کارشناس عقائد تقوی 1 ارسال شده در 17 اسفند 1402 کارشناس عقائد اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند 1402 مراد از معرفت امام در حدیث "من مات و لم یعرف امام زمانه" چیست؟ پاسخ اجمالی: در حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»، معرفت امام به معنای شناخت حقیقی مقام و جایگاه اوست، نه صرفاً آشنایی با نام یا چهره وی. از دیدگاه شیعه، این شناخت شامل اعتقاد به امامت ائمه (ع)، پذیرش ولایت آنان، و اطاعت از دستوراتشان است. بزرگان همچون شیخ صدوق و ملاصدرا این معرفت را به عنوان اعتقاد به امام عصر و پذیرش ولایت او تعریف کردهاند. همچنین امام حسن عسکری (ع) در پاسخ به پرسشی درباره این حدیث، بر ضرورت شناخت مقام امام تأکید کرده است. بنابراین، معرفت امام در این حدیث، به معنای باور به امامت، پذیرش ولایت و پیروی از هدایت الهی آنان است، نه صرفاً شناخت ظاهری. این شناخت، حتی در عصر غیبت نیز با ایمان و اعتقاد قلبی حاصل میشود. پاسخ تفصیلی: معرفت در لغت به معنای شناخت یک چیز با تدبر و تفکر در اثر آن می باشد و در مقابل انکار قرار می گیرد[1]؛بر این اساس معرفت امام به معنای شناخت و آگاهی از او است، در روایتی آمده است که راوی به خدمت امام حسن عسکری عرضه می دارد که آقا امام بعد از شما چه کسی است زیرا که اخباری از پدران شما نزد ما هست که بیان می دارد هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود حضرت بعد از تایید روایت در پاسخ می فرمایند امام بعد از من پسرم محمد است،[2]بسیاری از بزرگان نیز مانند مرحوم ملاصدرا به اهمیت این موضوع اشاره کرده اند.[3] حال سوال این است که مقدار لازم در این معرفت چه مقدار می باشد؟ مرحوم شیخ صدوق در بحث معرفت ائمه چنین بیان داشته اند: علم به اینکه ائمه دوازده نفر هستند که رسول خدا نام های آنها را بیان کرده است و صفات آنها را گفته است و اعتقاد به این که اطاعت از آنها واجب است، خداوند به واسطه آنها دین خود را اشکار می کند، حب آنها ایمان است و دشمنی با آنها کفر هست، اخرین آنها مهدی می باشد که خداوند به واسطه او زمین را پر از عدل و داد می کند و عیسی به یاری او می آید و...[4] با توجه به بیان شیخ صدوق باید گفت معرفت امام شناخت و اعتقاد به مقام و جایگاه او و قبول امامت او است، نه آنکه شناخت به معنای دیدن او و شناختن سیما و چهره او باشد، چرا که افراد بسیاری ائمه را می شناختند اما مقام و فضائل و جایگاه آنها را انکار کردند و در مقابل بعضی از شیعیان واقعی نیز توفیق دیدار آنها را نداشتند اما جایگاه ائمه برای آنان ثابت بوده است؛ لذا اصل در معرفت امام، شناخت مقام و جایگاه و معرفت نسبت به امامت آن امام است، نه شناختن بمعنی دیدار ظاهری و تشخیص چهره امام. این نکته بر کسی پنهان نیست، همچنانکه هنگامی که از هیئت افتاءالازهر سوال شد که حقیقت حدیث من مات و لم یعرف امام زمانه چیست؟ آنها در پاسخ گفتند: اصل در معرفت بیعت و داخل شدن در اطاعت است و مقصود حدیث شناخت اسم امام نیست هر چند بسیار نادر است که فردی اسم امام را نداند.[5] خراز قمی در مورد معرفت امام روایتی را از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمودند: افضل فرائض و واجب ترین آنها بر انسان معرفت است، اول در معرفت شناخت پرودگار است و بعد از معرفت خداوند معرفت رسول است و بعد از آن معرفت امام است که این معرفت به اسم و وصف و نعمت او است و اینکه در هر حالی در عسرو یسر به او معرفت و شناخت داشته باشیم و اعتقاد داشته باشیم او تمام مقام رسالت را دارا است جز آنکه به او وحی نمی شود و اینکه اطاعت او را اطاعت خداوند و رسول بدانیم و در تمام امور تسلیم او باشیم و اعتقاد داشته باشیم امام بعد از رسول خدا علی بن ابی طالب است و بعد از او حسن بن علی و بعد از او حسین بن علی و بعد از او علی بن حسین و بعد از او محمد بن علی و بعد از او جعفر بن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و بعد از او علی بن موسی و بعد از او محمد بن علی و بعد از او علی بن محمد و بعد از او حسن العسکری و بعد از او حجت قائم است به مجموع این امور معرفت امام گفته می شود وکسی که به این امور اعتقاد داشته باشد در هر حال به امام خود معرفت دارد هر چند که او را به چشم ندیده باشد[6]. ابوالحسن ماوردی در مورد معرفت امام می گوید جمهور متکلمین لزوم معرفت اجمالی را می پذیرند نه معرفت تفصیلی را و ادله ای را هم برای اثبات نظر خود بیان می کند.[7] بر اساس آنچه گفته شد اشکالاتی که در مورد معرفت امام در عصر غیبت بیان می شود نیز پاسخ داده شد، زیرا شناخت اجمالی در معرفت امام کفایت می کند و آنچه امامیه به آن ملزم هست شناخت مقام و فضائل و جایگاه امام و معرفت اجمالی به او است. [1] المفردات في غريب القرآن-دار القلم، الراغب الأصفهاني، ج1، ص 561 [2] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج2، ص 409، ح9 [3] شرح أصول الكافي (صدرا)، الملا صدرا، ج2، ص 501 [4] الهداية في الأصول و الفروع؛ الشيخ الصدوق، ج2، ص 30-43 [5] فتاوى دار الإفتاء المصرية، مجموعة من المؤلفين، ج10، ص 282 [6] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، علي بن محمد الخزاز، ج 1، ص262 - 263 [7] الأحكام السلطانية، الماوردي، ج1، ص39 وضعیت: پاسخدادهشده توسط: تقوی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده