-
تعداد ارسال ها
166 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
تقوی آخرین باز در روز 29 مهر برنده شده
تقوی یکی از رکورد داران بیشترین تعداد پسند مطالب است !
دستاورد های تقوی
-
چگونه میتوان با غلو مقابله کرد؟ غلو (افراط و زیادهروی در باورهای دینی) یکی از مشکلات مهمی است که میتواند موجب آسیبهای اعتقادی و اجتماعی در جامعه شود. برای مقابله با این پدیده، توجه به آموزههای اسلامی، استفاده از اصول عقلانی و پیروی از سیره اهل بیت (علیهمالسلام) راهحلهای مؤثری ارائه میکند. در ادامه، با زبانی ساده به روشهای مقابله با غلو پرداخته میشود: ۱. پیروی از سیره اهل بیت علیهمالسلام بهترین روش برای مقابله با غلو، پیروی و عمل به فرمایشات و رفتار اهل بیت علیهمالسلام و الگو قرار دادن آنها است. همچنانکه پیامبر خدا فرمود: «هُم مَعَ الحَقِّ و الحَقُّ مَعَهُم؛[1] آنان با حقاند و حق با آنان است» و یا علی (علیهالسّلام) میفرماید: لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِن هذِهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ، وَ لا یُسَوَّی بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَیهِ اَبَدا: هُم اَسَاسُ الدِّینِ، وَ عِمَادُ الیَقِینِ. الَیهِم یَفِیءُ الغَالی، وَ بِهِم یُلحَقُ التَّالی؛[2] هیچ کس از این امّت را با خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیتوان سنجید و هرگز کسی که نعمت ائمه (علیهمالسّلام) بر آنان جاری است را با آنان مساوی نمیتوان دانست. آنان، پایه دین و ستون یقیناند. هر کس از حد در بگذرد، باید به آنان برگردد و هر که باز ماند، باید به آنان بپیوندد.» حضرت رضا (علیهالسّلام) نیز میفرماید: «نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله)، النَّمَطُ الاَوسَطُ الَّذی لا یُدرِکُنا الغالی و لایَسبِقُنَا التالی»[3] ما خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآله)، بر روش میانهای هستیم که غالیان، ما را درک نمیکنند و و اماندگان، بر ما پیشی نمیگیرند. امام باقر (علیهالسّلام) به سَلَمة بن کُهیل و حَکَم بن عُیَینه میفرماید: «شَرِّقا و غَرِّبا؛ لَن تَجِدا عِلما صَحیحا الّا شَیئا یَخرُجُ مِن عِندِنا اهلَ البَیتِ؛[4] به شرق و غرب بروید؛ ولی از دانش صحیح، هرگز چیزی جز آنچه از نزد ما، اهلبیت بیرون میآید، در نخواهید یافت.» لذا پیروی و الگو قرار دادن امامان (علیهمالسّلام) سبب می شود تا مؤمنان و پیروان آنان از افراط و تفریط دور شوند و بر «صراط مستقیم» گام بردارند. 2. آموزش صحیح دینی یکی از اصلیترین راههای مقابله با غلو، آموزش اصولی و صحیح دین است. وقتی مردم درک درستی از مبانی اعتقادی و احکام دینی پیدا کنند، کمتر به افراط یا تفریط دچار میشوند. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: که ای مردم، کمال دین در جستجوی دانش و عمل به آن است و آگاه باشید که تحصیل علم از طلب مال واجبتر است؛[5] فراگیری صحیح و فهم درست از دین میتواند افراد را از افتادن در دام غلو باز دارد. 3. تکیه بر اعتدال و میانهروی قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهمالسلام) همواره مسلمانان را به میانهروی و اعتدال در اعتقادات و اعمال دعوت کردهاند؛ در سوره مبارکه بقره، آمده است: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا[6]، (و بدینسان شما را امتی میانه قرار دادیم)؛ در توضیح این آیه، امام باقر (علیهالسلام) میفرمایند: ما میانهروترین گروه هستیم همانطورکه خداوند در این آیه میفرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً؛ آنکه بسیار بالا رفته [از حق گذشته] باید بهسوی ما [که وسط هستیم] بازگردد و آنکه عقبافتاده باید به ما برسد. [7] این تأکید بر "میانهروی" بهترین رویکرد برای جلوگیری از غلو است. اعتدال در اعتقادات و سبک زندگی، مسلمانان را از انحراف به سمت افراط یا تفریط دور نگه میدارد. 4. نقد علمی و مستدل باورها توجه به نقد علمی و تحلیل مستدل اعتقادات و باورها نیز در مقابله با غلو بسیار موثر است؛ در کتاب الفصول المختارة از شیخ مفید، بحثهای زیادی درباره نقد عقاید افراطی و ارائه دلایل منطقی بر رد آنها آورده شده است؛[8] این رویکرد به روشن شدن حقیقت و جلوگیری از گمراهی کمک میکند. ۵. هشدار و برحذر داشتن از غلو ائمه اطهار همواره با صراحت، مردم را از گرفتار شدن در دام غلو برحذر داشتهاند. به عنوان نمونه، امام علی (علیهالسلام) فرمودند: "دو گروه درباره من هلاک میشوند: یکی دشمنانی که در کینه و دشمنی افراط کنند و دیگری دوستانی که در محبت به من زیادهروی کنند و از حد خارج شوند." [9] این سخنان نشان میدهد که حتی محبت به اهل بیت نباید از حدود اعتدال خارج شود، چرا که زیادهروی در محبت نیز میتواند آسیبزا باشد. در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) نیز آمده است که حتی از نماز خواندن پشت سر غالی نهی کردهاند.[10] این نهیها اهمیت شناخت درست و عمل به راه میانه را دوچندان میکند. 6. برائت و مقابله با غالیان اهلبیت در موارد متعدد حتی از غالیان فاصله گرفته و به صراحت بیزاری خود را از آنها اعلام کردهاند. امام علی (علیهالسلام) فرمودند: «اللّهُمَّ انی بَریءٌ مِنَ الغُلاةِ، کَبَراءَةِ عیسَی بنِ مَریَمَ مِنَ النّصاری. اللّهُمَّ اخْذُلْهم ابَدا و لاتَنصُرْ مِنهُم اَحَدا؛[11] بار خدایا! من از غالیان بیزارم، همانگونه که عیسی بن مریم از [غالیانِ] نصارا بیزار بود. بار خدایا! آنان را برای همیشه تنها و بییاور گذار و احدی از آنان را یاری نرسان!» سایر امامان خاندان رسالت نیز با شدّت، از غالیان، بیزاری جستهاند. [12] 7. توجه به نقش دشمنان در ایجاد غلو برخی از جریانهای انحرافی غلوآمیز، برخاسته از توطئه دشمنان برای تخریب چهره اهلبیت است. دشمنان دین با جعل سخنان افراطی درباره اهلبیت و نسبت دادن به امامان در صدد گمراه کردن مردم و دور کردن آنها از اهلبیت بودند. حضرت رضا (علیهالسّلام) به صراحت بیان می کنند: «... انَّ مُخالِفینا وَضَعوا اخبارا فی فَضائِلِنا و جَعَلُوها عَلی ثَلاثَةِ اقسامٍ: احَدُهَا الغُلُوُّ، و ثانیهَا التَقصیرُ فی امرِنا، و ثالِثُهَا التَصریحُ بِمَثالِبِ اعدائِنا. فَاذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فینا، کَفَّروا شیعَتَنا و نَسَبوهُم الَی القَولِ بِرُبوبِیَّتِنا، و اذا سَمِعُوا التَقصیرَ، اعتَقَدوهُ فینا، و اذا سَمِعوا مَثالِبَ اعدائِنا بِاَسمائِهِم، ثَلَبونا بِاَسمائِنا؛[13] مخالفان ما، در فضایل ما احادیثی ساختهاند و آنها را سه دسته قرار دادهاند: یکی اخبار غلوآمیز؛ دوم، اخباری که در آنها در حقّ ما کوتاهی کردهاند؛ و سوم، اخباری که به صراحت از دشمنان ما اسم میبرند و از آنان بدگویی میکنند. چون مردم، هرگاه اخباری را که در آنها درباره ما غلو شده است، بشنوند، پیروان ما را تکفیر میکنند و اعتقاد به «خدا بودنِ ما» را به آنان نسبت میدهند؛ و هر گاه اخباری را که در آنها در حقّ ما کوتاهی شده است، بشنوند، آنها را در حقّ ما باور میکنند؛ و هر گاه اخباری را که در آنها به صراحت از دشمنان ما اسم برده شده و بدگویی شده است، بشنوند، به نام ما بیحرمتی مینمایند. لذا شناخت این توطئهها و آگاهی نسبت به منبع باورهای افراطی، راهی دیگر برای مقابله با غلو است. 8. استفاده از رسانهها و ابزارهای ارتباطی در دنیای امروز، ابزارهای ارتباطی میتوانند نقش مهمی در روشنگری و آگاهیبخشی داشته باشند. انتشار مقالات، برگزاری جلسات گفتوگو و استفاده از شبکههای اجتماعی برای ترویج دیدگاههای صحیح دینی میتواند به کاهش غلو کمک کند چراکه توصیه قرآن کریم نیز همین می باشد؛ قرآن در جایی می فرماید: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به روشی که نیکوتر است مجادله نما؛[14] و در جایی دیگر می فرماید: و باید از میان شما، گروهی باشند که به سوی نیکی دعوت کنند و به کار پسندیده امر کنند و از کار ناپسند باز دارند. و آنان همان رستگارانند.[15] نتیجهگیری در مجموع، با بهرهگیری از آموزش صحیح دینی، پیروی از سیره اهل بیت (علیهمالسلام)، ترویج اعتدال، تحلیل علمی و.... میتوان از غلو و افراط در اعتقادات دینی پرهیز کرد و به سوی اعتدال و میانهروی در دین پیش رفت و جامعهای متوازن، آگاه و خالی از افراط و زیادهروی دینی ایجاد کرد. [1] کتاب: علي عليه السلام مع الحق و الحق مع علي عليه السلام: أبو معاش، سعيد جلد : 1 صفحه : 51. https://lib.eshia.ir/11508/1/51 [2] نهجالبلاغة: امام علی (علیهالسلام)،، خطبه ۲. https://lib.eshia.ir/26580/1/8 [3] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 101 https://lib.eshia.ir/11005/1/101 [4] همان: جلد : 1 صفحه : 399 https://lib.eshia.ir/11005/1/399 [5] تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ج1، ص199 https://B2n.ir/z80837 [6] بقره، 143 https://B2n.ir/m84661 [7] بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج23، ص349 https://B2n.ir/a07079 [8] الفصول المختاره، الشیخ المفید، https://B2n.ir/k42059 [9] نهجالبلاغة: امام علی (علیهالسلام)،، حکمت 117. https://lib.eshia.ir/26580/1/334 / بحار الانوار، العلامه المجلسی؛ جلد 34، صفحه 307 https://B2n.ir/b90274 [10] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج3، ص31 https://B2n.ir/n91620 [11] الأمالي - ط دارالثقافة: الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 650. https://lib.eshia.ir/27725/1/650 [12] برای مطالعه بیشتر می توان به کتاب اهل بیت (ع) در قرآن و حدیث ذیل عنوان «بیزاری اهلبیت از غالیان» مراجعه نمود: اهل بيت (ع) در قرآن و حديث: محمدی ریشهری، محمد، ج: 2، ص: 810. https://lib.eshia.ir/27391/2/810 [13] عيون أخبار الرضا(ع): الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 304. https://lib.eshia.ir/86808/1/304 [14] نحل، 125 https://B2n.ir/d91082 [15] آل عمران، 104 https://B2n.ir/y4088
-
نبوت چیست و چه تفاوتی با رسالت دارد؟ معنای نبوت: کلمه «نبوت» در زبان عربی از ریشه «نَبَأ» گرفته شده که معانی گوناگونی همچون خبر دادن،[1] مکان بلند،[2] راه روشن[3] و صدای پنهان[4] را دربرمیگیرد. نبوت در اصطلاح، مقامی است که انسان را به راه سعادت و شقاوت رهنمون میسازد.[5] برخی از تعاریف مهم نبوت عبارتاند از: علامه حلی: نبی فردی است که بدون هیچ واسطه ای از خداوند خبر می دهد.[6] مرحوم کاشف الغطاء: نبوت مقامی است برای دعوت مردم به سوی حق.[7] علامه طباطبایی: نبی کسی است که برای مردم اصول و فروع دین را بیان کرده و راه صلاح دنیوی و اخروی آنها را مشخص میکند. این مقام برخاسته از لطف الهی برای هدایت بشر به سوی سعادت است.[8] آیتالله سبحانی: نبی به فردی گفته میشود که تعالیم خود را بدون واسطه از مقام غیب دریافت کرده و مستقیماً مخاطب تجلی الهی قرار میگیرد.[9] بنابر این نبوت گزینشی الهی می باشد تا خداوند معارف الهی را بر بنده برگزیده اش وحی کند تا به این وسیله بندگانش را رهبری و هدایت کند.[10] لازم به ذکر است؛ اعتقاد به نبوت ضروری دین اسلام و همه ادیان آسمانی است.[11] معنای رسالت: پیش از بررسی تفاوتهای نبوت و رسالت، ابتدا لازم است تعریفی از رسالت و رسول ارائه شود؛ رسول در لغت به معنای پیامآور و فرستاده آمده است. [12] و در اصطلاح گفته شده است؛ رسول کسی است كه حامل رسالت خاصى باشد، مشتمل بر اتمام حجتى كه به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاكت و امثال آن باشد.[13]در تعریفی دیگر بیان شده؛ رسول آن كسى است كه رسالت هاى الهى را به وسيله فرشتگان دريافت مى كند و جبرئيل براى او، امر و نهى الهى را بيان مى نماید.[14] تفاوت های رسول و نبی: * رابطه عام و خاص بین رسول و نبی: از نکات کلیدی رابطه میان نبوت و رسالت این است که رسالت اخص از نبوت محسوب میشود؛ بدین معنا که هر رسول نبی است، اما هر نبی لزوماً رسول نیست بلکه بعضی از انبیاء به مقام رسالت می رسند نه جمیع آن ها. اصطلاحاً گفته میشود که رابطه نبوت و رسالت، عام و خاص مطلق است.[15] شیخ مفید و شیخ طبرسی در اینباره میفرمایند: «کل رسول نبی، و لیس کل نبی رسولا» هر رسولی نبی است، اما هر نبی، رسول نیست. [16] برخی، این دیدگاه را درست ندانسته و ميان نبى و رسول از نظر مصداق نسبت تساوى برقرار دانسته اند، و بیان کرده اند که هر جا «نبوتى» بوده است، به دنبال آن رسالتى نيز بوده است. و پيامبران فاقد رسالت، نسبت به ديگران نادر و انگشت شمار بوده اند. موارد نادر و اندك، ملاك نسبت گيرى نيست، گذشته از اين چنين نبوتى كه فاقد رسالت باشد مفهوم روشنى ندارد. [17] و زمانی که این دو کلمه در کنار هم استعمال شود مانند این آیه «وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلا نَبِىّ إِلاّ إِذا تَمنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فى أُمْنِيَّتِهِ»،[18] رسول و نبی را اینگونه تعریف کرده اند؛ «نبى» اشاره به آن فردى است كه تعاليم خود را از مقام غيب بدون واسطه اخذ مى كرد و خدا بر او بدون وسيله اى تجلى مى كرد، در حالى كه رسول آن آموزگارى است كه پيام هاى الهى را از طريق وسايط و وسايل خاصى مانند فرشته وغيره دريافت مى كرد.[19] و نبوت مرتبه عالی پیامبری محسوب می شود.[20] * نحوه دریافت وحی: رسول در حالت خواب و بیداری وحی را دریافت میکند. اما نبی وحی را تنها در خواب دریافت میکند. [21] * واسطه در دریافت پیام: وحی به رسول از طریق جبرئیل صورت میگیرد. نبی وحی را از فرشتگان دیگر، الهام قلبی یا رویاهای صادقه دریافت میکند. [22] * مأموریت و وظیفه: رسول موظف به ابلاغ پیام وحی و دستورات الهی به مردم است. نبی چنین وظیفهای ندارد همچنانکه شیخ طوسی نیز به این تفاوت اشاره کرده است. [23] * ماهیت مقام: نبوت مقامی است که با ارتباط مستقیم با عالم غیب خلاصه میشود. اما رسالت مقامی مرتبط با ابلاغ پیام الهی و اجرای مأموریت خاص است. [24] نتیجهگیری: در نتیجه می توان گفت: - به فردی که وحی را دریافت میکند، از جهت دریافت پیام الهی، نبی گفته میشود. - به فردی که همان پیام الهی را به مردم ابلاغ میکند، از جهت ابلاغ پیام، رسول گفته میشود. و بر اساس یک دیدگاه درباره رابطه نبوت و رسالت، این دو مقام، دو مقام جداگانهاند که در مصادیق نیز گاهی تفاوت دارند. اما در دیدگاه دیگر، این دو مقام حقیقتاً یکی هستند و هر جا «نبوتى» بوده است، به دنبال آن رسالتى نيز بوده است، اما با توجه به دو زاویه مختلف، به یکی نبی و به دیگری رسول میگویند. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج ۱، ص ۱۶۲. https://lib.eshia.ir/40707/1/162/ مجمع البحرین، طریحی، ج ۱، ص ۴۰۵. https://lib.eshia.ir/27911/1/405 [2] لسان العرب، ابن منظور، ج ۱، ص 163 https://lib.eshia.ir/40707/1/163 [3] العین، خلیل بن احمد، الفراهدی، ج ۸، ص ۳۸۲. https://lib.eshia.ir/40660/8/382 [4] الصحاح، جوهری، ج ۱، ص ۷۴ https://lib.eshia.ir/86531/1/74 [5] شرح چهل حديث( اربعين حديث)،الخميني، السيد روح الله، ج 1، ص 200 https://B2n.ir/y05368 [6] الباب الحادي عشر، علامه حلی، ص۸. https://lib.eshia.ir/12178/1/8 [7] اصل الشيعة وأصولها، شیخ محمد حسن، كاشف الغطاء،ج1،ص 220 https://B2n.ir/s85790 [8] ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی ،ج 2 ، ص 210 https://B2n.ir/t96271 [9] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [10] «گفتگوی سه دین الهی پیرامون معنی نبوت»: اعظم پرچم، فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان)، ش ۱۶ و ۱۷، ص ۱۱۲. https://B2n.ir/z69371 [11] درآمدی به شیعهشناسی، گلپایگانی، ربانی، ص ۱۹۵. [12] المفردات في غريب القرآن، القاسم الحسين بن محمد، الراغب الأصفهاني، ج1، ص353 https://B2n.ir/m90185 [13] الميزان في تفسير القرآن، محمد حسین، الطباطبائي، ج 2، ص 140 https://B2n.ir/f15221 [14] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [15] شهید مطهری در تعریف عام و خاص مطلق چنین می فرمایند: دو کلی عام و خاص مطلق ، کوچکتر در داخل دایره بزرگتر قرار گرفته است. آشنایی با علوم اسلامی1، مرتضی مطهری، ج1، ص45 https://B2n.ir/h96224 [16] أوائل المقالات في المذاهب والمختارات: الشيخ المفيد، الجزء: 1، صفحة: 45. https://ar.lib.eshia.ir/15133/1/45 / مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، الشیخ الطبرسی، ج7، ص163 https://B2n.ir/n28524 [17] منشور جاوید: شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص325 https://lib.eshia.ir/26678/3/325 [18] حج: 52. [19] منشور جاوید: شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [20] همان، ج3، ص 329 https://B2n.ir/u34608 [21] معجم الفروق اللغويه الفروق اللغويه بترتيب وزياده، ابوهلال، العسكري، ج 1 ، ص 531 https://lib.eshia.ir/40712/1/531 / اصول کافی: کلینی، ج ۱، ص ۱۷۶. https://lib.eshia.ir/11005/1/176 [22] التعریفات،جرجانی، ص ۱۰۵. https://lib.eshia.ir/73069/1/105 [23] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، جلد7، ص331 https://b2n.ir/n17267 [24] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص 324 https://B2n.ir/h37394
-
دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) در مورد غلو چه می باشد؟ مسئله غلو یکی از موضوعات پیچیده و حساس در حوزه اعتقادات اسلامی می باشد؛ این مسئله همواره مورد توجه قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهمالسلام) قرار داشته و در منابع اسلامی به وضوح به آن پرداخته شده است؛ قرآن کریم با آیات متعدد، مسلمانان را به دوری از غلو و التزام به اعتدال و میانهروی فراخوانده است. روایات اهل بیت(علیهمالسلام) نیز با تأکید بر اهمیت پرهیز از غلو، تلاش کردهاند تا مسلمانان را از افتادن در دام این اعتقادات نادرست بازدارند؛ در این مجال، به بررسی دیدگاه قرآن و روایات در مورد مسئله غلو پرداخته و تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از منابع معتبر اسلامی، به فهم دقیقتری از این مفهوم دست یابیم. غلو در قرآن کریم: در قرآن کریم لفظ غلو در دو آیه وارد شده و نهی از غلو در دین نموده؛ خدای متعال می فرماید: «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ».[1] ای اهل کتاب! در دین خود غلو [و زیاده روی] نکنید و درباره خدا غیر از حق نگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط فرستاده خدا، و کلمه [و مخلوق] اوست. در جایی دیگر نیز می فرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ».[2] بگو: ای اهل کتاب! در دین خود، غلو [زیاده روی] نکنید و غیر از حق نگویید و از هوس های گروهی که پیش تر گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید. این دو آیه در مقام نهی کردن مسیحیان از غلو درباره حضرت عیسی (علیه السلام) است که آن حضرت را چنان در مقام پیامبری بالا بردند که او را به خدایی اختیار کردند؛ چنان که قرآن در ادامه آیه ١٧١ سوره نساء آن را یادآور می شود و می فرماید: وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَۀٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ ؛ «نگویید [خدا] سه گانه است. [از این سخن] خودداری کنید که برای شما بهتر است». [3] خداوند در آیات متعدد دیگری نیز مصادیقی از غلو را مانند غلو درباره بزرگان دین،[4] همتا قرار دادن برای خداوند[5] و ... بیان نموده و آنان را مورد نکوهش قرار داده است. [6] غلو در روایات اهل بیت (علیهم السلام): اهل بیت(علیهمالسلام) نیز در روایات متعددی به وضوح از غلو نهی کردهاند،[7] که از باب نمونه به تعدادی از روایات اشاره می شود؛ امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرمایند: دو گروه درباره من هلاک شدند: یکی دوست افراطی و دیگری دشمن افراطی؛ دوست افراطی مرا به مقام الهی رساند و دشمن افراطی کینه و دشمنی نسبت به من را در دل داشت.[8] همچنین امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:کمترین چیزی که انسان را از ایمان خارج میکند این است که نزد فردی غلو کننده بنشیند، به سخنانش گوش دهد و گفتههای او را تصدیق کند؛ پدرم از پدرش و او از جدش نقل کرد که رسول خدا (صلوات الله علیهم) فرمودند: دو گروه از امت من هیچ بهرهای از اسلام ندارند: غالیان و قدریان.[9] در روایتی دیگر از وجود نازنین امام رضا(علیه السلام) اینگونه آمده است: خداوند غالیان را لعنت کند؛ سپس فرمودند: با آنها همنشینی نکنید و دوست نشوید و از آنها بیزاری بجویید، خداوند از آنها بیزار است.[10] نتیجه گیری: با توجه به دیدگاه قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام) به این مسأله، دانسته می شود که غلو یکی از مسائل مهم و حساس در دین اسلام است که به معنای افراط و زیادهروی در اعتقادات دینی تعریف میشود؛ این پدیده نه تنها در قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) به شدت نهی شده است، بلکه پیامدهای منفی بسیاری نیز دارد؛ همچنین با بهرهگیری از آموزههای قرآن و اهل بیت (علیهمالسلام)، میتوان به اعتدال و میانهروی در اعتقادات دست یافت و از افراط و تندروی پرهیز نمود. [1] نساء، 171 https://B2n.ir/w12879 [2] مائده، 77 https://B2n.ir/t71412 [3] برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: غلو : حقیقت و اقسام آن/ سیدکمال حیدری؛ ترجمه پژوهشکده حج و زیارت. https://B2n.ir/n46825 / (غلو در قرآن ) غلو از دیدگاه تشیع: علی انصاری بویراحمدی، ص: 20. https://B2n.ir/s76073 [4] «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(سورة توبه، آیه 31) علماء و راهبان خود را (از نادانی) به مقام ربوبیت شناخته و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را (که متولد از مادر معین و حادث و مخلوق خداست) به الوهیت گرفتند در صورتی که مأمور نبودند جز آنکه خدای یکتایی را پرستش کنند که جز او خدایی نیست، که منزه و برتر از آن است که با او شریک قرار می دهند. «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ۖ ذَٰلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۚ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ». (سورة توبه، آیه 30) و یهود گفتند: عزير، پسر خداست. و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این گفتاری [بی دلیل] است که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این [به حقایق] کفر ورزیدند شباهت دارد؛ خدا آنان را نابود کند، چگونه [از حق به باطل] منحرف می شوند. «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»(سورة آل عمران، آیه 79) [5] «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»( سوره رعد آيه 16) "آیا آن ها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آن ها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!" [6] رجوع شود به: غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام نویسنده: سید علیرضا موسوی https://B2n.ir/x07648 [7] رجوع شود به: عيون أخبار الرضا(ع) : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 200 (باب ما جاء عن الرضا(ع)في وجه دلائل الأئمة(ع)و الرد على الغلاة و المفوضة لعنهم الله) https://lib.eshia.ir/86808/2/200 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء: العلامة المجلسي جلد : 25 صفحه : 261 (باب نفى الغلو النبى والائمة صلوات الله عليه وعليهم وبيان معانى التفويض وما لا ينبغى أن ينسب اليهم منها وما ينبغى) https://lib.eshia.ir/11008/25/261 [8] نهج البلاغه، الشریف المرتضی، ص184، خطبه 127 https://B2n.ir/u60475 [9] الخصال: الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 72. https://lib.eshia.ir/15339/1/72 [10] عيون أخبار الرضا(ع): الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 202. https://lib.eshia.ir/86808/2/202
-
غلو چیست و دارای چه مراتبی میباشد؟ غلو یکی از مفاهیم کلیدی در دین اسلام، به ویژه در میان علمای شیعه است. غلو در لغت بمعنی تجاوز کردن از حد و اندازه، و یا خارج شدن از حد اعتدال است.[1] در اصطلاح نیز شیخ مفید غلو را چنین تعریف نموده است: از حد گذشتن و بیرون رفتن از اعتدال و زیادهروی در حق پیامبران و امامان است.[2] لذا غلوی که در کتب فقه و کلام از آن بحث شده و قائل به آن کافر و نجس شمرده شده اعتقاد به اموری است مانند اینکه شخصی؛ پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین (علیهم السلام) را خدا و معبود بداند، یا آنکه برای ائمه (علیهم السلام) نیز مقام پیغمبری و نبوّت قائل باشد، یا اینکه معتقد باشد که با ولایت و محبّت خاندان رسالت، حاجتی به عبادت و اطاعت، و پرهیز از معاصی نیست و امثال این عقاید که یا شرک است و یا انکار ضروری که در هر دو صورت کفر است. [3] امامان معصوم (علیهم السلام) خود فرمودند: آنچه ما در مورد خود نگفتیم شما در مورد ما نگویید[4] برای مثال، شخصی از امام باقر(علیه السلام) پرسید: غالی کیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمودند: آنها گروهی هستند که درباره ما سخنانی میگویند که ما هرگز درباره خود نگفتهایم.[5] اقسام غلو اقسام و مراتب مختلفی توسط علماء شیعه در مورد غلو مطرح شده از باب نمونه مرحوم شهید صدر(رحمه الله علیه) غلو را به سه مرتبه تقسیم میکند: 1. غلو در مرتبه الوهیت: غلو در مرتبه الوهیت به این معناست که فردی را که غلو دربارهاش صورت میگیرد، به خداوند بودن یا شریکی برای خداوند تفسیر کنند؛ این شراکت میتواند به دو صورت باشد یا آن فرد را همطراز و هممرتبه با خداوند بدانند، یا او را در مرتبهای از مراتب الوهیت قرار دهند؛ گاهی نیز غلو به معنای حلول خداوند در چیزی یا اتحاد با او تفسیر میشود؛ این تفاسیر کفر به شمار میآیند، زیرا نوع اول لازمهاش انکار خداوند، نوع دوم انکار توحید و یکتاپرستی، و نوع سوم اعتقاد به الوهیت موجودی غیر از خداوند است. 2. غلو در مقام نبوت: غلو در مقام نبوت گاهی به این صورت است که فرد غلوشده را والاتر از پیامبر بدانند یا او را حلقه ارتباطی بین خداوند و پیامبر قلمداد کنند؛ گاهی نیز به معنای همطرازی و همسانی فرد غلوشده با پیامبر به نحوی که رسالت پیامبر شامل او نمیشود؛ همه این موارد کفر محسوب میشود، زیرا با معنای شهادت به رسالت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر همه مکلفین منافات دارد. 3. غلو در صفات و افعالی که اختصاص به خداوند دارند: غلو در صفات و افعال به معنای نسبت دادن صفات یا افعالی به فردی است که در آن حد و اندازه نبوده و مصداق آن صفات نیست؛ اگر این صفات یا افعالی که مختص به خداوند است، جزء ضروریات دین باشند، این غلو تحت عنوان انکار ضروریات دین قرار میگیرد و کفر محسوب میشود؛ در غیر این صورت، کفر نخواهد بود. [6] به طور کلی می توان مهمترین عقاید غلوآمیز در بین شیعیان را چنین بیان نمود: نخست: ادعای خدایی برای پیامبر و امام. دوم: ادعای نبوت برای امامان. سوم: ادعای علم غیب برای اهل بیت (علیهم السلام) بدون الهام و تعلیم الهی؛ از سخنان غالیان درباره اهل بیت (علیهم السلام) ، ادعای علم غیب داشتن آنان به صورت مستقل، و بدون الهام یا تعلیم الهی است. چهارم: اعتقاد به تناسخ ارواح امامان؛ قائلان به تناسخ، منکر معاد جسمانی اند و معتقدند، تناسخ به معنای انتقال نفس ناطقه پس از مرگ، از بدنی به بدن انسان دیگر در این دنیاست. این گروه از غالیان، مدعی اند ارواح امامان میان خودشان تناسخ و انتقال پیدا می کند. پنجم: ادعای تفویض استقلالی؛ از سخنان غالیان این است که خدای متعال کار بندگان، همچون زنده کردن، میراندن، روزی دادن، بخشش و منع و مانند آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) وانهاده است. همچنین خدای متعال کار قانون گذاری را به پیامبر و امامان (علیهم السلام) واگذار کرده است. بنابراین آنان به طورمستقل، چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع و قانون گذاری، به تدبیر امور مردم می پردازند. [7] تقسیمات متعدد دیگری[8] نیز برای غلو مطرح شده است که برگشت همه به همان مطالب بیان شده، می باشد. نتیجه گیری: در پایان بیان می شود؛ مسألۀ علم غیب أئمّه و ولایت تکوینی آنان و طینت و خلقت نور پاک ایشان و کرامات و خوارق عادات و معجزاتی که داشتند، پیوسته در کتابهای کلامی بحث و حدّ و حریم آن ترسیم شده است. مقتضای حدیث امام علی (علیه السّلام) که فرمود:«إیّاکم و الغلوّ فینا،قولوا انّا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم»،[9]یا اینکه فرمود:«لا تتجاوزوا بنا العبودیّه،ثمّ قولوا ما شئتم و لن تبلغوا»[10]و سخن امام صادق (علیه السّلام): «اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ إِلَّا النُّبُوَّةَ»،[11]همه می فهماند که اگرچه مقام اهل البیت (علیهم السلام) بسی ارجمند است و هرچه دربارۀ آنان بگوییم و بیندیشیم، به کنه ذات و مقام والایشان نخواهیم رسید، اما نباید آنان را از حدّ بندگی و مخلوق بودن و مربوب بودن بالاتر برد [12] و صفاتی را به آنان نسبت داد که برخلاف ضرویات دین می باشند. [1] النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مجد الدین ابن الأثیر، ج3، ص382 https://B2n.ir/g71106 / لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص133 https://B2n.ir/q17524 [2] شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص: 131. https://lib.eshia.ir/15141/1/131 برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: نقش غلو در انحراف عقاید و افکار: محمد حلی، ص 25-28، عنوان: شیعه و کاربرد اصطلاح غلو. https://B2n.ir/b71568 / غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام: سید علیرضا موسوی، ص: 4-11. https://B2n.ir/y33415 [3] ولایت تکوینی و ولایت تشریعی: شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، ص 41 https://B2n.ir/b24870 [4] "لَا تَقُلْ فِينَا مَا لَا نَقُولُ فِي أَنْفُسِنَا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَة" الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 298 https://lib.eshia.ir/11005/2/298 [5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص:75. https://lib.eshia.ir/11005/2/75 [6] بحوث فی شرح العروة الوثقی، السید محمد باقر الصدر، ج3، ص306 https://B2n.ir/b92525 [7] غلو؛ حقيقت و اقسام آن: سيدكمال حيدري، ترجمه پژوهشكده حج و زيارت، ص 27-42.https://B2n.ir/s07831 / نقش غلو در انحراف عقاید و افکار/ محمد حلی. ص: 31 https://B2n.ir/n89120 / غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام: سید علیرضا موسوی، ص: 12 https://B2n.ir/f81468 [8] مانند کلام مرحوم سبزواری: مهذب الأحکام فی بیان حلال و الحرام، السید عبدالأعلی السبزواری، ج1، ص382 https://B2n.ir/a99278 [9] الخصال: الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 614. https://lib.eshia.ir/15339/2/614 [10] الإحتجاج: الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 438. https://lib.eshia.ir/10412/2/438 / تفسير الإمام العسكري: المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 50 https://lib.eshia.ir/12008/1/50 [11] الخرائج و الجرائح: الراوندي، قطب الدين جلد : 2 صفحه : 735. https://lib.eshia.ir/15052/2/735 [12] فرهنگ غدیر / جواد محدثی مشخصات نشر:قم: معروف، 1387 ص: 448. https://B2n.ir/x94229
-
غلو در اسلام از چه زمانی شکل گرفته است؟ غلو به معنای افراط و زیادهروی در اعتقادات دینی است که در طول تاریخ بشر همیشه وجود داشته و دارای سابقه ای دیرینه است. [1] با توجه به گزارشهای قرآنی، مواردی از غلو درباره موجودات طبیعی، انسانها، پیامبران و ملائکه در ادیان پیش از اسلام نیز دیده میشود. [2] در تاریخ اسلام نیز غلو یکی از مباحث مهم و پیچیده است که از همان ابتدای ظهور اسلام به وجود آمده و به مرور زمان تأثیرات و پیامدهای مختلفی بر جوامع اسلامی داشته است. شاید بتوان گفت که نخستین اندیشههای غالیانه در زمان حیات پیامبر پس از وفات فرزندش ابراهیم رخ داد.[3] زمانی که بنا به گزارش مورخان، مقارن با وفات ابراهیم، خورشیدگرفتگی روی داد و گروهی چنین پنداشتند که به سبب وفات فرزند پیامبر خورشیدگرفتگی روی داده است. این باور با برخورد و نهی از سوی پیامبر مواجه شد. [4] حتی بعد از وفات پیامبر اکرم برخی نویسندگان اهل سنّت، غلو در حق خلفا را به جایی رسانده اند که مقام آنان را از مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) برتر شمرده و پیامبر (صلی الله علیه وآله) را ادامه دهنده راه خلفا خوانده اند. [5] در کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) به وضوح به موضوع غلو پرداخته شده [6]و در روایات بسیاری این موضوع را مورد انتقاد شدید قرار داده اند. به عنوان مثال: ابا رافع قرظی و سید نجرانی خطاب به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کردند: ای محمد! آیا میخواهی تو را بپرستیم و تو را خدا بخوانیم؟! پیامبر در پاسخ فرمودند: "پناه بر خدا! نمیپرستیم جز خدای یگانه و امر نمینماییم به پرستش غیر او،؛ پس من به چنین چیزی مبعوث نشدم و بدان امر نشدم.[7] ائمه (علیهم السلام) نیز با پیروی از راه و روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، با غلوکنندگان به گونهای شدید برخورد میکردند که با هیچ گروه دیگری اینچنین قاطعانه برخورد نمیکردند؛ در اینجا به چند نمونه از مواردی که در روایات متعدد و معتبر آمده است، اشاره میکنیم: - گروهی نزد حضرت علی (علیه السلام) آمدند و داخل منزل آن حضرت شدند و گفتند: «انَّک ربنا و انت الذی خلقتنا و انت الذی رزقتنا» آن حضرت پس از موعظه و نصیحت آنها فرمودند از این گفته ها دست بردارید و توبه کنید، آنها قبول نکردند و حضرت همه آنها را به شدت مجازات نمودند. [8] - هنگامیکه مفضل از امام صادق(علیه السلام) در مورد مقصره و مرتفعه(غالیان) سوال می کند، امام صادق(علیه السلام) اینگونه به او پاسخ می دهند: ای مفضل، مقصران کسانی هستند که خداوند آنان را به فضل علم ما هدایت کرده و اسرار ما را به ایشان آشکار کرده است؛ ولی در ما شک کردند و فضل ما را انکار کردند و گفتند: خداوند نبوده که به آنها قدرت و معرفت خود را عطا کرده است. اما مرتفعه، کسانی هستند که به سبب محبت و ولایت ما، مقاماتی برای اهل البیت قائل شدهاند که حقیقتی ندارد؛ آنان از ما نیستند و ما نیز از آنان نیستیم و امامانشان نیز از آنان نیستند؛ اینها با عذاب امتهای طغیانگر عذاب میشوند تا هیچ نوع عذابی باقی نماند که با آن عذاب نشوند.[9] - ابوهاشم جعفری میگوید: از امام رضا (علیهالسلام) درباره غلوکنندگان و مفوضه سؤال کردم؛ حضرتش چنین پاسخ دادند: غلوکنندگان کافر و مفوضه مشرکاند؛ همنشینی، اختلاط نمودن، اعتماد کردن، همپیاله بودن، ارتباط داشتن، ازدواج کردن، پناه دادن، اطمینان نمودن، تأیید و کمک کردن به ایشان حتی به اندازه سر سوزنی موجب خروج از ولایت خداوند و رسولش و ولایت ما اهل بیت میگردد.[10] - در روایتی دیگر از وجود نازنین امام رضا(علیه السلام) اینگونه نقل شده است: از امام رضا علیهالسلام پرسیده شد: ای فرزند رسول خدا ! این چیست که مردم از شما شایع کردهاند؟ آنحضرت فرمود:آن کدام است؟، گفته شد: شما ادّعا کردهاید که مردم بنده ما هستند! امام علیهالسلام فرمود: خدایا! ای کسی که آسمانها و زمین را آفریدهای و به ناپیدا و پیدا آگاهی! تو شاهدی که من چنین مطلبی را هرگز نگفتهام و از احدی از پدرانم نشنیدهام که چنین کلامی گفته باشند؛ بارالها! تو خود میدانی که از این مردم چه ستمهایی به ما وارد شده است و اینکه این افترا هم از ستمهای ایشان است که درباره ما روا داشتهاند، آنگاه فرمود: اگر اینان بنابر گفتار خودشان -که به ما نسبت میدهند- که ما گفتهایم همگی بنده ما هستند، پس بگویند ما آنان را از چه کسی خریدهایم؟ گفته شد: راست گفتی ای فرزند رسول خدا، سپس امام رضا علیهالسلام به راوی فرمود: آیا تو منکری آنچه را خدای تعالی از ولایت و امامت ما بر تو و دیگران واجب فرموده است چنانکه دیگران منکرند؟ راوی گفت: پناه به خدا، هرگز! بلکه من به ولایت و امامت شما اقرار دارم.[11] روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که برای مطالعه بیشتر، می توانید به کتبی که در این زمینه نگاشته شده است مراجعه کنید.[12] با توجه به مطالب بیان شده، دانسته شد که غلو در اسلام از ابتدای ظهور آن وجود داشته و به مرور زمان باعث اختلافات و چالشهای زیادی در جامعه اسلامی شده است؛ در قرآن و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) به شدت از آن نهی شده است؛ این موضوع نشاندهنده اهمیت اعتدال و میانهروی در دین و دوری از افراط و تفریط است تا بتوان وحدت و سلامت اعتقادات اسلامی را حفظ کرد. [1] غلو (درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین): صالحی نجفآبادی، ۱۳۸۴ش، ص۱۹. https://B2n.ir/z54425 / غلو از دیدگاه تشیع: علی انصاری بویراحمدی، ص: 20. https://B2n.ir/s76073 [2] غالیان (کاوشی در جریانها و برآیندها): صفری فروشانی، ۱۳۷۸ش، ص۳۱-۳۳. https://B2n.ir/k61835 [3] غلو (درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین): صالحی نجفآبادی، ۱۳۸۴ش، ص64. https://B2n.ir/z54425 [4] انساب الاشراف: بلاذری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۵۲؛ https://lib.eshia.ir/40503/1/452 / بحارالأنوار: مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۷۹، ص۹۱. https://lib.eshia.ir/71860/79/91 [5] الغدير: العلامة الأميني جلد : 8 صفحه : 49. https://lib.eshia.ir/15083/8/49 / غلو از دیدگاه تشیع: علی انصاری بویراحمدی، ص 24. https://B2n.ir/h86878 [6] الکافی: الشیخ الکلینی، ج4، ص153 https://B2n.ir/p90415 [7] بحار الأنوار: ج25، ص262 https://B2n.ir/m21962 [8] همان: العلامه المجلسی، ج25، ص299 https://lib.eshia.ir/11008/25/299 [9] الهدایة الکبری: حسین بن حمدان الخصیبی، ص431 https://B2n.ir/y17606 [10] بحار الأنوار: العلامه المجلسی، ج25، ص273 https://B2n.ir/d14073 [11] عیون أخبار الرضا: الشیخ الصدوق، ج1، ص197 https://B2n.ir/h53721 [12] کتاب "غلو؛ درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین" نوشته نعمتالله صالحی نجفآبادی، از یک مقدمه و دو فصل تشکیل شده است. در فصل اول، نویسنده به تعریف غلو و بررسی علل پیدایش آن در جهان اسلام پرداخته و نمونههایی از باورها و اندیشههای غلوآمیز را بیان کرده است. فصل دوم این کتاب، سه گروه مختلف را به عنوان اضلاع مثلث غلو معرفی میکند: دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)، دوستان افراطی و گروهی که به انگیزه اباحیگری و لذتطلبی به غلو روی آوردهاند. https://B2n.ir/z54425 / کتاب "غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها" نوشته نعمتالله صفری فروشانی: این کتاب چهار فصل دارد. فصل اول به کلیات و مسائلی درباره تعریف غلو، تاریخچه و علل پیدایش آن اختصاص دارد. فصل دوم بررسی غُلات و فرقههای مختلف آن در تاریخ است. فصل سوم با عنوان غلات در آینه عقیده و عمل به بررسی عقاید مختص به غلات و عقاید مشترک آنان با شیعه اختصاص یافته و فصل چهارم هم درباره تأثیرات غلات در تاریخ شیعه بحث میکند. https://B2n.ir/h95563
-
آیا روایت «فاطمه بضعة منّی» درباره خواستگاری حضرت علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل بوده است؟ روایت "فاطمه بضعة منّی" به معنای "فاطمه پاره تن من است" یکی از مشهورترین احادیث درباره جایگاه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است، که حدیثی متواتر و مورد قبول تمام مذاهب اسلامی می باشد.[1] این روایت در منابع شیعه توسط بزرگانی مانند؛ شیخ مفید،[2] شیخ طوسی،[3] شیخ صدوق[4] و سایرین نقل شده است. این حدیث به روایات مختلف در منابع اهل سنت نیز نقل شده اما در در برخی منابع اهل سنت مانند صحیح بخاری، چنین آمده است؛ حضرت علی (علیه السلام) در زمانی که با حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) ازدواج کرده بود، از دختر ابوجهل نیز خواستگاری کرده است، وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از موضوع آگاه شد، بر فراز منبر اعلام کردند: فاطمه پاره تن من است و من بدم می آید که کسی او را آزار دهد، به خدا سوگند، دختر دشمن خدا با دختر پیامبر خدا در یک خانه با یک دیگر جمع نمی شوند.[5] این روایت به دلیل تضاد با شخصیت والای حضرت علی (علیه السلام) و محبت عمیق ایشان به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)، از سوی محققان شیعه مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. دلایل رد این روایت: تضاد با سیره حضرت علی (علیه السلام): این روایت با شخصیت والای حضرت علی (علیه السلام) و وفاداری ایشان به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در تضاد است. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خود تصریح میکند هیچگاه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را به خشم نیاورده است: «فَوَ اللَّهِ مَا اَغْضَبْتُهَا وَ لَا اَکْرَهْتُهَا عَلَی اَمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا اَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی اَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْاَحْزَان.»[6] به خداوند سوگند! من هیچگاه فاطمه را تا از زمانی که از دنیا رحلت نمود، خشمگین و ناراحت نکردم. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود؛ هرگاه من محزون و اندوهناک میشدم برای رفع غم و اندوه خود به چهر فاطمه نگاه میکردم. ضعف سند روایت: سند این روایت دارای ضعفهای متعددی است و بسیاری از محققان آن را ضعیف و غیرقابل اعتماد دانستهاند.[7] هنگام بررسی روایت با نکاتی برخورد می کنیم که نشان دهنده ضعف و سستی روایت است مانند: 1. تنها راوی روایاتی که ماجرای خواستگاری را مطرح کردند، "مسور بن مخرمه" می باشد در حالی که سن مسور برای نقل این قضیه در آن تاریخ تناسب ندارد. ابنحجر عسقلانی در الاصابه مینویسد: «قال یحیی بن بکیر وکان مولده بعد الهجرة بسنتین وقدم المدینة فی ذی الحجة بعد الفتح سنة ثمان وهو غلام ایفع بن ست سنین.» مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس از فتح مکه در ماه ذیحجه سال هشتم وارد مدینه شد که عمرش شش سال بیشتر نبود. [8] 2. نکته دیگر دشمنی مسور با اهلبیت است. خوارج با او رابطه خوبی داشته و او را از خودشان میدانستند.[9] او از طرفداران معاویه بود به حدی که هر وقت نام معاویه را میشنید، بر او درود میفرستاد.[10] که نشان می دهد هدف از بیان این روایت توسط او، تخریب شخصیت امام علی (علیه السلام) است. 3. عدم امکان قضیه از منظر تاریخی زیرا جویریه دختر ابوجهل تا پیش از فتح مکه مسلمان نشده بود و بعد از اسلام آوردن با عتاب بن اسید بن ابوالعیص بن امیه ازدواج کرد.[11] تلاش برای تخریب چهره اهل بیت: این روایت به صورت هدفمند برای تخریب چهره امام علی (علیه السلام) ساخته شده است. همچنانکه امام صادق (علیه السلام) به این نکته اشاره فرمودند که داستان خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل ساخته و پرداخته مخالفان شیعه است. «فَقَالَ علیه السلام: یَا عَلْقَمَةُ اِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَاَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَکَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ اَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُ اللَّهِ (علیهمالسّلام).... اَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْاَوْصِیَاءِ (علیهمالسّلام) اِلَی اَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا وَالْمُلْکَ ...... اَ لَمْ یَنْسُبُوهُ اِلَی اَنَّهُ (علیهالسّلام) اَرَادَ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ اَبِی جَهْلٍ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شَکَاهُ عَلَی الْمِنْبَرِ اِلَی الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ اِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَی ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ اَلَا اِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی.» ای علقمه انسان ها نمی توانند خشنودی مردم را جلب و جلوی زبان آنها را بگیرند، چگونه سالم می مانید از چیزی که انبیاء و اولیاء سالم نماندند؟ آیا در مورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نگفتند که او طالب دنیا و در پی خلافت و سلطنت است؟ آیا به علی (علیه السلام) نسبت ندادند که او با وجود فاطمه (سلام الله علیها) می خواهد با دختر ابو جهل ازدواج کند؟[12] وجود این روایت بدون ذکر واقعه خواستگاری: این روایت بدون واقعه خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل در منابع اهل سنت وجود دارد[13] که مانند نقل روایات شیعه از این ماجرا است و خود شاهدی است بر اینکه واقعه خواستگاری مطلبی ساختگی است که با هدف تخریب حضرت علی (علیه السلام) و کم ارزش نشان دادن ناراحتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از ابوبکر و عمر،[14] به روایت اضافه شده است. نتیجهگیری: روایت "فاطمه بضعة منّی" ارتباطی با روایت خواستگاری حضرت علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل ندارد. روایت خواستگاری نیز به دلیل ضعف سند و تضاد با سیره حضرت علی (علیه السلام)، از نظر بسیاری از محققان قابل قبول نیست. این واقعه به منظور تخریب چهره امام علی (علیه السلام) و بی ارزش کردن ناراحتی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) از ابوبکر و عمر، به روایت اضافه شده است. [1] مجموعة الرسائل: الصافي، الشيخ لطف الله جلد : 2 صفحه : 312 https://b2n.ir/h36622 [2]الأمالي : الشيخ المفيد، جلد : 1 صفحه : 259 «قَالَ سَمِعْتُ سَعْدَ بْنَ مَالِكٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي وَقَّاصٍ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِي فَاطِمَةُ أَعَزُّ الْبَرِيَّةِ عَلَيَّ.» https://lib.eshia.ir/15035/1/260 [3] الأمالي - ط دار الثقافة: الشيخ الطوسي، جلد: 1، صفحه: 24. https://lib.eshia.ir/27725/1/24 [4] علل الشرائع: الشيخ الصدوق، جلد: 1 صفحه : 185و186. https://lib.eshia.ir/10107/1/185 [5] صحيح البخاري: البخاري جلد : 5 صفحه : 22 https://b2n.ir/a44753 [6] . كشف الغمة في معرفة الأئمة: المحدث الإربلي جلد : 1 صفحه : 352 https://lib.eshia.ir/86840/1/352 [7] . برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقاله: افسانه خواستگاري اميرالمؤمنين (ع) از دختر ابوجهل https://lib.eshia.ir/11141/1/71 [8] الإصابة في تمييز الصحابة: العسقلاني، ابن حجر جلد : 6 صفحه : 94 https://lib.eshia.ir/40173/6/94 [9] . سير اعلام النبلاء - ط الحديث نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 4 صفحه : 414 «قَالَ الزُّبَيْرُ بنُ بَكَّارٍ: كانت تَغْشَاهُ، وَيَنْتَحِلُوْنَهُ» https://lib.eshia.ir/40383/4/414 [10] . تاريخ الاسلام - ت تدمري نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 5 صفحه : 246. «قَالَ عُرْوَةُ: فَلَمْ أَسْمَعِ الْمِسْوَرَ ذَكَرَ مُعَاوِيَةَ إِلا صَلَّى عَلَيْهِ» https://lib.eshia.ir/40071/5/246 [11] الطبقات الكبرى - ط دار صادر نویسنده : ابن سعد جلد : 8 صفحه : 262 http://lib.efatwa.ir/40238/8/262 [12] الأمالي: الشيخ الصدوق، صفحه : 165 https://b2n.ir/m38910 [13] مصنف ابن أبي شيبة: ابن أبي شيبة، أبو بكر جلد : 6 صفحه : 38 https://b2n.ir/q79489 [14] . الإمامة والسياسة: الدِّينَوري، ابن قتيبة جلد : 1 صفحه : 31 https://lib.eshia.ir/22001/1/31 / صحيح البخاري: البخاري جلد : 4 صفحه : 79 https://lib.efatwa.ir/42174/4/79
-
آیا روایت (فاطمه بضعة منّی) درباره خواستگاری حضرت علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل بوده است؟ روایت "فاطمه بضعة منّی" به معنای "فاطمه پاره تن من است" یکی از مشهورترین احادیث درباره جایگاه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است، که حدیثی متواتر و مورد قبول تمام مذاهب اسلامی می باشد.[1] این روایت در منابع شیعه توسط بزرگانی مانند؛ شیخ مفید،[2] شیخ طوسی،[3] شیخ صدوق[4] و سایرین نقل شده است. این حدیث به روایات مختلف در منابع اهل سنت نیز نقل شده اما در در برخی منابع اهل سنت مانند صحیح بخاری، چنین آمده است؛ حضرت علی (علیه السلام) در زمانی که با حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) ازدواج کرده بود، از دختر ابوجهل نیز خواستگاری کرده است، وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از موضوع آگاه شد، بر فراز منبر اعلام کردند: فاطمه پاره تن من است و من بدم می آید که کسی او را آزار دهد، به خدا سوگند، دختر دشمن خدا با دختر پیامبر خدا در یک خانه با یک دیگر جمع نمی شوند.[5] این روایت به دلیل تضاد با شخصیت والای حضرت علی (علیه السلام) و محبت عمیق ایشان به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)، از سوی محققان شیعه مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. دلایل رد این روایت: تضاد با سیره حضرت علی (علیه السلام): این روایت با شخصیت والای حضرت علی (علیه السلام) و وفاداری ایشان به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در تضاد است. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خود تصریح میکند هیچگاه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را به خشم نیاورده است: «فَوَ اللَّهِ مَا اَغْضَبْتُهَا وَ لَا اَکْرَهْتُهَا عَلَی اَمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا اَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی اَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْاَحْزَان.»[6] به خداوند سوگند! من هیچگاه فاطمه را خشمگین و ناراحت نکردم تا از دنیا رحلت نمود. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود. هرگاه من محزون و اندوهناک میشدم برای رفع غم و اندوه خود به چهر فاطمه نگاه میکردم. ضعف سند روایت: سند این روایت دارای ضعفهای متعددی است و بسیاری از محققان آن را ضعیف و غیرقابل اعتماد دانستهاند.[7] هنگام بررسی روایت با نکاتی برخورد می کنیم که نشان دهنده ضعف و سستی روایت است مانند: 1. تنها راوی روایاتی که ماجرای خواستگاری را مطرح کردند، "مسور بن مخرمه" می باشد در حالی که سن مسور برای نقل این قضیه در آن تاریخ تناسب ندارد. ابنحجر عسقلانی در الاصابه مینویسد: «قال یحیی بن بکیر وکان مولده بعد الهجرة بسنتین وقدم المدینة فی ذی الحجة بعد الفتح سنة ثمان وهو غلام ایفع بن ست سنین.» مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس از فتح مکه در ماه ذیحجه سال هشتم وارد مدینه شد که عمرش شش سال بیشتر نبود. [8] 2. نکته دیگر دشمنی مسور با اهلبیت است. خوارج با او رابطه خوبی داشته و او را از خودشان میدانستند.[9] او از طرفداران معاویه بود به حدی که هر وقت نام معاویه را میشنید، بر او درود میفرستاد.[10] که نشان می دهد هدف از بیان این روایت توسط او، تخریب شخصیت امام علی (علیه السلام) است. 3. عدم امکان قضیه از منظر تاریخی زیرا جویریه دختر ابوجهل تا پیش از فتح مکه مسلمان نشده بود و بعد از اسلام آوردن با عتاب بن اسید بن ابوالعیص بن امیه ازدواج کرد.[11] تلاش برای تخریب چهره اهل بیت: این روایت به صورت هدفمند برای تخریب چهره امام علی (علیه السلام) ساخته شده است. همچنانکه امام صادق (علیه السلام) به این نکته اشاره فرمودند که داستان خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل ساخته و پرداخته مخالفان شیعه است. «فَقَالَ علیه السلام: یَا عَلْقَمَةُ اِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَاَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَکَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ اَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُ اللَّهِ (علیهمالسّلام).... اَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْاَوْصِیَاءِ (علیهمالسّلام) اِلَی اَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا وَالْمُلْکَ ...... اَ لَمْ یَنْسُبُوهُ اِلَی اَنَّهُ (علیهالسّلام) اَرَادَ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ اَبِی جَهْلٍ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شَکَاهُ عَلَی الْمِنْبَرِ اِلَی الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ اِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَی ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ اَلَا اِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی.» ای علقمه انسان ها نمی توانند خشنودی مردم را جلب و جلوی زبان آنها را بگیرند، چگونه سالم می مانید از چیزی که انبیاء و اولیاء سالم نماندند؟ آیا در مورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نگفتند که او طالب دنیا و در پی خلافت و سلطنت است؟ آیا به علی (علیه السلام) نسبت ندادند که او با وجود فاطمه (سلام الله علیها) می خواهد با دختر ابو جهل ازدواج کند؟[12] وجود این روایت بدون ذکر واقعه خواستگاری: این روایت بدون واقعه خواستگاری حضرت علی(علیه السلام) از دختر ابوجهل در منابع اهل سنت وجود دارد[13] که مانند نقل روایات شیعه از این ماجرا است و خود شاهدی است بر اینکه واقعه خواستگاری مطلبی ساختگی است که با هدف تخریب حضرت علی (علیه السلام) و کم ارزش نشان دادن ناراحتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از ابوبکر و عمر،[14] به روایت اضافه شده است. نتیجهگیری: روایت "فاطمه بضعة منّی" ارتباطی با روایت خواستگاری حضرت علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل ندارد. روایت خواستگاری نیز به دلیل ضعف سند و تضاد با سیره حضرت علی (علیه السلام)، از نظر بسیاری از محققان قابل قبول نیست. این واقعه به منظور تخریب چهره امام علی (علیه السلام) و بی ارزش کردن ناراحتی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) از ابوبکر و عمر، به روایت اضافه شده است. [1] مجموعة الرسائل: الصافي، الشيخ لطف الله جلد : 2 صفحه : 312 https://b2n.ir/h36622 [2]الأمالي : الشيخ المفيد، جلد : 1 صفحه : 259( قَالَ سَمِعْتُ سَعْدَ بْنَ مَالِكٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي وَقَّاصٍ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِي فَاطِمَةُ أَعَزُّ الْبَرِيَّةِ عَلَيَّ.) https://lib.eshia.ir/15035/1/260 [3] الأمالي - ط دار الثقافة: الشيخ الطوسي، جلد: 1، صفحه: 24. https://lib.eshia.ir/27725/1/24 [4] علل الشرائع: الشيخ الصدوق، جلد: 1 صفحه : 185و186. https://lib.eshia.ir/10107/1/185 [5] صحيح البخاري: البخاري جلد : 5 صفحه : 22 https://b2n.ir/a44753 [6] . كشف الغمة في معرفة الأئمة نویسنده : المحدث الإربلي جلد : 1 صفحه : 352 https://lib.eshia.ir/86840/1/352 [7] . برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقاله: افسانه خواستگاري اميرالمؤمنين (ع) از دختر ابوجهل https://lib.eshia.ir/11141/1/71 [8] الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده : العسقلاني، ابن حجر جلد : 6 صفحه : 94 https://lib.eshia.ir/40173/6/94 [9] . سير اعلام النبلاء - ط الحديث نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 4 صفحه : 414 «قَالَ الزُّبَيْرُ بنُ بَكَّارٍ: كانت تَغْشَاهُ، وَيَنْتَحِلُوْنَهُ» https://lib.eshia.ir/40383/4/414 [10] . تاريخ الاسلام - ت تدمري نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 5 صفحه : 246. «قَالَ عُرْوَةُ: فَلَمْ أَسْمَعِ الْمِسْوَرَ ذَكَرَ مُعَاوِيَةَ إِلا صَلَّى عَلَيْهِ» https://lib.eshia.ir/40071/5/246 [11] الطبقات الكبرى - ط دار صادر نویسنده : ابن سعد جلد : 8 صفحه : 262 http://lib.efatwa.ir/40238/8/262 [12] الأمالي: الشيخ الصدوق، صفحه : 165 https://b2n.ir/m38910 [13] مصنف ابن أبي شيبة نویسنده : ابن أبي شيبة، أبو بكر جلد : 6 صفحه : 38 https://b2n.ir/q79489 [14] . الإمامة والسياسة: الدِّينَوري، ابن قتيبة جلد : 1 صفحه : 31 https://lib.eshia.ir/22001/1/31 / صحيح البخاري: البخاري جلد : 4 صفحه : 79 https://lib.efatwa.ir/42174/4/79
-
آیا اسناد هجوم به خانه حضرت زهراء(سلام الله علیها) در منابع شیعی وجود دارد؟ اسناد معتبر و متعددی در منابع شیعه در مورد هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها) و شهادت ایشان وجود دارد که حاکی از مظلومیت این بانوی بزرگوار و ظلمی که به ایشان گردیده، می باشد. به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود. 1. کلام «سليم بن قيس» (متوفی 76 ق) به نقل از «سلمان فارسي»: «حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: اي عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گرنه خانه تان را به آتش مي كشيم! فرمود: اي عمر، از خدا نمي ترسي كه به خانه من وارد مي شوي؟! ولي عمر ابا كرد از اين كه برگردد. عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا (علیهاالسّلام) به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسولاللَّه! عمر شمشیر را در حالیکه در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوی فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار میکنند!»[1] 2. کلام محمد بن جربر بن رستم طبری (متوفی 310 ق): «سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند).»[2] ایشان در جای دیگری از کتابش نیز این ماجرا را بیان نموده.[3] 3. کلام محمد بن مسعود عیاشی (متوفی 320ق): «عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولي ابوحذيفة، قنفذ و من ( راوی)به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را كه از شاخه هاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند....»[4] 4. کلام محمد بن یعقوب کلینی (متوفی 329 ق): کلینی روایتی را در کافی از امام کاظم (علیه السلام) نقل می کند که امام از حضرت فاطمه (علیها السلام) بعنوان شهیده نام می برند: «اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ...» [5] 5. کلام حسين بن حمدان خصيبي (متوفی 346ق): از زبان حضرت زهرا اینگونه واقعه را نقل می کند که «سپس فرستادن قنفذ و همراه او خالد را برای انکه علی ( علیه السلام) را از خانه خارج کنند و به سقیفه ببرند برای آن بیعت زیان بار اما علی( علیه السلام) به علت اشتغالی که به وصیت رسول خدا داشت( جمع آوری قرآن) از خانه خارج نشد پس آنها هیزوم جمع کردند برای درب خانه و آتش آوردند تا خانه را بسوزانند پس چارچوب درب را گرفتم و گفتم شما را بخدا و به پدرم رسول خدا از ما دست بردارید و رهایمان کنید پس عمر شلاق را از قنفذ غلام ابوبکر گرفت و به بازوی من زد و شلاق به مانند دست بند در دست من پیجید و عمر ضربه زد به درب با پای خود و درب به من خورد در حالی که حامله بودم و با صورت بر زمین خوردم و آتش زبانه می کشید....»[6] 6. کلام محمد بن قولویه (متوفی 368 ق): «جبرئیل خطاب به رسول خدا چنین می فرماید : و امّا دخترت، به او ظلم می شود و حقّش که تو برایش قرار می دهی از روی غصب ستانده می شود و کتک می خورد در حالی که باردار است و بر او و حریم و منزلش بدون اجازه داخل می شوند و حقارت و ذلّت به او می رسد و هیچ مانعی از آن نمی یابد و به خاطر ضرب و شتمی که می بیند کودک در رحم خود را سقط می کند و بر اثر آن کتک خوردن از دنیا می رود .»[7] 7. کلام شیخ صدوق (متوفی 381 ق): «رسول خدا در مورد اتفاقات بعد از خود در مورد حضرت زهرا می فرمایند: گويا مىبينم خوارى بخانهاش راه يافته و حرمتش زير پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش ممنوع شده و پهلويش شكسته و جنين او سقط شده و فرياد ميزند يا محمداه و جواب نشنود و استغاثه كند و كسى بدادش نرسد و هميشه پس از من غمنده و گرفتار و گريان است يك بار يادآور شود كه وحى از خانهاش بريده و بار ديگر ياد جدائى من كند و شب كه آواز مرا نشنود بهراس افتد آوازى كه من با تلاوت قرآن تهجد ميكردم و خود را خوار بيند پس از آنكه در دوران پدر عزيز بوده در اينجا خداى تعالى او را با فرشتگان مأنوس سازد.» [8] 8. کلام شیخ مفید )متوفی 413ق): «عمر گفت بلند شوید و به سوی علی برویم پس ابو بکر و عمر و عثمان و خالد بن ولید و مغیره و ابوعبیده و سالم غلام ابی حذیفه بلند شدند و من نیز همراه با انها برخواستم و حرکت کردم( راوی) گمان حضرت زهرا این بود داخل بیت نخواهند شد مگر با اجازه و اذن لذا درب را بست و قفل کرد وقتی به درب رسیدیم عمر درب را با پای خود ضربه ای زد و شکست و درب از شاخه نخل بود انها بر علی( علیه السلام) وارد شدند و در حالی که او را گرفته بودند از خانه خارج شدند پس فاطمه نیز از خانه خارج شد.»[9] ایشان در جای دیگری نیز این ماجرا را بیان نموده.[10] 9. کلام مقاتل بن عطية (متوفی 505 ق) : «بعد از انکه ابوبکر به زور و تهدید از مردم بیعت گرفت عمر قنفذ و خالد بن ولید و ابا عبیده جراح و جماعت دیگری از منافقین را به سوی خانه علی( علیه السلام ) و فاطمه فرستاد عمر هيزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به طرف درب آمد که از ورود آتش به خانه جلوگيري کند، در اين هنگام عمر و همراهانش با فشار درب را باز کردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بين در و ديوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوري که مسمارهاي در به سينه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فرياد مي کشيد: اي پدر جان! يا رسول اللّه! ببين بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در اين هنگام عمر به اطرافيان خود گفت: بزنيد فاطمه را! پس آن از خدا بي خبران با شلاق حبيبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّي که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمايان شد.»[11] 10.کلام ابومنصور طبرسی ( قرن ششم ه ق): او ماجرای بحث و گفتگوی امام حسن مجتبی(علیه السلام) با مغیره (لعنه الله علیه) را نقل می کند که در آن تصریح به شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شده است. «توکسی بودی که زهرا( سلام الله علیها) را مورد ضرب شتم قرار دادی و او را مجروح کردی تا انکه کودک خود را سقط کرد و این کار تو بخاطر مخالفت با رسول خدا و سرپیچی از فرمان او و هتک حرمتش بود.»[12] 11.کلام علامة حلي (متوفی 726ق) «و از جمله موارد این است که عمر خواست خانه امیر المومنین را به آتش بکشد که در آن خانه امیر المومنین و فاطمه و فرزندان آنها و جمعی از بنی هاشم بودند که با ابوبکر بیعت نکرده و با بیعت با او مخالفت کرده بودند طبری در این مورد در تاریخ خود ذکر کرده است که عمر گفت بخدا قسم یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را با شما به آتش می کشم.»[13] 12.کلام علامه مجلسی (متوفی 1110ق): «زماني که سردمداران حکومت، خلافت را غصب کردند و اکثر مردم با آنان بيعت کردند، به دنبال علي عليه السلام فرستادند تا براي بيعت حاضر شود آن حضرت امتناع ورزيد در اين هنگام عمر بن الخطاب (برخي را) به همراه آتش فرستاد تا آنکه خانهشان را بسوزاند و مي خواستند با اجبار وارد منزل شوند که فاطمه سلام الله عليها نزد درب خانه، مانع از ورودشان شد. پس قنفذ غلام عمر بن الخطاب، درب منزل را به شکم آن بانو زد که در اثر آن پهلويش شکست و جنينش که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را محسن ناميده بود، سقط شد. در اثر آن، مريض گشت و در همان مريضي، درگذشت.»[14] ایشان در کتاب بحار هم به این موضوع اشاره کرده است.[15] نتیجه گیری: با توجه به اسناد معتبر و متعددی که از منابع مختلف و معتبر شیعه آورده شد، دانسته می شود مسأله هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یکی از مسلمات و گزارش های تاریخی معتبر نزد شیعیان می باشد. همچنانکه سید مرتضی (متوفی ۴۳۶ق) به کثرت طرق اسناد مربوط به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تصریح می کند. [16] شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ق) هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را مشهور می داند و بیان می کند اختلافی بین شیعه در این موضوع نیست. [17] علامه مجلسی (متوفی 1110ق) خبر هجوم به خانه و شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را متواتر می داند. [18] [1] .«فقالت فاطمة عليها السلام : يا عمر ، ما لنا ولك ؟ فقال : افتحي الباب وإلا أحرقنا عليكم بيتكم . فقالت : يا عمر ، أما تتقي الله تدخل علي بيتي ؟ فأبي أن ينصرف . ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل فاستقبلته فاطمة عليها السلام وصاحت: يا أبتاه يا رسول الله فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به جنبها فصرخت: يا أبتاه. فرفع السوط فضرب به ذراعها فنادت: يا رسول الله، لبئس ما خلفك أبو بكر وعمر.» كتاب سليم بن قيس: تحقيق اسماعيل انصاري، ص 150. https://lib.eshia.ir/15224/1/150 [2] «وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا.» دلائل الإمامة: محمد بن جرير بن رستم طبرى، ص۱۳۴ https://B2n.ir/h37044 علامه مامقانی از علمای بزرگ رجال در کتاب «مرآة الكمال» این روایت را روایتی قوی می داند: «وعن دلائل الإمامة لمحمد بن جرير الطبري الامّامي مسندا بسند قويّ عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام): علامه مامقانی، عبدالله، مرآة الكمال، ج ۳، ص ۲۶۷ https://B2n.ir/e99470 [3] دلائل الإمامة: محمد بن جرير بن رستم طبرى، ص ۱۰4 https://B2n.ir/b12656 [4] . «قال عمر: قوموا بنا إليه، فقام أبو بكر، و عمر، و عثمان و خالد بن الوليد و المغيرة بن شعبة، و أبو عبيدة بن الجراح، و سالم مولى أبي حذيفة، و قنفذ، و قمت معهم، فلما انتهينا إلى الباب- فرأتهم فاطمة ص أغلقت الباب في وجوههم، و هي لا تشك أن لا يدخل عليها إلا بإذنها، فضرب عمر الباب برجله فكسره و كان من سعف ثم دخلوا فأخرجوا عليا ع ملببا......»تفسير العيّاشي: العياشي، محمد بن مسعود، ج: 2، ص: 66 https://lib.eshia.ir/12013/2/66 [5] . الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني، جلد : 1 صفحه: 458 https://lib.eshia.ir/11005/1/458 [6] «ثُمَّ يُنْفِذُونَ إِلَى دَارِنَا قُنْفُذاً وَ مَعَهُ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ لِيُخْرِجَا ابْنَ عَمِّي إِلَى سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ لِبَيْعَتِهِمُ الْخَاسِرَةِ وَ لَا يَخْرُجُ إِلَيْهِمْ مُتَشَاغِلًا بِوَصَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).... فَجَمَعُوا الْحَطَبَ بِبَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِيُحْرِقُوا الْبَيْتَ فَأَخَذْتُ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ وَ قُلْتُ: نَاشَدْتُكُمُ اللَّهَ وَ بِأَبِي رَسُولِ اللَّهِ (عليه السلام) أَنْ تَكُفُّوا عَنَّا وَ تَنْصَرِفُوا فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ قُنْفُذٍ مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ، فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِي فَالْتَوَى السَّوْطُ عَلَى يَدِي حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ، وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تَسَعَّرُ...» الهداية الكبرى: الخصيبي، حسين بن حمدان، جلد: 1، صفحه: 178 https://lib.eshia.ir/15130/1/178 [7] «وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ » كامل الزيارات، ابن قولويه، جعفر بن محمد، ص ۳۳۲. https://B2n.ir/s72135 [8] «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً … فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ.» الأمالي للصدوق: ابن بابويه، محمد بن على، ص 176 https://B2n.ir/u87204 [9] . «فَقَالَ عُمَرُ قُمْ إِلَى الرَّجُلِ فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ قُمْتُ مَعَهُمْ وَ ظَنَّتْ فَاطِمَةُ ع أَنَّهُ لَا تُدْخَلُ بَيْتُهَا إِلَّا بِإِذْنِهَا فَأَجَافَتِ الْبَابَ وَ أَغْلَقَتْهُ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْبَابِ ضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَكَسَرَهُ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ فَدَخَلُوا عَلَى عَلِيٍّ ع وَ أَخْرَجُوهُ مُلَبَّبَاً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ» الإختصاص: الشيخ المفيد ، جلد : 1 صفحه : 186 https://lib.eshia.ir/11001/1/186/ [10] المقنعة، الشیخ المفید، ج1، ص 459 https://B2n.ir/a15201 [11] «ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و التهديد و القوة أرسل عمر و قنفذاً و خالد بن الوليد و أبا عبيدة الجراح و جماعة اخرى - من المنافقين - إلى دار علي و فاطمة و جمع عمر الحطب على باب بيت فاطمة و أحرق الباب بالنار، و لما جاءت فاطمة خلف الباب لتردّ عمر و حزبه، عَصَر عمر فاطمة بين الحائط و الباب عصرة شديدة قاسية حتى أسقطت جنينها و أنبت مسمار الباب في صدرها و صاحت فاطمة: أبتاه يا رسول الله! أنظر ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن أبي قحافة! فالتفت عمر إلى من حوله و قال: اضربوا فاطمة، فانهالت السياط على حبيبة رسول الله و بضعته حتى أدموا جسمها!» مؤتمر علماء بغداد: مقاتل بن عطية، جلد: 1، صفحه: 50. https://pdf.lib.eshia.ir/94591/1/50 [12] «وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى أَدْمَيْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا اسْتِذْلَالًا مِنْكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُخَالَفَةً مِنْكَ لِأَمْرِهِ وَ انْتِهَاكاً لِحُرْمَتِهِ.» الاحتجاج ، ابومنصور الطبرسی، ج1، ص278 https://B2n.ir/k79613 [13] . «و منها أنه طلب هو و عمر إحراق بيت أمير المؤمنين ع و فيه أمير المؤمنين ع و فاطمة و ابناهما و جماعة من بني هاشم لأجل ترك مبايعة أبي بكر. ذَكَرَ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِيٍّ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَأُحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ لِلْبَيْعَةِ.» نهج الحق وكشف الصدق: العلامة الحلي ج: 1 ص: 271 https://lib.eshia.ir/70773/1/271 [14] «أنهم لما غصبوا الخلافة و بايعهم أكثر الناس بعثوا إلى أمير المؤمنين عليه السلام ليحضر للبيعة، فأبى فبعث عمر بنار ليحرق على أهل البيت بيتهم و أرادوا الدخول عليه قهرا، فمنعتهم فاطمة عند الباب فضرب قنفذ غلام عمر الباب على بطن فاطمة عليها السلام فكسر جنبيها و أسقطت لذلك جنينا كان سماه رسول الله صلى الله عليه و آله محسنا، فمرضت لذلك و توفيت صلوات الله عليها في ذلك المرض.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول - العلامة المجلسي ج5 ص 318 https://B2n.ir/h76215 [15] بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج82 ص 264 https://B2n.ir/f77748 [16] الشافي في الإمامة، شريف مرتضى، ج ۳، ص ۲۴۱ https://B2n.ir/u11391 [17] تلخيص الشافي، شيخ طوسى، ج۳، ص۱۵۶ https://B2n.ir/x63095 [18] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، العلامة المجلسي، ج5، ص318 https://B2n.ir/z93047
-
آیا اسناد هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در کتب اهل تسنن وجود دارد؟ هنگام بررسی پاسخ به این سوال در روایات اهل سنت با دو دسته روایت مواجه می شویم؛ دسته اول که اکثر روایات اهل سنت را شامل می شوند، روایاتی است که فقط هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها) (سلام الله علیها) و تهدید فاطمه (سلام الله علیها) به آتش زدن را بیان کرده و مطلبی از عمل به این تهدید بیان نکرده و حتی برخی بیان کرده اند که علی (علیه السلام) بعد از این تهدید خود به نزد ابوبکر رفت و بیعت کرد. دسته دوم روایاتی که بیان کرده اند عمر نه تنها تهدید بلکه به زور وارد خانه فاطمه (سلام الله علیها) شد و سبب قتل محسن فرزند فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیز شده است. دسته اول روایات اهل سنت: موسی بن عقبه اشاره می کند به درگیری و نزاع بین همفکران اهل بیت (علیهم السلام) و طرفداران دستگاه خلافت که برای بیعت بر خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) یورش برده بودند؛ متن روایت موسی بن عقبه چنین می باشد: «فدخلا بيت فاطمة ابنة رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعهما السلاح، فجاءهما عمر بن الخطاب فى عصابة من المهاجرين والأنصار فيهم أسيد بن حضير وسلمة بن سلامة بن وقش الأشهليان وثابت بن قيس بن شماس الخزرجى فكلموهما حتى أخذ أحد القوم سيف الزبير فضرب به الحجر حتى كسره.»[1] ابن ابی شیبه نیز در روایت خود به تهدید عمر نسبت به آتش کشیدن خانه فاطمه (سلام الله علیها) اشاره می کند: «فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: «يا بنت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك, وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك, وايم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك; أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت.»[2] بلاذری همچنین به ماجرای هجوم به خانه وحی اشاره کرده است ؛ او روایت را اینگونه نقل می کند: «فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يا ابن الْخَطَّابِ، أَتُرَاكَ مُحَرِّقًا عَلَيَّ بَابِي؟ قَالَ: نَعَمْ، وَذَلِكَ أَقْوَى فِيمَا جَاءَ بِهِ أَبُوك.»[3] طبری نیز تهدید عمر نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) را چنین متذکر شده است: «أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِيٍّ وَفِيهِ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَيْعَةِ.»[4] افراد دیگری مانند؛ ابن عبد ربه،[5] جلال الدین سیوطی[6] و متقی هندی[7] نیز این مطلب را نقل کرده اند. دسته دوم روایات اهل سنت: اِبْنِ قُتَیْبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم دینوری (۲۱۳-۲۷۶ق) ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه (سلام الله علیها) در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه (سلام الله علیها) در آن باشد. ...وقتى فاطمه (سلام الله علیها) صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه (سلام الله علیها) را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه (سلام الله علیها) سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى زنیم. [8] إِبْرَاهِيم بن سيار بن هَانِئ الْبَصْرِيّ مَعْرُوف به نظام (185-230ق) نظام اشاره می کند به هتک حرمت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) به دست عمر و مضروب شدن ایشان در واقعه هجوم به بیت ایشان و شهادت طفلی که در رحم داشتند: «إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها.»[9] ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (280-345ق) مسعودی (که برخی وی را سنی مذهب می دانند) در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا» پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.[10] شواهدی دیگر: 1. پشیمانی ابابکر از هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها): شاید بهترین مدرک برای اثبات حمله به خانه فاطمه (سلام الله علیها) کلام خود ابوبکر باشد زمانی که وی در اواخر عمر خود، از چند کاری که انجام داده بود پشیمان شده بود که یکی از آن ها، ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده است. عبدالرحمان بن عوف که مورد وثوق اهل سنت است این روایت را نقل کرده و بسیاری از بزرگان اهل سنت آن را در کتاب های خود آورده اند.[11] عبدالرحمان بن عوف می گوید:«دخلت علی ابی بکر اعوده فی مرضه الذی ممات فیه فسلمت و سألته به کیف به»؛ در هنگام بیماری ابوبکر همان بیماری که از آن درگذشت به عیادت او رفتم بر او سلام کردم و احوال او را پرسیدم. پس از نقل جملاتی خطاب به او گفتم:«فو اللَّه ان علمناک الا صالحاً مصلحاً»؛ به خدا سوگند ما تو را مردی صالح و مصلح شناختیم.... ابوبکر پاسخ داد: من به واسطه سه کار که انجام داده ام، اندوهناکم و ای کاش این سه کار را انجام نمی دادم. «فاما الثلاث التی فعلتها و ددت انی لم اکن فعلتها فوددت انی لم اکن کشفت عن بیت فاطمه (سلام الله علیها) و ترکته و لو اغلق علی حرب»؛ اما آن سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: ای کاش حریم خانه فاطمه (سلام الله علیها) را نمی شکستم و به آن حمله نمی بردم و او را به حال خودش رها می کردم و لو این که به سبب این کار جنگی صورت می گرفت. در این روایت خلیفه اول تصریح می کند که ای کاش به خانه فاطمه (سلام الله علیها) حمله نمی بردم و حریم آن خانه را نمی شکستم و این مطلب به خوبی مؤید حمله به خانه آن حضرت به خاطر رسیدن به خلافت است. 2. روایت امام جوینی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مدرک دیگری که اثبات حمله به خانه فاطمه (سلام الله علیها) و بیان مظلومیت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را می کند روایتی است که عالم شهیر اهل سنت امام جوینی از وجود نازنین پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد، اشک آلود شد، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی (علیهماالسلام) بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه (سلام الله علیها) را پرسیدند، فرمود: «وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا (وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا) وَ اَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ... فَتَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اهلبیتی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَاَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ اَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی اَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین.»[12] زمانی که فاطمه (سلام الله علیها) را دیدم، به یاد صحنهای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا میبینم ذلت وارد خانهء او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد میزند: وا محمداه!؛ ولی کسی به او پاسخ نمیدهد، کمک میخواهد؛ اما کسی به فریادش نمیرسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق میشود؛ و در حالی بر من وارد میشود که محزون، گرفتار و غمگین و شهید شده است. من در اینجا میگویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند. نتیجهگیری: وجود روایات متعدد در منابع معتبر اهل سنت، به صراحت از هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و رفتارهای ناشایست با ایشان خبر میدهند. این روایات، که توسط بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت از جمله طبری، موسی بن عقبه، بلاذری، ابن ابی شیبه و سیوطی نقل شدهاند، نشان میدهند که این واقعه تاریخی، حقیقتی است که انکار آن ممکن نیست. حتی برخی از مورخان اهل سنت مانند ابن قتیبه دینوری و نظام به صراحت به ضرب و شتم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و سقط جنین ایشان اشاره کردهاند. [1] الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله - صلى الله عليه وسلم - والثلاثة الخلفاء، ابوالربیع الکلاعی، ج2، ص57 https://B2n.ir/x97457 [2] المصنف ابن أبي شيبة : ابن أبي شيبة، أبو بكر جلد : 7 صفحه : 432. https://lib.efatwa.ir/42216/7/432/37045 [3] أنساب الأشراف؛ البلاذري، ج1، ص586 https://B2n.ir/f82091 [4] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري: ابو جعفر الطبری، ج3، ص202 https://B2n.ir/t23986 [5] العقد الفريد: ابن عبد ربه الأندلسی، ج5، ص13 https://lib.eshia.ir/40936/5/13 / الاستیعاب: ابن عبدالبر، ج 3 ، ص 975 https://lib.eshia.ir/40171/3/975 [6] جامع الأحاديث: جلال الدین السیوطی، ج26، ص395 https://B2n.ir/q18164 [7] كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال: المتقی الهندی، ج5، ص651 https://B2n.ir/n22664 [8] الإمامة والسياسة:ت الشيري : الدِّينَوري، ابن قتيبة جلد : 1 صفحه : 30 https://lib.eshia.ir/22001/1/30 [9] الملل والنحل: الشهرستانی، ج1، ص57 https://B2n.ir/e38073 / الوافي بالوفيات: الصفدی، ج6، ص15 https://B2n.ir/s11502 [10] اثبات الوصیة، مسعودی، ص146 https://lib.eshia.ir/86423/1/146 [11] کنز العمال، المتقی الهندی، ج5، ص631 https://B2n.ir/t82057 / تاريخ الطبري: الطبري، ابن جرير جلد : 2 صفحه : 619 https://lib.eshia.ir/22009/2/619 / سقیفه و فدک، ابی بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری بغدادی، ص 70 https://lib.eshia.ir/10455/1/71 [12] . فرائد السمطین: الحمویي الجویني، ابراهیم جلد : 2 صفحه : 35 https://lib.eshia.ir/10444/2/35
-
چرا حضرت علی(علیهالسلام) در جریان اهانت به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و آتش زدن درب خانه اقدامی نکردند؟ در ابتدا لازم به ذکر است که در طول تاریخ اسلام موارد مشابه این واقعه بسیار اتفاق افتاده که بخاطر وجود مصالحی افراد مجبور به سکوت شدند و این عدم واکنش و سکوت مختص به جریان امیر المومنین نبوده است. همچنانکه در جریان مسلمان شدن خانواده عمار نقل شده است که مادر عمار و پدرش زیر شکنجه به شهادت رسیدن و این در حالی بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه میدید و میفرمود: ای خاندان یاسر! صبور باشید که وعدهگاه شما بهشت است.[1] حتی در واقعه شورش بر علیه عثمان آمده است که سُودَانُ بْنُ حُمْرَانَ خود را به عثمان رساند و ضربه ای زد که موجب قطع انگشت زن عثمان شد و نسبت به همسر عثمان رفتار ناشایستی انجام داد.[2] در گزارشی دیگر راوی می گوید؛ من از کسانی بودم که در روز حمله به خانه عثمان داخل خانه او شدم. هنگامی که نزدیک او شدم زنش از اندرون بیرون آمد. من همسرش را سیلی زدم عثمان نگریست و نفرین کرد.[3] آیا می توان گفت: چرا عثمان از زنش دفاع نکرد، چرا هیچ واکنشی از خود نشان نداد و حاضر شد که ببیند افرادی به همسر او اهانت کرده و متعرض همسر او شوند! نکته دیگری که لازم به بیان است؛ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در مرحله اول و زمانی که آنها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واکنش نشان داد و با عمر برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایی که مامور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صبر پیشه کرد. در حقیقت با این کار میخواست به آنها بفهماند که اگر مامور به شکیبائی نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسی جرات نمیکرد که این فکر را حتی از مخیلهاش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع دستورات الهی بود. آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت روایتی را از منابع شیعه[4] نقل می کند و ماجرا را شرح می دهد: عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه(سلاماللهعلیها) به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوی فاطمه زد. (با مشاهده این ماجرا) علی (علیهالسّلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.[5] حضرت علی(علیهالسلام) با وجود سختیهای فراوانی که در جریان این اتفاق بر ایشان گذشت، به دلیل دستوری که از سوی رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر صبر دریافت کرده بودند، این مصائب را تحمل کردند؛ سید رضی در کتاب شریف "خصائصالائمه" به این موضوع اشاره کرده و نوشته است که رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دستور صبر داده بودند: «عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ منهم حَتَّی تَقْدَمُوا عَلَیَّ».[6] تو را به بردباری در برابر آنچه که از این گروه به تو خواهد رسید سفارش میکنم، صبر کن تا بر من وارد شوی. در روایتی طولانی از سلیم بن قیس هلالی نقل شده که امیرمؤمنان(علیهالسلام) به عمر فرمودند:«یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَعَلِمْتَ اَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی»[7]. ای پسر صحّاک! اگر مقدرات خداوند و پیمان و سفارش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبود، هر آینه میفهمیدی که تو قدرت ورود به خانه مرا نداری. لذا اصلیترین دلیل در رفتار امیرالمومنین (علیهالسلام)، شخصیت حضرت و فرمانپذیری کامل او از رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می باشد. امیرالمومنین (علیهالسلام) به نحو کامل به دستور خداوند در آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه...»[8]عمل می نمود. در روایت دیگری رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امیرمؤمنان (علیهالسلام) می فرماید: هنگام از بين رفتن حق خودت و هتك حرمتت صبر كن! حضرت علی (عليه السلام) می گوید: «به خدايي كه دانه را شكافت و مردم را آفريد، شنيدم كه جبرئيل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت كه يا محمد! علي را آگاه كن كه حرمتت هتك ميشود». در ادامه حضرت علی (عليه السلام) ميفرمايد: «من نیز قبول كردم و راضي شدم، هر چند حرمتم هتك شود و سنتها معطل ماند.....»[9] لازم به ذکر است که علت پیمان و سفارش به صبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مصالحی بود که در کلام خود امیرالمومنین با عبارتی دیگر بیان شده: آنجا که حضرت میفرماید: دیدم که صبر بر این کار، بهتر از تفرقهآفرینی در میان مسلمانان و ریخته شدن خون ایشان است و این در حالی است که مردم به تازگی مسلمان شده اند و دین نوپای اسلام همانند مشکی است که هرگونه بی توجهی به آن میتواند موجب فساد آن شود و کمترین قدرتی میتواند آن را به نابودی بکشاند.[10] این سخنان امام به این معنا بود که هرگونه درگیری داخلی در مرکز خلافت اسلامی می توانست جان اهل بیت پیامبر را به خطر بیندازد[11] و فرصت را در اختیار دشمنان اسلام و منافقان قرار دهد تا به راحتی نهال نوپای اسلام را از ریشه بخشکانند. مخصوصا در شرایطی که خطر حمله پادشاه روم که هم مرز با کشور اسلامی بود، وجود داشت و چندین بار بین سپاه روم و سپاه اسلام هم جنگ در گرفته بود. در نتیجه بر اساس روایات شیعه، دلیل اصلی صبر حضرت علی (ع) در برابر این حادثه، دستور صریح پیامبر اکرم (ص) بوده است که ایشان را به صبر در برابر سختیها و هتک حرمت ها توصیه فرمودهاند. این دستور حضرت نیز به جهت حفظ وحدت مسلمانان و جلوگیری از درگیریهای داخلی بوده است. [1] انساب الاشراف للبلاذري: البلاذري جلد : 1 صفحه : 158 https://B2n.ir/u03778 / الإصابة في تمييز الصحابة: العسقلاني، ابن حجر، جلد: 8، صفحه : 190. https://lib.eshia.ir/40173/8/190 [2] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري : الطبري، أبو جعفر جلد : 4 صفحه :391 https://lib.eshia.ir/40077/4/391 / الکامل فی التاریخ: الجزری، عز الدین بن الاثیر ابی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰ه) ، ج۲، ص۵۴۴، تحقیق عبدالله القاضی. https://lib.eshia.ir/40048/2/544 / البدایة والنهایة: القرشی الدمشقی، اسماعیل بن عمر بن کثیر ابو الفداء (متوفای۷۷۴ه)، ج۷، ص۲۱۰، ناشر:مکتبة المعارف - بیروت. https://lib.eshia.ir/40019/7/210 [3] كرامات الأولياء - من شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة : اللالكائي جلد : 9 صفحه : 132 https://B2n.ir/x87277 [4] . کتاب سلیم بن قیس هلالی: الهلالی، سلیم بن قیس، ص387 https://B2n.ir/h83079 [5] تفسير روح المعاني - ط دار العلمية: الألوسي، شهاب الدين جلد : 2 صفحه : 120 https://b2n.ir/s22456 [6] خصائص الائمة، السید شریف الرضی، ج1، ص73 https://B2n.ir/g87199 [7] کتاب سلیم بن قیس هلالی: الهلالی، سلیم بن قیس، ص387 https://B2n.ir/h83079 [8] حشر، 7 https://B2n.ir/b97609 [9] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 282 https://b2n.ir/h32988 [10] شرح نهج البلاغة: ابن ابي الحديد، جلد : 1، صفحه : 308 https://lib.eshia.ir/15335/1/308 [11]همچنانکه حضرت فرمودند: پس در كار خويش انديشه كرده، ديدم در آن هنگام بهغير از اهل بيت خود و بنىهاشم ياورى ندارم و ايشان هم نمىتوانستند با آن همه مخالفين ستيزه كنند، لذا راضى نشدم كه آنها كشته شوند. «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَم» نهج البلاغة: السيد الشريف الرضي، خطبه:26، جلد: 1، صفحه: 68 https://lib.eshia.ir/10419/1/68
-
چرا تاریخ دقیق شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مشخص نیست؟ اختلاف در تاریخ دقیق شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یکی از سوالاتی است که همواره ذهن شیعیان را به خود مشغول کرده است. دلایل مختلفی برای این اختلاف وجود دارد که ریشه در شرایط خاص آن دوره زمانی دارد. دلیل اصلی این اختلاف چیست؟ یکی از مهمترین دلایل این اختلاف، عدم وجود سیستم دقیق ثبت وقایع تاریخی در آن دوره است. در آن زمان، رویدادهای مهم بیشتر به صورت شفاهی نقل میشدند و بهندرت به صورت مکتوب ثبت میشدند. این مسئله تنها مختص به شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نبوده و برای سایر اهل بیت (علیهم السلام) نیز صادق است. [1] علاوه بر این، نوع نگارش و رسمالخط آن دوره نیز نقش مهمی در این اختلاف ایفا کرده است.[2] در آن زمان، خط کوفی که فاقد نقطه بود، رایج بوده است. همین موضوع باعث میشده که کلمات مشابه، مانند "خمسة و سبعون" (75) و "خمسة و تسعون" (95)، به اشتباه خوانده شوند. این اشتباهات در نقل شفاهی روایات و همچنین در نسخههای خطی، موجب اختلاف نظر در تاریخ دقیق شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شده است. روایات مختلف درباره تاریخ شهادت بر اساس روایات مختلف، دو نظر اصلی در مورد تاریخ شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وجود دارد: 75 روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله): برخی از روایات، از جمله روایات نقل شده از امام صادق و امام باقر (علیهما السلام)، حاکی از آن است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) 75 روز پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به شهادت رسیدهاند. مرحوم کلینی(رحمه الله علیه) در "کافی" روایتی از امام صادق(علیه السلام) در این زمینه آورده است[3]؛ علامه مجلسی(رحمه الله علیه) نیز روایتی از امام باقر(علیه السلام) در تأیید این مدت نقل میکند[4]. برخی از مورخین نیز تاریخ شهادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) را 75 روز بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بیان کردهاند؛ مثلاً ابن ابی ثلج بغدادی در کتاب "تاریخ الأئمة" مینویسد که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) 75 روز بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) زندگی کردند.[5] 95 روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله): روایات دیگری نیز وجود دارند که تاریخ شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را 95 روز پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ذکر کردهاند. از باب نمونه در روایتی جابر بن عبدالله أنصاری نقل کرده که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نود و پنج روز پس از پیامبر اکرم(ص) زندگی کردند. [6] لذا بزرگانی مانند؛ شیخ مفید،[7] سید بن طاووس،[8] کفعمی در المصباح[9] و علامه طبرسی در "اعلام الوری" مینویسند که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در سوم جمادیالآخر سال یازدهم هجری وفات کردند و مدت 95 روز بعد از رحلت پدرشان زندگی کردند.[10] نتیجهگیری با توجه به دلایل ذکر شده و همچنین روایات مختلف، نمیتوان با قطعیت تاریخ دقیقی را برای شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مشخص کرد. اما آنچه مهم است، احترام به همه روایات معتبر و برگزاری مراسم عزاداری در هر دو تاریخ میباشد. که امری پسندیده و سبب پاداش و قرب در نزد پروردگار عالم خواهد بود. [1] به عنوان مثال: در مورد ولادت امام حسین(علیه السلام) اینگونه آمده است: در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه متولد شد و به نظر برخی در پنجم شعبان سال چهارم هجری متولد شده اند؛ تعریب منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، المیلانی، السید هاشم، ج1، ص523 https://B2n.ir/n14543 [2] برای آشنایی بیشتر با رسم الخط آن عصر، می توانید به مقاله "تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن" نوشته سید مهدی سیف مراجعه نمایید. https://B2n.ir/x41844 [3] الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص241 https://B2n.ir/q02047 [4] بحار الانوار، العلامة المجلسی، ج 43، ص7 https://b2n.ir/t61971 [5] مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، مجموع من العلماء، ج1، ص12 https://B2n.ir/y35171 [6] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: علي بن محمد الخزاز، صفحه : 65. https://lib.eshia.ir/16054/1/65 [7] مسار الشیعة: الشیخ المفید، ج1، ص31 https://B2n.ir/q36667 [8] الإقبال بالأعمال الحسنة - ط الحديثة: السيد بن طاووس، جلد، 3، صفحه: 161 https://b2n.ir/k72517 [9] المصباح – جنة الأمان الواقیة و جنة الایمان الباقیة، الشیخ ابراهیم الکفعمی العاملی، ج1، ص511 https://B2n.ir/s77714 [10] زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، ترجمه اعلام الوری، عطاردی، 1عزیزالله، ص 226 https://B2n.ir/p72545
-
آیا دعای عهد واقعا از امام صادق (ع) است؟ یکی از دعاهای معروف شیعیان که در عصر غیبت به منظور بیعت و تجدید عهد با امام زمان (عج) خوانده میشود، دعای عهد است. بسیاری از ما این دعا را خواندهایم و به فضیلت آن اعتقاد داریم. اما آیا این دعا واقعا از امام صادق (ع) روایت شده و دعایی معتبر است؟ دیدگاه علما بسیاری از علما و بزرگان دین، از جمله سید بن طاووس در کتاب مصباح الزائر،[1] ابن مشهدی در کتاب المزار الکبیر،[2] کفعمی در کتابهای المصباح[3] و البلد الامین[4] و علامه مجلسی در کتابهای بحار الانوار و زاد المعاد[5] این دعا را نقل کردهاند. علامه مجلسی(رحمه الله علیه) در سه جای از کتاب بحار الانوار این دعا را می آورد. ایشان در یک جا با ذکر سند، دعا را از کتاب العتیق نقل می کند.[6] منظور علامه از کتاب عتیق، کتابی است که به دست یکی از محدثین قدیم نگاشته شده است و ایشان این کتاب را در نجف دیده اند.[7] مرحوم کفعمی بنا بر نقل علامه مجلسی بر این باور است که این کتاب نگاشته شیخ جلیل أبي الحسين محمّد بن هارون التلعكبريّ است.[8] مرحوم آقا بزرگ تهرانی نیز این دیدگاه را تایید می کند.[9]و در جایی دیگر از بحار با ذکر سندی که با پدر خودشان آغاز می شود، این دعا را ذکر می کند[10] مرحوم علامه مجلسی در نقل دیگری این دعا را با استناد به نقل مرحوم سید بن طاوس می آورد.[11] لذا می توان گفت علما به این دعا استناد کردهاند و آن را از امام صادق (ع) روایت کردهاند. ادله اعتبار دعا عهد اعتبار روات: افرادی که این دعا را نقل کردهاند، از جمله علمای بزرگ شیعه هستند و به روایات و احادیث مسلط بودهاند. تکرار در منابع مختلف: این دعا در کتابهای مختلف و توسط علما و محدثین متعددی نقل شده است. محتوای دعا: مضمون این دعا با اعتقادات شیعه سازگاری کامل دارد و هیچ تناقضی با آموزههای دینی ندارد. اگر چه در ارتباط با سند این دعا می توان اشکال نمود و بیان کرد بعضی از روات ضعیف هستند اما در پاسخ گفته می شود: با توجه به اعتماد علما( علما و محدثین بزرگی که این دعا را نقل کردهاند، به آن اعتماد کامل داشتهاند) و قاعده تسامح در ادله سنن (در صورت پذیرش این قاعده همچنانکه بسیاری از علما این قاعده را پذیرفته اند)[12] می توان استحباب این دعا را اثبات نمود. نتیجهگیری: با توجه به آنچه گفته شد، میتوانیم با اطمینان بگوییم که دعای عهد از دعاهای معتبر شیعه است و خواندن آن توصیه میشود. اگرچه ممکن است برخی ابهامات جزئی در مورد سند این دعا وجود داشته باشد، اما با توجه به اعتماد بزرگان دین و محتوای زیبای این دعا، میتوان به صحت و اصالت آن اطمینان داشت. [1] مصباح الزائر نویسنده : السيد علي بن موسى بن طاووس جلد : 1 صفحه : 455 https://B2n.ir/h63612 [2] المزار نویسنده : محمد بن المشهدي جلد : 1 صفحه : 663 https://ito.lib.eshia.ir/86086/1/663 [3] المصباح- جنة الأمان الواقية و جنة الإيمان الباقية: الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم جلد : 1 صفحه : 549 https://B2n.ir/j52237 [4] . البلد الأمين و الدرع الحصين نویسنده : الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم جلد : 1 صفحه : 82 https://lib.eshia.ir/71752/1/82 [5] . زاد المعاد ـ مفتاح الجنان نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 1 صفحه : 542 https://lib.eshia.ir/86781/1/542 [6] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 86 صفحه : 284 https://B2n.ir/t40071 [7] همان، جلد : 1 صفحه : 16 https://B2n.ir/p78866 [8] همان، ص33 https://B2n.ir/r95453 [9] الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة ط اسماعیلیان نویسنده : الطهراني، آقا بزرك جلد : 20 صفحه : 323 https://B2n.ir/d44314 [10]بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 94 صفحه : 41 https://B2n.ir/t20795 [11] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 102 صفحه : 111 https://lib.eshia.ir/11008/102/111 [12] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: البحراني، الشيخ يوسف، ج: 4، ص:202-203 https://B2n.ir/u18265
-
