بررسی گزارش‌های مربوط به ازدواج ام‌کلثوم، روشن می‌شود که بسیاری از این نقل‌ها حاوی عباراتی هستند که نسبت به حضرت علی (ع) و نیز شخصیت عمر که نزد اهل سنت محترم است، جنبه‌ی اهانت‌آمیز دارند؛ نمونه‌هایی از این روایات در منابعی چون ابن سعد،[45] دولابی[46] و ابن اثیر[47] نقل شده است؛ برخی روایات مدعی‌اند که امام علی (ع) معاذالله دختر خود را نزد عمر فرستاده و او وی را بوسیده [48]یا در آغوش گرفته است؛[49] در حالی که لمس نامحرم نزد شیعه و اهل سنت به‌طور قطعی حرام است. سبط بن جوزی، از علمای اهل سنت، روایات منسوب به ازدواج عمر با ام‌کلثوم را به‌شدت نکوهش کرده و آن را عملی زشت و غیرقابل پذیرش دانسته است. او تصریح می‌کند که حتی نسبت دادن چنین رفتاری به عمر نارواست.[50] افزون بر این، عقل و وجدان نمی‌پذیرد که حضرت علی (ع) از روی رغبت دختر خود را به پیرمردی بسپارد که دچار کچلی[51]و انحراف چشم بوده است،[52] در حالی که پسران جوان جعفر در خانه او حضور داشتند و پیامبر اکرم (ص) نیز توصیه کرده بودند که دختران علی (ع) برای پسران جعفر هستند و اساساً دختران بنی‌هاشم شایسته‌ی ازدواج با پسران بنی‌هاشم‌اند.[53] همچنین با توجه به خلق‌وخوی عمر و گزارش‌های تاریخی،[54] بسیاری از جمله خواهر عایشه از ازدواج با وی امتناع کرده‌اند[55]. بنابراین، نسبت دادن چنین ازدواجی به حضرت علی (ع) به‌عنوان اقدامی از روی رغبت، نه با عقل و انصاف سازگار است و نه از منظر علمی و تاریخی قابل پذیرش. [1] معمای یک ازدواج: واکاوی گزارش ازدواج عمر، شهرستانی، سیدعلی، ص27 [2] المسائل السروية ، الشيخ المفيد، ص86 [3] افحام الأعداء والخصوم ، الموسوي الهندي، السيد ناصر حسين، ص46 [4] أدب الطّف أو شعراء الحسين(ع)، شبّر، جواد، ج1، ص76 [5] الشافي في الإمامة، السيد الشريف المرتضي، ج3، ص272 / تنزيه الأنبياء، السيد الشريف المرتضي، ص191 / رسائل الشريف المرتضى، السيد الشريف المرتضي، ج3، ص149 [6] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني ، ج5، ص346 [7] الإستغاثة في بدع الثلاثة ، الكوفي، أبو القاسم علي بن أحمد، ج1، ص81 [8] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، القاضي النعمان المغربي، ج2، ص507 [9] تمهیدالاصول فی علم الکلام ،طوسی، محمدبن حسن، ص386 [10] إعلام الورى بأعلام الهدى، الشيخ الطبرسي، ج1،ص398 [11] مرآة العقول، العلامة المجلسي ، ج20، ص42 [12] الانوار العلويه، النقدي، جعفر، 436 [13] إحقاق الحق و إزهاق الباطل ، التستري، القاضي نور الله، ج2، ص490 [14] الخرائج و الجرائح ، الراوندي، قطب الدين، ج2، ص825 [15] الإرشاد ، الشيخ المفيد، ج1، ص354 [16] اين نظر از شعرِ شيخ ابراهيم بن يحيى عاملى و سيد عبدالرزاق مقرّم و ديگران فهميده مى‌شود (به نقل از معمای یک ازدواج، شهرستانی علی، ص: 33). [17] المجدي في أنساب الطالبين، العلوي، علي بن محمد، ص17 [18] همان، ص18 [19] نظام الحكومة النبوية المسمى التراتيب الإدارية، محمد عبد الحي الكتاني، ج2، ص268 [20] تنقیح المقال فی علم الرجال، مامقانی، عبدالله، ج2، ص355 [21] الطبقات الكبرى - ط العلميه، ابن سعد كاتب الواقدي، ج8، ص340 [22] انساب الاشراف للبلاذري ، البلاذري، ج2، ص70 [23] المجدي في أنساب الطالبيين، علي بن أبي الغنائم العمري، ص200 [24] تاريخ مواليد الأئمة، البغدادي، ابن الخشاب ، ص15 [25] مناقب آل أبي طالب - ط المكتبة الحيدرية ، ابن شهرآشوب، ج3، ص89 [26] الانوار العلويه ، النقدي، جعفر، ص435 [27] المجدي في أنساب الطالبين ، العلوي، علي بن محمد، ج1، ص17 [28] الطبقات الكبرى - ط دار صادر، ابن سعد، ج8، ص463 [29] ازدواج ام کلثوم با عمر، حسینی میلانی، علی، ص57-58 [30] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، الهيتمي، ابن حجر، ج1، ص93 / بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج53، ص19 [31] تهذيب الأسماء واللغات ،النووي، أبو زكريا، ج 2 ،ص 369 [32] شرح الزرقاني على المواهب اللدنية بالمنح المحمدية ، الزرقاني، محمد بن عبد الباقي، ج7، ص269 [33] مصنف ابن أبي شيبة ، ابن أبي شيبة، أبو بكر،ج4،ص26 [34] الطبقات الكبرى - ط دار صادر، ابن سعد، ج8، ص81 [35] السنن الكبرى ، البيهقي، أبو بكر، ج4، ص52 [36] الطبقات الكبرى - ط دار صادر، ابن سعد، ج8، ص464 [37] سنن الدارقطني ، الدارقطني ، ج2، ص448 / المعرفة والتاريخ ، الفسوي، يعقوب بن سفيان ، ج1،ص214 [38] تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر، ج21، ص107 [39] التاريخ الأوسط ، البخاري ، ج1، ص102 [40] سنن الدارقطني ، الدارقطني ، ج2، ص448 [41] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء ، العلامة المجلسي ، ج45،ص60 / نور العين في مشهد الحسين ، الإسفرايني، أبو اسحاق ، ص52 [42] الطبقات الكبرى - ط العلميه ، ابن سعد كاتب الواقدي ، ج8، ص338 [43] أنساب الأشراف ، البلاذري ، ج2، ص44 [44] سير أعلام النبلاء - ط الرسالة ، الذهبي، شمس الدين ، ج3، ص 502 [45] الطبقات الكبرى - ط دار صادر ، ابن سعد ج8 ، ص463 [46] الذرية الطاهرة ،الدولابي ، ص114 [47] أسد الغابة ط العلمية ، ابن الأثير، أبو الحسن ، ج7، ص377 [48] تاريخ بغداد وذيوله - ط العلمية ، الخطيب البغدادي ، ج 6 ، ص 180 [49] سيرة ابن اسحاق = السير والمغازي ، ابن إسحاق، محمد ، ص248 [50] تذكرة الخواص ، سبط بن الجوزي ، ص288 [51] تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس ، الشيخ حسين ديار البكري ، ج2، ص240 [52] المحبر، البغدادي، محمد بن حبيب ، ص303 [53] من لا يحضره الفقيه ، الشيخ الصدوق ، ج3، ص393 [54] مصنف ابن أبي شيبة ، ابن أبي شيبة، أبو بكر ، ج5، ص223 / المستدرك على الصحيحين ، الحاكم، أبو عبد الله ، ج4، ص194 [55] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري ، الطبري، أبو جعفر ، ج4، ص199
  5. دیروز
  6. ناظم

    فروختن مو

    سلام علیکم واگذاری مو و گرفتن مبلغی، به خودی خود اشکالی ندارد و حرام نیست. و نیازی به اجازه شوهر ندارد. واگر زن شناخته شده است واگذاری مویش خالی از اشکال نیست. کارشناس #شوندی #t_69099
  7. ناظم

    تقلید

    سلام علیکم اگر مرجع شما اعلم از دیگران است نمی توانید آنرا تغییر دهید و اگر دیگری اعلم است لازم است که از او تقلید کنید و ملاک در هر دو شهادت اهل خبره در مسأله اعلمیت است. کارشناس #جلیلی_فخار #t_69100
  8. ناظم

    خمس امانت

    سلام علیکم چون آن پول نزد شما امانت است سر سال خمسی آن پول برای شما خمس ندارد کارشناس #بامشکی #t_69101
  9. ناظم

    نکاح دائم و مهریه

    سلام علیکم در فرض سوال شده ، عقد دوم و شروط آن صحیح نمی باشد و ملاک در مهریه و شروط عقد ، همان عقد اول می باشد. کارشناس #جلیلی_فخار #t_69103
  10. ناظم

    چله

    سلام علیکم باید توجه داشت خیلی از چله های مرسوم بین مردم دلیل و مستند شرعی ندارد و لذا فاصله افتادن هم مشکلی در انجام دادنش ایجاد نمی کند و نسبت به ختوماتی هم که در روایات وارد شده است، اگر پیوستگیِ روزها قید شده باشد (مثل ختم استغفار دوماهه)، باید هر روز پشت سر هم انجام شود. اما اگر تأکیدی بر پیوستگی نباشد، فاصله‌شدن اشکالی ندارد کارشناس #جلیلی_فخار #t_69097
  11. ناظم

    نماز

    سلام علیکم بعد از رکوع واجب است راست بایستد و بعد که بدن آرام گرفت به سجده برود. کارشناس #شوندی #t_69105
  12. هفته گذشته
  13. العلم نور

    حضانت اطفال

    اگر پدر از دنیا برود، حق حضانت اطفال تا زمان بلوغ به عهده کیست؟ لطفا کاملا توضیح دهید.
  14. مبینا

    چله

    سلام من یک چله آیت و الکرسی داشتم و نیت کردم پنجاه روز هم دعای کمیل بخونم دیروز مهمونی بودم و یادم افتاد بخونم نتونستم و بعد یادم رفت که بخونم الان میخوام بدونم باید از اول شروع کنم به خوندن
  15. horia

    موهای زائد بدن

    آیا زدن موهای زائد بدن واجب هست؟ یا مستحب و شخص مختار هست که بزند یا نه؟ یا برای تکالیف همچون نماز و ... یا بدون انجام تکالیف واجب هست؟ و اگر بر کسی غسل واجب شود قبل از غسل موهای زائد را بزند و بعد غسل کند اشکالی دارد؟
  16. horia

    فروختن مو

    سلام فروختن مو حرام هست؟ و آیا بستگی به اینکه مو از دختر یا زن یا مرد هست داره؟ یعنی بعضی‌ها میگن فروش موی زن بی اجازه ی شوهرش گناهه و حرام اما از دختر مجرد و مرد اشکالی نداره میشه بگید چطوریه کلاً حرامه یا حلال؟
  17. جدیدا
  18. horia

    تقلید

    سلام من اول مقلد آیت الله فیاض بودم و چون به رساله ی درست ایشان دسترسی نداشتم و نمی‌تونستم جواب سوالی را که داشتم پیدا کنم اما به رساله ی آیت الله سیستانی دسترسی درست داشتم و فعلا هم به لطف شما میتونم جواب سوال هایی که دارم را بفهمم و بخاطر همین تصمیم گرفتم از ایشان (آیت الله سیستانی)تقلید کنم و در حال حاضر تکالیفی را طبق فتوای ایشان انجام میدم این کار من درسته و اشکالی نداره؟ به اعمال باقی مانده مثل روزه قضا و امثالش ربطی نداره؟
  19. آیا پذیرفتن بداء بمعنی نسبت جهل دادن به خداوند نیست؟ پاسخ اجمالی: میان علم الهی و مسأله «بداء» هیچ‌گونه تضادی وجود ندارد؛ زیرا علم خداوند بر دو مرتبه تجلی می‌یابد: 1. علمی قطعی و ازلی که در لوح محفوظ ثبت شده. 2. تقدیری مشروط که در لوح محو و اثبات ثبت شده و تحت اراده مطلق الهی قابلیت محو و اثبات را دارد. «بداء» در حقیقت بیانگر تغییر در شرایط و مقدمات تحقق وقایع است، نه تغییر یا نقص در ذات علم خداوند. بنابراین، این مفهوم با آیات قرآن و روایات امامیه سازگار بوده و نشانه‌ای از حکمت و قدرت بی‌پایان الهی در تدبیر امور و تعامل با اعمال بندگان است. پاسخ تفصیلی: یکی از موضوعات اساسی که در طول سده‌ها موجب گفت‌وگوها و مباحث گسترده کلامی و اعتقادی شده است، مفهوم «بداء» و نسبت آن به ذات حق تعالی است؛ طرح این موضوع در مباحث دینی و اعتقادی، ناشی از برخی وقایع تاریخی-دینی و همچنین آیاتی از قرآن کریم است نمونه هایی مانند: نافرمانی قوم یونس،[1] مأموریت حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزندش اسماعیل،[2] رفتن حضرت موسی به میقات[3] و آیه «یَمْحُواللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابُ»[4] که از مهم‌ترین آیاتی است که درباره «بداء» مورد بحث قرار گرفته است. در ابتدا لازم به ذکر است که بداء در اصطلاح شیعی، به معنای آشکار شدن امری از سوی خداوند است که پیش‌تر برای بندگان پنهان بوده، نه تغییر در علم الهی. این مفهوم بیانگر تعامل میان اراده انسان و تقدیر الهی است و نشان می‌دهد که برخی مقدرات، بر اساس اعمال و رفتار انسان، قابل تغییرند. بداء هرگز به معنای جهل یا پشیمانی خداوند نیست، بلکه جلوه‌ای از حکمت و قدرت مطلق اوست که در قالب مشیت الهی، برخی امور را مشروط به رفتار بندگان قرار داده است. این آموزه، انسان را به دعا، اصلاح رفتار، و اعتماد بیشتر به خداوند فرا می‌خواند و نقش مهمی در تعمیق ایمان و مسئولیت‌پذیری دارد. [5] نظر شیخ طوسی نسبت به علم خدا و بداء شیخ طوسی قاطعانه هرگونه تفسیری که بداء را به معنای جهل یا تغییر در علم خداوند بداند، رد می‌کند. شیخ طوسی بر اساس اصول توحید و عدل، بداء را نه به معنای تغییر در علم خدا، بلکه به معنای تغییر در تقدیر مشروط (در لوح محو و اثبات) و ظهور مصلحت جدید می‌داند که بر اساس افعال اختیاری انسان (مانند صله رحم یا ظلم) محقق می‌شود. این تغییر، تنها برای مخلوقات (که از شروط تقدیر آگاه نبوده‌اند) به صورت "ظهور" نمود پیدا می‌کند، در حالی که خداوند از ازل به هر دو امر (شرط و مشروط) عالم است.[6] نظر علامه مجلسی نسبت به علم خدا و بداء علامه مجلسی نیز در مورد علم الهی و مفهوم بداء چنین توضیح می‌دهد؛ آیات و اخبار، وجود دو لوح (کتاب ثبت اعمال) را ثابت می‌کنند که آنچه در نظام هستی رخ می‌دهد، در آن‌ها ثبت شده است: ۱. لوح محفوظ (علم ازلی و قطعی خدا): این لوح، هیچ‌گونه تغییری در آن راه ندارد. محتوای آن مطابق با علم ذاتی و ازلی خداوند متعال است. خداوند از ابتدا می‌داند که سرنوشت نهایی یک شخص یا یک واقعه چه خواهد بود بعنوان مثال در لوح محفوظ ثبت شده است که فلان شخص (مثلاً زید) صله رحم انجام می‌دهد و در نتیجه عمرش شصت سال خواهد بود. ۲. لوح محو و اثبات (تقدیر مشروط): این لوح، محلی است که در آن ثبت و محو صورت می‌گیرد و این تغییرات بر اساس حکمت‌های گوناگون است. آنچه در ابتدا در این لوح نوشته می‌شود، حکم قطعی نیست، بلکه مقتضای حکمت اولیه است؛ به شرطی که عامل دیگری (مانند کار نیک یا بد انسان) در آن دخالت نکند. بعنوان مثال در این لوح نوشته می‌شود: "عمر زید پنجاه سال است." (این به معنای آن است که اگر کاری نکند، عمرش پنجاه سال خواهد بود). بداء در همین لوح واقع می شود و اگر صله رحم کند، پنجاه سال محو شده و شصت سال به جای آن نوشته می‌شود و اگر قطع رحم کند، پنجاه سال محو شده و چهل سال به جای آن نوشته می‌شود. لذا این تغییر در لوح محو و اثبات، به هیچ وجه به معنای آن نیست که علم جدیدی برای خدا حاصل شده یا خدا قبلاً جاهل بوده است. (زیرا علم مطلق و نهایی خدا در لوح محفوظ ثابت است). [7] بعضی دیگر از بزرگان شیعه نیز همین دیدگاه را مطرح نموده و بیان کرده اند شاید آيه شريفه «یَمْحُواللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابُ»[8] ناظر به اين دو نوع سرنوشت باشد. [9] نتیجه گیری با توجه به مطالب بیان ‌شده، میان علم الهی و مفهوم «بداء» هیچ گونه تضادی وجود ندارد؛ زیرا که علم خداوند ثابت و تغییرناپذیر است که در لوح محفوظ ثبت می باشد و آنچه که «بداء» در آن اتفاق می افتد لوح محو و اثبات می باشد که قابلیت محو و اثبات امور را دارد؛ به تعبیر دیگر «بداء» در حقیقت بیانگر تغییر در شروط تحقق وقایع است، نه دلالت بر نقص یا تغییر ذات علم الهی؛ این مفهوم با آیات قرآنی که اراده الهی را در تشویق بندگان به توبه و اصلاح اعمال، و امکان تغییر حکم الهی براساس رفتار انسان تأکید می‌کنند، کاملاً سازگار است؛ بنابراین، «بداء» نه تنها ناقض علم الهی نیست، بلکه نشان‌دهنده تعامل بین اراده مطلق خداوند و فعالیت‌های انسانی است؛ تعاملاتی که خود نشانه‌ای از قدرت و حکمت بی‌پایان حق تعالی است؛ این رویکرد، عظمت و انعطاف در قضا و قدر الهی را آشکار می‌سازد، بدون آنکه به صفات جلاله یا کمال علم الهی خللی وارد کند. [1] یونس/ 98 «فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ» برای مطالعه بیشتر رجوع شود: الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج: 17، ص: 166 / تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه، مكارم شيرازي، ناصر، ج: 10، ص: 247 [2] صافات/ 102 «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» _ صافات/ 105 «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا ۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» [3] اعراف/ 142 «وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» برای مطالعه بیشتر رجوع شود: تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه، مكارم شيرازي، ناصر، ج: 10، ص: 248/ البداء على ضوء الكتابِ والسنّة، السبحاني، الشيخ جعفر، ص: 134 [4] رعد/ 39 [5] برای مطالعه بیشتر رجوع شود به سوال: «مفهوم و ماهیت بداء چیست؟» [6] الغیبه، الشیخ الطوسی، ص429 - 432 [7] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج4، ص 130 [8] رعد/ 39 [9] آموزش عقائد، مصباح یزدی، محمد تقی، ص152
    • وضعیت: پاسخ‌داده‌شده توسط: تقوی
  20. MRN

