رفتن به مطلب

نوری زاده

کارشناس عقائد
  • تعداد ارسال ها

    9
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط نوری زاده

  1. امام جواد (ع) کیست و در معرفی او چه باید گفت؟ پاسخ اجمالی: امام محمد تقی (ع)، معروف به امام جواد، نهمین امام شیعیان است که در سال ۱۹۵ هجری قمری در مدینه متولد شد و در سن کودکی به امامت رسید. ایشان با علم، سخاوت و مناظرات علمی برجسته، جایگاه ویژه‌ای در میان مسلمانان یافتند. امام جواد (ع) در برابر انحرافات فکری و فرقه‌های گمراه، موضع‌گیری‌های قاطع داشتند و از آموزه‌های اصیل شیعه دفاع کردند. ایشان در دوران حکومت عباسی، تحت نظر و فشار سیاسی بودند و در ۲۵ سالگی به‌دست معتصم عباسی به شهادت رسیدند. پیکر مطهرشان در کاظمین، کنار قبر امام موسی کاظم (ع)، به خاک سپرده شد. پاسخ تفصیلی: امام جواد (ع) در سال ۱۹۵ هجری در مدینه متولد شدند؛[1] درباره تاریخ دقیق تولد ایشان میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی از علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی، تولد امام جواد (ع) را در ماه مبارک رمضان دانسته‌اند؛[2] اما در کتاب المصباح روایتی از حسین بن روح نوبختی نایب خاص امام زمان (عج) نقل شده که ولادت آن حضرت را در دهم ماه رجب می‌داند. [3] امام جواد (ع) از همان دوران کودکی، نزد خانواده امام رضا (ع) و شیعیان، فرزندی پربرکت و مبارک شناخته می‌شد؛ ابویحیی صنعانی، یکی از راویان مشهور، چنین نقل می کند، روزی امام رضا (ع)، فرزندشان ابو جعفر (امام جواد) را به مردم نشان دادند و فرمودند: «این فرزند، برکتی بزرگ برای شیعیان ماست و هیچ‌کس مانند او به دنیا نیامده است.»[4] امام رضا (ع) در دوران امامت خود با چالش هایی روبرو بودند، سن ایشان بالا رفته بود و هنوز فرزندی نداشتند؛ این موضوع باعث شد گروهی به نام «واقفیه» امامت ایشان را انکار کنند و بگویند که ایشان عقیم هستند و نمی‌توانند امام باشند؛ در گزارشی آمده است که یکی از رهبران واقفیه به نام ابن قیامای واسطی، به امام رضا (ع) گفت: “شما چگونه امام هستید، در حالی که فرزندی ندارید؟” امام رضا (ع) در پاسخ فرمودند: “تو از کجا می‌دانی که من فرزندی ندارم؟ به خدا قسم، روزها و شب‌ها نمی‌گذرند مگر اینکه خداوند پسری به من عطا کند که حق و باطل را از هم جدا سازد. [5] این مسائل به شدت موجب نگرانی شیعیان شد تا جایی که این نگرانی خود را در محضر حضرت رضا (ع) بروز می دادند و به حضرت عرض می کردند «از خدا بخواهيد كه فرزندى نصيبتان فرمايد.» و گاهی نیز به حضرت می گفتند آيا امامت در عمو، يا دايى و يا برادر تحقق پ يدا مى‌كند؟ امام (ع) مى‌فرمود: خير؛ آنان با ناباورى مى‌گفتند: پس در چه كسى محقق مى‌شود؟ مى‌فرمود: در فرزندم![6] مادر امام محمد تقی (ع) به نام‌های مختلفی شناخته شده است؛ برخی او را «سبیکه» و برخی دیگر «خیزران» می‌نامند؛ او از خانواده ماریه قبطیه، کنیز رسول خدا (ص) و اهل نوبه (نقطه‌ای در آفریقا نزدیک مصر) بوده است؛ در برخی منابع، نام او «ریحانه» نیز ذکر شده او را خیزران نیز خوانده اند؛[7] امام موسی بن جعفر (ع) به یزید بن سلیط می‌فرمایند که اگر ممکن است، سلامشان را به مادر امام محمد تقی (ع) برساند و تأکید می‌کنند که او از بستگان ماریه قبطیه است؛[8] این موضوع نشان‌دهنده مقام و رتبه والای این بانو در تاریخ اسلام است. امام محمد بن علی (ع) به‌عنوان یکی از شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام، مشهورترین لقبش «جواد» است؛ این لقب به معنای سخاوت اوست و در کنار آن، القاب دیگری نظیر «تقی»، «زکی»، «مرتضی»، «قانع»، «رضی»، «مختار»، «متوکل» و «منتجب» نیز برای آن حضرت ذکر شده است که هر یک نمایان‌گر ویژگی‌ها و فضائل خاص ایشان هستند؛کنیه این بزرگوار «ابوجعفر» است البته ابوعلی نیز گفته شده است،[9] امّا در منابع تاریخی به‌ طور معمول به عنوان «ابوجعفر ثانی» شناخته می‌شود؛[10] این نام‌گذاری به منظور جلوگیری از اشتباه با «ابوجعفر اول»، یعنی امام باقر (ع) صورت گرفته است.[11] دلایل امامت امام جواد (ع) مانند دیگر امامان معصوم، شامل نصوص عمومی و خاصی است که از پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) به ‌ویژه امام رضا (ع) نقل شده است؛ در منابع حدیثی شیعه، احادیث و نصوص صریحی وجود دارد که به تصریح امام رضا (ع) درباره امامت امام جواد (ع) اشاره می‌کند.[12] امام جواد (ع) دارای دو همسر بود؛ همسر اول او، ام الفضل، دختر مأمون بود[13] که به عنوان جاسوس در خانه آن حضرت فعالیت می‌کرد؛ همسر دوم ایشان، سمانه خاتون نام داشت که مادر تمام فرزندان امام جواد (ع) بود.[14] بر اساس نقل شیخ مفید، امام جواد (ع) چهار فرزند به نام‌های علی، موسی، فاطمه و امامه داشت؛[15] همچنین در برخی دیگر از منابع به نام‌های خدیجه، حکیمه و ام‌کلثوم، ابو احمد الحسین و ابو موسی عمران اشاره شده است؛[16]رابطه امام جواد (ع) با ام الفضل چندان گرم نبود و او به قدری ناراضی بود که در نامه‌ای به پدرش از کنیز گرفتن امام شکایت کرد؛ اما مأمون به شکایت او توجه نکرد و او را از ادامه شکایت منع کرد؛[17] برخی بر این باورند که همین موضوع می‌تواند دلیل مسموم شدن امام جواد (ع) به دست ام الفضل باشد؛ پس از وفات امام، ام الفضل به حرم معتصم عباسی پیوست[18]، از این دو همسر، تنها سمانه خاتون فرزندان امام را به دنیا آورد و امام جواد (ع) از ام الفضل فرزندی نداشت.[19] در دوران امام جواد (ع)، فرقه‌های مختلفی در میان مسلمانان وجود داشتند که برخی از آن‌ها با اصول شیعه در تضاد بودند؛ اهل حدیث، به عنوان مجسّمی‌مذهب، خداوند را جسم می‌پنداشتند؛ امام جواد (ع) به شیعیان هشدار می‌دادند که نباید پشت سر کسانی که خدا را جسم می‌دانند نماز بخوانند و زکات خود را به آنان بپردازند.[20] یکی دیگر از فرقه‌های انحرافی، واقفیه بودند که پس از شهادت امام کاظم (ع) بر آن حضرت توقف کردند و امامت فرزندش، امام رضا (ع) را نپذیرفتند؛ وقتی از امام جواد (ع) در مورد نماز خواندن پشت سر افرادی که واقفی مذهب بودند سؤال شد، ایشان شیعیان را از این کار نهی کردند.[21] دشمنی زیدیه با امامیه و انتقادهای آن‌ها از امامان (ع) باعث شد که ائمه در برابر آن‌ها موضع‌گیری تندی داشته باشند؛ امام جواد (ع) در یکی از روایات خود، واقفیه و زیدیه را مصداق آیۀ «وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة» دانسته و آن‌ها را در کنار ناصبی‌ها قرار دادند.[22] غلات نیز به عنوان یکی دیگر از فرقه‌های خطرناک شناخته می‌شدند که به بدنام کردن شیعه و جعل روایت به نام امامان (ع) می‌پرداختند؛ امام جواد (ع) به طور خاص در مورد ابو الخطاب، یکی از سران غلات، فرمودند: «لعنت خدا بر ابو الخطاب و اصحاب او و کسانی که در مورد لعن او تردید کنند.» ایشان همچنین به ابو الغمر جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم اشاره کردند و آن‌ها را در ردیف ابو الخطاب دانستند، چرا که از نام ائمه (ع) برای سوءاستفاده از مردم بهره‌برداری می‌کردند.[23] امام جواد (ع) حتی در مورد افراد گمراهی مثل ابو المهری و ابن ابی الزرقاء که ادعا می‌کردند نماینده امامان هستند، بسیار قاطع عمل کردند و دستور به قتل آن‌ها دادند؛[24] این اقدام جدی امام به این دلیل بود که این افراد نقش خطرناکی در منحرف کردن شیعیان داشتند؛ امام جواد (ع) همیشه در تلاش بودند تا از آموزه‌های اصیل شیعه محافظت کرده و با هرگونه انحراف مقابله کنند. یکی از مناظرات مهم و تاریخی امام محمد تقی (ع) در دوران مأمون عباسی، مناظره‌ای با یحیی بن اکثم، فقیه دربار عباسی، بود. این مناظره به دلیل اعتراض سران عباسی به ازدواج امام با ام الفضل دختر مأمون ترتیب داده شد؛ مأمون، به منظور اثبات درستی تصمیم خود، به آن‌ها پیشنهاد کرد که امام جواد (ع) را بیازمایند.[25] در این جلسه مناظره، یحیی بن اکثم ابتدا مسئله‌ای فقهی درباره شخص مُحرِمی که حیوانی را شکار کرده، مطرح کرد. امام جواد (ع) با بیان وجوه مختلف مسئله، از یحیی پرسید که منظورش کدام وجه است؛ یحیی در پاسخ درماند و در نهایت امام جواد (ع) خود به تبیین و پاسخ‌گویی به مسئله پرداخت. درباریان و علمای عباسی پس از شنیدن پاسخ‌های امام، بر تبحر و علم او در فقه اعتراف کردند؛ مأمون پس از این مناظره، از خداوند شکرگزاری کرد و تصریح نمود که فضیلت این خاندان بر دیگران روشن است و سن کم امام مانع از کمالات او نمی‌شود.[26] امام جواد (ع) در مجلسی دیگر با حضور مأمون و فقها، درباره فضایل ابوبکر و عمر با یحیی بن اکثم مناظره کرد؛ یحیی به امام گفت که جبرئیل از طرف خدا به پیامبر (ص) گفت از ابوبکر سؤال کن آیا او از من راضی است؟ امام در پاسخ فرمود که من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، اما باید به احادیث دیگر نیز توجه کرد و در نهایت اشاره کرد که این حدیث با قرآن سازگار نیست؛ امام به آیه «وَنَحْنُ أَقْرَ‌بُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» اشاره کرد و پرسید آیا خداوند از راضی بودن یا نبودن ابوبکر آگاه نبود که باید از او بپرسد؟پس از آن، یحیی درباره روایتی دیگر سؤال کرد که می‌گفت ابوبکر و عمر در زمین همانند جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند؛ امام جواد (ع) پاسخ داد که محتوای این روایت صحیح نیست، زیرا جبرئیل و میکائیل همواره بندگی خدا را کرده و هیچ‌گاه مرتکب گناه نشده‌اند، در حالی که ابوبکر و عمر سال‌ها قبل از اسلام مشرک بودند.[27] در زمان سکونت امام جواد (ع) در بغداد، مسئله دیگری نیز مورد بحث بود: قطع دست دزد؛ اختلافی میان فقهای اهل‌سنت وجود داشت که آیا باید دست دزد از مچ قطع شود یا از آرنج؛ معتصم از امام جواد (ع) خواست تا نظر خود را بیان کند؛ امام ابتدا از پاسخ اجتناب کرد و خواست تا خلیفه عباسی او را از دخالت در این امر معاف کند، اما با اصرار خلیفه، فرمودند که فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باقی بماند؛ ایشان دلیل خود را به آیه‌ای از قرآن نسبت دادند و معتصم این پاسخ را پسندید و دستور داد تا انگشتان دزد را قطع کنند.[28] امام محمد تقی (ع) در دوران حکومت عباسی، دو بار به بغداد احضار شد؛[29] سفر اول او در زمان مأمون کوتاه بود، اما بار دوم در ۲۸ محرم سال ۲۲۰ هجری قمری به دستور معتصم عباسی وارد بغداد شد و در همان سال، در آخر ذی‌القعده یا اوایل ذی‌الحجه به شهادت رسید؛ سن امام هنگام شهادت ۲۵ سال بود و او جوان‌ترین امام شیعیان به شمار می‌رفت؛ پیکر پاک او در کنار جدش، موسی بن جعفر (ع)، در مقبره قریش در کاظمین به خاک سپرده شد.[30] [1] جلاء العیون، مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، ص959 [2] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص492 - الإرشاد، الشيخ المفيد، ج2، ص273 - تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص90 [3]المصباح، الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم، ص 530 [4] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص321 [5] عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق، ج2، ص209 [6] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص286 [7] همان، ص492 [8] موسوعة الإمام الجواد(ع)، الشيخ أبو القاسم الخزعلي، ج1، ص35 [9] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ج4، ص379 [10] الكافي، الشيخ الكليني، ج1، ص82 [11]كشف الغمة في معرفة الأئمة، المحدث الإربلي، ج2، ص857 [12] الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص320 [13] الارشاد،شیخ مفید، ج2، ص285 [14]منتهی الامال، قمی، عباس، ج2، 569 [15] الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص295 [16] منتهی الامال، قمی، عباس، ج2، ص569 [17] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب،ج4، ص382 [18]وفيات الأعيان، ابن خلكان، ج4، ص175 [19]منتهی الامال، قمی، عباس، ج2، ص569 [20] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص283 [21] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج1، ص379 [22] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي، الشيخ الطوسي، ج1، ص229 [23] همان، ص528 [24] همان، ص529 [25] اثبات الوصية، المسعودي، علي بن الحسين، ص223 [26] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج50، ص78 [27] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص446 [28]تفسير العيّاشي، العياشي، محمد بن مسعود، ج1، ص319 [29] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ج4، ص380 [30] الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص295
  2. چگونه می‌توانیم از بروز بدعت‌های نادرست جلوگیری کنیم؟ پاسخ اجمالی: برای جلوگیری از بدعت‌های نادرست، باید به منابع اصیل دینی مانند قرآن کریم و روایات اهل‌بیت (ع) رجوع کرد، از دستورات پیامبر اسلام (ص) پیروی نمود، با علما و متخصصان دینی مشورت کرد، و وحدت و همدلی میان مسلمانان را تقویت کرد؛ این راهکارها مانع انحراف و حفظ‌کننده ارزش‌های حقیقی دین هستند. پاسخ تفصیلی: در دنیای پر از اطلاعات و منابع گوناگون، یکی از چالش‌های بزرگ پیش‌روی جامعه، بروز بدعت‌ها و آموزه‌های نادرست دینی است؛ بدعت‌های نادرست، نه تنها به ایجاد اختلاف و تفرقه در میان مسلمانان منجر می‌شود، بلکه می‌تواند ارزش‌های اصیل و حقیقی دین را تحت‌الشعاع قرار دهد؛ برای جلوگیری از این پدیده نگران‌کننده، مراجعه به منابع اصلی و معتبر دین همچون قرآن و روایات اهل بیت (ع) بسیار حائز اهمیت است؛ در این متن، به بررسی راهکارها برای جلوگیری از بدعت‌های نادرست می‌پردازیم. مراجعه به قرآن به عنوان منبع اصلی قرآن کریم به عنوان کلام خداوند، منبع اصلی و معتبر دین اسلام است که ما را از بدعت‌ها و انحرافات حفظ می‌کند؛ به عنوان نمونه، در سوره مبارکه نساء آمده است: «آیا در قرآن نمی‌اندیشند؟ اگر از نزد غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف زیادی می‌یافتند».[1] این آیه شریفه به این نکته تأکید دارد که قرآن کتابی الهی و بدون هیچ‌گونه اشتباه و تناقض است؛ اگر قرآن از جانب غیر خداوند بود، در آن اختلاف‌ها و تناقض‌های زیادی دیده می‌شد؛ پس تمسک به آن برای جلوگیری از بدعت ها بسیار مؤثر خواهد بود. پیروی از پیامبر اسلام (ص) اتباع از پیامبر اسلام (ص) بر اساس روایات معتبر، ما را به مسیر صحیح زندگی دینی و اخلاقی هدایت می‌کند و اگر این تبعیت از رسول گرامی اسلام(ص) محقق بشود، می تواند تأثیر بسزایی در جلوگیری از شیوع بدعت ها در جامعه بگذارد. قرآن کریم نیز در مورد تبعیت از نبی مکرم اسلام(ص) می فرماید: «آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید و از خدا پروا کنید».[2] از این آیه شریفه دانسته می شود که مسلمانان موظف هستند هر آنچه پیامبر (ص) به آن‌ها عطا می‌کند، بپذیرند و از دستورات او پیروی کنند؛ پیامبر به عنوان رهبر دینی و معنوی، راهنمایی‌ها و دستورات الهی را به مسلمانان می‌رساند و پیروی از او اهمیت بالایی دارد و باعث عدم انحراف و شیوع بدعت در جامعه می گردد. همچنین در جایی دیگر نیز اینگونه آمده است: «بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید؛ پس اگر روی گردانیدند [بدانند که] یقیناً خدا کافران را دوست ندارد».[3] این آیه شریفه به خوبی اهمیت اطاعت و پیروی از دستورات الهی و پیامبر اسلام (ص) را نشان می‌دهد و به مسلمانان یادآوری می‌کند که برای رسیدن به رضایت خداوند، باید از دستورات او پیروی کنند. مراجعه به علما و متخصصان دین مراجعه به علما و متخصصان دین، بر اساس آموزه‌های قرآن کریم، ما را به فهم صحیح و دقیق دین راهنمایی می‌کند و باعث می شود تا از بدعت ها و انحرافات مصون بمانیم؛ قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید».[4] به طور کلی، این آیه مسلمانان را تشویق می‌کند که در صورت نداشتن دانش و آگاهی کافی در مورد مسائل مختلف، به اهل علم و دانش مراجعه کرده و از آن‌ها راهنمایی بگیرند؛ و در مقابل وظیفه علما دین نیز بیان حقایق می باشد؛ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: « إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»[5] اگر در میان مردم بدعت ظاهر شد، وظیفه شخص عالم است که علم خود را اظهار بکند و بگوید و گرنه لعنت خدا بر او خواهد بود. این حدیث شریف، وظیفه احیاء دین را که در درجه اول بر عهده علما است از راه مبارزه با بدعتها و تحریفها، بیان می‌کند. این رویکرد می‌تواند باعث جلوگیری از بدعت ها در جوامع مختلف و افزایش آگاهی و دانش انسان ها بشود. اهمیت به منابع معتبر (روایات) استفاده از منابع معتبر دینی، بر اساس روایات اهل بیت (ع)، ما را به فهم صحیح و دقیق آموزه‌های دینی هدایت می‌کند. یکی از بهترین روایاتی که می توان به آن اشاره کرد تا بدانیم رجوع به روایات ائمه اطهار(ع) چه جایگاه والایی دارد و چقدر از اهمیت برخوردار است، حدیث ثقلین می باشد؛ اینک به بررسی این حدیث شریف می پردازیم. حدیث ثقلین: حدیث ثقلین در مواقع و مکان‌های مختلفی مانند روز عرفه، غدیر خم و نیز در بستر بیماری پیامبر اسلام (ص) صادر شده و با اختلافاتی در الفاظ نقل گردیده است؛ در اغلب روایات، الفاظ «کتاب»، «عترت» و «اهل‌بیت» مشترک‌اند، اما اختلافاتی در صدر و ذیل روایات دیده می‌شود؛ در بسیاری از نقل‌ها، «اهل‌بیت» برای توضیح مراد از «عترت» آمده است،[6] ولی در برخی نقل‌ها تنها «عترت» و در برخی دیگر تنها «اهل‌بیت» ذکر شده‌اند.[7] بر اساس یکی از این نقل‌ها، پیامبر اسلام (ص) در حجة‌الوداع، که در آخرین روزهای حیات ایشان بود، وصیتی برای امت خود بیان کردند: «من در میان شما دو چیز سنگین و گران می‌گذارم که اگر به آن‌ها تمسک کنید، هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترت من، اهل‌بیت من؛ این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر به من ملحق شوند؛ پس بنگرید که چگونه پس از من با آن‌ها رفتار می‌کنید؛ بدانید که این (تمسک به عترت) آب خوش‌گوار و شیرینی است که باید بیاشامید، و آن دیگر (روی‌گردانی از ایشان) آب شور و تلخی است که باید از آن پرهیز کنید.»[8] حدیث ثقلین به خوبی اهمیت پیروی از قرآن و اهل‌بیت(ع) را نشان می‌دهد و به مسلمانان توصیه می‌کند که با تمسک به این دو منبع، از گمراهی دوری کنند و به هدایت الهی دست یابند. نتیجه گیری با توجه به مطالب گفته شده، دانسته شد که بدعت‌های نادرست می‌تواند به انحراف جامعه و ایجاد اختلافات بی‌مورد منجر شود؛ با تکیه بر آموزه‌های صحیح دینی که در قرآن و روایات مورد تأیید قرار گرفته‌اند، می‌توان از بروز این بدعت‌ها جلوگیری کرد؛ آموزش صحیح دینی، تشویق به پرسشگری و تحقیق، و مراجعه به علما و متخصصان، از جمله راهکارهای مؤثری هستند که می‌توانند ما را در این مسیر یاری کنند؛ با دنبال کردن این اصول، می‌توان به حفظ و ترویج ارزش‌های اصیل و حقیقی دین اسلام پرداخت و جامعه‌ای پویا و به دور از بدعت ها ایجاد کرد. [1] نساء/ 82 «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» [2] حشر/ 7 «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» [3] آل عمران/ 32 «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ» [4] نحل/ 43 «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» [5] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج: 1، ص: 54 [6] عیون أخبار الرضا، الشیخ الصدوق، ج2، ص208 [7] مسند أحمد، أحمد بن حنبل، ج17، ص170 [8] الإرشاد، الشیخ المفید، ج1، ص233
  3. تفاوت بین بدعت و ابتکار (نوآوری) در یک جامعه چیست؟ پاسخ اجمالی: تفاوت اصلی بین بدعت و نوآوری در دین، در ریشه و روش آن‌هاست. بدعت به معنای افزودن یا کاستن از دین بدون پشتوانه‌ای از قرآن و سنت است و از نظر اسلام حرام شمرده می‌شود. در مقابل، نوآوری دینی به معنای به‌کارگیری روش‌های جدید در فهم، آموزش یا تبلیغ دین است که بر پایه اجتهاد، اصول فقه و منابع معتبر مانند قرآن و سنت انجام می‌شود. نوآوری‌های علمی و اجتهادی نه‌تنها بدعت نیستند، بلکه موجب رشد و پویایی فقه و پاسخ‌گویی به نیازهای جدید جامعه می‌شوند. تشخیص صحیح این دو مفهوم، مانع جمود فکری و انحرافات دینی خواهد بود. پاسخ تفصیلی: بدعت: بدعت در لغت به معنای ایجاد و احداث است؛[1] در اصطلاح دینی، بدعت به معنی قرار دادن چیزی در دین است که هیچ ریشه‌ای در قرآن و سنت ندارد چنانچه علامه مجلسی نیز بدعت را چنین تعریف نموده است؛[2] بدین ترتیب، بدعت به عملی گفته می‌شود که فردی از روی سلیقه خود، آیینی یا رسمی را که در زمان رسول خدا(ص) وجود نداشته، به دین اضافه کند؛ همچنین بدعت می‌تواند شامل تغییر در احکام دین نیز باشد، مثلاً تبدیل یک عمل مستحب به واجب،[3] در هر صورت شکی در حرمت بدعت از نظر اسلام نمی باشد.[4] از ویژگی‌هایی که می توان برای بدعت بر شمرد: 1. دخل و تصرف در دین است بگونه ای که یک چیزی از دین کم شود و یا یک چیزی به دین اضافه شود؛ 2. اينكه هيچ ريشه اى در دين نداشته باشد؛ 3. به عنوان یک امر شرعی و دینی در جامعه تبلیغ و ترویج می‎شود.[5] ابتکار که به معنای نوآوری می آید : نو یا تازه عبارت از چیز یا کسی است که با اشیاء یا افراد موجود و شناخته شده تفاوت دارد مثلاً شعر نو به شعری گفته می شود که با اشعار موجود متفاوت است بنابر این نوآوری عبارت از فراهم آوردن چیزی است که در مقایسه با ساخت های ذهنی حاصل از عادت، متفاوت است به عبارت دیگر نوآوری یعنی فاصله گرفتن از عادت؛[6] نوآوری در لغت فارسی به معنای آغاز، ابتکار و انجام کاری تازه است؛[7] از این نظر، تفاوتی با واژه «بدعت» ندارد. در عربی نیز واژه «الابتکار»که به معنای نوآوری می باشد به معنای انجام کاری برای نخستین‌بار است،[8] که همان مفهوم تازگی و بی‌سابقه بودن را دارد. اما در اصطلاح، نوآوری با بدعت تفاوت اساسی دارد. نوآوری در دین به معنای ایجاد روش‌های تازه در تبلیغ، آموزش یا فهم متون دینی است، نه افزودن چیزی به اصل دین. در این نگاه، اصول و متون دینی ثابت و تغییرناپذیرند، اما شیوه فهم و تفسیر آن‌ها می‌تواند بر اساس نیازهای زمان و جامعه تغییر کند. و با توجه به اینکه منابع اسلامی مانند قرآن برای تحقیق،کشف و استنباط است و بیان شده از قول حضرت صادق(ع) که کلام الهی برای یک زمان و عصر معین و برای یک مردم خاص نیست لذا با بینش وسیع و عمیق می توان بر اساس اصول در دین نو آوری کرد.[9] منظور از نوآوری مطلوب در دین، که بزرگان و علما بر آن تأکید می‌كنند، اجتهاد و پژوهش در علوم اسلامی، به‌ویژه فقه، و در قالب کتاب و سنت و آموزه‌های وحیانی و استفاده از روش صحیح پژوهش در آن عرصه‌هاست، که در اصول فقه تبیین شده‌اند؛ در این‌گونه نوآوری مجتهد به هیچ وجه مطلبی را از پیش خود به دین و فقه نمی‌افزاید، بلکه با استفاده از آموزه‌های کتاب و سنت، استنباط و برداشت جدید خود را ارائه می‌دهد و از احکام کلی و منابع استنباط، فروع جدیدی را کشف و استخراج می‌کند تا پاسخگوی نیازهای جدید باشند؛ در پرتو همین نوآوری‌های عالمانه و مجتهدانه و مبتنی بر منابع استنباط، فقه شیعه در گذر تاریخ، تحولات پرشماری را پشت سر نهاده و نوآوری‌ها در هر دورانی بر حجم و غنای فقه افزوده است تا آنجا که امروزه نمی‌توان فقه را از نظر کیفی و کمّی با فقه رایج در زمان شیخ صدوق مقایسه کرد. در المقنع شیخ صدوق، که کتاب فقه ایشان به شمار می‌آید و حجم محدودی نیز دارد، متن روایات پس از حذف اسانید به منزلة فتاوای آن بزرگوار ارائه شده است پس از شیخ صدوق، شیخ مفید از قاعده‌های اصولی در استنباطات خود بهره گرفت و مقنعه را كه حاصل برداشت‌های ایشان از روایات است نه متن روایات، نوشت؛ از این روی، مقنعه شیخ مفید با المقنع شیخ صدوق متفاوت است. [10] از این جهت، مخالفان اخباری‌مسلك شیخ مفید، با اینكه وی شخصیتی بس باعظمت بود و امام زمان(عج)، در توقیع خود ایشان را ستودند و تأیید کردند،[11] دربارة آن شخصیت بزرگ می‌گفتند: دو گروه به اسلام خیانت کردند؛ نخست کسانی که خلافت امیر مؤمنان(ع) را غصب کردند و دیگری شیخ مفید و كسانی همچون او که اصول را وارد مذهب شیعه کردند! این نوآوری‌ها و تحولات در فقه ادامه یافت و حتی شخصیت بزرگی چون مقدس اردبیلی با آن تقوا و تقدس بی‌نظیر، با نوآوری‌ها و تحقیقات خود بسیاری از چالش‌های فقهی را حل کرده و مسیرهای جدیدی را برای پژوهشگران حوزه فقه در دوره های بعدی باز کردند؛ پس از آن، شیخ انصاری با هوش و بینش ژرف خود تحولی بزرگ در فقه و اصول ایجاد نمود.[12] بنابراین، نوآوری‌هایی که در فقه صورت می‌گیرد، به‌طور کامل در چهارچوب اصول علمی و اجتهاد است؛ این نوآوری‌ها به‌وسیله دقت و تعمق در قرآن و روایات به‌دست می‌آیند و همگی در راستای روش صحیح فقاهت و اجتهاد قرار دارند؛ به همین دلیل، این نوع نوآوری‌ها نه تنها مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند، بلکه از افتخارات علمای اسلام محسوب می‌شوند و تفاوت آشکاری با بدعت دارد. تشخیص صحیح تفاوت بین این دو مفهوم (بدعت، نوآوری) از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا در برهه ای از زمان دیده شده است که برخی از جریان های اسلامی چنان دچار جمود فکری شده اند که هر امر نو و جدیدی را بدعت دانسته اند و استفاده از وسایل مدرن را به این دلیل که در دوره رسول خدا(ص) وجود نداشته است ممنوع می دانسته اند؛ برای نمونه می توان به گروه "اخوان التوحید" اشاره کرد که معتقد بودند صنایع جدید همچون تلگراف و تلفن، ماشین و هواپیما ابزار شیطان اند.[13] بنابراین، می توان اینگونه گفت که تفاوت اساسی بین بدعت و نوآوری در دین در ریشه و روش آنهاست؛ بدعت افزودن یا کم کردن چیزی در دین بدون ریشه در قرآن و سنت است؛ در حالی که نوآوری، بر اساس اصول و منابع دینی (مانند قرآن و سنت) و با استفاده از روش‌های صحیح اجتهاد و پژوهش صورت می‌گیرد تا پاسخگوی نیازهای جدید باشد؛ جمود فکری و عدم پذیرش نوآوری‌های منطبق با اصول دینی، می‌تواند منجر به آسیب‌های جدی در دین و جامعه شود، همانطور که در مثال اخوان التوحید دیده شد؛ بنابراین، تشخیص صحیح بین بدعت و نوآوری امری ضروری و حیاتی است. [1] مجمع البحرین، الطریحی النجفی، فخرالدین، ج1، ص164 - تهذیب اللغة، الأزهری، محمد بن أحمد، ج2، ص142 [2] بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج74، ص202 [3] فرهنگ شیعه، خطیبی کوشکک، محمد، ص153 [4] عوائد الايام ، النراقي، المولى احمد، ص111 [5] بدعت( معیارها و پیامدها)، بیاتی، جعفر، ص41 [6] مقاله نوع آوری چیست، گنجی، حمزه، ص1 [7]لغت نامه، دهخدا، علی اکبر ،ج14، ص 22767 [8] تاج العروس من جواهر القاموس ، المرتضى الزبيدي ، ج6، ص113 / مجمع البحرين، الطريحي النجفي، فخر الدين، ج: 1، ص: 233 / تفسير التبيان ، الشيخ الطوسي، ج9، ص497 [9] مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج 3، ص 199- 201 [10] بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه، مصباح یزیدی، محمد تقی، ص279 [11] ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، افندی، عبدالله بن عیسی بیگ، ج5، ص177 [12] بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه، مصباح یزدی، محمدتقی، ص279 [13] کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، مقاله اخوان التوحید تاریخ و کارنامه، ص39
  4. پاسخ اجمالی: در تاریخ اسلام، برخی اعمال و سنت‌ها بدون پشتوانه شرعی و برخلاف سیره پیامبر اکرم (ص) به عنوان بدعت شناخته شده‌اند. از جمله این موارد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: نماز جماعت تراویح که توسط عمر بن خطاب پایه‌گذاری شد، در حالی که پیامبر (ص) آن را فرادی اقامه می‌کردند. دست بسته نماز خواندن (تکتف) که در سنت پیامبر (ص) وجود نداشته و اختلاف مذاهب اهل سنت نیز گواهی بر عدم اصالت آن است. عبارت "الصلاة خیر من النوم" در اذان صبح که پس از وفات پیامبر (ص) و توسط غیر مؤذن وارد اذان شد و بعدها تثبیت گردید. پاسخ تفصیلی: بدعت به معنای ایجاد چیزی جدید است که هیچ اصل و مبنایی در کتاب و سنت ندارد و صرفاً بر اساس نظرات شخصی یا گروهی انجام می‌شود؛[1] در تاریخ اسلام، بدعت‌های متعددی رخ داده که برخی از آن‌ها تأثیرات قابل توجهی بر جوامع اسلامی داشته‌اند؛ در ادامه به چند نمونه از بدعت‌های معروف اشاره می‌کنیم: بدعت در نماز تراویح بدعت در نماز تراویح یکی از اولین و معروف‌ترین بدعت‌ها در تاریخ اسلام است؛ پس از وفات پیامبر اکرم (ص)، عمر بن خطاب، خلیفه دوم اهل تسنن، نماز تراویح را به صورت جماعت برگزار کرد؛ عبدالرحمن بن عبدالقاری نقل می‌کند که در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان به همراه عمر بن خطاب به مسجد رفت؛ آن‌ها مشاهده کردند که بعضی افراد به صورت فرادی و برخی دیگر به صورت گروهی نماز می‌خوانند؛ عمر بیان کرد: نظرم این است که اگر این نمازگزاران را به یک امام جماعت بسپارم، بهتر خواهد بود؛ او سپس تصمیم گرفت و سپس ابی بن کعب را مأمور برگزاری نماز جماعت کرد. عبدالرحمن بن عبدالقاری ادامه می‌دهد که در شب دیگری، به همراه عمر از منزل بیرون آمد و شاهد بود که مردم به همراه یک امام جماعت نماز می‌خوانند؛ عمر در واکنش به این مشاهده گفت: این کار، چه بدعت خوبی است.[2] به این صورت، عمر بن خطاب نماز تراویح را به صورت جماعت در آورد و این کار به عنوان یک بدعت نیکو شناخته شد؛ این در حالی است که پیامبر اکرم (ص) این نماز را به صورت فرادی انجام می‌دادند؛ علماء اهل سنت نیز به این نکته تصریح کرده اند که اولین کسی که مردم را بر یک امام برای نماز تراویح جمع کرد، عمربن خطاب بوده است و قبل از او چنین چیزی در عهد رسول الله(ص) و خلیفه اول وجود نداشته است.[3] تکتف(دست بسته نماز خواندن) یکی دیگر از بدعت‌های بزرگ در تاریخ اسلام که توسط بزرگان اهل تسنن وارد اسلام شده است، دست بسته نماز خواندن است و این بدعت را نیز منتسب به پیامبر اکرم(ص) نموده­اند.[4] این درحالیست که علماء اهل سنت معترف هستند که علت اختلاف مذاهب چهارگانه اهل سنت در حکم فقهی دست بسته نماز خواندن، این است که این عمل از سنت­های نبی مکرم اسلام(ص) نمی­باشد و مردم به آن امر کرده­اند.[5] حتی در این مسأله، در کتب اهل سنت، روایت برخلافش نیز وجود دارد که بدین صورت نقل شده است: محمد بن عمر و ابن عطا روایت کرده‌اند ابوحمید ساعدی از ده نفر از اصحاب رسول خدا (ص) شنید که یکی از این ده نفر ابوقتاده است پس ابوحمید می‌گوید من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم به او گفتند: نماز را عرضه کن، او چنین گفت: رسول خدا (ص) زمانی که به نماز می‌ایستاد دو دست خود را بالا می‌برد تا موازی دو گوشش قرار می‌گرفت سپس تکبیر می‌گفت تا اینکه هر عضو بدنش در جای خود قرار می‌گرفت سپس حمد و سوره را قرائت می‌کرد سپس تکبیر می‌گفت سپس دو دستش را تا گوشش بالا می‌آورد سپس به رکوع می‌رفت و دو کف دست خود را بر زانو می‌گذاشت سپس آرام می‌گرفت نه سرش را بالا می‌آورد و نه زیاد پایین می‌انداخت و می‌گفت خدا سخن کسی که او را مدح کند شنید سپس دو دستش را بالا برد تا کنار گوشش قرار گرفت سپس گفت: الله اکبر و سپس خود را به زمین‌ انداخت و دو کف دست خود را کنار خود گذاشت سپس سر بلند کرد و بر پای چپ نشست و انگشتان دو پایش را موقع سجده باز کرد و سجده کرد و سپس الله اکبر گفت و بلند شد و بر پای چپ نشست تا همه‌ اندامش آرام گرفت سپس در سجده بعد همین‌کار را کرد .... همه گفتند: راست گفتی رسول خدا (ص) این‌چنین نماز می‌خواند.[6] گفتن جمله "الصلاة خیر من النوم" در اذان صبح بدعت دیگری که در تاریخ اسلام رخ داده است این است که عده ای از مسلمانان(أهل تسنن) در اذان صبح می‌گویند:"الصلاة خیر من النوم" و این را منتسب به نبی مکرم اسلام(ص) نیز می دانند؛[7] این در حالیست که علماء اهل سنت در کتاب­های خود چنین نقل نموده اند: حسن بن مسلم، به من خبر داد که مردی، از طاووس (که با عدّه‌ای نشسته بود) پرسید: ‌ای ابو‌ عبد‌الرحمان! از چه زمانی جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته شد؟ طاووس گفت: این جمله در عهد پیامبر خدا (ص) گفته نشد؛ بلکه بلال، در زمان ابو‌بکر و پس از وفات پیامبر (ص) آن را از مردی که مؤذّن نبود، شنید و آن را از او گرفت و در اذان گفت. [حکومتِ] ابو‌بکر، چندان نپایید و عمر که آمد، گفت: کاش بلال را از این چیزی که به وجود آورد، نهی کنیم! و گویا فراموش کرد که چنین کند. پس مردم تا به امروز، این جمله را در اذان می‌گویند.[8] نتیجه گیری: در تاریخ اسلام، برخی رفتارها که پس از پیامبر اکرم‌(ص) و بدون پشتوانه شرعی رایج شدند، از جمله: برپایی نماز تراویح به جماعت، دست بسته نماز خواندن (تکتف) و افزودن جمله «الصلاة خیر من النوم» به اذان صبح، نمونه‌هایی از تحریفات عملی و بدعت هایی در عبادات اسلامی‌است که بعدها در جوامع مسلمان تثبیت شدند. لازم به ذکر است، شناخت بدعت‌ها نه تنها ما را از تکرار اشتباهات تاریخی بازمی‌دارد، بلکه راهی برای بازگشت به آموزه های اصیل دین است. در این مسیر، رجوع به قرآن، سنت صحیح، و مشورت با علمای راسخ، چراغ راهی است برای حفظ وحدت و سلامت فکری امت اسلامی و دوری از بدعت ها. [1] رسائل الشریف المرتضی، السید الشریف المرتضی، ج2، ص264 / بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج74، ص202 [2] صحیح البخاری، البخاری، ج3، ص45 [3] تاریخ الطبری، الطبری، ابوجعفر، ج4، ص209 / تهذیب الأسماء و اللغات، النووی، ابوزکریاء، ج2، ص12 / البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج7، ص150 / الانس الجلیل، العلیمی، ابوالیمن، ج1، ص260 / الاوائل للعسکری، العسکری، ابوهلال، ص152. [4] صحیح البخاری، البخاری، ج1، ص148 [5] بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، ابن رشد، ج1، ص112 [6] سنن ابن ماجة، ابن ماجة، ج1، ص280 / سنن أبی داوود، السجستانی، أبی داوود، ج1، ص194 / سنن الترمذی، الترمذی، محمد بن عیسی، ج2، ص150 / سنن الدارمی، الدارمی، ابومحمد، ج2، ص855 / السنن الکبری، البیهقی، ابوبکر، ج2، ص105 / عمدة القاری شرح صحیح البخاری، العینی، بدرالدین، ج6، ص104 / صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج5، ص195. [7] المعجم الکبیر، الطبرانی، ج7، ص174 [8] مصنف عبدالرزاق الصنعانی، الصنعانی، عبدالرزاق، ج1، ص474
  5. پاسخ اجمالی: امام محمد باقر (ع)، پنجمین امام شیعه و ملقب به «باقر العلوم»، از نسل مشترک امام حسن و امام حسین (ع) بود و جایگاهی ممتاز در علم، تقوا و شایستگی امامت داشت؛ ایشان در مدینه به دنیا آمدند و در دوران پرتنش خلافت اموی، با روشنگری علمی و سیاسی، به تبیین حقانیت اهل بیت و نقد مشروعیت خلافت پرداختند؛ موضع‌گیری‌های صریح امام، خشم خلفای اموی به‌ویژه هشام بن عبدالملک را برانگیخت و سرانجام به دستور او، امام با زهر به شهادت رسیدند؛ تاریخ وفات ایشان را بیشتر منابع سال ۱۱۴ هجری و روز هفتم ذی‌الحجه دانسته‌اند. پاسخ تفصیلی: امام محمد باقر (ع)، با نام کامل ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب، پنجمین امام از سلسله دوازده امام شیعه و از جمله چهارده معصوم به شمار می‌آید؛ ایشان به لقب «باقر العلوم» یعنی شکافنده دانش‌ها، شناخته شده‌اند که نشان از جایگاه علمی برجسته ایشان دارد. مادر گرامی ایشان، فاطمه بنت امام حسن (ع)، از نسل علوی و فاطمی بودند؛ و همین نسب دوگانه، عظمت و شرافت خاندان ایشان را به‌روشنی نمایان می‌سازد.[1] ولادت امام محمد باقر (ع) در شهر مدینه رخ داده و بیشتر منابع شیعی، سال ۵۷ هجری را به عنوان سال تولد ایشان ذکر کرده‌اند؛[2] منابعی نیز سال ۵۶ هجری را بیان نموده‌اند؛[3] روز تولد ایشان نیز مورد اختلاف است؛ برخی منابع روز جمعه اول ماه رجب[4] و برخی دیگر سوم صفر[5] را ذکر کرده‌اند؛ امام باقر(ع) هاشمی‌ای از تبار هاشمیان، علوی‌ای از خاندان علوی و فاطمی‌ای از دودمان فاطمیون بود؛ زیرا او نخستین کسی بود که در نسبش، ولادت [نسل] حسن و حسین(ع) با هم گرد آمد. مادرش ام عبدالله، دختر حسن بن علی(ع) بود و او راستگوترین مردم در سخن، خوش‌چهره‌ترین آنان و فداکارترین افراد در راه [حق] بود.[6] حضرت باقر (ع) با آنکه از نظر سنی بزرگ‌ترین فرزند پدرش نبود، اما از دیگران برای پذیرش مسئولیت امامت شایستگی بیشتری داشت. پدرش نیز بر اساس دستور پیامبر اکرم (ص)، او را به عنوان پیشوای امت معرفی کرد؛ زُهری در همین‌باره از امام سجاد (ع) پرسید: ای فرزند رسول خدا، چرا وصیت امامت را به بزرگ‌ترین فرزند خود نکردی؟ امام در پاسخ فرمودند: ای ابوعبدالله، امامت وابسته به خرد و شایستگی است، نه به سن و بزرگی؛ این انتخاب به فرمان پیامبر خدا صورت گرفته و ما نیز آن را در لوح و صحیفه چنین یافته‌ایم.[7] بر اساس گزارش‌های معتبر، آن حضرت با دو بانوی اصیل ازدواج کرده‌اند: نخست، ام‌فروه بنت قاسم بن محمد، که از خاندان برجسته اهل بیت (ع) و از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) به شمار می‌رود؛ و دوم، ام‌حکیم بنت اسید بن مغیره ثقفی، که نسب وی به خاندان ثقفی در طائف بازمی‌گردد؛ افزون بر این، دو بانوی دیگر نیز به عنوان کنیز، به افتخار همسری امام نائل شدند، هرچند نام ایشان در منابع موجود ثبت نشده است. [8] در خصوص فرزندان امام باقر (ع)، بیشتر منابع از شش فرزند یاد کرده‌اند: چهار پسر و دو دختر. با این حال، در برخی گزارش‌ها تفاوت‌هایی در تعداد و اسامی فرزندان مشاهده می‌شود که نشان‌دهنده تنوع روایت‌ها و تفاوت در نقل‌های تاریخی است. [9] امام محمد باقر (ع) در دوران زندگی خود با پنج تن از خلفای اموی هم‌عصر بودند: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک. در میان آنان، تنها عمر بن عبدالعزیز تا حدودی از روش‌های ظالمانه و استبدادی پیشینیان خود فاصله گرفت؛ در حالی که سایر خلفا همچون نیاکانشان در ظلم، خودکامگی و سرکوبگری شهرت داشتند.[10] در دوران زندگی امام محمد باقر (ع)، جامعه اسلامی در آستانه تحولی بزرگ قرار داشت؛ آرامشی ظاهری بر فضای عمومی حاکم بود، اما در پس آن، خشم و نارضایتی گسترده‌ای نهفته بود که زمینه‌ساز انقلاب علیه حکومت اموی شد؛ انقلابی که پس از رحلت امام باقر (ع) به قدرت‌یابی عباسیان در عصر امام صادق (ع) انجامید. با بررسی رویدادهای زندگی آن حضرت، می‌توان نشانه‌های آشکار از نارضایتی و اعتراض ایشان به حکومت را مشاهده کرد. یکی از این موضع‌گیری­ها در جریان سفر حج امام باقر و امام صادق (ع) در دوره خلافت هشام بن عبدالملک می­باشد. پس از آنکه امام صادق (ع) در مکه جایگاه اهل بیت (ع) را به عنوان وارثان الهی تبیین کردند، هشام آنان را به شام فراخواند؛ در دربار، امام باقر (ع) با مهارت در تیراندازی تحسین همگان را برانگیخت، اما گفت‌وگوی اصلی میان او و هشام درباره جایگاه علمی اهل بیت (ع) بود. امام باقر (ع) با استناد به قرآن، تأکید کرد که علم و اسرار الهی پس از پیامبر (ص) تنها به امام علی (ع) و نسل او منتقل شده و تأویل حقیقی قرآن در اختیار اهل بیت (ع) است. این علم الهی، میراثی منحصر به خاندان نبوت است و هیچ‌کس جز آنان به آن دسترسی ندارد.[11] امام پس از عمری مجاهدت و مبارزه فرهنگی و سیاسی با حکومت بنی امیه به دستور هشام بن عبدالملک و به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان با زهر به شهادت رسیدند. [12] تاریخ رحلت امام محمد باقر (ع) با اختلافات زیادی همراه است و منابع مختلف بین سال‌های ۱۱۳ تا ۱۱۸ هجری را ذکر کرده‌اند؛[13] اما بیشتر مورخان وفات ایشان را در سال ۱۱۴ هجری دانسته و عمر ایشان را ۵۷ سال ذکر کرده‌اند؛[14] همچنین در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاوّل، ذی الحجه و ربیع الاخر گفته‌اند ولی بیشترِ مورخان، هفتم ذی الحجه می­باشد. [15] [1] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص338 [2] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص469 / الارشاد، الشیخ المفید، ج2، ص158 [3] سیر اعلام النبلاء، الذهبی، شمس الدین، ج4، ص401 [4] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ص801 / بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج46، ص212 [5] اعیان الشیعه، الامین، السید محسن، ج1، ص645 / وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج4، ص174 [6] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص338 [7] زندگاني باقر العلوم حضرت محمد بن علي عليه السلام، مدرسى، سيد محمد تقى، ص11 [8] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج64، ص365 [9] کشف الغمه، ابن ابی الفتح الاربلی، ج2، ص331 / المجدی فی انساب الطالبین، العلوی، علی بن محمد، ص94 [10] پرتوي از سيره و سيماي امام محمد باقر، محمد تيجاني سماوي، ص3 [11] دلائل الإمامة - ط مؤسسة البعثة، الطبری الصغیر، محمد بن جرير،ص233 [12] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص340 / الإمام أبو جعفر الباقر عليه السلام سيرة وتاريخ، الکعبی، علی موسی، ص292 / الاعتقادات، الشیخ المفید، ص 98 / الاعتقادات، الشیخ الصدوق، ص98 / مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، العلامة المجلسي، ج: 6، ص14 [13] الطبقات الکبری، ابن سعد، ج5، ص324 / الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، عزالدین، ج5، ص180 / تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ج2، ص320 [14] شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلی، ج2، ص72 / بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج46، ص212 [15] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج46، ص212 / اعیان الشیعه، الامین، السید محسن، ج1، ص645
  6. امام صادق(ع) کیست و چگونه توصیف شده است؟ پاسخ اجمالی: امام جعفر صادق (ع)، ششمین امام شیعیان و بنیان‌گذار مکتب جعفری، در سال ۸۳ هجری قمری در مدینه متولد شد. ایشان فرزند امام باقر (ع) و از برجسته‌ترین چهره‌های علمی و معنوی اسلام بود که با زهد، عبادت، و علم گسترده‌اش شناخته می‌شد. امام صادق (ع) نقش مهمی در پایه‌گذاری فقه اسلامی داشت و بسیاری از بزرگان اهل سنت از ایشان روایت کرده‌اند. در برابر ظلم بنی‌امیه و بنی‌عباس، با صلابت و حکمت ایستادگی کرد و مبارزه‌ای فرهنگی و اعتقادی را پیش برد. سرانجام در سال ۱۴۸ هجری قمری به دست منصور دوانیقی مسموم و به شهادت رسید و در بقیع به خاک سپرده شد. پاسخ تفصیلی: حضرت امام جعفر صادق (ع)، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. بیشتر منابع تاریخی، ولادت ایشان را در روز هفدهم ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری قمری دانسته‌اند؛[1] هرچند برخی روایت‌ها به سال ۸۶ هجری، ماه رجب، و روز جمعه یا دوشنبه اشاره دارند.[2] همچنین در برخی نقل‌ها، روز سه‌شنبه هشتم ماه رمضان به عنوان زمان تولد ایشان ذکر شده است. [3] نام مبارک او «جعفر» و مشهورترین کنیه‌اش «ابوعبدالله» است؛ لقب معروف و بی‌همتای ایشان «صادق» می‌باشد؛[4] هر چند القاب دیگری نیز مانند «صابر»، «فاضل»، «طاهر»، «قاهر»، «باقى»، «كامل»، «منجى» و «فاطر» برای ایشان بر شمرده اند.[5] در روایتی از امام سجاد (ع)، ایشان پس از معرفی امام باقر (ع) به‌عنوان شکافنده علم، امام جعفر صادق (ع) را امام پس از او معرفی می‌کنند و می‌فرمایند که وی در نزد اهل آسمان‌ها به نام «صادق» شناخته می‌شود. در پاسخ به تعجب حاضران از این لقب خاص، امام سجاد (ع) به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) استناد می‌نمایند که در آن، حضرت رسول (ص) ضمن تأکید بر صداقت امام صادق (ع)، از ظهور فردی با نام مشابه در نسل او خبر داده‌اند که به‌دروغ ادعای امامت خواهد کرد و نزد خداوند به عنوان «جعفر کذاب» شناخته می‌شود. این روایت، ضمن تبیین جایگاه ممتاز امام صادق (ع)، ناظر به پیشگیری از انحرافات آتی در مسیر امامت است.[6] پدر بزرگوارش حضرت امام باقر (ع) و مادر گرامی‌اش «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر است؛ [7] مسعودى درباره مادر امام صادق (ع) مى‌نويسد: وى از پرهيزگارترين زنان زمان خود بود و احاديث زيادى از على بن حسين (ع) روايت كرده است؛ امام (ع) درباره وى فرمودند مادرم از بانوان مؤمن، باتقوا و نيكوكار بود و خداوند نيكوكاران را دوست مى‌دارد. [8] در مورد سیما و چهره نورانی امام ذکر شده است، امام صادق (ع) مردى معتدل و متوسط القامه، زيباروى، خوش سيما و داراى موى سياه و مجعّد بود و وسط استخوان بينى‌اش كمى برجستگى داشت. قسمت بالاى پيشانى‌اش خالى از مو و نازك پوست بود و بر گونه‌اش خالى مشكين و در بدنش چند خال سرخ وجود داشت.[9] مالک بن انس می‌گوید: امام جعفر صادق (ع) همواره یا روزه‌دار بود، یا نماز می‌خواند، یا ذکر می‌گفت؛ او از زاهدان و عابدان بزرگ و خداترس بود. در سفر حج، هنگام گفتن «لبیک»، از شدت خشیت الهی صدایش بند آمد و نزدیک بود از مرکب بیفتد. وقتی به او گفتم ناگزیر از گفتن «لبیک» هستید، پاسخ داد: چگونه جسارت کنم و بگویم «لبیک»، در حالی که بیم دارم خداوند پاسخ دهد: «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْك».[10] الشبلنجی امام صادق (ع) را دارای مناقبی فراتر از شمارش و موجب شگفتی اهل اندیشه می‌داند. ابن خلکان نیز او را از امامان دوازده‌گانه و بزرگان اهل بیت (ع) معرفی کرده و لقب "صادق" را به سبب راستگویی‌اش دانسته است؛ فضیلت او چنان است که از توصیف بی‌نیاز است.[11] شیخ مفید می‌گوید: امام جعفر صادق (ع) جانشین پدرش امام باقر (ع) و برترین فرزند او بود. جایگاه علمی و اجتماعی‌اش در میان مردم عام و خاص بی‌نظیر بود. دانش گسترده‌ای از او نقل شده که موجب شهرت جهانی‌اش شد. هیچ‌یک از عالمان خاندانش به اندازه او حدیث نقل نکرده‌اند و شمار راویان مورد اعتماد از او به چهار هزار نفر می‌رسد. [12] مکتب امام صادق (ع) نقش بنیادینی در شکل‌گیری فقه اسلامی داشته و بسیاری از پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت در تدوین مبانی فقهی خود از این سرچشمه بهره‌مند شده‌اند. ابن ابی‌الحدید این مکتب را منشأ علوم فقهی مذاهب اربعه می‌داند و ابونعیم اصفهانی نیز با اشاره به روایت‌گری گروهی از تابعین و برجستگان فقه اسلامی از امام صادق (ع)، بر تأثیر گسترده ایشان در میراث حدیثی و فقهی اهل سنت تأکید می‌ورزد؛ حتی مسلم بن حجاج در صحیح خود از ایشان روایت کرده و به آن استناد نموده است.[13] امام جعفر صادق (ع) بخش مهمی از عمر و دوران امامت خود را در عصر حاکمیت بنی‌امیه، به‌ویژه شاخه بنی‌مروان، سپری کرد؛ دورانی که با استبداد و ظلم گسترده نسبت به امت اسلامی و پیروان اهل‌بیت (ع) همراه بود.[14] با وجود اینکه زمینه برای قیام سیاسی یا نظامی فراهم نبود، امام هرگز در برابر فساد و ستم سکوت نکرد و با صراحت، مشروعیت نظام اموی را زیر سؤال برد؛ امام صادق (ع) با صراحت و قاطعیت، هرگونه همکاری با حکومت بنی‌امیه را نفی می‌کرد و آنان را غاصبان حقوق اهل‌بیت (ع) می‌دانست. در پاسخ به یکی از کارگزاران این حکومت، که درباره جایگاه عمل خود پرسید، حضرت فرمودند: اگر امثال شما دست یاری به آنان نمی‌دادند، بنی‌امیه هرگز توانایی سلب حقوق ما را نداشتند..[15] این مواضع، بخشی از منظومه فکری امام صادق (ع) در مبارزه فرهنگی و اعتقادی با ظلم و دفاع از حق در جامعه اسلامی است. پس از سقوط بنی‌امیه و استقرار حکومت بنی‌عباس، فشار سیاسی و امنیتی بر امام جعفر صادق (ع) شدت یافت. بنابرآنچه مرحوم سید بن طاوس، از موارد احضار امام توسط منصور دوانیقی ذکر می کند به نظر می آید منصور چندین بار امام را از مدینه خارج کرده و او را به نزد خود فرا می خواند؛ گاه در مسیر حج در ربذه، و بارها در کوفه و بغداد.[16] با وجود فشارهای سیاسی و تهدیدهای منصور دوانیقی، امام صادق (ع) با حکمت و استواری، مبارزه‌ای فرهنگی و اعتقادی را پی‌ریزی کرد که مشروعیت خلافت عباسی را به چالش کشید. منصور که امام را «استخوانی در گلوی خلافت» می‌خواند، در دیداری با لحنی هشدارآمیز، ایشان را به سکوت در برابر غالیان فراخواند و خواستار انصراف از ادعای حق خلافت شد. وی با اشاره به جایگاه والای امام در میان مردم حجاز، نگرانی خود را از نفوذ معنوی ایشان ابراز کرد. امام صادق (ع) در پاسخ، با بیانی ژرف و معرفتی عمیق، مقام خود را تبیین نمود؛ پاسخی که منصور را به حیرت واداشت و بار دیگر بر ناتوانی خلافت در مواجهه با اقتدار علمی و معنوی امام گواهی داد.[17] این رخداد، نمادی از مقاومت علمی و معنوی امام صادق (ع) در برابر سلطه سیاسی عباسیان و تبیین جایگاه حقیقی اهل‌بیت (ع) در تاریخ اسلام است. سرانجام، منصور به‌وسیله انگور زهرآلوده، امام صادق (ع) را مسموم کرد؛ این امام مظلوم در سال ۱۴۸ هجری قمری، در سن ۶۵ سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش در قبرستان بقیع و در جوار سایر ائمه بقیع (امام حسن (ع)، امام سجاد (ع) و امام‌ باقر (ع) ) به خاک سپرده شد. [18] در مورد زمان شهادت امام صادق (ع)، گروهی ماه شوال و دسته‌ای دیگر روز ۲۵ رجب را بیان کرده‌اند.[19] [1] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص399 [2] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، الفتّال النيشابوري، ابو علي، ج1، ص212 [3] الفصول المهمه فی معرفه الائمه، المالکی المکی، علی بن محمد بن احمد، ج2، ص910 [4] مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص400 [5] تاريخ زندگانى امام صادق(ع)، رفیعی، علی، ص11 [6] الخرائج و الجرائح، الراوندی، قطب الدین، ج1، ص268 [7] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص472 [8] تاریخ زندگانی امام صادق، رفیعی، علی، ص12 [9] همان، ص13 [10] الخصال، الشيخ الصدوق، ج1، ص167 [11] الإمام الصادق عليه السلام، الشيخ محمد حسين المظفر، ج1،ص72 [12] مسند الإمام الصادق أبي عبد الله جعفر بن محمد(ع)، العطاردي، الشيخ عزيز الله، ج1، ص20 [13] الإمام الصادق عليه السلام: قدوة و أسوة، المدرسي، السيد محمد تقي ، ص19 [14] امام صادق عليه السلام الگوی زندگی، حبيب‌‌الله احمدي‌‌، ص170 [15] وسائل الشيعة - ط الإسلامية، الشيخ حرّ العاملي، ج12، ص144 [16] مهج الدعوات و منهج العبادات، السيد بن طاووس، ص361 [17] مسند الإمام الصادق أبي عبد الله جعفر بن محمد(ع)، العطاردي، الشيخ عزيز الله، ج1، ص300 [18] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص472 / الارشاد، الشیخ المفید، ج2، ص180 [19] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج47، ص1
  7. عزاداری اهل بیت امام حسین(ع) اضطرار یا سنت مشروع؟ پاسخ اجمالی: عزاداری شدید اهل بیت(ع) در مصیبت امام حسین(ع) مانند گریبان چاک دادن، لطمه زدن، فریاد و ضجه نه‌تنها واکنشی اضطراری نبوده، بلکه سنتی مشروع، مستحب و مأجور است. روایات معتبر، سیره اهل بیت(ع)، و فتاوای فقهای شیعه همگی بر جواز و فضیلت این اعمال دلالت دارند. جزع در مصیبت سیدالشهدا(ع) از دایره کراهت خارج شده و به‌عنوان عبادتی الهی و شعائری ولایی شناخته می‌شود. این عزاداری‌ها، تجلی معرفت، محبت و تعظیم شعائر الهی‌اند، نه صرفاً واکنش‌های احساسی یا اضطراری. پاسخ تفصیلی: عاشورا، نقطه اوج مظلومیت و تجلی‌گاه بلندترین مراتب عشق و ایثار در تاریخ اسلام است. در این واقعه، نه‌تنها امام حسین(ع) و یارانش به شهادت رسیدند، بلکه اهل بیت ایشان نیز در مصیبت و اسارت، صحنه‌هایی از حزن و اندوه را رقم زدند که تا ابد در دل تاریخ باقی مانده است. یکی از پرسش‌های مطرح در این زمینه آن است که آیا عزاداری شدید اهل بیت(ع) مانند گریبان چاک دادن، لطمه زدن، فریاد و ضجه تنها واکنشی اضطراری بوده یا سنتی مشروع و قابل اقتدا برای شیعیان؟ در این نوشتار، با استناد به روایات معتبر، تحلیل لغوی و عرفی، سیره اهل بیت(ع)، و فتاوای فقها، نشان خواهیم داد که عزاداری شدید برای امام حسین(ع) نه‌تنها جایز، بلکه مستحب و مأجور است، و از شعائر الهی به شمار می‌رود. بررسی روایات عام درباره مشروعیت جزع برای ورود به بحث، نخست باید به دسته‌ای از روایات اشاره کنیم که به‌طور کلی بر جواز و استحباب جزع و گریه در مصیبت اهل البیت (ع) دلالت دارند. این روایات، اصل عزاداری را از دایره کراهت خارج کرده و آن را عبادتی مأجور معرفی می‌کنند. از جمله، امیرالمؤمنین(ع) در کنار قبر پیامبر(ص) فرمودند: صبر در همه جا زیباست مگر بر مصیبت شما، و جزع در همه جا ناپسند است مگر بر شما.[1] امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: هرگونه جزع و گریه مکروه است، مگر در مصیبت امام حسین(ع).[2] این روایات نشان می‌دهند که مصائب اهل بیت(ع) از جنس مصائب عادی نیستند؛ بلکه عزاداری بر آنان، خود عبادتی است که انسان را به مقام قرب می‌رساند. روایات خاص در تأیید لطمه، گریبان چاک دادن و فریاد پس از بررسی روایات کلی، اکنون به دسته‌ای از روایات خاص می‌پردازیم که به‌صورت موردی، اعمالی چون لطمه زدن، گریبان چاک دادن، فریاد و ضجه را تأیید می‌کنند. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: زنان فاطمی در کربلا گریبان چاک دادند و بر صورت لطمه زدند، و بر مانند حسین(ع) باید چنین کرد.[3] در زیارت ناحیه مقدسه نیز آمده است: بانوان با صورت‌های آشکار، بر گونه‌ها لطمه می‌زدند و با صدای بلند فریاد می‌زدند.[4] حتی حوریان بهشتی و ملائکه نیز در مصیبت امام حسین(ع) ضجه و فریاد می‌زنند. در زیارت آمده: «اللهم انی استشفع الیک بالملائکه الذین یضجون علیه و یبکون و یصرخون»[5] و در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده: «فاطمه(س) در قیامت، با دیدن بدن بی‌سر حسین(ع) چنان فریادی می‌زند که همه موجودات به گریه می‌افتند.»[6] تحلیل لغوی و عرفی جزع از معنا تا مصداق برای فهم دقیق‌تر این روایات، لازم است به مفهوم جزع در لغت و عرف بپردازیم. جزع در لغت به معنای بی‌تابی است، و در عرف، هر عملی که نشانه بی‌تابی باشد از گریه شدید تا فریاد، لطمه، چاک دادن گریبان، و حتی خون گریه کردن جزع محسوب می‌شود. امام باقر(ع) در تعریف جزع می‌فرمایند: شدیدترین جزع، فریاد بلند، لطمه به صورت و سینه، و کندن مو است.[7] در قرآن نیز مصادیقی از جزع آمده است، مانند نابینا شدن حضرت یعقوب(ع) در فراق یوسف.[8] سیره اهل بیت(ع) در عزاداری اکنون که مشروعیت جزع روشن شد، نوبت به بررسی سیره عملی اهل بیت(ع) در عزاداری می‌رسد. این سیره، نه‌تنها تأیید نظری، بلکه الگویی عملی برای شیعیان است. ابو هارون مکفوف می‌گوید: «وقتی شعر خواندم، حضرت صادق(ع) گریستند و سپس صدای فریاد و ناله از زنان خانه بلند شد.»[9] در موارد متعدد، امامان به شاعرها دستور می‌دادند شعر بخوانند تا اهل خانه گریه و فریاد کنند. در موردی، ام فروه دختر امام صادق(ع) چنان فریاد زد که صدای آن در شهر پیچید.[10] امام حسن عسکری(ع) در تشییع پدرشان امام هادی(ع)، گریبان چاک زدند و در پاسخ به اعتراض فرمودند: «یا احمق، قد شق موسی علی هارون» ای احمق، حضرت موسی نیز برای هارون چنین کرد.[11] فتاوای معتبر درباره عزاداری شدید فقهای بزرگ شیعه، با استناد به همین روایات، عزاداری شدید را نه‌تنها جایز، بلکه مستحب دانسته‌اند: صاحب جواهر(ره): جزع در مصیبت امام حسین(ع) از حرمت استثناء شده است.[12] آیت‌الله نائینی(ره): لطمه زدن تا حد سرخی یا خون‌آمدن اشکال ندارد.[13] آیت‌الله تبریزی(ره): لطم‌زنی، هرچند از روی اندوه شدید برای حسین (علیه‌السلام) باشد، از شعائر مستحب است؛ زیرا تحت عنوان «جزع» قرار می‌گیرد که روایات معتبر بر رجحان آن دلالت دارند، حتی اگر گاهی منجر به خون‌آلودگی یا سیاه‌شدن سینه شود. همچنین هیچ دلیلی بر حرمت هرگونه آسیب رساندن به بدن وجود ندارد، مگر آن‌که به حد «جنایت بر نفس» برسد، به گونه‌ای که ظلم به نفس محسوب شود. علاوه بر این، اینکه روش عزاداری به زعم آنان «متمدنانه» باشد یا نه، ملاک حرمت یا اباحت نیست و در مقام استدلال ارزشی ندارد.[14] این فتاوا، نه‌تنها مشروعیت عزاداری را تثبیت می‌کنند، بلکه نشان می‌دهند که این اعمال، بخشی از هویت شیعی و شعائر الهی هستند. نتیجه‌گیری عزاداری شدید برای امام حسین(ع) از گریه و جزع تا لطمه، فریاد، گریبان چاک دادن و ضجه—نه‌تنها جایز، بلکه مستحب و مأجور است. این اعمال، نه از روی اضطرار، بلکه از روی معرفت، محبت و مواسات با اهل بیت(ع) انجام می‌شود. سیره اهل بیت(ع)، تأیید ائمه(ع)، و فتاوای فقها، همگی بر مشروعیت و فضیلت این نوع عزاداری دلالت دارند. در حقیقت، عزاداری بر سیدالشهدا(ع) نه‌تنها واکنشی عاطفی، بلکه تجلی معرفت، ولایتمداری و تعظیم شعائر الهی است. هر قطره اشک، هر فریاد، و هر لطمه، پژواکی از عشق به حقیقت و نفرت از ظلم است. و چه زیبا گفت آن شاعر: از سرزنش مدعیانم چه ملال است دیوانگی کوی حسین، عین کمال است. [1] «ان الصبر لجمیل الا عنک، و ان الجزع لقبیح الا علیک» - نهج البلاغه، حکمت292، ص362. [2] «کل الجزع والبكاء مكروه ما خلا الجزع والبكاء لقتل الحسين عليه السلام» - وسائل الشیعه، الشیخ حر العاملی، ج10، ص395. [3] «قد شققن الجیوب، و لطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علی، و علی مثله یُشَق الجیب و یُلطَم الخد» - تهذیب الاحکام، الشیخ الطوسی، ج8، ص325. [4] «علی الخدود لاطمات، للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات» - بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج101، ص322. [5] کامل الزیارات، ابن قولویه القمی، ص241. [6] بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج7، ص127. [7] «أشد الجزع، الصراخ بالویل و العویل، و لطم الوجه و الصدور، و جز الشعر» - الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، 222. [8] یوسف/84 «وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ». [9] کامل الزیارات، ابن قولویه القمی، ص111. [10] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص216. [11] وسائل الشیعه، الشیخ حر العاملی، ج2، ص917. [12] جواهر الکلام، النجفی الجواهری، الشیخ محمد حسن،َ ج4، ص371. [13] فتوی العلماء الأعلام فی تشجیع الشعائر الحسینیة، ص5. [14] الأنوار الإلهیة فی المسائل العقائدیة، التبریزی، المیرزا جواد، ص.195
  8. تعریف بدعت چیست و مفهوم آن در عزاداری چگونه نمایان می شود؟ پاسخ اجمالی: بدعت از نگاه فقهای شیعه، به معنای افزودن یا کاستن از آموزه‌های دین و نسبت دادن آن به دین است؛ به‌ویژه اگر در مورد آن نه نصّ خاصی موجود باشد و نه مشمول عمومات شرعی گردد؛ اما عزاداری برای امام حسین(ع) نه تنها مشمول نصوص و عمومات معتبر دینی است، بلکه به‌عنوان یکی از مصادیق شعائر الهی و ابراز مودّت نسبت به اهل بیت (ع)، جایگاهی مشروع و مقدس دارد؛ بنابراین هر نوع سوگواری که ریشه در نصوص و عرف معقول داشته باشد، نه‌تنها بدعت شمرده نمی‌شود، بلکه مورد تأیید شرع نیز هست. پاسخ تفصیلی: مفهوم «بدعت» همواره از چالش‌های اساسی در فهم دین بوده و فقها و محدثان شیعه تعاریف متعددی برای آن ارائه کرده‌اند. سید مرتضی، بدعت را هرگونه افزودن یا کاستن از دین با انتساب به آن می‌داند[1]، در حالی که علامه مجلسی آن را عملی نوظهور پس از پیامبر (ص) معرفی می‌کند که نه دلیلی خاص از شرع برای آن وجود دارد و نه تحت قواعد کلی دین قرار می‌گیرد. [2] با در نظر گرفتن این معیارها، می‌توان به این نتیجه رسید که اعمال پور شور در عزاداری امام حسین (ع) که ممکن است امروزه مورد اشکال قرار بگیرد و از مصادیق بدعت دانسته شود با تکیه بر دلایل روشن و قواعد جامع دینی، نه تنها بدعت نیست، بلکه عملی مشروع و مقبول شمرده می‌شود. از این منظر، هر آنچه در چارچوب این دو معیار (دلایل خاص و قواعد کلی) قرار گیرد، بخشی از عزاداری صحیح محسوب می‌شود و فاقد هرگونه اشکال است؛ اما خروج از این چارچوب‌ها می‌تواند یک عمل را در معرض اتهام بدعت قرار دهد. یکی از محوری‌ترین دلایل مشروعیت اعمال پور شور در عزاداری، روایات متعددی است که بر جواز، و حتی استحباب، ابراز بی‌تابی و حزن شدید در سوگ حضرت سیدالشهدا (ع) تأکید دارند. این روایات، خط بطلانی بر هرگونه برداشت سطحی از مفهوم صبر در مصیبت می‌کشند. امام صادق (ع) در حدیثی گران‌بها تصریح می‌کنند که در تمام مصائب، بی‌صبری، بی‌تابی و گریه شدید ناپسند است، «مگر در مصیبت امام حسین (ع)». [3] واژه «جزع» که اهل لغت آن را به «بی‌صبری شدید و گسستن از صبر» معنا کرده‌اند، [4] دقیقاً همین معنا را می‌رساند. لذا در عرف عزاداری، هر رفتاری که نشانگر بی‌تابی عمیق در سوگ آن حضرت باشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه به عنوان نمادی از عزاداری مشروع قلمداد می‌شود. این تایید نه تنها در کلام، بلکه در عمل ائمه نیز مشهود است. امام صادق (ع) خطاب به مسمع بن عبدالملک می‌فرمایند: «خداوند تو را رحمت کند و پاداش گریه‌هایت را عطا فرماید، تو از جمله کسانی هستی که برای ما “جزع” می‌کنند.» [5]. این سخن، مهر تأییدی است بر جایز بودن بی‌تابی و گریه در عزای اهل بیت (ع) و نشان‌دهنده آن است که این اعمال مورد دعا و تأیید امام معصوم (ع) بوده‌اند. حتی شدیدترین مظاهر جزع نیز مورد اشاره ائمه قرار گرفته است. امام باقر (ع) درباره اوج بی‌تابی می‌فرمایند: «شدیدترین جزع شامل فریادهای “ویل” و “عویل”، لطمه زدن بر صورت و سینه، و کندن موهاست.» [6] این موارد، بازتابی از نهایت اندوه و تبلور آشکار جزع در عزای امام حسین (ع) هستند و نشان می‌دهند که برخی رفتارهای پرشور و احساسی، در چارچوب عزاداری امام حسین (ع)، نه تنها ناپسند نیستند بلکه نشانه‌ای از شدت غم و محبت عمیق به آن حضرت محسوب می‌شوند. در یک کلام، رفتارهای پرشور و احساسی، در چارچوب عزاداری امام حسین (ع) نه تنها از بدعت دور است، بلکه تجلی‌گاه عشقی عمیق و پیوندی معنوی با حقیقت الهی است که در قلب شیعیان ریشه دوانده است. هر قطره اشک و هر آهی که در سوگ اهل بیت (ع) جاری می‌شود، انعکاسی از درک مظلومیت ایشان و ابراز علاقه قلبی به راهشان است. نصوص دینی و روایات معتبر، این اعمال را نه تنها مشروع دانسته‌اند، بلکه بر آن تأکید کرده‌اند که این عزاداری‌ها نمادی از ایمان و شعاری آسمانی هستند؛ فریادی از ژرفای تاریخ که نسل به نسل در جان دوست‌داران اهل بیت (ع) زنده و پویا مانده است. [1] (البدعة: زيادة في الدين، أو نقصان منه من إسناد إلى الدين) - رسائل الشريف المرتضى، السيد الشريف المرتضي، ج2، ص 264 [2] ( البدعة في الشرع ما حدث بعد الرسول ولم يرد فيه نص على الخصوص ، ولا يكون داخلا في بعض العمومات) - بحار الأنوار، العلامة المجلسي،ج 74، ص 202 [3] ( كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ) الأمالي، الشيخ الطوسي، ص 162 [4] المعجم الوسيط، مجموعة من المؤلفين، ج1، ص 121 [5] (رحِمَ الله دَمعتَك ، أما إنّك مِن الَّذين يُعدُّون مِن أهل الجزع لنا) كامل الزيارات، ابن قولويه القمي، ص 108 [6] ( أشد الجزع الصراخ بالويل والعويل ولطم الوجه و الصدر وجز الشعر من النواصي....) وسائل الشيعة، الشيخ حرّ العاملي، ج2، ص 915
  9. دیدگاه قرآن کریم در رابطه با عزاداری چیست؟ پاسخ اجمالی: عزاداری از نگاه قرآن کریم، دارای ریشه‌ای محکم و تأیید شده است؛ این امر در قالب سوگواری پیامبران، همچون گریه حضرت یعقوب در فراق یوسف، و نیز از طریق مفاهیمی چون تعظیم شعائر الهی و مودت نسبت به اهل بیت(ع)، مورد توجه و تأکید قرار گرفته است؛ قرآن نه‌تنها نقل‌کننده عزاداری پیامبران است، بلکه آن را جلوه‌ای از تقوا، محبت و ولایت می‌داند؛ بنابراین، عزاداری در مصیبت اولیاء الهی مصداقی روشن از شعائر الهی و نشانه‌ای از محبت و پیروی از اهل بیت(ع) است. پاسخ تفصیلی: در ابتدا باید دانسته شود که عزاداری ریشه قرآنی دارد و قرآن کریم عزاداری انبیاء را نقل نموده است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌نماییم: سوگواری حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف: هنگامی‌که فرزندان حضرت یعقوب، حضرت یوسف را با خود به صحرا بردند و او را درون چاه افکندند و به دروغ به پدر خود گفتند که یوسف را گرگ بلعیده است، حضرت یعقوب با این‌که یقین به سخن آن‌ها نداشت و در کشته شدن فرزندش یوسف شک داشت، اما به جهت فراق او، آن‌قدر گریست تا چشمانش نابینا شد.[1] گریه‌های حضرت یعقوب در فراق فرزندش یوسف آن‌قدر زیاد بود که سایر فرزندان به ستوه آمده بودند و به پدر خود اعتراض کردند[2]؛ حضرت یعقوب در پاسخ به آن‌ها فرمود: من غم و اندوهم را نزد خدا می‌گویم و شکایتم را به او می‌کنم، و من چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.[3] زمخشری، از علمای بزرگ اهل‌سنت، چنین روایت کرده است: رسول‌الله (ص) از جبرائیل در مورد مدت گریه کردن حضرت یعقوب سؤال کردند و جبرائیل پاسخ داد: هفتاد سال حضرت یعقوب در حال گریستن بوده است؛ همچنین هنگامی‌که حضرت در مورد پاداش این سوگواری سؤال نمودند، جبرائیل پاسخ داد: ثواب این سوگواری برابر است با پاداش صد شهید.[4] تعظیم شعائر الله، نشانه تقوا: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «هر کس شعائر الهی را بزرگ بشمارد، این عمل او برگرفته از تقوای وی می‌باشد».[5] در مورد تعریف شعائر الله، علمای شیعه و اهل‌سنت مطالبی را مطرح کرده‌اند که به برخی از آن‌ها می‌پردازیم: ابن منظور در کتاب «لسان العرب» از زجاج نقل می‌کند که گفته است: منظور از «شعائر الله» همه اعمال عبادی‌ای است که خداوند آن‌ها را نشانه و علامت عبادت قرار داده است؛ یعنی چیزهایی مثل محل وقوف در حج، سعی بین صفا و مروه، و قربانی کردن. به این دلیل به آن‌ها «شعائر» گفته می‌شود که هر چیزی که نشانه‌ای از عبادت باشد، شعیره نام دارد. چون وقتی می‌گوییم «شَعَرتُ به» یعنی «آن را فهمیدم»، پس هر چیزی که نشانه‌ای از عبادت باشد، به همین مناسبت «شعائر» نامیده شده است.[6] همچنین مرحوم علامه طباطبایی نیز شعائر الله را این‌گونه توصیف نموده‌اند: «شعائر عبارت است از نشانه‌هایی که انسان را به سوی خدا راهنمایی می‌کنند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمی‌شود؛ بنابراین، هر نشانه‌ای که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقوای الهی می‌گردد و تمام نشانه‌ها را در بر می‌گیرد». [7] با توجه به تعاریف مطرح‌شده از سوی علمای شیعه و اهل‌سنت، یکی از مصادیق بارز شعائر الهی، سوگواری در مصیبت اولیای الهی می‌باشد؛ چراکه ریشهٔ این سوگواری، محبت به اولیای الهی است و انسان را به یاد خدا می‌اندازد؛ فلذا، تعظیم این مجالس از مصادیق تعظیم شعائر الهی به شمار می‌رود. سوگواری در عزای اهل‌بیت پیامبر (ع) مصداق مودّت می‌باشد: قرآن کریم هنگامی‌که اصحاب رسول‌الله (ص) خدمت ایشان رسیدند و عرض داشتند که در قبال این‌همه زحمتی که برای هدایت ما کشیدید، چه مزدی می‌خواهید؟ خداوند خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: «بگو من مزدی نمی‌خواهم مگر مودّت نسبت به نزدیکانم» (قُربی یا همان اهل‌بیت) [8] مودّت و دوستی نشانه‌هایی دارد و کم‌ترین آن این است که در شادی آن‌ها شاد باشیم و در غم و اندوه آنان، ما نیز به ماتم بنشینیم. امام رضا (ع) نیز به پسر شبیب این‌گونه توصیه نمودند: «اگر دوست می‌داری که همنشین ما در بهشت برین باشی، در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادی ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر؛ چه آن‌که اگر کسی سنگی را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور می‌گردد». [9] با نگاهی جامع به آیات قرآن کریم و روایات معتبر، به وضوح درمی‌یابیم که عزاداری نه‌تنها امری مشروع و مورد تأیید الهی است، بلکه یکی از تجلیات ژرف محبت به اولیاء و نماد وفاداری نسبت به ولایت الهی است؛ سوگواری حضرت یعقوب در فراق یوسف، تعظیم شعائر الهی، و توصیه قرآن به مودّت اهل‌بیت، همگی گواهی روشن بر جایگاه والای عزاداری در منظومهٔ معرفتی قرآن‌اند. این شعائر، فراتر از احساسات فردی، پیوندی معنوی با ایمان، تقوا و تمسّک به ولایت دارند؛ عزاداری، نه سوگی خاموش، بلکه نغمه‌ای بلند از محبت، معرفت، و پاسداشت حقیقت است؛ حقیقتی که انسان را به سرچشمه‌های نور و هدایت رهنمون می‌سازد. از همین‌رو، اقامهٔ عزا بر مصائب اولیاء الهی، نه‌تنها نشانه‌ای از سوگ، بلکه جلوه‌ای از تقوای الهی، شعور ولایی، و استمرار مسیر هدایت آسمانی است. [1] یوسف / 12-18 [2]همان / 85 [3] همان / 86 [4] الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الزمخشري، ج2، ص: 497 [5] حج / 32 «ذَٰلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» [6] لسان العرب، ابن منظور، ج4، ص414 [7] الميزان في تفسير القرآن، العلامه الطباطبائی، ج14، ص: 373 [8] شوری / 23 «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ» [9] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج44، ص: 286
×
×
  • اضافه کردن...