چرا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشکلات شیعیان را حل نمیکند؟ شیعیان بر این باورند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجت خداوند بر روی زمین است و خداوند تمامی امور را از طریق ایشان جاری میسازد. زمین به برکت وجود ایشان پایدار مانده است. از سوی دیگر، گزارشهای متعددی از ملاقات با ایشان و اعجازهایی که برای رفع حوائج و برطرف کردن مشکلات شیعیان انجام دادهاند، وجود دارد. که نشاندهنده لطف و توجه ایشان به برطرف کردن مشکلات و سختی های جامعه شیعه است.[1] با این حال، انجام این امور بدین معنی نیست که پیامبران و امامان (علیهم السلام) باید تمام مشکلات جامعه را حل کنند و اثبات حقانیت آنان متوقف بر این امر باشد، چرا که در طول تاریخ بشریت، انبیاء الهی علی رغم توانی بر انجام امور خارقالعاده [2]و قدرت بر برطرف کردن مشکلات و سختی ها، خود و پیروان آنان در راستای حفظ دین خدا با چالشها و مشکلات متعددی مواجه شدهاند و خداوند آنان را به تلاش و کوشش در راه حق امر کرده است، حتی در شرایطی که ممکن بود جان خود را از دست بدهند.[3] با وجود اینکه از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) معجزات متعددی صادر شده است،[4] پیروان دین اسلام نیز در زمان حضور در مکه، سختیهای متعددی را متحمل شده و حتی تعدادی تحت شکنجههای مشرکان جان خود را از دست دادهاند.[5] لذا باید گفت که طبیعت این عالم بر این اساس است که امور بر اساس تلاش و کوشش بشری انجام می شود. [6] در خصوص حرکت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز باید گفت که انتظار نمیرود که اداره امور شیعیان بهطور کامل به صورت اعجاز انجام شود و هیچکس در جامعه شیعه با مشکلی مواجه نشود. این امر بخشی از زندگی انسانها در دنیای مادی است. همانطور که امام خمینی (ره) در مورد وقایع پس از ظهور میفرماید: «برخی گمان میکنند در یک شب همه امور معجزهآسا اصلاح میشود؛ در حالی که پس از ظهور حضرت، کوششها و فداکاریها برای سرکوب ستمکاران صورت خواهد گرفت. اگر توقع دارید که در یک شب همه امور بر طبق اسلام و احکام خداوند متعال متحول شود، این یک اشتباه است و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزهای روی نداده و نخواهد داد. روزی که انشاءالله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه خواهد شد و یک روزه عالم اصلاح خواهد شد، بلکه با کوششها و فداکاریها، ستمکاران سرکوب و منزوی خواهند شد.» [7] در نتیجه می توان گفت که خداوند زندگی انسانها در دنیای مادی را بر پایه آزمون و امتحان،[8] آزادی اراده [9]و تعلیم و تربیت جامعه قرار داده است. آزادی اراده انسانها در بسیاری از زمانها سبب ایجاد سختی ها و مشکلات می شود[10] و از طرفی امتحان های الهی با ایجاد مشکلات و سختی ها همراه است که سبب رشد و تعالی انسانها و تربیت جامعه خواهد بود. بنابراین، نمی توان بیان داشت که اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد و زنده هستند، باید تمامی مشکلات شیعیان حل شود و حضرت با انجام امور خارقالعاده تمام مشکلات را از سر راه جامعه شیعه بردارند. همچنانکه در زمان جد بزرگوارشان، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر پیامبران الهی (علیهم السلام) نیز به این صورت نبوده است. [1] السلطان المفرج عن أهل الإيمان فيمن رأى صاحب الزمان: علي بن عبد الكريم النيلي، جلد: 1، صفحه: 37 https://B2n.ir/s22222 [2] به عنوان مثال، حضرت عیسی (ع) که در قرآن اشاره شده است: آل عمران: 49 «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» و یا ماجرای حضرت موسی (ع): بقره: 50 «وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ». [3] سوره مائده آیات: 21 تا 26 [4] مانند معجزه رد شمس: من لا يحضره الفقيه: الشيخ الصدوق، جلد: 1، صفحه: 203 https://B2n.ir/d20365 [5] الصحيح من سيرة النبي الأعظم (ص): العاملي، السيد جعفر مرتضى، ج: 3، ص: 221 https://B2n.ir/d72024 [6] سوره نجم: 39 «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» [7] صحیفه امام: الخميني، السيد روح الله، ج21، ص447 https://B2n.ir/f66899 [8] . بقره: 155 «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» [9] . كهف: ٢٩ «وَقُلِ الحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ» [10] . شورى : ٣٠ «وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ»
-
چگونه می شود ادعای نواب اربعه مبنی بر نیابت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در عصر غیبت صغری اثبات کرد؟ در دوران غیبت صغری، چهار نفر به عنوان نمایندگان امام زمان تعیین شدند که به آنها نواب اربعه گفته میشود. این افراد عبارت بودند از: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری. اما چگونه میتوانیم ادعای این افراد مبنی بر نیابت از امام زمان (عج) را باور کنیم؟ چرا باید به نواب اربعه اعتماد کنیم؟ تایید نواب اربعه بر گرفته از وثاقت آنها است، و وثاقت تمام نواب زمانی تایید می شود که وثاقت نایب اول تایید شود زیرا که سر سلسله نیابت از عثمان بن سعید آغاز می شود و نواب بعدی مقام خود را از او گرفتهاند لذا با اثبات وثاقت او وثاقت دیگر نواب نیز ثابت است، همچنانکه عدم مخالفت بزرگان امامیه با نیابت نواب اربعه خود بهترین شاهد بر صدق ادعای نواب اربعه بر نیابت از امام زمان است و نشان از اینکه بزرگان امامیه و جامعه شیعه این نیابت را پذیرفته اند و برای آنها در طول تاریخ هیچ جای شک و شبهه ای در مورد این نیابت نبوده است. در تایید وثاقت نایب اول باید گفت که عبدالله بن جعفر حمیری از احمد بن اسحاق نقل می کند که روزی خدمت امام هادی(علیه السلام) رسیدم و عرض کردم سرورم من گاه در این شهر هستم و گاه نیز حضور ندارم و در زمانی که حضور دارم برایم ممکن نیست که همیشه به خدمت شما برسم سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی اطاعت کنم؟ ایشان فرمودند ابوعمرو (عثمان بن سعید) مورد اعتماد و امین من می باشد هر آنچه بگوید از من گفته و هر آنچه که به شما برساند از من رسانده است؛ زمانی که امام هادی(علیه السلام) به شهادت رسیدند به خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) رسیدم و همان سوال را از ایشان نیز پرسیدم ایشان نیز مانند پدرشان جواب دادند و فرمودند ابوعمرو مورد اطمینان و امین پدرم و من در ایام حیات و مماتم می باشد هر آنچه بگوید از من گفته و هر پیغامی که برایتان بیاورد از من آورده است.[1] همچنین در روایت دیگری امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: فرزندم امام شما پس از من است و خلیفه بعد از من می باشد و شما او را نخواهید دید و عثمان بن سعید واسطه بین او و شما می باشد. سخن او را قبول کنید که او نائب امام شما می باشد.[2] نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که علاوه بر عثمان بن سعید فرزند او محمد بن عثمان نیز از سوی امام امین و مورد اعتماد معرفی شده است که او نیز بعد از پدر به مقام نیابت رسید در این مورد نقل شده که امام حسن عسگری فرمودند عثمان بن سعید و فرزند او مورد اعتماد من هستند و آنچه به تو برسانند از سوی من رسانده اند و آنچه بگویند از جانب من گفته اند. پس سخن آن دو را گوش فرا ده و فرمان آن دو را اطاعت کن که آنها مورد اعتماد و امین هستند.[3] از آنجا که انتصاب سایر نواب از سوی عثمان بن سعید و فرزند او است لذا با تایید وثاقت او و فرزندش محمد بن عثمان جایگاه و مقام دیگر سایر نواب نیز ثابت می شود و با توجه به اخبار موجود در انتصاب نایب سوم از سوی محمد بن عثمان و نایب چهارم از سوی حسین بن روح به عنوان جانشین محمد بن عثمان هیچ جای شک و شبهه ای در وثاقت نواب باقی نمیماند. لذا در گزارشی آمده است که محمد بن عثمان در هنگام وفات، بزرگان شیعه را جمع کرده و همه را به حسین بن روح نوبختی ارجاع داد و او را جانشین خود اعلام کرد[4] و در عظمت او به همین مقدار کفایت می کند که نقل شده است ابوسهل نوبختی درباره رازداری حسین بن روح گفته است اگر او امام را زیر دامن خود پنهان دارد و بدنش را با قیچی قطعه قطعه کنند تا او را نشان دهد، هرگز چنین نخواهد کرد.[5] در مورد علی بن محمد سمری نیز باید گفت که مرحوم حسین بن روح به او وصیت کرد و او را جانشین خود قرار داد[6] و در توقیعی که از حضرت مهدی در مورد او صادر شده است، آمده: ای علی بن محمد خداوند پاداش برادران دینی تو را در مصیبت تو بزرگ دارد. تا شش روز دیگر خواهی مرد. پس امر حساب و کتاب خود را مرتب کن و درباره جانشینی این مقام نیابت به کسی وصیت مکن. زیرا غیبت دومی فرا رسیده است.[7] نتیجهگیری به طور خلاصه می توان گفت: · تایید امامان معصوم (ع): امامان معصوم (ع) به ویژه امام حسن عسکری (ع) به صراحت بر وثاقت و اعتمادپذیری عثمان بن سعید و فرزندش تاکید کردهاند. آنها گفتهاند که هر آنچه این دو نفر میگویند، از جانب امام است. · انتقال نیابت از نایبی به نایب دیگر: هر یک از نواب اربعه، نایب بعدی را مشخص کرده است و این نشان میدهد که انتصاب آنها از سوی امام زمان (عج) بوده است. توقیعات و نامههای امام زمان (عج): نواب اربعه توقیعات و نامههایی از سوی امام زمان (عج) دریافت میکردند که نشان از ارتباط مستقیم آنها با امام زمان (عج) داشت. کرامات و معجزات: نواب اربعه کرامات و معجزاتی داشتند که نشان از ارتباط خاص آنها با امام زمان (عج) بود. با توجه به این شواهد و دلایل، میتوانیم به طور قطع بگوییم که نواب اربعه به حق به عنوان نمایندگان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیبت صغری عمل میکردند. [1] الغيبة: الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 354 https://B2n.ir/m09801 [2] همان: صفحه 357 https://lib.eshia.ir/15084/1/357 / بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث: العلامة المجلسي جلد : 51 صفحه : 347 https://B2n.ir/s76502 [3] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 330 https://B2n.ir/w53433 [4] الغيبة : الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 371 https://B2n.ir/e79856 [5] همان، ص 391 https://B2n.ir/a42491 [6] همان، ص 394 https://B2n.ir/w97288 [7] كمال الدين و تمام النعمة : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 516 https://B2n.ir/b18265
-
آیا حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکومتی همراه با جنگ و قتال است؟
تقوی پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در حکومت جهانی حضرت
آیا حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکومتی همراه با جنگ و قتال است؟ این پرسش یکی از پرسشهای مهمی است که درباره امام زمان (عج) و حکومت عدل جهانی ایشان مطرح میشود. برخی روایات به جنگ و قتال در زمان ظهور اشاره دارند، اما آیا این به معنای آن است که حکومت ایشان مبتنی بر خشونت و جنگ خواهد بود؟ امام زمان (عج)، نماد مهربانی و عدالت در ابتدا لازم به بیان است که امام زمان (عج) به عنوان امامی معصوم، همدمی رفیق، پدری دلسوز، برادری حامی، (همانند) مادر مهربانی نسبتبه فرزند خردسالش، پناه امت در گرفتاریهای هولناک است.[1] در کلام امام علی (ع) مهربانی ائمه (ع) نسبت به مردم با چنین تعبیری بیان شده؛ همانا ما در شادی شما شادیم و در غم و اندوه شما اندوهناک هستیم.[2] در روایات متعدد بر این نکته تأکید شده است که امام زمان (عج) مایه رحمت برای جهانیان هستند[3] و به دنبال برقراری صلح و عدالت[4] در جهان میباشند. چرا ممکن است جنگ رخ دهد؟ اگرچه امام (عج) به دنبال صلح و اجرای عدالت هستند، اما ستمگران و دشمنان امام زمان (عج) با برپایی حکومت عدل ایشان مخالفت خواهند کرد و به جنگ خواهند پرداخت. حضرت نیز استقرار حکومتش غیر طبیعی نخواهد بود هر چند در تشکیل حکومت اعجاز هایی صورت می گیرد. بر این اساس طبیعی است که در این راه نبرد ها و جنگ هایی رخ دهد و این امر عیب و نقصی بر حضرت وارد نمی کند. به تعبیر دیگر جنگهایی که در زمان ظهور رخ میدهد، تحمیل شده بر امام زمان (عج) است. این دشمنان هستند که با اهداف ایشان مخالفت کرده و به جنگ میپردازند. روایات درباره جنگ نکته دیگری که لازم است توجه شود اینکه روایات کشتار و جنگ بر دو قسم هستند: 1. وقایع پیش از ظهور: برخی از آنها مربوط به حوادث و فتنههای پیش از ظهور است و هیچ ربطی به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع نابسامان جهان پیش از ظهور میباشد. 2. وقایع ظهور: روایاتی که مربوط به دوران ظهور و حکومت امام زمان (عج) است نیز بیشتر توسط اهل سنت نقل شده که به علت مرسل بودن و وجود سند ضعیف قابل پذیرش نیستند. و یا اگر در منابع امامیه وجود دارد از نظر اعتبار قابل اعتنا نیست البته باید گفت در روایات صحیح به این نکته اشاره شده است که حضرت در دوران ظهور جنگ ها و نبرد هایی دارند. در روایتی آمده است که بشیر نبال می گوید؛ آنگاه که به مدینه رسیدم. به امام باقر (ع) عرض کردم آنان می گویند که اگر مهدی قیام کند کار ها به خودی خود برای او برقرار می شود و به اندازه ي يك ظرف حجامتي خون نمي ريزد. حضرت فرمود: هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانم در دست اوست! اگر كارها، خود به خود براي كسي هموار مي شد، مسلما براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در زماني كه دندان هاي پيشين آن حضرت شكسته و صورت اش زخمي شد، درست و برقرار مي گرديد! هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانم به دست اوست! كار به آن جا مي انجامد كه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاك كنيم. سپس پيشاني خود را پاك كرد.[5] این روایت نشان دهنده این است که هنگام تشکیل حکومت به دست امام زمان (عج) جنگ های سختی بین او و دشمنانش رخ خواهد داد. امام زمان (عج) و روش برخورد با دشمنان امام زمان (عج) همانند دیگر ائمه(ع) نخست به موعظه و ارشاد میپردازد و در صورت لزوم اقدام به شروع جنگ و نبرد خواهد کرد. اهتمام حضرت بر هدایت انسانها به اندازهای زیاد است که آن حضرت برای ارشاد مردم از تمام ابزارها استفاده خواهد کرد. امام صادق (ع) در اینباره فرمودهاند: «هیچ معجزهای از معجزات انبیاء و اوصیا نیست مگر اینکه به جهت تمام شدن حجّت بر دشمنان خداوند مانند آن را بدست قائم ما (عج) ظاهر خواهد کرد».[6] لذا دشمنان حضرت، که حضرت با آنها خواهد جنگید و آنها را به قتل خواهد رساند، کسانی خواهند بود که پس از آشکار شدن حقیقت و تمام شدن حجت باز بر گمراهی خود تعصب بورزند و از اطاعت حضرت سرپیچی کنند. نتیجهگیری به طور خلاصه، اگرچه در زمان ظهور ممکن است جنگهایی رخ دهد، اما هدف اصلی امام زمان (عج) برقراری صلح و عدالت است. جنگها در واقع برای دفاع از حق و مقابله با ظلم و ستم انجام میشوند. امام زمان (عج) به عنوان نماد مهربانی و عدالت، تلاش میکند تا با کمترین خشونت ممکن، جهانی عادلانه و پر از صلح را ایجاد کند. [1] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 200 https://B2n.ir/f82123 [2] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث: العلامة المجلسي جلد : 26 صفحه : 154 https://B2n.ir/x55322 [3] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 528 https://B2n.ir/r95593 / كمال الدين و تمام النعمة : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 287 https://B2n.ir/y10443 [4] . الغيبة للنعماني: النعماني، محمد بن إبراهيم جلد : 1 صفحه : 297 https://lib.eshia.ir/15220/1/297 / إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات : الشيخ حرّ العاملي جلد : 5 صفحه : 70 https://lib.eshia.ir/71405/5/70 [5] كتاب الغيبة للنعماني : النعماني، محمد بن إبراهيم جلد : 1 صفحه : 284 https://B2n.ir/n11298 [6] . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات: الشيخ حرّ العاملي جلد : 5 صفحه : 328 https://lib.eshia.ir/71405/5/328/137 / معجم أحاديث الإمام المهدي ع : الكوراني العاملي، الشيخ علي جلد : 3 صفحه : 380 https://lib.eshia.ir/15258/3/380