    خمس امانت

    با سلام من مبلغی را که به فردی بدهکار بودم با اجازه آن شخص نزد خودم به امانت گذاشته ام. آیا باید خمس آن را سر سال خمس خودم پرداخت کنم؟ ممنون از پاسخگویی سریع شما
  21. gholamreza1341

    نماز

    آیا قیام بین رکوع و سجده واجب است ؟
  22. چه شباهت ها و تفاوت های میان مسأله "بداء" و "نسخ" وجود دارد؟ پاسخ اجمالی: مسأله‌ی «بداء» و «نسخ» هر دو بیانگر آشکار شدن تدریجی اراده الهی برای بندگان هستند، اما در دو قلمرو متفاوت عمل می‌کنند: وجه شباهت: هر دو نشان‌دهنده تغییر در مقدرات الهی‌اند که از ابتدا در علم خداوند معلوم بوده و هیچ‌گونه جهل یا پشیمانی در آن راه ندارد؛ تنها برای انسان به‌تدریج آشکار می‌شود. وجه افتراق: «بداء» مربوط به تغییر در امور تکوینی مانند طول عمر یا سرنوشت انسان است، در حالی که «نسخ» به تغییر در احکام تشریعی مانند تغییر قبله یا احکام شرعی اختصاص دارد. بنابراین، بداء در حوزه‌ی آفرینش و تقدیرات طبیعی رخ می‌دهد و نسخ در حوزه‌ی شریعت و قوانین دینی؛ هر دو جلوه‌ای از علم مطلق و حکمت بی‌پایان خداوند هستند. پاسخ تفصیلی: اندیشه اسلامی سرشار از مفاهیمی است که در تلاش برای ارائه تصویری دقیق‌تر از اراده الهی به بندگان، به گونه‌ای علمی و فلسفی به بیان مفاهیم کلیدی می‌پردازد؛ در این میان، دو مفهوم "بداء" و "نسخ" جایگاه ویژه‌ای در مباحث کلامی و فقهی دارند؛ هر یک با ویژگی‌ها و کاربردهای منحصر به‌فرد خود، جلوه‌ای از علم مطلق و قدرت الهی هستند؛ تفسیر این دو مفهوم، نه تنها به درک بهتر از ماهیت قوانین تشریعی و تکوینی کمک می‌کند، بلکه باعث تقویت ایمان و شناخت از حکمت الهی در زندگی فردی و اجتماعی می‌شود. اینک به شباهت ها و تفاوت های این دو مفهوم می پردازیم: وجه شباهت بداء به مفهوم تغییر در تقدیرات تکوینی است که تنها در ظاهر برای ما قابل مشاهده است، نه احکام شرعی؛ خداوند متعال بر اساس شرایط موجود انسان، سرنوشت او را در لوح تقدیرات ثبت می‌کند؛ اما این سرنوشت به صورت ثابت نیست؛ به عنوان مثال، اگر فردی پس از مدتی به انجام اعمال خیر همچون صله رحم یا یاری به نیازمندان مبادرت ورزد، خداوند تقدیر او را تغییر داده و سرنوشت بهتری برای او مقرر می‌نماید؛[1] نکته مهم این است که خداوند از همان ابتدا به تمامی این تغییرات آگاهی کامل دارد؛ بدین ترتیب، این تغییرات نه ناشی از جهل، بلکه تنها برای انسان مجهول و ناشناخته می‌باشد و به هیچ وجه نقصی در علم الهی وجود ندارد و همین امر وجه شبهات میان مفهوم "بداء" و "نسخ" می باشد چراکه هردو تغییر در مقدرات الهی می باشند و این تغییرات با علم خداوند از ابتداء الامر بوده است و جهل و پیشمانی و... در آن برای خداوند متعال وجود ندارد. وجه افتراق بر اساس توضیحات ارائه‌شده، می‌توان نتیجه گرفت که نسخ و بداء هر دو به نوعی بیان‌گر آشکار شدن تدریجی اراده الهی برای بندگان هستند، با این تفاوت که هر یک در قلمرو متفاوتی عمل می‌کنند؛ نسخ به تغییرات در احکام تشریعی اشاره دارد، مانند تغییر قبله که در منابع فقهی و تفسیری ذکر شده است؛ در این موارد، ممکن است حکمی ابتدا به‌عنوان دائمی در نظر گرفته شود، اما بعداً توسط پیامبر اکرم (ص) نسخ شده و با حکمی دیگر جایگزین گردد؛ این فرآیند در واقع بیان‌گر نوعی بداء در چارچوب تشریع است، اما به‌طور مرسوم در قلمرو شریعت از واژه نسخ استفاده می‌شود. از سوی دیگر، بداء به تغییر در امور تکوینی اشاره دارد، مانند تغییر در طول عمر انسان‌ها؛ این تغییرات برخلاف نسخ، در قلمرو قوانین طبیعی و سرنوشت فردی اعمال می‌شوند؛ در هر دو حالت، این تغییرات نشانه‌ای از علم مطلق و قدرت بی‌پایان خداوند هستند که از ابتدا به تمامی آن‌ها آگاهی داشته است.[2] در میان علمای برجسته شیعه نیز افرادی چون مرحوم کاشف الغطاء[3]، شیخ صدوق[4] و علامه مظفر[5] این دو اصطلاح را به‌عنوان مفاهیمی متناظر و هم‌معنا مطرح کرده‌اند؛ به عنوان نمونه علامه سند در این باره می فرمایند: بداء در اصطلاح دارای چندین معنا است، از جمله ظهور چیزی از جانب خداوند برای شخصی از بندگانش، پس از آن که از آن‌ها مخفی نگه داشته شده بود؛ به این معنا که خداوند شأن یا حکمی را بر اساس مصلحت بنده آشکار می‌سازد؛ همچنین بداء به معنایی مترادف با نسخ نیز استفاده می‌شود، به گونه‌ای که بداء نسخی تکوینی محسوب می‌گردد.[6] نتیجه گیری از بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های میان "بداء" و "نسخ"، می‌توان نتیجه گرفت که هر دو به روشنی نشان‌دهنده آشکار شدن تدریجی اراده الهی هستند، اما در زمینه‌ها و قلمروهای متفاوتی عمل می‌کنند؛ بداء نمایانگر تغییر در تقدیرات تکوینی است و نسخ به تغییر در احکام تشریعی اختصاص دارد؛ این تغییرات، چه در قلمرو تکوین و چه در قلمرو تشریع، نه تنها نشانه‌ای از قدرت بی‌کران خداوند هستند، بلکه به نوعی گواه بر حکمت و علم مطلق الهی‌اند؛ تلاش اندیشمندان اسلامی در تبیین این مفاهیم، نشان‌دهنده عمق و زیبایی تفکر دینی و ضرورت مطالعه دقیق آن‌ها برای دستیابی به فهمی جامع‌تر از اراده الهی است. [1] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج4، ص121 [2] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازی، ناصر، ص109 [3] اصل الشیعه و اصولها، کاشف الغطاء، الشیخ محمد حسین، ص314 [4] التوحید، الشیخ الصدوق، ص335 [5] عقائد الامامیه، المظفر، الشیخ محمدرضا، ص50 [6] التوحيد في المشهد الحسيني و انعكاسه على خارطة مسؤوليات العصرالراهن، السند، الشیخ محمد، ص27
    • وضعیت: پاسخ‌داده‌شده توسط: تقوی
  23. David Green

    غسل ترتیبی

    با سلام و تشکر من چند سال پیش از یک منبع معتبر در رابطه با غسل ترتیبی مطالعه کردم که نوشته بود:در غسل ترتیبی اول سر و گردن رو می‌ شوییم،وبعد طرف راست بدن و بعد طرف چپ بدن و بعد در آخر ناف و عورتین رو میشوییم.آیا این غسل صحیح است.تشکر
  24. الهام

    نکاح دائم و مهریه

    پرسش: اگر زن و مردی بامهریه a تومان به عقد دائم هم درامده باشند وبعدازچندماه بدون طلاق یا علل موجب انحلال یا فسخ نکاح، مجدد به عقد دائم با مهریه متفاوت و شروط متفاوت از عقد اول در بیایند، وضعیت عقد دوم و شروط آن چیست؟
  25. چه تفاوتی میان مسأله "قضاء و قدر الهی" و مسأله "بداء" وجود دارد؟ پاسخ اجمالی: «قضاء و قدر الهی» بیانگر تعیین و تحقق حتمی پدیده‌ها بر اساس نظام علت و معلول است؛ در حالی‌که «بداء» به معنای تغییر در تقدیرات غیرحتمی و مشروط می‌باشد، نه تغییر در علم مطلق خداوند. به عبارت دیگر، قضاء و قدر ناظر به نظام ثابت و قطعی آفرینش است، اما بداء نشان‌دهنده امکان دگرگونی در سرنوشت‌های مشروط بر اثر اعمال و انتخاب‌های انسان، همچون صدقه یا صله‌رحم، و در عین حال هماهنگ با علم و اراده ازلی الهی است. پاسخ تفصیلی: پیش از ورود به وجه تمایز میان مسأله "قضاء و قدر الهی" و مسأله "بداء"، پسندیده است تا یک تعریف اجمالی از هریک از این دو مفهوم را بیان کنیم، سپس به تفاوتهای میان آن دو بپردازیم. واژه «قدَر» به معناى اندازه، و «تقدير» به معناى سنجش و اندازه گيرى و چيزى را با اندازه معينى ساختن است. و واژه «قضاء» به معناى يكسره كردن و به انجام رساندن و داورى كردن (كه آن هم نوعى به انجام رساندنِ اعتبارى است) استعمال می شود؛ و گاهى اين دو واژه به صورت مترادف و به معناى «سرشت» بكار می رود. منظور از تقدير الهى اينست كه خداى متعال براى هر پديده اى اندازه و حدود كمّى و كيفى و زمانى و مكانى خاصى قرار داده است كه تحت تأثير علل و عوامل تدريجى، تحقق می يابد؛ و منظور از قضاء الهى اينست كه پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايطِ يك پديده، آنرا به مرحله نهائى و حتمى می رساند.[1] و منظور از «بداء» در لسان روایات تغيير يافتن تقديراتِ مشروط و غيرحتمى است.[2] بر اساس تعالیم والای قرآن کریم، علم خداوند متعال از تمامی جهات مطلق و عاری از هرگونه محدودیت است: «یقیناً خدا بر هر کاری تواناست»[3] این بدین معناست که خداوند از ازل تا ابد، به تمامی حوادث و وقایع عالم آگاه است و هیچ مخلوقی در این دانش مطلق با او شریک نیست: «و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی کند»[4] البته، برخی افراد خاص، همچون پیامبران برگزیده، ممکن است به بخشی از این علم بر اساس عنایت الهی دسترسی یابند: «مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است»[5]، که این همان قضای حتمی است. با این حال، در مرتبه‌ای پایین‌تر، حقیقت دیگری مطرح می‌شود که به سرنوشت انسان‌ها و رخدادهای زندگی آنان مربوط است؛ این سرنوشت بر اساس عواملی همچون اراده و اختیار انسان‌ها و نیز شرایط محیطی و اجتماعی شکل می‌گیرد؛ انسان‌ها با بهره‌گیری از قدرت انتخاب و آزادی اراده خود، مسیرهای مختلفی را می‌پیمایند که این امر منجر به وقوع حوادث گوناگون می‌شود؛ این بخش از علم الهی که به تقدیر غیرحتمی یا «قدر» نامیده شده است، را می توانیم در کلمات علامه طباطبائی نیز مشاهده نمائیم.[6] بداء، به عنوان یکی از افعال و اوصاف الهی، جایگاه والایی در تعالیم اسلامی دارد و نقش آن در تحولات و مقدّرات غیر محتوم آشکار است؛ بر اساس وعده‌های خداوند، تغییر مقدّرات غیر محتوم می‌تواند ناشی از اعمال و اختیار انسان باشد، همانند صدقه، صله رحم، نیکی به والدین، قدردانی از آن‌ها یا حتی ترک این امور؛ این مفهوم در آیه شریفه قرآن کریم نمایان است: «خدا هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا می نماید، و "امّ الکتاب" نزد اوست»[7] بخش نخست این آیه اشاره به قضای غیر محتوم دارد، در حالی که قسمت دوم آن قضای محتوم را بیان می‌کند[8] معنایی مشابه نیز در آیه « و اجل حتمی و ثابت نزد اوست»[9] مشاهده می‌شود. روایتی از امام باقر (ع) این تفسیر را تایید می‌کند؛ به طور مشخص، «اَجَل مُسَمًّی عِندَهُ» به اجل محتوم نزد خداوند اشاره دارد و «قَضی‌اَجَلاً» بیانگر حکم خدا درباره اجل موقوف است؛[10] همچنین، تاثیر اعمال نیک و بد در سرنوشت انسان، سعادت یا شقاوت او، در احادیث اسلامی مکرراً تاکید شده است.[11] بنابراین، بداء تغییر در علم مطلق الهی نیست، بلکه تغییری در مقدّرات غیر محتوم است که با اختیار و اعمال انسان مرتبط است؛ آیات قرآن به این اصل کلی نیز اشاره دارند که سرنوشت انسان‌ها به وسیله خواست و تغییر درونی آن‌ها قابل تغییر است: « یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتی را [به سوی بلا، نکبت، شکست و شقاوت] تغییر نمی دهد تا آنکه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شایسته و پسندیده] در وجودشان قرار دارد به زشتی ها و گناه تغییر دهند»[12] این نگاه، بیانگر تعامل اراده انسانی و حکمت الهی در شکل‌دهی سرنوشت است. [1] آموزش عقاید، مصباح یزدی، محمد تقی، ص151 [2] همان، ص152 [3] عنکبوت/ 62 (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) [4] جن/ 26 (عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا) [5] جن/ 27 (إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا) [6] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج11، ص376 [7] رعد/ 39 (يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ ۖ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ) [8] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج11، ص380 [9] انعام/ 2 (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ۖ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ) [10] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص147 [11] الدر المنصور فی التفسیر بالمأثور، السیوطی، جلال الدین، ج4، ص616 [12] رعد/ 11 (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ)
    • وضعیت: پاسخ‌داده‌شده توسط: تقوی
  26. ناظم

    حیض

    سلام علیکم تا قبل از دهم خونها و لکه ها حکم حیض را دارد. کارشناس #حسینی #t_66768
  27. ناظم

    نماز

    سلام علیکم تا زمانیکه وقت فضیلت نماز باقی است ، جایز است که امام جماعت صبر کند تا مامومین به نماز برسند . کارشناس #جلیلی_فخار #t_66681
  28. سلام علیکم مهریه همانند سایر دیون می باشد و اصل پرداخت آن در صورت توان واجب است منتهی تا زمانی که که درخواست نشده پرداخت فوری آن واجب نمی باشد . کارشناس #ترنجیان #t_66682
  29. ناظم

    مسح پا در وضو

    طبق نظر آیت الله سیستانی، کشیدن مسح پا تا برآمدگی بنابر فتوا و مسح تا مفصل به احتیاط واجب می‌باشد. لذا مقلدین ایشان نسبت به فاصله بین برآمدگی تا مفصل می‌توانند به اعلم پس از ایشان رجوع کنند. کارشناس #محمدآبادی #t_66683
  1. نمایش فعالیت های بیشتر
×
×
  • اضافه کردن...