کارشناس عقائد تقوی 1 ارسال شده در 16 اسفند 1402 کارشناس عقائد اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند 1402 آیا امامت از اصول دین می باشد یا از فروع دین؟ چرا؟ هر مذهب و دینی بر مجموعهای از اصول و شاخصههایی استوار است که پایبندی به آنها معیاری برای تعلق به آن دین یا مذهب به شمار میآید و منکر شدن به این اصول میتواند منجر به خروج از حوزه آن دین یا مذهب گردد. در مذهب شیعه، اصول مذهب متشکل از پنج بند اساسی هستند: توحید، عدل، نبوت، امامت، و معاد. لذا امامت از دیدگاه علما شیعه یکی از مسایل اصول دین به حساب میآید که الهی بودن آن را به منزله نبوت میدانند.[1] این در حالی است که در مذهب اهل سنت، امامت جزو فروع دین قرار میگیرد و به عنوان منصبی الهی محسوب نمیشود.[2] گرچه برخى از علماى اهل سنت، مانند قاضى بيضاوى در كتاب منهاج وشارحان كلام او، بر آن اند كه اين مسئله از اعظم مسائل اصول دين است ومخالف آن را كافر شمرده اند.[3] متكلمان شيعه دراين باره گفته اند: «أمامت از اصول دين است نه از فروع دين كه مربوط به افعال مكلفين است. زيرا امامت، رياست ورهبرى دينى ودنيوى عموم مكلفين است به دستور خداوند و پيامبر او، واز اين نظر همانند نبوت است. دراين صورت درست نيست كه آن را از فروع عملى دين بدانيم».[4] دليل اين مدعا، روايت پيامبر اكرم (ص) است كه از طريق شيعه واهل سنت به صورت متواتر نقل شده است، كه فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية؛ هركس از دنيا برود وامام زمان خود را نشناسد، به مرك جاهليت از دنيا رفته است»[5]؛ زيرا جاهل به مسئلة فرعى، اگرچه از واجبات باشد، مردنش مردن زمان جاهليت نيست وندانستن آن، ضررى به اسلام شخص وارد نمى سازد. [1] أصل الشيعة وأصولها نویسنده : كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين، جلد1، ص141-154 / بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 69 صفحه : 132/ منتهى المطلب - ط القديمة نویسنده : العلامة الحلي جلد : 1 صفحه : 522 / الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 18 صفحه : 153. [2] شرح المواقف نویسنده : ايجى- مير سيد شريف جلد : 8 صفحه : 344 / (تبیین ضرورت وجود امام بعد از پیامبر (ص) رجب اکبرزاده فصلنامه آفاق دين، سال ١، شماره ٣، زمستان ١٣٨٩ ص۵۴) [3] مقدس اردبيلى، حدیقه الشیعه ص27 [4] الحاشيه على الهيات الشرح جديد للتجرید؛ مقدس اردبيلى، ج1 ص 14و ص178 [5] . مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص76-95; مسعودی، اثبات الوصیة، ج1، ص112-115; حاکم النیشابوری، المستدرک، ج1، ص150،204; ابن حنبل، مسند، ج12، ص277، ج13، ص188; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص125. وضعیت: پاسخدادهشده توسط: تقوی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
کارشناس عقائد تقوی 1 ارسال شده در 20 اسفند 1402 مالک کارشناس عقائد اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند 1402 Is Imamat considered one the fundamentals of religion (Usūl al‑Din) or one of the branches of religion (Furū al-Din)? Why? Every sect and religion are founded on a set of principles and characteristics that adherence to them is considered a criterion for belonging to that religion or sect, and denying these principles can lead to exiting the domain of that religion or sect. In Shia, the principles of the religion consist of five fundamental tenets: Tawhid (Oneness of God), Adl (Justice of God), Nubuwwah (Prophethood), Imamat (Leadership), and Ma'ad (Day of Resurrection). Therefore, from the perspective of Shia scholars, Imamat counts as one of the principles of religion, which consider its divinity as a prophethood.[1] This is while in Sunni idia, Imamat is considered a part of the branches of religion and is not seen as a divine office.[2] However, some Sunni scholars, like Qadi Baydawi in his book "Minhaj" and its commentators, believe that this issue is among the greatest matters of the principles of religion and consider those opposing it as disbelievers.[3] Shia scholars have said about this: "Imamat is one of the principles of religion, not one of the branches of religion, which is related to obligatory actions. Because the Imamate is the religious and worldly leadership of the public, according to the command of God and His Prophet, and in this respect, it is like prophethood. In that case, it is not correct to consider it as one of the practical branches of religion.[4] "The proof of this claim is the narration of the Prophet Muhammad (s) that has been narrated by both Shia and Sunni, which says: "Whoever dies without knowing the Imam of his time dies the death of ignorance".[5] Because a person who is ignorant of a secondary issue, even if it is one of the obligations, his death is not the time of ignorance, and not knowing it does not make him a non-Muslim. [1] . Aṣl al-Shīʿa wa Usūluhā; Kāshif al-Ghiṭā, vol 1, pp 141-154 / Biḥār al-Anwār; al-‘Allāmah al-Majlisī, vol 69, p 132 / Muntahā al-Maṭlab; al-‘Allāmah al-Hillī; vol 1, p 522 / Al-Ḥadā'iq al-Nāḍirah fī Aḥkām al-‘Itrah al-Ṭāhirah; al-Baḥrānī; vol 18, p 153. [2] . Sharḥ al-Mawāqif; Iji - Mir Sayyid Sharif, vol: 8, p: 344 / Tabayyin Dharurat Wujūd Imām Ba'd al-Payambar (S); Rajab Akbarzādeh, Faslnāmeh Āfāq Dīn, sāl 1, shomāreh 3, zemestān 1389, safha 54. [3] . Ḥadīqat al-Shīʿah ,Muqaddas Ardabīlī, p; 27. [4] . Al-Hashiyah ‘ala al-Hayat al-Sharh al-Jadid li al-Tajrid; Muqaddas Ardabili, vol; 1, p; 14 p;178. [5] . Majlisi, Bihar al-anwar, vol.23, p.76-95; Mas'udi, Ithbat al-wasiyya, vol.1, p.112-115; Hakim al-Nishaburi, al-Mustadrak, vol.1, p.150,204; Ibn Hanbal, Musnad, vol.12, p.277, vol.13, p.188; Ibn Abi l-Hadid, Sharh nahj al-balagha, vol.9, p.125 وضعیت: تأییدشده توسط: تقوی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده