رفتن به مطلب

تقوی

کارشناس عقائد
  • تعداد ارسال ها

    190
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    1

تقوی آخرین باز در روز 29 مهر برنده شده

تقوی یکی از رکورد داران بیشترین تعداد پسند مطالب است !

آخرین بازدید کنندگان نمایه

456 بازدید کننده نمایه

دستاورد های تقوی

Community Regular

Community Regular (8/14)

  • یک ســـــال با المصباح
  • شما ۱۰ سؤال پرسیدید
  • ارسال نخستین سؤال
  • یک ماه با المصباح
  • یک هفته با المصباح

نشان‌های اخیر

1

اعتبار در سایت

  1. دیدگاه اهل بیت (علیهم‌السلام) درباره معاد چیست؟ معاد یکی از اصول اساسی در اعتقادات اسلامی است که همواره مورد تأکید و توجه ویژه اهل بیت (علیهم‌السلام) قرار داشته است؛ آنان با بیان احادیث و روایات متعدد، اهمیت و ضرورت این اصل اعتقادی را به شیعیان خود یادآوری کرده اند. در این مجال، به برخی از این روایات که در موضوعات مختلف بیان شده، اشاره خواهیم کرد: اهمیت یاد مرگ و آمادگی برای معاد: اهل بیت (علیهم‌السلام) بر اهمیت یاد مرگ و آمادگی برای روز قیامت تأکید دارند؛ امام علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: (برحذر باش)! هیچ‌چیز تو را از عمل آخرتت باز ندارد که فرصت کم است.[1]رسول خدا در مورد اهمیت مرگ فرمودند کسی که در شبانه روز بیست مرتبه یاد مر گ کند با شهدای احد محشور خواهد شد.[2] در احولات امام حسن (علیه السلام) ذکر شده است وقتی یاد مرگ می کرد، می گریست. و چون یاد قبر می کرد، می گریست. و چون از بعث و نشور (قیامت) یاد می کرد، می گریست. و چون متذکّر عبور از صراط می شد، می گریست و هرگاه به یاد توقف در پیشگاه خداوند متعال (در محشر) می افتاد، فریادی می زد و بی هوش (روی زمین) می افتاد.[3] امام سجاد نیز در بیانی در مورد مرگ فرمودند(خداوندا!) ما را از فریب دنیا به سلامت بدار و از شرّ و فساد آن ایمنی بخش و مرگ را در برابر ما بنمایان و روزی نباشد که از یاد مرگ غافل باشیم.[4] این توصیه‌ها به مسلمانان کمک می‌کند تا همواره به یاد روز حساب باشند و برای آن آمادگی داشته باشند. حیات پس از مرگ به عنوان سفر به سوی خداوند: اهل بیت (علیهم‌السلام) به زندگی پس از مرگ به عنوان سفری به سوی خداوند نگاه می‌کنند؛ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: مقصد (قیامت)، پيش روی شماست و [ساربانِ ] قيامت شما را از پشت سر مى راند؛ سبكبار شويد تا برسید؛ همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند.[5] همچنین حضرت در هنگام تسلیت گفتن به جماعتى كه يكى از آنها مرده بود، فرمود: اين كار به شما آغاز نشده و به شما هم پايان نيابد. اين دوست شما وقتى كه زنده بود، به سفر مى رفت، پنداريد كه اكنون هم به سفر رفته است. اگر نزد شما برگشت كه برگشته و گرنه، شما به نزد او خواهيد رفت.[6] امام صادق (علیه السلام) در توصیف مرگ فرمودند همراه خود توشه و ساز و برگ را زیاد بردار که سفر، طولانی است.[7] این دیدگاه باعث می‌شود تا مسلمانان با آرامش و امید به مرگ نگاه کنند و آن را نه پایان زندگی، بلکه آغاز یک سفر به سوی رحمت الهی بدانند. اهمیت صدقه و کارهای نیک بعد از مرگ: اهل بیت (علیهم‌السلام) همواره به انجام اعمال نیک و صدقه تأکید نموده اند؛ پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم) می‌فرمایند: آگاه باشید هر کس صدقه دهد به ازای هر درهمی که صدقه می دهد به اندازه کوه احد از نعمت های بهشتی پاداش می گیرد.[8] امام صادق (علیه‌السلام) در مورد آثار اعمال نیک فرمودند بعد از مرگ انسان پرونده اعمال او بسته می شود، و اجر و پاداشی به او نمی رسد مگر از سه طریق: صدقه جاریه ای که از خود به یادگار گذارده، و بعد از او جریان خود را طی می کند، و سنت هدایتگری که آن را به وجود آورده، و بعد از مرگ او به آن عمل می شود، و فرزند صالحی که برای او دعا می کند.[9] این دیدگاه نشان‌دهنده اهمیت اعمال نیک بعد از مرگ و آخرت انسان‌ها است. پاداش عمل صالح در عالم آخرت: اهل بیت (علیهم‌السلام) بر این نکته تاکید کرده که پاداش عمل صالح افراد در عالم آخرت داده خواهد شد؛ در همین رابطه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: جبرئیل از جانب پروردگار پیام آورد که پروردگارت سلام می‌رساند و می‌گوید: ای محمّد (صلی الله علیه و آله) مؤمنانی که اعمال صالح انجام می‌دهند، و ایمان به تو و اهل بیتت دارند، به بهشت بشارت بده، بهترین پاداش را در نزد من خواهند داشت و به زودی وارد بهشت می‌شوند.[10] از امام صادق (علیه السلام) سوال شد آيا بهتر است انسان نمازهاى مستحبى خود را در يك مکان بخواند يا در مکانهاى گوناگون؟ فرمود: در اين مکان و آن مکان بخواند؛ زيرا آنها در روز قيامت به سود او گواهى مى دهند.[11] شفاعت در روز قیامت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: سه گروه در پیشگاه خداوند شفاعت می‌کنند و شفاعت آنان پذیرفته می‌شود: 1ـ پیامبران ۲ـ دانشمندان دینی۳ ـ شهدای راه خدا.[12] امیرالمومنین (علیه‌السّلام) در حدیثی فرمود: ما (اهل بیت) شفاعت می‌کنیم و دوستان ما هم شفاعت می‌کنند.[13] در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز اینگونه آمده است: از مؤمنين آن كه از همه كمتر شفاعت مى كند، براى چهل نفر از برادران ايمانى خود شفاعت خواهد كرد.[14] توصيف روز قيامت: در روایاتی در توصیف احوال روز قیامت چنین آمده است: در روز قيامت، همگان تشنه وارد مى شوند.[15] از پیامبر اسلام منقول است که فرمودند: در تاريكى روز قيامت، شعار مردم «لا إله إلاَّ اللّه » است.[16] در کلامی دیگر فرمودند: اى مردم! همانا شما پا برهنه و عريان و ختنه نشده، در پيشگاه خداوند محشور مى شويد، «همان گونه كه در آغاز آفريديم، او را بر گردانيم».[17] در ترسیم دیگری که رسول خدا از فضای قیامت دارند آمده است مردم در سه گروه محشور مى شوند :گروهى در حالى كه سواره اند و سير و پوشيده، گروهى فرشتگان آنها را به رو بر زمين مى كشند و در آتش محشورشان مى كنند و گروهى راه مى روند و تند پيش مى روند.[18] پرهيزکاران در قيامت : پیامبر اسلام در مورد پرهیزکاران می فرماید هر كس با فحشا و شهوتى رو به رو شود و از ترس خداوند عزّ و جلّ از آن دورى كند خداوند آتش را بر او حرام گرداند و از آن وحشت بزرگ ايمنش دارد.[19] در بیان دیگری از پیامبر اسلام بیان شده است هر كس به جاى دشمنى با مردم، با نفْس خود دشمنى ورزد، خداوند او را از هراس روز قيامت ايمن دارد.[20] امام باقر در مورد حالت پرهیزکاران در قیامت فرمودند هر كس در آن روز نورى داشته باشد، نجات مى يابد و هر مؤمنى براى خود نورى دارد.[21] گنهكاران در قيامت : پیامبر در مورد حال گنهکاران در قیامت می فرمایند بدگويان و عيبجويان و سخن چينان و كسانى كه افراد بى گناه را بد نام مى كنند، خداوند آنها را به صورت سگ محشور مى كند.[22] همچنین پیامبر خدا فرمودند: هيچ كس ما اهل بيت را دشمن ندارد، مگر اين كه خداوند روز قيامت او را جذامى برانگيزد. [23] امام باقر در مورد احوالات افرادی که تقدیر خداوند را منکر هستند، فرمودند: اینها به مانند بوزينه و خوك محشور مى شوند.[24] توصیفی از دادگاه الهی در قیامت: در توصیف دادگاه الهی پیامبر فرمودند: آیا می دانید خبر های این آیه چیست «آن روز است که زمین اخبار خود را مى گويد»؟[25] عرض كردند: خدا و رسولش داناترند، حضرت فرمود: خبرهاى آن اين است كه به هر كارى كه هر بنده اى، از مرد و زن، بر روى آن انجام داده است، گواهى مى دهد و مى گويد: او چنين و چنان كرد.[26] امیر المومنین می فرماید: دهانها مُهر شوند و سخن نگويند و دستها به سخن آيند و پاها گواهى دهند و پوستها آن چه را انجام داده اند، بازگو كنند و هيچ سخنى را براى خدا ناگفته نگذارند.[27] نتیجه گیری: روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) درباره معاد، به وضوح نشان‌دهنده اهمیت ایمان به آخرت و آمادگی برای روز قیامت است؛ آنان با ارائه آموزه‌های ارزشمند، مسلمانان را به سوی زندگی‌ای پر از نیکی، صدقه و اعمال صالح هدایت می‌کنند تا در روز قیامت سربلند و سعادتمند باشند؛ ایمان به معاد نه تنها باعث آرامش و امید در دل‌ها می‌شود، بلکه انگیزه‌ای قوی برای انجام اعمال نیک و پرهیز از گناهان فراهم می‌آورد؛ اهل بیت (علیهم‌السلام) با تأکید بر این اصول، نشان داده‌اند که معاد یکی از ارکان اساسی دین اسلام است که بدون توجه به آن، نمی‌توان به سعادت واقعی دست یافت. [1] غرر الحکم و درر الکلم: التمیمی الآمدی، عبدالواحد بن محمد، ج1، ص750 https://B2n.ir/q22637 [2] مجموعة ورّام (تنبيه الخواطر و نزهة النواظر): ورّام بن أبي فراس، ج: 1، ص: 268 https://lib.eshia.ir/12759/1/268 [3] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء: العلامة المجلسي، ج43، ص331 https://B2n.ir/m74728 [4] صحیفه سجادیه: دعای چهلم، دعا به وقت یاد مرگ، ص: 203 https://B2n.ir/g75159 [5] نهج البلاغه: السید الشریف الرضی، خطبه 21، ص62 https://B2n.ir/n24287 [6] همان: حکمت: 357، ص537 https://B2n.ir/p52248 [7] بحار الأنوار: العلامة المجلسي، ج13، ص432 https://B2n.ir/p33012 [8] همان: ج96، ص115 https://B2n.ir/u51313 [9] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: البحراني، الشيخ يوسف، ج22، ص124 https://B2n.ir/h98756 [10] بحار الأنوار: العلامه المجلسی، ج68، ص19 https://B2n.ir/e75959 [11] علل الشرائع: الشيخ الصدوق، ج2، ص 343 https://B2n.ir/r46467 [12] الخصال: الشیخ الصدوق، ج1، ص156 https://B2n.ir/d41490 [13] همان: ج2، ص: 624 https://lib.eshia.ir/15339/2/624 [14] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الشیخ الطبرسی، ج1، ص224 https://B2n.ir/r31760 [15] كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال (ط. الرسالة): المتقي الهندي، جلد: 14، صفحه: 361، حدیث: 38938. https://pdf.lib.efatwa.ir/90999/14/361 [16] همان: صفحه: 366، حدیث: 38962. https://pdf.lib.efatwa.ir/90999/14/366 [17] صحيح مسلم: مسلم، جلد: 4، صفحه: 2194 https://lib.efatwa.ir/42175/4/2194 / الترغيب والترهيب: المنذري، عبد العظيم، جلد: 4، صفحه: 206، حدیث: 5419. https://lib.efatwa.ir/44533/4/206 [18] الترغيب والترهيب: المنذري، عبد العظيم، جلد: 4، صفحه: 208، حدیث: 5428. https://lib.efatwa.ir/44533/4/208 [19] وسائل الشيعة: الشيخ حرّ العاملي، ج15، ص209 https://B2n.ir/k60176 [20] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: الشيخ الصدوق، ص181 https://B2n.ir/q42763 [21] تفسير القمي: القمي، علي بن ابراهيم، ج2، ص378 https://B2n.ir/d42546 [22] الترغيب والترهيب: المنذري، عبد العظيم، جلد: 3، صفحه: 325، حدیث: 4277. https://lib.efatwa.ir/44533/3/325 [23] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: الشيخ الصدوق، ص204 https://B2n.ir/z87982 [24] همان، ص112 https://B2n.ir/a84727 [25] سوره الزلزلة آیه 4 «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا» https://B2n.ir/n37177 [26] الامثل في تفسير كتاب الله المنزل: مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج20، ص377 https://B2n.ir/q17199 [27] العلامة المجلسي، بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، ج7، ص313 https://B2n.ir/m84426
  2. برزخ چیست و چه دلیلی بر اثبات برزخ وجود دارد؟ برزخ به عنوان یکی از مفاهیم اساسی در اعتقادات اسلامی، مرحله‌ای میانی بین مرگ و روز قیامت است؛ این دوره از حیات پس از مرگ، مکانی است که روح انسان‌ها در آن اقامت می‌کند و تا زمانی که روز قیامت فرا رسد و حساب و کتاب نهایی انجام شود، تجربه‌ای از عذاب یا نعمت‌های اخروی را تجربه می‌کند. برزخ در قرآن کریم برزخ به معنای فاصله و حائل بین دو شئ است[1] و از این جهت است که در اصطلاح دینی نیز به حالت پس از مرگ و پیش از روز قیامت برزخ می گویند؛ این مفهوم در قرآن کریم و احادیث اهل بیت (علیهم‌السلام) به وضوح بیان شده است. آیات متعددی در قرآن کریم در مورد برزخ (عالمی میان زندگی دنیوی و قیامت) وجود دارد که به جهت اختصار به برخی از مهمترین آن ها اشاره می نمائیم: یکی از آیاتی که به برزخ اشاره دارد در سوره مبارکه مؤمنون، می باشد که می فرماید: شاید کاری شایسته انجام دهم در آنچه که ترک کرده‌ام. هرگز، این فقط کلمه‌ای است که او می‌گوید، و از پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند. [2] این آیه بیان می‌کند که پس از مرگ، انسان‌ها وارد مرحله‌ای به نام برزخ می‌شوند که تا روز قیامت ادامه دارد. همچنین در جایی دیگر از قرآن کریم چنین آمده است: کسانی که فرشتگان جانشان را می‌گیرند در حالی که نیکوکارند، می‌گویند: سلام بر شما، وارد بهشت شوید به سبب آنچه که انجام داده‌اید. [3] این موضوع در آیات: سوره مبارکه نساء، آیه 97[4] - سوره مبارکه أنفال، آیه 50[5] - سوره مبارکه أنعام، آیه 93[6] - سوره مبارکه نوح، آیه 25[7] و... نیز بیان شده است. قرآن کریم در آیات متعددی حیات دنیوی و برزخی را با آخرت مقایسه و کوتاهی حیات دنیوی و برزخی را نسبت به آخرت مورد تاکید قرار می دهد؛ در آیه‌ای چنین آمده است: «بگو شما جز اندکی درنگ نکردید اگر شما می‌دانستید»[8] ؛ همین معنا در آیات متعدد دیگری نیز تکرار شده است[9]؛ مفسران نیز به کوتاه بودن مدت دنیا و برزخ، نسبت به زندگی اخروی بی‌پایان اشاره نموده اند.[10] لذا از دیدگاه قرآن کریم، زندگی در دنیا و برزخ، بخش کوچکی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد و به ما یادآوری می‌کند که توجه و هدف اصلی خود را بر زندگی اخروی قرار دهیم. برزخ در روایات اهل البیت(علیهم السلام) اهل بیت (علیهم‌السلام) در احادیث و روایات خود به تفصیل به موضوع برزخ پرداخته‌اند؛ و این نکته نیز شایان ذکر است که واژه "قبر" در برخی موارد به "عالم برزخ" اشاره دارد؛ به عنوان مثال، امام علی بن حسین (ع) فرمودند: سخت‌ترین ساعات زندگی فرزند آدم سه ساعت است: ساعتی که فرشته مرگ را مشاهده می‌کند، ساعتی که از قبرش برمی‌خیزد، و ساعتی که در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی می‌ایستد، پس یا به بهشت می‌رود یا به جهنم. سپس فرمودند: ای فرزند آدم، اگر هنگام مرگ نجات یافتی، پس رستگاری، وگرنه هلاک شدی. و اگر هنگامی که در قبرت گذاشته می‌شوی نجات یافتی، پس رستگاری، وگرنه هلاک شدی. و اگر هنگامی که مردم بر صراط حمل می‌شوند نجات یافتی، پس رستگاری، وگرنه هلاک شدی. و اگر هنگامی که مردم برای پروردگار جهانیان برمی‌خیزند نجات یافتی، پس رستگاری، وگرنه هلاک شدی. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: "وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ"[11] «و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می‌شوند.» و فرمودند: آن برزخ همان قبر استلبز و برای آنان در آن زندگی سختی خواهد بود. به خدا قسم، قبر یا باغی از باغ‌های بهشت است، یا حفره‌ای از حفره‌های آتش. سپس رو به مردی از همنشینان خود کرد و به او گفت: ساکن آسمان (خداوند) می‌داند که چه کسی ساکن بهشت و چه کسی ساکن آتش است، تو کدام یک از این دو هستی؟ و کدام یک از این دو، سرای توست؟[12] توضیحات امام سجاد (علیه‌السلام) درباره قبر بیانگر این نکته لطیف است که هرگاه تعبیر قبر در قرآن و روایات بیاید، مراد همان نظام برزخ است و نه قبر مادی و خاکی؛ این فهم از "قبر" به ما کمک می‌کند تا بهتر مفهوم برزخ و مسائل مربوط به آن را درک کنیم. امام صادق علیه السلام نیز برزخ را همان قبر دانسته [13]و در پاسخ به سوال از اینکه برزخ چیست؟ فرمودند: برزخ همان قبر از زمان مردن تا زمان قيامت، می باشد.[14] روایات دیگری که حیات برزخی را اثبات می کنند: حدیث قلیب بدر: پیامبر (صلی الله علیه وآله) پیش از حرکت به سوی مدینه، بر سر چاهی که جسد کشته شدگان بدر در آنجا وجود داشت حاضر شد و تک تک آنان را به نام و نام پدرشان صدا زد و گفت: ای عتبة بن ربیعه، ای شیبة بن ربیعه، ای ابوجهل بن هشام، ای ابوالبختری، ای عقبة بن ابی‌معیط، ای نضر بن حارث، ای نوفل بن خویلد، ای ربیعة بن اسود، چه خویشاوندان و امتی بدی برای پیامبر خود بودید! مرا تکذیب کردید، در حالی که دیگران مرا تصدیق کردند؛ مرا از شهر بیرون کردید، در حالی که دیگران پناهم دادند؛ به جنگ با من آمدید، در حالی که دیگران مرا یاری کردند.[15] گفتند: ای پیامبر خدا! آیا با گروهی که مرده‌اند، سخن می‌گویی؟ حضرت فرمود: آن‌ها دانسته‌اند که آنچه پروردگارشان به آن‌ها وعده داده، حق است و در روایتی دیگر بیان شده است: حضرت فرمود: شما شنواتر از آنان به آنچه می‌گویم، نیستید، اما آن‌ها نمی‌توانند پاسخم را بدهند. [16] احادیث عرضه اعمال بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم): در روایتی صحیح از امام هشتم (علیه‌السّلام)، آمده است که تمامی اعمال بندگان، چه نیک و چه بد، به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ارائه می‌شود.[17] که نشان دهنده این می باشد که اعمال امت بر پیامبر اکرم (ص) در عالم برزخ عرضه می شود. احادیث أنس میت با کسانی که به زیارتش می روند: از امام صادق (علیه‌السلام) چنین نقل شده است که اموات در هنگام رفتن نزد قبر آن ها با شما انس می‌گیرند و زمانی که از آن‌ها دور شوید، دلتنگ می‌شوند. [18] احادیث زیارت اهل قبور: إمام علي (عليه السلام) هنگامی که از کنار قبرستانی عبور می کردند چنین فرمودند: "سلام بر شما ای اهل قبرها، شما پیشینیان ما هستید و ما دنباله‌رو شما هستیم و ان شاء الله ما به شما ملحق خواهیم شد؛ اما خانه‌ها سکونت یافتند، و زنان ازدواج کردند، و اموال تقسیم شدند؛ این خبر از طرف ماست. کاش می‌دانستم خبر شما چیست؟" سپس گفت: "اگر آن‌ها به حرف می‌آمدند، می‌گفتند: تقوا بهترین زاد و توشه است."[19] نتیجه‌گیری برزخ به عنوان پلی میان دنیا و آخرت، اهمیت ویژه‌ای در آموزه‌های اسلامی دارد؛ این مرحله به انسان‌ها نشان می‌دهد که زندگی پس از مرگ متوقف نمی‌شود و حتی قبل از روز قیامت، انسان‌ها به نوعی پاداش یا عذاب اعمال خود را تجربه خواهند کرد؛ فهم صحیح از برزخ و ارتباط آن با معاد، به مسلمانان کمک می‌کند تا به اهمیت اعمال نیک و پرهیز از گناهان در زندگی دنیوی پی ببرند و برای آینده اخروی خود آماده شوند؛ اعتقاد به برزخ و معاد، انگیزه‌ای قوی برای پیروی از دستورات الهی و انجام اعمال صالح فراهم می‌آورد و انسان‌ها را به سوی یک زندگی متعالی و پر از نیکی هدایت می‌کند. [1] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر: ابن الأثیر، مجد الدین، ج1، ص118 https://B2n.ir/t00068 [2] مؤمنون: 100- (لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) https://B2n.ir/z17243 [3] نحل: 32 – (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ ۙ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) https://B2n.ir/q43760 [4] نساء: 97 -( إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا) https://B2n.ir/a84407 [5] أنفال: 50 – (وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا ۙ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ) https://B2n.ir/n50556 [6] أنعام: 93 – (...وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ ۖ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ) https://B2n.ir/g94929 [7] نوح: 25 – (مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا) https://B2n.ir/m41004 [8] مؤمنون: 114 «قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» https://B2n.ir/k90312 [9] طه: 103 و 104 https://B2n.ir/s46814 / روم: 55 https://B2n.ir/s85388 / احقاف: 35 https://B2n.ir/q61117 / یونس: 45 https://B2n.ir/t61568 / نازعات: 46 https://B2n.ir/r25814 [10] مجمع البیان فی تفسیر القرآن: الشیخ الطبرسی، ج7، ص 192 https://B2n.ir/h02304 / همان: ج6، ص649 https://B2n.ir/r81196 [11] مؤمنون: 100 https://B2n.ir/z17243 [12] الخصال: الشيخ الصدوق، جلد: 1، صفحه: 119. https://lib.eshia.ir/15339/1/119 / بحار الأنوار: العلامه المجلسی، ج6، ص159 https://B2n.ir/s42816 [13] تفسیر نور الثقلین: العروسی الحویزی، الشیخ عبد علی، ج3، ص553 https://B2n.ir/m83095 [14] همان، ص554 https://B2n.ir/y19496 [15] بحار الأنوار: العلامه المجلسی، ج18، ص188 https://B2n.ir/b01232 [16] همان: جلد : 19 صفحه : 346 https://lib.eshia.ir/11008/19/346 [17] الکافی: الشیخ الکلینی، ج1، ص220 https://B2n.ir/x12095 [18] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: العلامة المجلسي، ج14، ص191 https://B2n.ir/n71302 [19] بحار الأنوار: العلامه المجلسی، ج75، ص71 https://B2n.ir/d8479
  3. کدام آیات قرآن به موضوع معاد پرداخته اند؟ یکی از اصول اساسی در اعتقادات اسلامی، ایمان به معاد است؛ قرآن کریم به صورت گسترده و با جزئیات به موضوعات مرتبط با معاد پرداخته و به روشنی این اصل اعتقادی را تبیین کرده است؛ در آیات مختلف قرآن، موضوعات گوناگونی در مورد معاد مورد بحث قرار گرفته‌اند که هر یک اهمیت ویژه‌ای دارند و به درک عمیق‌تر این مفهوم کمک می‌کنند؛ این موضوعات شامل موارد زیر می‌باشد: بعثت و زنده شدن مجدد: قرآن کریم به زنده شدن مجدد انسان‌ها در روز قیامت تأکید دارد؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه یس آمده است: وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ.[1] ترجمه: و برای ما مثلی (جاهلانه) زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: این استخوانهای پوسیده را باز که زنده می‌کند؟ بگو: آن خدایی زنده می‌کند که اول بار آنها را ایجاد کرد و او به هر آفریده‌ای داناست. این تأکید بر زنده شدن مجدد در این آیه شریفه، بیانگر اهمیت معاد و نقش آن در ایجاد انگیزه برای انجام اعمال نیک و پرهیز از گناهان است؛ باور به اینکه پس از مرگ دوباره زنده خواهیم شد و در برابر خداوند پاسخگو خواهیم بود، تأثیر عمیقی بر رفتار و اخلاق انسان‌ها دارد و آن‌ها را به سوی انجام اعمال صالح و پیروی از دستورات الهی هدایت می‌کند. حساب و کتاب: یکی از موضوعات مهم در قرآن کریم، محاسبه اعمال انسان‌ها در روز قیامت است؛ برای مثال، در سوره مبارکه زلزال آمده است: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.[2] ترجمه: پس هر کس به قدر ذره‌ای کار نیک کرده باشد (پاداش) آن را خواهد دید؛ و هر کس به قدر ذره‌ای کار زشتی مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید. توجه به حساب و کتاب دقیق اعمال در روز قیامت، انسان‌ها را برمی‌انگیزد تا همواره به اعمال و رفتار خود توجه بیشتری داشته باشند و در تلاش باشند تا با انجام کارهای نیک و دوری از گناهان، آینده‌ای روشن‌تر و بهتر برای خود در آخرت رقم بزنند؛ این باور که همه اعمال ما ثبت و ضبط شده و در روز قیامت محاسبه خواهند شد، ما را به سوی زندگی مسئولانه‌تر و اخلاقی‌تر سوق می‌دهد. پاداش و عذاب: قرآن کریم به توصیف بهشت و جهنم پرداخته و پاداش نیکوکاران و عذاب بدکاران را شرح داده است؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه بقره آمده است: وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.[3] ترجمه: و مژده ده کسانی را که ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایی است که نهرها در آن جاری است، و چون از میوه‌های گوناگون آن بهره‌مند شوند گویند: این مانند همان میوه‌هایی است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایی مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههای خوش، جفتهایی پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست. این توصیفات نشان می‌دهند که در روز قیامت، هر شخص براساس اعمالش، پاداش یا عذاب دریافت خواهد کرد؛ باور به پاداش و عذاب نقشی اساسی در هدایت انسان‌ها به سمت انجام اعمال نیک و دوری از گناهان ایفا می‌کند و انگیزه‌ای قوی برای پایبندی به دستورات الهی و اخلاقی فراهم می‌آورد. شفاعت: قرآن کریم به شفاعت پیامبران و امامان در روز قیامت اشاره دارد، به عنوان مثال، در سوره مبارکه انبیاء آمده است: يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ.[4] ترجمه: هر چه آنان از ازل کرده و تا ابد می‌کنند همه را خدا می‌داند و هرگز از احدی جز آن کسی که خدا از او راضی است شفاعت نکنند و آنها دائم از خوف (قهر) خدا هراسانند. در واقع، شفاعت یکی از جلوه‌های رحمت خداوند در روز قیامت است که برای بندگان گناهکار یک فرصت دیگر برای نجات فراهم می‌کند؛ این موضوع به باورمندان به معاد انگیزه می‌دهد تا تلاش کنند تا از شفاعت پیامبران و امامان بهره‌مند شوند و در راه اصلاح خود گام بردارند؛ شفاعت نه تنها به معنای بخشش گناهان است، بلکه نشان‌دهنده عظمت و رحمت خداوند در روز قیامت می‌باشد. عدالت الهی: یکی از مهم‌ترین موضوعات مرتبط با معاد در قرآن، عدالت الهی است؛ خداوند در روز قیامت به عدالت رفتار خواهد کرد؛ برای مثال، در جایی دیگر از سوره مبارکه انبیاء این چنین آمده است: وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ.[5] ترجمه: و ما ترازوهای عدل را به روز قیامت خواهیم نهاد و هیچ ستمی به هیچ نفسی نخواهد شد و اگر عملی به قدر دانه خردلی باشد در حساب آریم و تنها علم ما برای حسابگری کفایت خواهد کرد. عدالت الهی در روز قیامت به این معناست که هیچ‌کس نمی‌تواند از حساب و کتاب اعمال خود فرار کند و هر کس به طور عادلانه بر اساس عملکرد خود مجازات یا پاداش می‌بیند؛ این تأکید بر عدالت الهی، به مؤمنان اطمینان می‌دهد که در نهایت همه به حق خود خواهند رسید و هیچ‌گونه ظلم و بی‌عدالتی در قیامت وجود نخواهد داشت؛ این باور به عدالت الهی، انسان‌ها را به سمت انجام اعمال نیک و پرهیز از بدی‌ها هدایت می‌کند و آن‌ها را به مسئولیت‌پذیری و پایبندی به دستورات الهی ترغیب می‌کند. حیات پس از مرگ: آیات متعددی به زندگی پس از مرگ و تجربه‌های پس از آن اشاره دارند؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه مؤمنون آمده است: لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.[6] ترجمه: تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آرم. (به او خطاب شود که) هرگز نخواهد شد، این کلمه‌ای است که (از حسرت) همی بگوید (و ثمری نمی‌بخشد) و در برابر آنها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند. تأکید بر حیات پس از مرگ، به وضوح نشان می‌دهد که اعمال انسان‌ها در این دنیا تأثیر بسزایی بر سرنوشت اخروی آن‌ها دارد؛ این باور به زندگی پس از مرگ، انسان‌ها را ترغیب می‌کند که در زندگی دنیوی خود با انجام اعمال نیک و پرهیز از گناهان، راهی به سوی سرنوشت بهتر در جهان دیگر باز کنند و همیشه به خاطر داشته باشند که حیات آن‌ها در جهانی دیگر ادامه خواهد یافت. مراحل قیامت: قرآن کریم به توصیف مراحل مختلف روز قیامت پرداخته است؛ برای مثال، در سوره مبارکه طه آمده است: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا.[7] ترجمه: و (ای رسول) از تو پرسند که کوهها (در روز قیامت) چه می‌شود؟ جواب ده که خدای من کوهها را چنان از بنیاد برکند که خاک شده و خاکش بر باد دهد؛ آن‌گاه پست و بلندیهای زمین را چنان هموار گرداند؛ که در آن ابدا هیچ بلندی و پستی نخواهی دید. این توصیفات نشان‌دهنده قدرت و عظمت خداوند در تغییر دادن جهان و برپایی قیامت است؛ مراحل مختلف قیامت نشان می‌دهند که جهان به حالت اولیه خود بازخواهد گشت و تمامی ساختارهای طبیعی و جغرافیایی دچار تغییرات عظیم خواهند شد؛ این باور به وقوع چنین تحولاتی، تأکید بر حتمیت و جدی بودن روز قیامت دارد و انسان‌ها را به یاد روز بزرگی می‌اندازد که همه چیز تحت اراده و فرمان خداوند تغییر خواهد کرد. علامات قیامت: قرآن به علائم و نشانه‌های قیامت اشاره دارد؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه زلزله آمده است: إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا.[8] ترجمه: هنگامی که زمین به سخت‌ترین زلزله خود به لرزه در آید؛ و بارهای سنگین اسرار درون خویش (که گنجها و معادن و اموات و غیره است) همه را از دل خاک بیرون افکند. این نوع زلزله‌ها و تغییرات عظیم طبیعی نشان‌دهنده تحولات بزرگ و بنیادینی هستند که در روز قیامت رخ خواهند داد؛ این نشانه‌ها به ما یادآوری می‌کنند که روز قیامت روزی حتمی و جدی است و انسان‌ها باید برای آن آماده شوند. براهین الهی: خداوند در قرآن به نشانه‌ها و دلایل وجود معاد اشاره کرده است؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه روم آمده است: يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ.[9] ترجمه: (آن خدایی را تسبیح و ستایش گویید که) زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورد (یعنی آدمی را از نطفه و نطفه را از آدمی برانگیزد) و زمین را پس از (فصل خزان و) مرگ (گیاهان باز به نسیم جانبخش بهارش) زنده گرداند، و همین گونه شما را هم (پس از مرگ زنده کنند و از خاک) بیرون آرند. این براهین به ما یادآوری می‌کنند که همان‌طور که خداوند می‌تواند زندگی را از مرگ و مرگ را از زندگی ایجاد کند، همچنین قادر است انسان‌ها را پس از مرگ دوباره زنده کند؛ زنده کردن زمین پس از خشکی و مردگی به عنوان نمونه‌ای از قدرت الهی در احیای حیات مطرح شده است که نشان‌دهنده توانایی خداوند در بازگرداندن انسان‌ها به زندگی پس از مرگ است. نعمت‌های بهشتی: قرآن به توصیف نعمت‌های بهشت و خوشبختی اهل بهشت پرداخته است؛ به عنوان مثال، در سوره مبارکه رحمان آمده است: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ذَوَاتَا أَفْنَانٍ.[10] ترجمه: و هر که از مقام (قهر و کبریایی) خدایش بترسد او را دو باغ بهشت خواهد بود، (الا ای جنّ و انس) کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید؟ در آن دو بهشت انواع گوناگون میوه‌ها و نعمتهاست. قرآن با بیان این نعمت‌ها تلاش می‌کند تا انسان‌ها را به سوی هدفی عالی و متعالی هدایت کند و آن‌ها را به یاد خداوند و عظمت او بیاندازد تا از او پرهیز کنند و زندگی خود را بر اساس دستورات الهی شکل دهند. نتیجه گیری: قرآن کریم با بیان موضوعات متعدد و متنوع مرتبط با معاد، اهمیت و نقش این اصل اعتقادی را به روشنی به تصویر کشیده است؛ تأکید بر زنده شدن مجدد، محاسبه اعمال، پاداش و عذاب، شفاعت، عدالت الهی و توصیف بهشت و جهنم، همگی نشان‌دهنده جایگاه ویژه معاد در تعالیم اسلامی می باشد؛ این آیات به ما یادآوری می‌کنند که اعمال و رفتار ما در این دنیا تأثیری عمیق بر سرنوشت ما در آخرت دارند و این باور به معاد است که انگیزه‌ای قوی برای انجام نیکی‌ها و پرهیز از بدی‌ها در زندگی ما ایجاد می‌کند. [1] یس: 78 -79 https://B2n.ir/j29908 [2] زلزال: 7 -8 https://B2n.ir/a87404 [3] بقرة: 25 https://B2n.ir/u49090 [4] انبیاء: 28 https://B2n.ir/m33359 [5] انبیاء: 47 https://B2n.ir/q26466 [6] مؤمنون: 100 https://B2n.ir/z17243 [7] طه: 105 - 107 https://B2n.ir/d36747 [8] زلزلة: 1 - 2 https://B2n.ir/z30146 [9] روم: 19 https://B2n.ir/n07475 [10] رحمان: 46 - 48 https://B2n.ir/h4576
  4. دیدگاه ادیان مختلف در مورد زندگی پس از مرگ چیست و در این باره چه اشتراکات و تفاوت‌هایی وجود دارد؟ اعتقاد به معاد، یا حیات پس از مرگ، یکی از اصول بنیادین بسیاری از ادیان الهی است؛ این اعتقاد شامل باور به بازگشت انسان‌ها پس از مرگ به زندگی دوباره و حسابرسی اعمال آن‌ها در جهان آخرت است؛ حال به مواردی از این اعتقادات مشترک در ادیان مختلف اشاره می شود: زرتشتیان: زرتشتیان باور دارند که پس از مرگ، روان انسان به مدت سه روز در اطراف بدن به مراقبت از زندگی گذشته‌اش می‌پردازد؛ بعد از این مدت، بدن به سوی داوری هدایت می‌شود؛ در این فرآیند، پندار، گفتار و کردار نیک در ترازویی با پندار، گفتار و کردار بد سنجیده می‌شود؛ یکی دیگر از اعتقادات زرتشتیان، باور به پل صراط است؛ به این صورت که اگر فردی نیکوکار باشد، از پل به سلامت عبور کرده و وارد بهشت می‌شود؛[1] این باورهای زرتشتیان نشان‌دهنده اعتقاد عمیق آن‌ها به معاد و باور به عدالت الهی و حسابرسی دقیق در آخرت می باشد. یهودیت: در تورات فعلی یهود، به جز یکی دو مورد اشاره مبهم[2] و یک بار اشاره صریح،[3] سخنی از روز قیامت به میان نیامده است؛ اما در کتاب تلمود، به وفور از قیامت سخن گفته شده است؛ همچنین در کتاب عهد عتیق مطالبی در مورد وعده پیامبران به قیامت بیان شده است؛ پیامبرانی چون اشعیا، ارمیا، حزقیال و هوشع با بیانات شیوای خود به بنی اسرائیل هشدار می‌دادند و آنان را از عاقبت کارهای زشت و ناروایشان برحذر می‌داشتند؛ این پیامبران به بنی اسرائیل یادآوری می‌کردند که در صورت ادامه کارهای نادرستشان اسارتی ذلت‌بار در پیش خواهند داشت.[4] در کتاب عهد عتیق، یکی از کتب مقدس یهودیان، آمده است: «اما مردگان قوم تو زنده شده از خاک برخواهند خواست زیرا شبنم تو بر بدن‌های ایشان خواهد نشست.» [5] این بیان نشان‌دهنده باور به زنده شدن مردگان در میان یهودیان می باشد. مسیحیت: از مطالب کتاب مقدس مسیحیان درباره قیامت، به روشنی می‌توان فهمید که مسیحیان نیز به معاد باور دارند؛ آن‌ها معتقدند که انسان‌ها پس از مرگ در عالم آخرت محاکمه می‌شوند و بر اساس اعمالشان به بهشت یا جهنم راه می‌یابند؛ کتاب مقدس مسیحیان به وضوح به این موضوع اشاره کرده است.[6] در عهد جدید، یکی از کتب مقدس مسیحیان، آمده است: از قبر بیرون بیایند، تا کسانی که خوبی کرده اند، به زندگی جاوید برسند و کسانی که بدی کرده اند، محکوم گردند؛[7] این بیان در کتاب مسیحیان نشان از اعتقاد به معاد دارد. بودا: از اعتقادات بودئیسم اینگونه ذکر کرده اند زمانی که انسان می میرد ذهن ما تمام گرایش ها، توانایی ها را که در طول حیات کسب کرده است دوباره در نقطه لقاع یافته مستقر می شود و زمانی که نطفه رشد می کند و بزرگ می شود تولد دوباره شکل می گیرد و فرد جدید با کارکتر های ذهنی فرد پیشین شکل می گیرد.[8] در کتاب مقدس آنها چنین آمده است سنسار( به معنای سرگردانی) که مراد از آن اقیانوس زندگانی و مرگ است یعنی دوباره زائیده شدنهای بی پایان که رهرو از آن نجات پیدا نمی کند مگر از راه شناسائیی آئیین حقیقی که به نیروانه می برد.[9] هندو: در آیین هندو نیز اعتقاد به تناسخ یک اعتقاد اصیل و ثابت شده است در کتاب مقدس آنها در این مورد آمده است همان گونه که آدمی دلق ژنده بر می کند و جامعه نو می پوشد جان نیز تن های فرسوده را فروهلد و در تن های تازه جای گیرد [10] و در تبیین تناسخ بیان می دارند که برای آدمی در لحظه مرگ سه وصف است یا انسان با غلبه وصف( ست) غالب را توحی می کند که در این صورت درک پرودگار می کند و یا انسان با وصف( رج) غالب را توحی می کند که در این صورت در بدن های قوم ظهور می کند که به طمع نتیجه کار می کنند و یا انسان در هنگام مرگ وصف( تم) در او غلبه دارد لذا در غالب حشرات و حیوانات خسیس مانند مار ظهور و تواید جدید پیدا می کند.[11] اسلام: در قرآن مجید آمده است: «هر نفسی طعم ناگوار مرگ را خواهد چشید و پس از مرگ، شما را به سوی ما بازمی‌گردانند.» [12] این بیان نشان‌دهنده باور عمیق اسلامی به معاد و بازگشت به سوی خداوند پس از مرگ است؛ بر اساس این بیان الهی، مرگ تنها یک انتقال است نه فنا و نابودی؛ این گواهی است بر اینکه معاد در کلام الهی امری ثابت شده است. در مورد دادگاه خداوند در قیامت، قرآن چنین می‌فرماید: «قسم به خدای تو که از همه آن‌ها سخت مؤاخذه خواهیم کرد، از آنچه می‌کرده‌اند.»[13] این آیات نشان‌دهنده عدالت الهی و ضرورت پاسخگویی به اعمال در روز قیامت است؛ بنابراین، بر اساس دیدگاه اسلام، انسان‌ها در روز قیامت مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند؛ این اعتقاد نشان‌دهنده ضرورت پاسخگویی به اعمال و اهمیت عدالت الهی در دین اسلام است. در اسلام معاد به صورت جسمانی است؛ در کلام الهی آمده است: «برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوان‌ها را زنده می‌کند، درحالی‌که پوسیده است؟ بگو همان کسی آن را زنده می‌کند که نخستین‌بار آن را آفرید و او به هر مخلوقی داناست.» [14] این بیان نشان‌دهنده باور به زنده شدن جسمانی مردگان در روز قیامت در اسلام است؛ این آیه به شبهاتی که زنده شدن بدن‌های متلاشی و پراکنده در زمین را بعید می‌دانستند، پاسخ می‌دهد؛ چراکه شبهه مربوط به زنده شدن بدن‌ها بوده است، خداوند هم پاسخ روشنی به آنها داده است. لذا این آیه به معاد جسمانی اشاره دارد، زیرا خداوند استخوان‌ها را زنده می‌کند، حتی اگر پوسیده و متلاشی شده باشند و این بیان به وضوح نشان‌دهنده باور به زنده شدن جسمانی مردگان در قیامت است. تفاوت ها: زندگی پس از مرگ و معاد از مفاهیم اساسی هستند که در ادیان گوناگون با تفسیرهای مختلفی بیان شده‌اند؛ این تفاوت‌ها در برداشت‌ها و آموزه‌ها، گاهی به ایجاد تفاوت‌های اساسی در باورهای پیروان این ادیان منجر شده است؛ در ادامه، به برخی از این اختلافات و دیدگاه‌ها خواهیم پرداخت تا به تصویری جامع‌تر از تنوع اعتقادی در این زمینه برسیم. زرتشتیان: در دیدگاه زرتشتیان، بهشت و جهنم جاودان نیستند؛ بلکه به نظر می‌رسد هدف از مجازات‌ها اصلاح افراد است. بنابراین، بعید است که جهنم ابدی باشد، زیرا اگر جهنم ابدی باشد، اصلاح افراد معنا پیدا نمی‌کند؛[15] این دیدگاه زرتشتیان با دیدگاه اسلام، که بهشت و جهنم را ابدی می‌داند، سازگاری ندارد؛ در اسلام، باور بر این است که بهشت و جهنم همیشگی و پایان‌ناپذیر هستند.[16] یهودیت: در یهودیت دیدگاه‌های متفاوتی درباره معاد وجود دارد؛ سعدیا بن یوسف، از علمای یهود در قرن نهم میلادی، معتقد است که اصل اعتقاد به معاد مورد قبول همه یهودیان است؛ اما باید گفت که عده‌ای از یهودیان باور دارند حیات بعد از مرگ و قیامت فقط برای درستکاران است و شروران هرگز از قبر خود بر نخواهند خواست و به مرگ ابدی فرو رفته‌اند؛ از جمله اندیشمندان یهودی که به این دیدگاه باور دارد، موسی بن میمون است.[17] در اسلام، باور بر این است که هر فرد، چه نیکوکار و چه گنهکار، در روز قیامت در برابر دادگاه عدل الهی حاضر خواهد شد.[18] مسیحیت: در مورد معاد باید به این نکته اشاره کرد که از دیدگاه مسیحیان، عیسی جدا کننده و قاضی میان افراد است که تعیین می‌کند چه کسانی به بهشت و چه کسانی به جهنم خواهند رفت؛ [19]در حالی که در نزد مسلمانان این قضاوت بر عهده خداوند است و اوست که بندگان خود را قضاوت می‌کند؛[20] این اعتقاد نشان‌دهنده باور عمیق مسلمانان به عدالت و حکم الهی است. بودا و آیین هندو: در بودا و آیین هندو هیچ اعتقاد به معاد وجود ندارد و انها قائل به تناسخ هستند در تعریف تناسخ گفته شده است به انتقال روح از بدنی به بدن دیگر بعد از مرگ تناسخ گفته می شود به این معنا که بهشت و جهنم در درون همین بدنهای بشر است.[21] نتیجه گیری با توجه به مطالب گفته شده، دانسته شد که ادیان الهی در کلیات مربوط به حیات پس از مرگ با یکدیگر مشترک هستند با این حال، تفاوت‌هایی در جزئیات و نحوه تفسیر این باور وجود دارد؛ و اکثر آن‌ها به بازگشت انسان‌ها پس از مرگ و حسابرسی اعمالشان در روز قیامت معتقدند؛ زرتشتیان باور دارند که بهشت و جهنم ابدی نیستند؛ برخی از یهودیان اعتقاد دارند که گنهکاران به حیات ابدی دست نخواهند یافت؛ مسیحیان محاکمه نهایی را توسط عیسی مسیح می‌دانند و مسلمانان به عدالت الهی و جاودانگی بهشت و جهنم اعتقاد دارند؛ علاوه بر این ادیان غیر الهی چون هندوئیسم و بودائیسم هیچ اعتقادی به جهان دیگر و معاد ندارند و بر این باور هستند که روح از بدنی به بدنی دیگر منتقل می شود. [1] جان راسل، هینلز، آیین زردشت و پارسیان، ص68 https://B2n.ir/b99151 [2] کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب سفر تثنیه، باب:8، آیه: 17 (ص:294) https://B2n.ir/t01104 [3] همان، کتاب دانیال نبی، باب:12، آیه: 2 (ص:294) https://B2n.ir/t01104 [4] جواد، باغبانی، ادیان توحیدی، ص51 https://B2n.ir/u75719 [5] کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اشعیا نبی، اشعیا باب:26 ایه: 19 (ص:1044) https://B2n.ir/t01104 [6] کتاب مقدس، عهد جدید، متی باب 25، ایه 31تا46 https://B2n.ir/k61932 [7] کتاب مقدس، عهد جدید، کتاب یوحنا باب 6، آیه 29 https://www.enjeel.org/read [8] آموزه های بودا، ترجمه آرش جبرائیل ، ص24 https://B2n.ir/y11768 [9] کتاب ذمه پده یا گفتار های بودا از کتب بوداییان که با نام راه آئیین ترجمه شده است، دفتر پنجم، ص 162 https://B2n.ir/k82406 [10] کتاب گیتا، ص 40 https://B2n.ir/t20417 [11] کتاب بهگود گیتا، ص 114 https://B2n.ir/r82467 [12] عنکبوت: 57 «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» https://B2n.ir/q66872 [13] حجر: 92-93 «فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ» https://B2n.ir/e29968 [14] یس: 78-79 «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ* قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» https://B2n.ir/y13834 [15] جان راسل، هینلز، آیین زردشت و پارسیان، ص 68 https://B2n.ir/b99151 [16] بقره: 39 «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» https://B2n.ir/p57865 / رعد: 35 «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا ۚ تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ» https://B2n.ir/g49907 [17] مقاله رستاخیز در عهد جدید و عهد عتیق: فروغ، رحیم پور، ص7، https://B2n.ir/q59835 [18] یونس: 26-27 «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَىٰ وَزِيَادَةٌ وَلَا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ* وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا ۚ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» https://B2n.ir/j26450 [19] کتاب مقدس، کتاب عهد جدید، کتاب متی 25 آیه31 https://www.enjeel.org/read [20] حج: 69 «اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» https://B2n.ir/w71329 [21] مقاله تناسخ: فاطمه، مینایی، مجله نقد و نظر، سال 1385، شماره 43و44، ص1 https://B2n.ir/k40894
  5. فلسفه اعتقاد به معاد و آثار به دست آمده از آن برای بشر چیست؟ اعتقاد به معاد به عنوان یکی از اصول بنیادین دین اسلام، تأثیری عمیق بر زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد. این باور به بازگشت به جهان پس از مرگ، انسان‌ها را به سوی اصلاح رفتار و اعمال خود سوق می‌دهد و انگیزه‌ای قوی برای پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و دینی فراهم می‌کند. تأثیرات مثبت ایمان به معاد در زندگی فردی و اجتماعی به گونه‌ای است که نه تنها فرد را از نافرمانی خداوند باز می‌دارد، بلکه جامعه را نیز به سوی عدل و انصاف هدایت می‌کند. بنابراین، بدون شک کسی که به چنین جهانی ایمان داشته باشد، در اصلاح خود و انجام اعمال گوناگون به شدت دقیق و سختگیر است همان‌گونه که فردی که از خواص داروهای شفا بخش و سموم کشنده آگاه است، به داروهای شفا بخش علاقه‌مند و از سموم کشنده بسیار وحشت دارد، چنین انسانی تحت یک مراقبت دائمی و دقیق از درون خود قرار می‌گیرد و به طور خودکار در برابر جنایات، تبهکاری‌ها و مفاسد کنترل می‌شود.[1] ایمان به این حقیقت روشن، انسان را به جایی می‌رساند که می‌گوید: اگر تمام هفت اقلیم جهان و هر آنچه زیر آسمان‌هاست به من بدهند تا کوچک‌ترین نافرمانی از خداوند کنم، حتی به‌اندازه‌ای که پوست جو را از مورچه‌ای بربایم، هرگز نخواهم پذیرفت و این دنیا در نظر من از برگی که ملخی آن را می‌خورد نیز پست‌تر و ناچیزتر است.[2] مرحوم دستغیب (رحمه الله علیه) درباره تأثیر اعتقاد به معاد در زندگی انسان می‌فرمایند: کسی که به آخرت اعتقادی ندارد، هیچ واهمه‌ای ندارد که به جان، مال و ناموس مردم تجاوز کند، به ویژه اگر با آن‌ها در منافع مادی درگیر باشد؛ بنابراین، هرچه در توانش باشد، در تجاوز و تعدی به حقوق آن‌ها دریغ نخواهد کرد.[3] در بیانی دیگر درباره نقش معاد در زندگی بشر باید گفت: کسی که به معاد باور دارد، زندگی خود را به گونه‌ای برنامه‌ریزی و مدیریت می‌کند که برای زندگی آخرت او سودمند باشد؛ چنین فردی از سختی‌ها و مشکلات زندگی دل‌سرد نمی‌شود و تلاش برای کسب سعادت اخروی را متوقف نمی‌کند؛ در حوزه اجتماعی نیز، این اعتقاد باعث می‌شود تا مردم حقوق یکدیگر را رعایت کنند و با احسان و ایثار به نیازمندان کمک کنند. در چنین جامعه‌ای، نیاز به إعمال زور و فشار کاهش می‌یابد.[4] در ادامه باید گفت که عبادت بیشتر بندگان، یا برای پرهیز از آتش جهنم و یا برای دستیابی به نعمت‌های جاودان بهشتی صورت می‌گیرد؛ اگر اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ وجود نداشت، بشارت‌ها و انذارهای پیامبران معنای اصلی و حقیقی خود را از دست می‌دادند و عبادت خداوند تنها به عده‌ای معدود از اولیای خاص الهی محدود می‌ماند.[5] اعتقاد به آخرت نوعی امید و پویایی را در زندگی انسان ایجاد می‌کند، زیرا انسان در پی دستیابی به کمال در زندگی خود است تا در آخرت با مشکلی مواجه نشود؛ باید گفت عالم دنیا با سرای آخرت پیوستگی دارد و اگر کسی در این دنیا به دنبال کمالات نباشد، در آخرت نیز کمالی نصیب او نخواهد شد و با پشیمانی روبرو خواهد گردید؛ [6] و از آنجا که فرد نتوانسته نواقص خود را جبران کند، در آخرت با مشکل و خسرانی ابدی مواجه می‌شود؛ به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: دنیا مزرعه آخرت است. [7] به عبارت دیگر می توان بیان نمود اعتقاد به معاد آثاری متعددی را همراه دارد مانند: آرامش روحی و روانی، شخص معتقد چون مرگ را نقطه ی ختم و پایان حیات نمی داند آرامش خیال دارد و همیشه در جهان هستی خوش بین است و از آینده نگرانی ندارد. [8] معنابخشی به زندگی، یکی از اثرات ایمان به معاد در شکل دادن به زندگی انسان این است که اگر زندگی بعد از مرگ نباشد زندگی این جهان پوچ و بیهوده خواهد بود. مهار نفسانیات، از عوامل مهمی که می‌تواند عقل را از اسارت هوای نفسانی رهایی بخشد و در نتیجه انسان موفق به رهبری و کنترل غرایض خویش شود، یاد معاد است که انسان را از پیروی هوا و هوس باز می‌دارد و غرایز سرکش انسان را مهار می‌کند. احساس مسئولیت، یکی از آثار پربرکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت در عمق وجود انسان هاست. مصونیت از گناه، عقیده به عالم آخرت، می‌تواند یک عامل بازدارنده قوی در برابر گناه و یک عامل محرک برای انجام عمل صالح گردد. ایجاد اخلاص، یکی از شیرین ترین ثمره های معاد، زدودن شرک و ریا از نیت ها می باشد. انسان معتقد در زندگی و فعالیت هایش فقط رضایت خدا را در نظر دارد و از وابستگی های دیگر رها و آزاد است معتقد به معاد بر این باور است که دلبستگی به دنیا انسان را سرگرم می‌کند و از مقصود اصلی باز می دارد، بنابراین انسان معتقد در کارها و رفتارش به غیر خدا توجه نمی‌کند و نکته مهم این است که انجام کار شایسته و داشتن اخلاص، ثمره توجه مستمر به آخرت است. تحمل مصائب و سختی ها، از دیگر آثار تربیتی معاد باوری در عرصه زندگی فردی، تحمل مصائب و سختی هاست. تهذیب و خودسازی، از دیگر آثار بسیار مهم اعتقاد به معاد می‌توان به تهذیب و خودسازی اشاره کرد. [9] نتیجه گیری در نهایت، اعتقاد به معاد نه تنها به اصلاح فردی کمک می‌کند، بلکه پایه‌گذار عدل و انصاف در جامعه نیز می‌شود؛ این باور، انسان را به سوی انجام اعمال نیک و پرهیز از گناهان هدایت می‌کند و موجب تقویت اخلاق و معنویت در جامعه می‌گردد؛ ایمان به معاد، مردم را به رعایت حقوق یکدیگر و احسان به نیازمندان ترغیب می‌کند و در نتیجه، جامعه‌ای عادلانه و متعالی به وجود می‌آورد؛ بنابراین، معاد به عنوان یکی از اصول بنیادین دینی، نقشی بی‌بدیل در شکل‌دهی به رفتارها و باورهای انسان‌ها دارد. [1] معاد و جهان پس از مرگ: ناصر، مکارم شیرازی، ج1، ص59 https://B2n.ir/u13564 [2] نهج البلاغة: سید رضی، خطبه 224. https://B2n.ir/u04306 [3] سرای دیگر: عبد الحسین، دستغیب، ج1، ص5 https://B2n.ir/b06767 [4] آموزش عقايد: محمد تقی، مصباح یزدی، ج1، ص339 https://B2n.ir/b82285 [5] خلاصه دروس عقاید: محمد بیابانی اسکویی، ص 46 https://B2n.ir/k02043 [6] معاد: مرتضی مطهری، ج1، ص16 https://B2n.ir/r34317 [7] عوالي اللئالي: ابن أبي جمهور، ج: 1، ص: 267. https://lib.eshia.ir/11013/1/267 [8] معاد و آثار اعتقاد به آن: حجت الله اردشیری لردجانی، امید فلاحی، چاپ اول، قم: زائر، ۱۳۹۰، ص ۳۳6 https://B2n.ir/k11772 [9] آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی از دیدگاه آیات و روایات: مریم فرحزاد، معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان. https://B2n.ir/z6716
  6. تقوی

    معاد چیست و ضرورت وجود آن چه می باشد؟

    معاد چیست و ضرورت وجود آن چه می باشد؟ معاد بعنوان یکی از مفاهیم مهم و بنیادین در اعتقادات اسلامی، نه تنها در قرآن و روایات مورد تأکید قرار گرفته، بلکه علما نیز به تفصیل در مورد آن بحث کرده‌اند؛ معاد به زندگی ابدی انسان پس از مرگ اشاره دارد و به دادگاه عدل الهی که در آن اعمال و رفتار انسان‌ها مورد سنجش قرار می‌گیرد، معنا می‌بخشد؛ اینک به بررسی بیشتر آن می پردازیم: معاد در لغت به معنای بازگشت است؛[1]و یا دیگری معاد را مصدر میمی به معنای بازگشت دانسته و اشاره می‌کند که این واژه می‌تواند به عنوان اسم مکان یا اسم زمان به کاررود.[2] و در اصطلاح به بازگشت به عالمی فراتر از عالم طبیعت اشاره دارد. [3] در تعریفی دیگر بیان شده: حضور و وجود اجسام برای بار دوم و بازگشت بعد از مرگ را معاد می‌گویند.[4] به این ترتیب، معاد به عالمی فراتر از این دنیای مادی اشاره دارد، جایی که دادگاه عدل الهی برپا می‌شود و ایمان به معاد به معنای ایمان به محکمه الهی است؛[5] مرحوم مصباح در توضیح معنای معاد بیان کرده‌اند که اعتقاد به زنده شدن مجدد شخصی که از دنیا رفته است در عالم آخرت، به معنای باور به زندگی ابدی انسان است.[6] وجود معاد دلیلی است بر بیهوده و عبث نبودن خلقت؛ خداوند می‌فرماید: "آیا گمان بردید که شما را بیهوده خلق کردیم و به سوی ما باز نمی‌گردید؟"[7] بر اساس این آیه، دلیل بر اینکه خلقت بیهوده نیست، وجود معاد و بازگشت به سوی خداوند است. یکی دیگر از دلایل بر ضرورت وجود معاد، عدل الهی است؛ با توجه به اینکه بندگان خداوند بعضی افراد مطیع و بعضی افراد عاصی هستند، رفتار خداوند در قبال آن‌ها به چند صورت متصور است: یا هر دو دسته را پاداش دهد، یا هر دو را عذاب کند، یا هر دو را رها کند. از آنجا که هر سه این موارد خلاف عدل الهی است، تنها راه باقی‌مانده این است که خداوند بندگان عاصی را عذاب و بندگان مطیع را پاداش دهد. لذا باید جهانی دیگر وجود داشته باشد که در آن، خداوند به عدل خود، بندگان را پاداش و عذاب دهد.[8] محقق بحرانی در این مورد چنین می‌فرماید: ما مشاهده می‌کنیم که افراد مطیع و نافرمان هر دو از دنیا می‌روند، بدون اینکه به پاداش و عذابی که استحقاق آن را دارند برسند؛ بنابراین، اگر برای دریافت پاداش و عذاب به قیامت بازنگردند، این امر به معنای نادیده گرفتن کامل مفهوم پاداش و عذاب است.[9] این دلیل عقلی در کلام الهی چنین بیان شده است؛ «آیا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند را مانند مفسدان در زمین قرار می دهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟!»[10] یکی دیگر از دلایل مهم بر ضرورت معاد، این است که معاد تجلی‌گاه تحقق وعده‌های خداوند متعال است. خداوند در آیات متعددی به بندگان مطیع وعده پاداش داده است و بدون شک عمل به وعده نیکو است و خلف وعده ناپسند. بنابراین، وفای به وعده ایجاب می‌کند که معاد به وقوع بپیوندد. [11] محقق طوسی در این باره می‌فرماید: وجوب وفای به وعده و همچنین حکمت، ایجاب می‌کنند که معاد ضروری باشد.[12] این دلیل عقلی در کلام الهی چنین بیان شده است؛ «پروردگارا! قطعاً تو در روزی که هیچ شکی در آن نیست، گردآورنده همه مردمی؛ مسلماً خدا خلف وعده نمی کند.»[13] نتیجه گیری در نهایت، مفهوم معاد به عنوان بازگشت به عالمی فراتر از عالم طبیعت، نه تنها از لحاظ دینی و اعتقادی بلکه از لحاظ عقلانی و فلسفی نیز اهمیت بسیاری دارد؛ معاد تجلی‌گاه عدالت الهی و تحقق وعده‌های خداوند است که به بندگانش داده شده است؛ این باور به بازگشت و زندگی ابدی، به انسان‌ها امید و انگیزه می‌بخشد تا در دنیا به راه راستین قدم بگذارند و به انجام اعمال نیکو بپردازند، چرا که می‌دانند پاداش و عذاب الهی در انتظار آن‌هاست؛ بنابراین، معاد نه تنها تأثیر عمیقی بر زندگی فردی دارد، بلکه به استقرار عدالت و اخلاق در جامعه نیز کمک می‌کند. [1] لسان العرب: ابن منظور، ج3، ص317 https://B2n.ir/e29028 [2] منهج الرشاد في معرفة المعاد: محمد نعیم، الطالقانی، ج1، ص63 https://B2n.ir/z37943 [3] تقريرات فلسفه امام خمينى: روح الله، خمینی، ج3، ص 589 https://B2n.ir/t92558 [4] المعاد یوم القیامة: علی موسی، الکعبی، ج1، ص10، https://B2n.ir/j70003 [5] المعاد و عالم الآخرة: ناصر، مکارم شیرازی، ج1، ص 6 https://B2n.ir/z53762 [6] آموزش عقائد: محمد تقی، مصباح یزدی، ج1، ص363، https://B2n.ir/f87589 [7] مومنون: 115 «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» https://B2n.ir/k42888 [8] محاضرات في الالهيات: شیخ جعفر، سبحانی، ج1، ص399 https://B2n.ir/w51219 [9] قواعد المرام في علم الكلام: ابن میثم، البحرانی، ج1، ص 146 https://B2n.ir/t76806 [10] ص: 28 «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الأَرْضِ* أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» https://B2n.ir/a64189 [11] محاضرات في الالهيات: شیخ جعفر، سبحانی، ج1، ص400 https://B2n.ir/s47367 [12]كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد: ابومنصور جمال‌الدین حسن بن یوسف بن مطهّر، علامه حلی، ج1، ص405 https://B2n.ir/m25536 [13] آل عمران: 9 «رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ» https://B2n.ir/x54816
  7. آیا اعتقاد به علم غیب اهل بیت (ع) غلو محسوب می شود؟ با توجه به اینکه اهل بیت (ع) کسی را که چیزهایی را به آنها نسبت دهد که خودشان در مورد خود بیان نکرده اند، غالی توصیف کرده اند؛[1]یکی از این موضوعات چالش برانگیز در فضائل اهل بیت (ع)، ثابت دانستن علم غیب برای اهل بیت (ع) است. در ابتدا بیان می گردد که غلو یعنی زیاده‌روی و فراتر رفتن از حد[2] و علم غیب در لغت به معنای دانستن چیزهای پنهان است[3] و در اصطلاح نیز آگاهی به امور پنهان و چیزهایی است که با حواس قابل درک نیستند.[4] علم غیب را از جهت تعلقش به کسی که عالم به آن است، به دو نوع تقسیم کرده‌اند: علم غیب ذاتی و مستقل: منظور از آن نوعی آگاهی از غیب است که از کس دیگری اکتساب نمی‌شود. این نوع علمِ غیب نامحدود است و تنها به خداوند اختصاص دارد و کس دیگری با او در این علم شریک نیست.[5] آیات متعدد قرآنی این قسم از علم غیب را بیان کرده اند: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ»[6] بگو کسی در آسمان ها و زمین جز خدا از غیب آگاه نیست و نمی دانند که چه زمانی برانگیخته خواهند شد. و یا در آیه دیگر از زبان پیامبر (ص) نقل می کند: «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[7] بگو اگر غیب می دانستم، خیرات و نعمت های فراوانی را به دست می آوردم و هیچ بدی به من نمی رسید، من جز یک بیم دهنده و مژده دهنده برای کسانی که ایمان دارند، نیستم. بزرگان شیعه نیز این نوع علم را مختص خداوند دانسته و گفته اند برخی غالیان و مفوضه این نوع آگاهی از غیب را به امامان معصوم (ع) نسبت داده‌اند. [8] علم غیب مستفاد یا وابسته: نوعی آگاهی از غیب است که از سوی خداوند به برخی بندگانش اعطا شده است. [9] همه عالمان امامیه بر این باورند که آگاهی پیامبران الهی و امامان معصوم(ع) از غیب، از همین نوع است که به اذن و تعلیم خداوند است و آنان این نحوه علم غیب را از خداوند بصورت محدود اکتساب می‌کنند. در بعضی از آیات قرآن به این قسم اشاره شده: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ»[10] [او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی کند؛ مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است. و براساس آیه «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»[11] (به شما خبر می‌دهم که در خانه‌هاتان چه می‌خورید و چه ذخیره می‌کنید)، توانایی بر خبردادن از اسرار نهانی مردم از سوی حضرت عیسی و آگاه‌بودن وی به اسرار غیبی یکی از معجزه‌ها و نشانه‌های حقانیت وی برای قوم خودش بوده است. علم غیب در روایات در روایات صادر شده از اهل بیت (ع) نیز به این دو قسم از علم غیب اشاره شده است: یکی علمی که فقط خدا از آن آگاه است و دیگری علمی که خداوند آن را به فرشتگان و سپس به پیامبر (ص) و اهل بیتش (ع) آموخته است. اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت: شنیدم امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمود: «خداوند دو نوع علم دارد؛ علمی که آن را به خود مختص کرده و هیچ پیامبری از پیامبرانش و هیچ فرشته‌ای از فرشتگانش را بر آن آگاه نساخته است. و آن همان است که خداوند متعال فرموده: «همانا علم ساعت نزد خداست و او باران را نازل می‌کند و می‌داند که در رحم‌ها چیست و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به دست می‌آورد و هیچ‌کس نمی‌داند که در کدام سرزمین می‌میرد»[12] و علمی دیگر دارد که فرشتگانش را بر آن آگاه کرده است، پس هر آنچه فرشتگانش بر آن آگاه شده‌اند، محمد و آل او نیز بر آن آگاه شده‌اند و هر آنچه محمد و آل او بر آن آگاه شده‌اند، بزرگ و کوچک ما بر آن آگاه شده‌اند تا زمانی که قیامت برپا شود.» [13] و یا در روایتی دیگر؛ ابی بصیر، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: «خداوند دو نوع علم دارد؛ علمی که جز او کسی آن را نمی‌داند، و علمی که به فرشتگان و رسولانش آموخته است. پس هر آنچه را که به فرشتگان و رسولانش آموخته، ما (اهل بیت) آن را می‌دانیم.»[14] و یا هنگامی که امیرالمومنین از اتفاقات آینده خبر می داد يكى از اصحاب امام گفت: يا اميرالمؤمنين به شما علم غيب عنايت شده. امام خنديد و به آن مرد كه از طايفه كلب بود فرمود: اى برادر كلبى، اين علم غيب نيست، علمى است كه از پيامبر فراگرفته ام. علم غيب علم به قيامت است و به امورى كه خداوند سبحان در كتاب خود بر شمرده: «خداوند است كه علم قيامت نزد اوست، و اوست كه باران نازل مى كند، و آنچه را در ارحام است مى داند، و كسى نمى داند آنچه را كه فردا خواهد اندوخت، و كسى نمى داند در چه سرزمينى خواهد مرد...».[15] خداوند سبحان است كه آنچه را در رحم هاست مى داند: پسر يا دختر، زشت يا زيبا، سخى يا بخيل، سعيد يا شقى، كسى كه هيزم جهنّم است، يا در بهشت همنشين انبياست. اين است علم غيب كه كسى آن را جز خدا نمى داند، و غير اينها دانشى است كه خداوند آن را به پيامبرش (صلّى اللّه عليه و آله) تعليم داده، او هم به من آموخت و از خدا برايم خواست كه در سينه ام جاى گيرد، و قفسه سينه ام آن را در خود جاى دهد.[16] این روایات نشان می‌دهد که اهل بیت پیامبر (ع) به دانش وسیعی دسترسی داشته‌اند و در سلسله مراتب آگاهی الهی بعد از خداوند متعال قرار دارند. این دانش، تا زمان قیامت در اختیار اهل بیت (ع) است. و با توجه به تعریف علم غیب (که اطلاع از امور پنهان می باشد) می توان بیان نمود که اهل بیت هم از علم غیب آگاه بوده اند البته علم آنها از طرف خداوند داده شده است و علمی مستفاد و وابسته به خداوند است. لازم به ذکر است؛ مسأله علم غیب درباره انبیاء و اولیاء در روایات اسلامى نیز بحث گسترده اى دارد، و تمام فرق اسلامى نمونه هاى فراوانى را از علم غیب درباره پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)یا ائمه و پیشوایان خود نقل کرده اند.[17] نتیجه گیری: با توجه به این نکته که علم غیب دو گونه است: علمی ذاتی و مستقل که مختص ذات خداوند متعال است و علمی مستفاد و وابسته که خداوند در اختیار بعضی از اولیاء خود قرار داده است. علم به امور پنهان برای پیامبر و اهل بیت (ع) با اذن خدا ثابت است و آنها علم و قدرت ذاتی ندارند بلکه هر چه دارند از خداست. آیات و روایاتی که علم غیب را از آنها نفی می‌کنند نیز ناظر به نفی علم غیب ذاتی و مستقل است. بنابراین، اگر منظور از علم غیب اهل بیت، دانستن امور پنهان باشد، این برای اهل بیت ثابت است و غلو نیست. اما اگر منظور از علم غیب، علم ذاتی و مستقل باشد، که مخصوص خداوند متعال است، این چنین نسبتی غلو محسوب می شود. [1]. اصول کافی: الکلینی، محمد بن یعقوب، ج2، 75 https://B2n.ir/x71021 [2] . کتاب العین: الفرایدی، الخلیل بن احمد، ج4، ص 446 https://B2n.ir/h68801 [3] . المفردات فی غریب القران: الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، ص616 https://B2n.ir/s52563 [4] . الغدير: العلامة الأميني، جلد: 5، صفحه: 52. https://lib.eshia.ir/15083/5/52 [5] . أوائل المقالات في المذاهب والمختارات: الشيخ المفيد، صفحه : 67. https://lib.eshia.ir/15133/1/67 / جدال احسن؛ نقد و بررسی شبهات وهابیان: جعفر سبحانی، صفحه: 98 https://B2n.ir/n57625 [6] . نمل: 65 [7] . اعراف: ١٨٨ [8] . أوائل المقالات في المذاهب والمختارات: الشيخ المفيد، صفحه : 67. https://lib.eshia.ir/15133/1/67 [9] . جدال احسن؛ نقد و بررسی شبهات وهابیان: جعفر سبحانی، صفحه: 100. https://B2n.ir/s21507 / أوائل المقالات في المذاهب والمختارات: الشيخ المفيد، صفحه: 313. https://lib.eshia.ir/15133/1/313 [10] . سوره جن، آیات: 27-26 https://B2n.ir/j38363 [11] . سوره آل عمران، آیه: ۴۹. https://B2n.ir/r95799 [12] . سوره لقمان آیه 34 «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» https://B2n.ir/g38086 [13] . بصائر الدرجات: الصفار، محمد بن الحسن، ص131. https://B2n.ir/x67398 [14] . همان، https://B2n.ir/x67398 [15] . سوره لقمان آیه 34 «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» https://B2n.ir/g38086 [16] . نهج البلاغة: سید رضی، خطبه: 128. https://B2n.ir/y35026 [17] . پیام قرآن: ناصر مکارم شیرازی، ج:7، ص:237. https://B2n.ir/f4166
  8. تقوی

    دیدگاه علمای شیعه در مسأله "غلو" چیست؟

    دیدگاه علمای شیعه در مسأله "غلو" چیست؟ در میان مباحث مربوط به باورهای مذهبی، به‌ویژه در تشیع، موضوع “غلو” همواره مطرح بوده است. غلو به معنای زیاده‌روی و خارج شدن از حدّ اعتدال در مورد جایگاه و مقام ائمه معصومین (علیهم‌السلام) است. اما نکته مهم این است که این زیاده‌روی و غلو، دو نوع اصلی دارد: غلو در ذات و غلو در صفات. غلوّ در ذات: منظور از غلوّ در ذات آن است كه شخص يا گروه غالى، قائل به نبوّت ائمه معصومين (عليهم السلام) يا الوهيت معصومين (عليهم السلام) يا حلول و يا تناسخ و يا تفويض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومين (عليهم السلام) را از مرتبه خود بالاتر بَرَد. [1] غلوّ در صفات: منظور از «غلوّ در صفات» كه مى توانيم آن را با جَعل اصطلاح «غلوّ در فضايل» نيز معرّفى نماييم آن است كه صفات و فضايل و معجزاتى را به معصومين (عليهم السلام) نسبت دهيم كه داراى آن نبوده اند. برخلاف غلوّ در ذات، كه متكلمين و فقهاى شيعه به اتفاق، قائلِ آن را تكفير نموده اند، در مبحث غلوّ در صفات، بين آنان اختلاف واقع شده است و در واقع اين مسأله به صورت مسأله اى نسبى در آمده است.[2] بسیاری از علما و محققان شیعه، به این تمایز به‌صورت مشخص نپرداخته‌اند. در حالی که این تفکیک، آثار بسیار مهمی در فقه، رجال (شناخت راویان حدیث) و درایه (فهم و تفسیر احادیث) دارد. در واقع، وقتی ما این دو نوع غلو را از هم جدا می‌کنیم، به درک دقیق‌تری از دیدگاه علمای شیعه در مورد غلو می‌رسیم. بسیاری از علمای شیعه، زمانی که از “غلو” سخن می‌گویند، منظورشان غلو در ذات است، نه غلو در صفات، که اغلب در تصورات رایج، با هم اشتباه می‌شوند. علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و علامه حلی، وقتی از غلات سخن می‌گفتند، بیشتر به غلو در ذات اشاره داشتند. مثلاً شیخ مفید، غلات را کسانی می‌داند که ائمه را به خدایی و پیامبری نسبت داده و فضائلی را به آن‌ها داده‌اند که از حدّشان فراتر است. او غلات را کافر و گمراه می‌داند و تأکید می‌کند که حضرت علی (علیه‌السلام) آن‌ها را مجازات می‌کرد.[3] علامه حلی نیز اعتقاد غلات را باطل می‌داند، زیرا معتقد است خداوند جسم نیست و نمی‌تواند در جسم حلول کند. او همچنین معجزات ائمه را مشابه معجزات پیامبران دیگر می‌داند و این را دلیل بر رد خدایی آن‌ها می‌داند.[4] مرحوم شیخ صدوق(رحمه الله علیه) نیز در مورد غالیان فرموده اند: اعتقاد ما بر این است که غالیان و مفوضه نسبت به خداوند متعال کافرند و از یهود و نصارا و مجوس و قدریه و حروریه و از همه بدعتگذاران و هواپرستان گمراه، بدترند و هیچ چیزی را مانند خداوند متعال کوچک نشمرده اند.[5] علامه مجلسی(رحمه الله علیه) درباره غلو می‌فرمایند: دقت کنید که غلو در مورد پیامبر و امامان(علیهم‌السلام) به این معناست که یا به خدایی آن‌ها معتقد باشیم، یا آن‌ها را شریک خدا در پرستش، خلق کردن و روزی دادن بدانیم. اعتقاد به هر یک از این موارد، نوعی الحاد، کفر و خروج از دین محسوب می‌شود.[6] در حالی که همۀ متکلمان و فقهای شیعه، به اتفاق، غلو در ذات را کفر دانسته و قائل به آن را تکفیر کرده‌اند، موضوع غلو در صفات بسیار پیچیده‌تر و محل اختلاف نظر است. در واقع، مسئلۀ غلو در صفات، به امری نسبی تبدیل شده است؛ به این معنا که هر متکلمی با توجه به دیدگاه کلامی خاص خود، به حد معینی از صفات و فضایل برای معصومین (علیهم‌السلام) معتقد است. از این رو، اگر متکلمی معتقد باشد که معصومین (علیهم‌السلام) دارای حد خاصی از صفات و فضائل هستند، اعتقاد به تجاوز از آن حد را روا نمی‌شمارد و معتقد به آن را متهم به غلو می‌کند. در مقابل، متکلم دیگری که قائل به حد بالاتری از صفات و فضائل برای معصومین (علیهم‌السلام) است، نه تنها خود را غالی نمی‌داند، بلکه طرف مقابل خود را متهم به تقصیر و کوتاهی در شناخت و معرفت مقام والای اهل بیت می‌داند و او را مقصر می‌شمارد. این اختلاف نظرها نشان می دهد که مرز بین تعظیم و تکریم اهل بیت و غلو، خطی نسبی است و به دیدگاه و مبانی کلامی هر فرد بستگی دارد. به عبارت دیگر، در موضوع صفات و فضایل اهل بیت، معیار قطعی و مطلقی وجود ندارد که بتوان با آن به طور قاطع مشخص کرد چه عقیده ای غلو است و چه عقیده ای تقصیر؛ بلکه این یک دامنه‌ی وسیع است که هر فرد بر اساس میزان درک و باور خود، در جایی از آن قرار می گیرد. در نتیجه، آنچه برای یک فرد غلو به نظر می رسد، ممکن است برای دیگری عین حقیقت و معرفت به شمار رود و بالعکس. این نسبیت در برداشت از فضایل اهل بیت (علیهم السلام) نشان می دهد که موضوع غلو، فراتر از یک حکم کلامی صرف، به یک چالش معرفتی و فرهنگی تبدیل شده است. اختلاف نظر بر سر جایز بودن یا نبودن «سهو النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)» یکی از بارزترین موارد اختلاف میان دو گروه فکری شیعه، یعنی مکتب قم و مکتب بغداد، بود؛ که مصداق بارزی از مسئله غلو در صفات است. شیخ صدوق (رحمةالله‌علیه)، از چهره‌های برجسته مکتب قم، به نقل از استاد خود ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید، اولین نشانه غلو را اعتقاد به نفی سهو از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام (علیه‌السلام) می‌دانست.[7] از دیدگاه او، کسانی که مقام عصمت را تا جایی بالا می‌برند که امکان هیچ گونه خطایی را برای معصومین (علیهم‌السلام) قائل نیستند، در واقع دچار غلو شده‌اند؛ در مقابل، شیخ مفید (رحمةالله‌علیه)، از بزرگان مکتب بغداد، بیان می کند که اگر نقل قول شیخ صدوق از استاد خود (رحمةالله علیه) مبنی بر غالی بودن قائلین به نفی سهو از معصومین (علیهم السلام) صحیح باشد، خود او مقصر است، حتی اگر از علمای قم باشد.[8] شیخ مفید پا را فراتر گذاشته و به برخی از معتقدات اهل قم اشاره می‌کند و آن‌ها را به تقصیر در دین متهم می‌سازد. او می‌گوید با گروهی از اهل قم برخورد کرده است که ائمه (علیهم‌السلام) را از مقام واقعی خود پایین‌تر آورده و گمان می‌کنند که ائمه از بسیاری از احکام دین ناآگاهند و بعد از تفکر و تدبر عمیق، علم به آن احکام پیدا می‌کنند. حتی برخی از آنها قائل بودند که ائمه برای به‌دست آوردن حکم شریعت به رأی و ظن متوسل می‌شوند. شیخ مفید این دیدگاه ها را تقصیر آشکار می داند و معتقد است که این گروه از علما، در شناخت مقام و منزلت ائمه کوتاهی می کنند.[9] در نهایت، شیخ مفید معیار غلو را در نفی صفات حدوث (مخلوق بودن) از ائمه (علیهم‌السلام) و نسبت دادن الوهیت و ازلیت به آنها می‌داند. او به جای تمرکز بر مسئله سهو یا عدم سهو، بر این نکته تأکید می‌کند که غلو به معنای انکار انسان و بشر بودن معصومین (علیهم‌السلام) و نسبت دادن صفات الهی به آنهاست.[10] این اختلاف نظرها نشان می‌دهد که درک و تفسیر فضائل اهل بیت (علیهم‌السلام) در طول تاریخ، همواره محل بحث و تبادل نظر بوده و هر گروه فکری، بر اساس مبانی و دیدگاه‌های کلامی خود، به تعریفی خاص از غلو و تقصیر دست یافته است. نتیجه گیری: بنابراین دیدگاه علماء نسبت به غلو در ذات با غلو در صفات متفاوت است؛ همۀ متکلمان و فقهای شیعه، به اتفاق، غلو در ذات را کفر دانسته و قائل به آن را تکفیر کرده‌اند، در حالی که موضوع غلو در صفات (زیاده‌روی در بیان فضائل و توانایی‌های آن‌ها) بسیار پیچیده‌تر و محل اختلاف نظر است. در واقع، مسئلۀ غلو در صفات، به امری نسبی تبدیل شده است؛ به این معنا که هر متکلمی با توجه به دیدگاه کلامی خاص خود، به حد معینی از صفات و فضایل برای معصومین (علیهم‌السلام) معتقد است. [1] جریان شناسی غلو(1): صفری، نعمت الله، ص: 7. https://B2n.ir/z32413 [2] همان: ص 10. https://B2n.ir/e57896 [3] تصحيح اعتقادات الإمامية: شیخ مفید، ج1، ص131 https://B2n.ir/k85892 [4] أنوار الملكوت في شرح الياقوت: علامه حلی، ج1، ص 201 https://B2n.ir/f53231 [5] الإعتقادات: شیخ صدوق، ، ج1، ص97 https://B2n.ir/k69944 [6] بحارالانوار: محمدتقی، علامه مجلسی، ج25، ص346 https://B2n.ir/y58285 [7] من لا يحضره الفقيه: شیخ صدوق، ج1، ص360 https://B2n.ir/t07081 [8] مقایسه‌ای میان دو مکتب فکری شیعه در قم و بغداد در قرن چهارم هجری: یعقوب، جعفری، ص 30 https://B2n.ir/d47168 [9] تصحيح اعتقادات الإمامية: شیخ مفید، ج1، ص135 https://B2n.ir/m90709 [10] همان: ص 136 https://lib.eshia.ir/15141/1/13
  9. تفاوت میان غلو در مقام اهل بیت (علیهم‌السلام) و اعتقاد صحیح به آن در چیست؟ در بیان تفاوت بین غلو و اعتقاد صحیح به مقام اهل بیت (علیهم السلام) نخست باید گفت که غلو در لغت بمعنی تجاوز کردن از حد و اندازه، و یا خارج شدن از حد اعتدال است.[1] در اصطلاح نیز شیخ مفید غلو را از حد گذشتن و بیرون رفتن از اعتدال و زیاده‌روی در حق پیامبران و امامان تعریف کرده است.[2] حضرت باقر نیز در روایتی در تبیین غلو فرمودند: غالی کسی است که درباره ما چیزی بگوید که ما در مورد خود نگفته‌ایم.[3] حال باید گفت غلوی که در کتاب‌های فقهی و کلامی درباره‌اش بحث شده و قائل به آن کافر شمرده شده، اعتقادات باطلی است مانند اینکه شخصی پیامبر اکرم و ائمه طاهرین (علیهم السلام) را خدا بداند یا معتقد باشد که ائمه نیز می‌توانند نبی باشند، یا اینکه بگوید با محبت اهل بیت نیازی به عبادت و پرهیز از گناهان نیست و امثال این عقاید که یا شرک است و یا انکار ضروری که در هر دو صورت سبب کفر است.[4] در مقابل، مسائلی مانند علم غیب أئمّه، ولایت تکوینی اهل بیت، طینت و خلقت پاک ایشان و...... پیوسته در کتابهای معتبر کلامی مورد بحث قرار گرفته و به مقتضای حدیث امام علی (علیه السّلام) که فرمود:«إیّاکم و الغلوّ فینا، قولوا انّا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم»[5] از غلو درباره ما بپرهیزید، بگویید ما بندگان خدا هستیم و هر چه بخواهید درباره فضائل ما بگویید، حدّ و حریم آن را ترسیم نموده و از نسبت دادن اموری که مخالف اصول دین است برحذر داشته اند. این مطالب به همه می فهماند که اگرچه مقام اهل البیت (علیهم السلام) بسی ارجمند است و هرچه دربارۀ آنان بگوییم و بیندیشیم، به کنه ذات و مقام والایشان نخواهیم رسید، اما نباید آنان را از حدّ بندگی و مخلوق بودن و مربوب بودن بالاتر برد [6] و صفاتی را به آنان نسبت داد که برخلاف ضرویات دین می باشند. بر این اساس، تفاوت بین غلو و اعتقاد صحیح به مقام اهل بیت (علیهم السلام) به فهم درست از جایگاه آنان و میزان اعتقاد به مقام ایشان بستگی دارد. حضرت رضا (علیه السلام) نیز توضیح داده‌اند که منظور از بندگی مردم برای اهل بیت (علیهم السلام) این است که مردم باید از ما اطاعت کنند، زیرا خداوند این اطاعت را واجب کرده است.[7] زمانی که امام رضا (علیه السلام) متوجه شدند که برخی افراد صفات خداوند را به حضرت علی (علیه السلام) نسبت می‌دهند، فرمودند که امیرالمؤمنین مانند شما غذا می‌خورد، می‌نوشید و ازدواج می‌کرد، بنابراین نمی‌توان صفات الهی را برای ایشان تصور کرد. [8] همچنین، از سدیر نقل شده است که امام صادق (علیه السلام) با حالتی خشمگین وارد جلسه شدند و فرمودند مردم فکر می‌کنند ما علم غیب داریم و در حالی که کسی جز خداوند علم غیب ندارد. سدیر می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم که می‌دانیم شما علم زیادی دارید ولی علم غیب را به شما نسبت نمی‌دهیم؛ امام در توضیح علم خود فرمودند: آن فردی که علمی از کتاب در نزد او بود و به یک چشم بر هم زدنی تخت بلغیس را حاضر کرد به اندازه قطره ای از دریا در نزد او علم وجود داشت و حال آیا کسی که بعضی از علم کتاب نزد او است عالم تر است یا فردی که تمام علم کتاب نزد او است؟ بعد حضرت به سینه خود اشاره کرده و فرمودند تمام علم کتاب نزد ما است.[9] به این ترتیب، مشخص می‌شود که وقتی امام علم غیب را نفی می‌کنند، منظورشان علم فوق‌العاده‌ای که خودشان دارند نیست، بلکه به علم خاصی اشاره دارند که تنها مختص خداوند است و از آن به علم ذاتی و مستقل یاد می‌شود، اما علم فوق العاده ای که از طرف خداوند به ایشان داده شده را برای خود ثابت می‌دانند. با توجه به آنچه از اهل بیت (علیهم السلام) برای ما آشکار شده، می‌توان گفت که غالیان کسانی هستند که به نبوت اهل بیت، تناسخ ارواح امامان، تفویض استقلالی به آنان و صفات خدایی برای آن‌ها اعتقاد دارند و حتی برخی به مقام الوهیت برای اهل بیت قائل هستند. [10] نتیجه گیری: با توجه به تمامی این مطالب، متوجه می‌شویم که ائمه (علیهم السلام) فضائل و ویژگی‌هایی دارند که برای بشر قابل تصور نیست. این فضائل فراتر از انسان‌های معمولی است، اما باید تأکید کرد که این ویژگی‌ها با صفات خداوند متفاوت است و نمی‌توان برای آن‌ها صفات الهی قائل شد. حضرت صادق (علیه السلام) هم علم غیب را مختص خدا می‌دانند، اما برای علم خود مرزهایی مشخص می کنند که فراتر از فهم انسانی به نظر می‌رسد. بنابراین، اهل بیت (علیهم السلام) موجودات برتری هستند، در حالی که همیشه بندگان خداوند به شمار می‌روند و این اعتقاد صحیح درباره آنان است. با توجه به این نکات، تفاوت بین دیدگاه صحیح و غلو، به فهم درست مقام اهل بیت(علیهم السلام) و شناخت دقیق از حقیقت غلو بستگی دارد. [1] النهایه فی غریب الحدیث و الاثر: مجد الدین ابن الأثیر، ج3، ص382 https://B2n.ir/g71106 / لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص133 https://B2n.ir/q17524 [2] تصحیح الاعتقاد: شیخ مفید، ص: 131. https://lib.eshia.ir/15141/1/131 [3] الکافی: محمد بن یعقوب، الکلینی، ج2، ص75 https://B2n.ir/x71021 [4] ولایت تکوینی و ولایت تشریعی: شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، ص 41 https://B2n.ir/b24870 [5] الخصال: الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 614. https://lib.eshia.ir/15339/2/614 و سخن امام صادق (علیه السّلام): «اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ إِلَّا النُّبُوَّةَ» https://lib.eshia.ir/15052/2/735 [6] فرهنگ غدیر: جواد محدثی مشخصات نشر:قم: معروف، 1387 ص: 448. https://B2n.ir/x94229 [7] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني، محمد بن یعقوب، ج: 1 ص: 187 https://B2n.ir/t28460 [8] بحار الانوار: محمدباقر، المجلسی، ج25، ص275 https://B2n.ir/f68211 [9] الكافي: الشيخ الكليني، محمد بن یعقوب، ج 1، ص 257 https://B2n.ir/h31075 [10] بحوث فی شرح العروة الوثقی: السید محمد باقر الصدر، ج3، ص306 https://B2n.ir/b92525 غلو؛ حقيقت و اقسام آن: سيدكمال حيدري، ترجمه پژوهشكده حج و زيارت، ص 27-42. https://B2n.ir/s07831 / نقش غلو در انحراف عقاید و افکار: محمد حلی. ص: 31 https://B2n.ir/n89120 / غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام: سید علیرضا موسوی، ص: 12 https://B2n.ir/f81468
  10. دیدگاه سایر مذاهب اسلامی درباره غلو چیست؟ مسأله غلو، یکی از مسائل چالش برانگیز در جهان اسلام می باشد؛ نظریه پردازان مذاهب اسلامی در رابطه با غلو مطالب بسیاری را متذکر شده اند که پرداختن به هریک از آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد؛ اینک به بخشی از نظریه های مطرح شده در مسأله غلو از دید سایر مذاهب اسلامی می پردازیم: دیدگاه زیدیه در مورد غلو: مکتب زیدیه، همانند دیگر شاخه‌های شیعه، بر این باور است که حضرت علی به عنوان جانشین رسول خدا تعیین شده است و پس از او، امام حسن و امام حسین نیز به نص الهی به عنوان امام و وصی پیامبر خدا شناخته می‌شوند. با این حال، زیدیه پس از امام حسین، مقام وصایت و جانشینی پیامبر را از جنبه الهی و آسمانی جدا کرده و آن را به یک مقام دنیوی تبدیل کرده است. از دیدگاه زیدیه، امامان پس از امام حسین باید شخصیت‌هایی عالم، عادل، شجاع و مدیر باشند و از نسل فاطمه، با حضور فعال در عرصه سیاسی، به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای احکام الهی بپردازند. در این میان، زید بن علی بن حسین به عنوان شخصیت برجسته‌ای در این سلسله شناخته می‌شود. در دوره‌ای که خط فکری زیدیه بر اساس اعتقاد به امامان عالم، عادل، شجاع و مدبر بود، گروهی از غالیان زیدی به غلو پرداختند و برخی از ائمه زیدی را به عنوان مهدی و صاحب طول عمر می‌دانستند. آنها برای این امامان کراماتی بزرگ قائل بودند و حتی برخی ادعا داشتند که مقام این امامان از خود پیامبر نیز بالاتر است؛ [1] این تفکرات افراطی باعث شد تا برخی از علمای زیدیه این اعتقادات را نادرست و فراتر از حقیقت بدانند و به نگارش رساله‌هایی در رد این باورها بپردازند.[2]در نهایت باید گفت دیدگاه زیدیه نیز نسبت به غلو مانند امامیه است و غلو را تجاور از حق و حقیقت می داند که امری مضموم می باشد و در طول تاریخ، علمای زیدیه به مبارزه با آن پرداخته اند؛ هر چند که امکان دارد در مصادیق غلو اختلافاتی بین زیدیه و امامیه وجود داشته باشد. دیدگاه اسماعیلیه در مورد غلو: اسماعیلیان نیز در تعریف غلو به مانند دیگر مذاهب اسلامی آن را تجاوز از حق و حقیقت می دانند؛ از بزرگان مذهب اسماعیلیه قاضی نعمان بن محمد است که در عظمت و بزرگی او ابن خلکان گفته است؛ قاضی نعمان بن محمد به عنوان فردی بسیار دانشمند و با فضیلت شناخته می‌شد؛ او نه تنها به قرآن و تفسیر آن مسلط بود، بلکه در فقه و اختلافات فقهی نیز تخصص داشت؛ او همچنین در زمینه‌های لغت، شعر و تاریخ آگاهی گسترده‌ای داشت و در همه این زمینه‌ها با درایت و انصاف عمل می‌کرد. قاضی نعمان آثار فراوانی دربارۀ اهل بیت نوشته و کتابی با ارزش درباره فضائل آنها تألیف کرده است. همچنین او در رد عقاید مخالفین، آثاری درباره ابوحنیفه، مالک، شافعی و ابن سریج به نگارش درآورده است.[3] قاضی نعمان به صراحت بیان می‌کند که امیرالمومنین علی (علیه السلام) در برابر گروه‌هایی که در مورد او غلو می‌کردند و او را فراتر از حقیقت جلوه می‌دادند، ایستادگی می‌کرد؛ برخی از این افراد معتقد بودند که علی (علیه السلام) پیامبر است و جبرئیل به اشتباه وحی را به پیامبر اسلام نازل کرده است؛ چنین عقایدی نادرست و افراطی بودند و امیرالمومنین علی (علیه السلام) همواره با این گونه تفکرات به مقابله می‌پرداخت.[4] بر اساس آموزه‌های اسماعیلیه نیز، هرگونه غلو و تجاوز از حق در مورد اشخاص و اشیاء ناپسند شمرده می‌شود. تنها تفاوتی که در این زمینه وجود دارد، درک متفاوت از مصادیق غلو است. این تفاوت‌ها موجب شده است که برخی مذاهب، گروه‌های دیگری را به غلو متهم کنند. در واقع، اختلاف در فهم و تفسیر مصادیق غلو، منجر به تنوع و تضاد در دیدگاه‌های مذهبی شده است. دیدگاه اهل سنت در مورد غلو: در مورد دیدگاه اهل سنت باید گفت اهل سنت در درون خود به گروه های مختلفی از نظر فقهی، کلامی واعتقادی تقسیم می شوند که اینک به نحله هایی از آنها اشاره می کنیم: ابن تیمیه و اتباع متأثر از او در طول تاریخ: ابن تیمیه حرانی، مؤسس تفکر وهابیت می‌گوید: غلو به این معناست که چیزی به بیش از آنچه که مستحق آن است مدح یا ذم گردد؛[5] همچنین محمد رشید رضا نیز در تفسیر خود آورده است، غلو به معنای تجاوز از حد شرعی و افراط در آنچه که شرع مقرر داشته است، می‌باشد.[6] یکی از عواملی که نظریه‌پردازان و صاحب‌نظران وهابی و سلفی همواره شیعیان را به دلیل آن تکفیر می‌کنند، موضوع غلو است؛ این افراد با ذکر معتقدات شیعی و ارتباط دادن آن‌ها به مسأله غلو، حکم تکفیر شیعیان را صادر می‌کنند؛ برای مثال، اعتقاد به وجود علم غیب در ائمه اطهار(علیهم‌السلام) یکی از مسائلی است که با برچسب غلو، باعث تکفیر شیعیان شده است؛ آن‌ها این اعتقاد را به عنوان غلو در حق ائمه اطهار(علیهم‌السلام) می‌دانند؛ در ادامه به اظهار نظرات برخی از افراد در این باره می‌پردازیم: زرقاوی در مجموعه‌ی کلماتی که از او جمع آوری شده یکی از اتهاماتی که به شیعیان نسبت می‌دهد، اعتقاد به وجود علم غیب در ائمه‌ی اهل‌بیت می‌باشد؛[7] همچنین در جای دیگر در ضمن اینکه مدعی است عقاید فاسد شیعه را بر می‌شمارد مجددا به اعتقاد شیعه به وجود علم غیب برای علی بن ابیطالب(علیه السلام) اشاره می‌کند؛[8] مجددا همین مساله را به عنوان شاهدی برای اینکه شیعیان ائمه‌ی اهل‌بیت(علیه السلام) را مساوی با خداوند قرار داده و مقام الوهی برای ایشان قائل هستند، می‌آورد و می‌گوید این اوصاف تنها زیبنده‌ی خداوند متعال است و اتصاف آن به غیر خدا مساوی با شریک قرار دادن دیگری با خداوند است.[9] طرطوسی هم، چنین اتهاماتی را تحت عنوان یکی از مصادیق غلو شیعه، به ایشان نسبت می‌دهد و احادیث متعددی از اصول کافی را به عنوان شاهد کلام خود می‌آورد، که طی آن احادیث، شیعیان به وجود علم غیب در ائمه‌ی معصومین(علیهم السلام) اعتقاد دارند؛[10] لذا ایشان را به سبب چنین اعتقاداتی متهم به کفر و شرک نموده و می‌گوید فرق شیعیان، با غالیان شیعه در این است که آنها علنا اعتراف به خدایی اشخاصی چون علی بن ابی طالب(علیه السلام) می‌کنند، در حالی که سایر شیعیان در ضمن اعتقاد به چنین مساله‌ای آن را به ظاهر کتمان می‌کنند.[11] علمای سنتی، صوفی مسلکان از اشاعره و ماتریدیه: علمای اهل سنت که فاقد تفکرات وهابی هستند، نیز به معرفی افراد غالی پرداخته‌اند. برای مثال، شهرستانی غالی را کسی می‌داند که در حق امامش چنان غلو کند که او را از حد مخلوق بالاتر ببرد، خواه به آنها نقش خدایی بدهد یا بگوید خدا در او حلول کرده است. [12] ابولبقاء، یکی از علمای حنفی در کتاب "الکلیات"، غلو را به معنای تجاوز از حد تعریف کرده است. [13] بغوی در کتاب "شرح السنه" در تفسیر آیه «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ» [14] می‌گوید که غلو به معنای تجاوز از اندازه و مقدار یک چیز است. [15] ملا علی قاری نیز غلو در دین را به معنای تجاوز از کتاب و سنت دانسته است. [16] طبری،[17] قسطلانی[18] و فخر رازی نیز غلو را به معنای تجاوز از حد و اندازه یک چیز یا امری معرفی کرده‌اند.[19] الوسی در تلخیص خود بر کتاب "تحفه اثناعشری" اشاره می‌کند که اولین فردی که در مورد علی بن ابی‌طالب غلو کرد، عبدالله بن سبأ بود که به امامت علی و اظهار برائت از دشمنان او قائل بود. [20] هیتمی در "صواعق المحرقه" بیان می‌کند که فطرت شیعه بر غلو و بدعت است [21]و باید گفت اهل سنت اعتقاد به عصمت امیرالمومنین و امامت او را غلو می‌دانند. با این حال، اهل سنت در بیان فضائل صحابه چنان پیش رفته‌اند که برخی ادعا کرده‌اند هیچ نقصی به آنها وارد نیست، [22]و کرامات بزرگی برای آنها بیان کرده‌اند؛ به عنوان مثال، داستانی درباره یک زن از انصار که خواب دید درخت خرما در حیاطش افتاده و پیامبر (ص) به او گفت همسرش در سفر از دنیا می‌رود، اما ابوبکر به او بشارت داد که همسرش همان شب بازمی‌گردد و در نهایت نیز همین اتفاق افتاد، و دلیل آن را اینگونه بیان کردند؛ خداوند حيا كرد كه بر زبان أبو بكر دروغ جاري شود؛ چون او صديق است.[23] در نتیجه، بر اساس دیدگاه حقیقی و علمی خود اهل سنت، شیعه را نمی توان غالی دانست زیرا دیدگاه علمای اهل سنت و سلفی وهابی ها درباره غلو همانند دیدگاه علمای شیعه است که غلو را به معنای تجاوز از حد و اندازه یک چیز یا امر می‌دانند؛ بنابراین، تجاوز از امر دین، قرآن، سنت و حق به معنای غلو است؛ چه این غلو در مورد بزرگان دین باشد یا مسائل دیگر. با این حال، اختلاف در فهم مصادیق و شناخت دقیق موضع غلو منجر به اتهام زنی برخی به شیعه شده است. [1] مقاله رسالة الزاجرة: علی، موسوی نژاد، مجله هفت آسمان، ؛ ص2 https://B2n.ir/h90665 [2] همان، ص3 [3] وفيات الأعيان: ابن خلکان، ج5، ص416، https://B2n.ir/m83880 [4] دعائم الإسلام: قاضی نعمان مغربی، ج1، ص48 https://B2n.ir/x79565 [5] اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم: ابن تیمیة، ج1، ص328 https://B2n.ir/d88292 [6] تفسیر المنار: رشید رضا، محمد، ج6، ص405 https://B2n.ir/r21172 [7] مقالات احمد فضیل نزال الخلایله، الأرشيف الجامع لكلمات و خطابات الشيخ أبي مصعب الزرقاوي: شبكة البراق الإسلامية: ج: 1، ص: 324. https://B2n.ir/f77558 - (هذا مع اعتقادهم العصمة في أئمتهم، ونسبة علم الغيب والتصرف في الكون إليهم، وغير ذلك من الشركيات التي لا يعذر أحد بجهلها) [8] همان، ج: 1، ص: 532 - (وَمِنْ جَرَائِمِهِمْ فِي جَانِبِ العَقِيدَةِ وَشَعَائِرِ الدِّينِ... أَنَّهُمْ نَشَرُوا العَقَائِدَ الفَاسِدَةَ... ثُمَّ قَالوا بِالرَّجعَةِ وَعِلمِ عَليٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ لِلغَيبِ) https://B2n.ir/b38317 [9] همان، ج: 1، ص: 587 - (وَكَذَا شَرَّكُوا الإِلَهَ الوَاحِدَ بِالعِبَادِةِ المُستَحَقَّةِ للهِ تَعَالى وَحدَهُ غَيرَهُ، مِن نَذرٍ وَ دُعَاءٍ وَتَقَرُّبٍ بِالعِبَادَةِ للأَئِمَّةِ الذِينَ اعتَبَرُوهُم مُقَدَّسِينَ وَمَعصُومِينَ. وَ لم يَقِف الأَمرُ إِلى هَذَا الحَدِّ بَل نَسَبُوا الصِّفَاتِ التِي يَتَّصِفُ بِهَا اللهُ تَعَالى، كَالرِّزقِ وّالعِلمِ بِالغَيبِ وَنَحوَ ذَلِكَ لهَؤُلاءِ الأَئِمَّةِ، فَلم يَكتَفُوا بِالإِسَاءَةِ لمَقَامِ اللهِ تَعَالى بِالرُّبُوبِيَّةِ وَالأُلُوهِيَّةِ فَحَسب). https://B2n.ir/t59284 [10] الشيعة الروافض طائفة شرك وردة: ابوبصیر الطرطوسی، ص: 32 https://B2n.ir/x30084 - طرطوسی، در ابتدای بحث عبارت خود را اینگونه آغاز می‌کند:(فقد غالى الشيعة الروافض في أئمتهم الاثنى عشر غلواً حملهم على أن يرفعوهم إلى درجة تعلو وتفوق درجة الأنبياء والرسل» و از جمله صفاتی که در رد اعتقادات شیعه نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام) برمی شمرد این است (...ويعلمون ما كان وما سيكون...) سپس اول عبارتی از اصول کافی می‌آورد که حاوی فضائلی برای حضرت علی(علیه السلام) است و از جمله آنها این عبارت است:(علمت المنایا و البلایا...) سپس این تعبیر را اضافه می‌کند و می‌گوید تمام عبارت این حدیث کفر اکبر است (و کل عباره من عبارات هذا الحدیث... کفر اکبر...) تعمیم این علم به سایر ائمه را نیز در ذیل حدیث دیگری از اصول کافی می‌آورد و می‌گوید:(فعلم الغیب و علم المنایا و البلایا لیس مقصورا علی علی بن ابیطالب انما هو کذلک تتصف به بقیه ائمه و الاوصیاء). [11] همان، ص: 45 - (لماذا لایقولون صراحه ان الامام هو الله... الفرق بین النصیریه الغلاه و غیرهم من الباطنیین الغلاه و بین الشیعه الروافض، ان الغلاه قالو صراحه بالوهیه و ربوبیه الائمه... بینما الشیعه و الروافض قالوها بطریقه ملتویه و علی خوف و تقیه و استحیاء...) https://B2n.ir/x30084 [12] الملل و النحل: الشهرستانی، ج1، ص173 https://B2n.ir/y07410 [13] الكليات: أبو البقاء، الكفوي، ج1، ص293 https://B2n.ir/m98457 [14] نساء: 171 https://B2n.ir/d89534 [15] شرح السنة: ابومحمد، البغوی، ج4، ص47 https://B2n.ir/j49242 [16] مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح: ملاعلی، القاری، ج1، ص322 https://B2n.ir/m08556 [17] تفسير الطبري: ابوجعفر، طبری ، ج7، ص700، https://B2n.ir/f62782 [18] إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري: القسطلانی، ج10، ص313 https://B2n.ir/j01029 [19] تفسير الرازي = مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير : فخر الدین، الرازی، ج12، ص411 https://B2n.ir/a20150 [20] مختصر التحفة الاثني عشرية: محمد شکری، الالوسی، ج1، ص6 https://B2n.ir/q53754 [21] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة: الهیتمی، ابن حجر، ج1، ص10 https://B2n.ir/j00893 / أسمى المطالب في سيرة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب: علی محمد، الصلابی، ج1، ص507 https://B2n.ir/m38477 [22] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة: ابن حجر، هیتمی، ج2، 640 https://B2n.ir/x56426 [23] نزهة المجالس ومنتخب النفائس: الصفوري، ج2، ص 149 https://B2n.ir/x20566
  11. معروفترین فرقه های غالی در اسلام کدام هستند؟ در دیدگاه علماء شیعه، غلات به دلیل ادعای الوهیت برای افراد یا ادعای نبوت برای کسانی که پیامبر نیستند(غلو در ذات)، از دایره اسلام خارج می‌شوند و نمی‌توان این فرقه ها را مسلمان دانست اگرچه آنان خود را مسلمان و یا حتی شیعه معرفی کنند. فرقه های غالی که خود را مسلمان و یا حتی شیعه می دانند، متعدد می باشند؛ به جهت اختصار به بعضی از آن ها با ذکر توضیحی اجمالی اشاره خواهد شد: فرقه راوندیه (عباسیه) رهبر آن‌ها عبد الله راوندی بود که ابتدا قائل به الوهیت منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، و نبوت ابو مسلم خراسانی شد؛ اما پس از قتل ابو مسلم توسط منصور در سال 141 هجری قمری، به منصور شوریدند و او آنان را به اتهام زندقه در آتش سوزاند. از این فرقه، گروه‌هایی مانند «ابو مسلمیه» (قائل به امامت ابو مسلم خراسانی)، «ابو هریریه» (به سرپرستی شخصی به نام ابو هریره)، «رزامیه» (پیروان شخصی به نام رزام و قائلان به حلول خداوند در ابو مسلم)، و «هاشمیه» (طرفداران ابو هاشم عبد الله بن محمد بن حنفیه) منشعب شدند[1]. فرقۀ خرّمدینیّه خرمدینان که پیروان بابک خرّمدین بودند، از طرفداران ابو مسلم خراسانی دانسته شده اند؛ بابک خرّمدین در سال 201 ه ق بر خلیفۀ عباسی شورش کرد و در سال 223 ه ق در ایام معتصم به دست افشین ایرانی اسیر شد و پس از چندی به قتل رسید.[2] فرقه جناحیه این افراد، پیروان عبد الله بن معاویه می باشند و او را خدا و پیامبر می‌دانستند و معتقد بودند که علم در قلبش همچون گیاه رشد می‌کند و روح خداوند به او منتقل شده است؛ آن‌ها به قیامت ایمان نداشتند، دنیا را فنا ناپذیر می‌دانستند و محرمات را حلال می‌شمردند.[3] فرقه سبائیه سبائیه نام فرقه‌ایست منسوب به امامیه با رهبری عبدالله بن سبا که در سالهای ابتدایی خلافت علی بن ابی‌طالب، شکل گرفته و از طایفه غالیان محسوب می‌شود. چون علی به شهادت رسید سبائیه گفتند او کشته نشده است و به غیبت رفته و بازخواهد گشت تا جهان را پر عدل و داد کند.[4] اهل بیت (ع) او را لعن کرده اند، در روایتی امام سجاد (ع) می فرماید: « نزد من یادی از عبد الله بن سبأ شد که تمام موهای بدنم راست شد، او ادعای امری عظیم نمود ـ خداوند او را لعنت کند ـ به خدا سوگند! حضرت علی (علیه السّلام) بنده صالح خدا و برادر رسول خدا بود و به کرامت نرسید مگر به سبب اطاعت خدا و رسولش».[5] فرقه کربیّه کربیه به عنوان یاران «ابن کرب» معرفی شده اند. او معتقد بود محمد بن حنفیه ملقّب به مهدی است و این لقب را پدرش حضرت علی (علیه السّلام) به او داده است،او نمرده و نخواهد مرد و اصولا مردن او امکان پذیر نیست، لیکن هم اکنون غایب شده و مکان او معلوم نیست. او ظهور خواهد کرد و مالک زمین خواهد شد و تا رجوع او هیچ امامی نخواهد بود.[6] فرقه بزیغیّه پیروان «بزیغ بن موسی» معتقدند که جعفر بن محمد (امام جعفر صادق) خدا است و او همان کسی نیست که مردم می‌بینند، بلکه به این صورت در میان مردم ظاهر شده است. آنان باور دارند که هر آنچه در قلب‌هایشان رخ می‌دهد وحی است و اگر فردی مؤمن باشد، به او وحی می‌شود.[7] فرقه نصیریه (علویان) گروهی بودند که در زمان حیات امام علی بن محمد الهادی به امامت ایشان معتقد بودند، ولی در ادامه دچار انحراف شدند و ادعای نبوت مردی به نام «محمد بن نصیر النمیری» را نمودند. محمد بن نصیر ادعا می کرد که امام هادی علیه السلام او را بعنوان نبی مبعوث کرده است. در مورد امام هادی قائل به تناسخ بود، ادعای ربوبیت امام هادی را می کرد، ازدواج با محارم را جایز می دانست و..... [8] سایر فرقه ها مانند: کیسانیه، منظور از فرقه کیسانیه پیروان مختار بن ابی عبیده ثقفی می باشد.[9] خطّابیه، این فرقه منسوب به شخصی به نام محمد بن مقلاص اسدی کوفی اجدع زرّاد(برّاد) بزاز معروف به ابو الخطاب می باشد؛ حضرت آیت الله العظمی خوئی(رحمه الله علیه) از او با عنوان "لعنه الله" و "غال" یاد کرده است.[10]عمیریّه، که به شخصی به نام عمیر بن بیان عجلی منسوب می باشد.[11] یاران سرّی(سریه)، سرّی یکی از سران غلات در زمان امام صادق علیه السّلام است که مورد لعن حضرت قرار گرفت.[12] بشاریه(شعیریه-علیائیه)، این فرقه منسوب به بشّار شعیری است که در زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام زندگی می کرد و در سال 180 ه ق درگذشت.[13] فرقه های منحرف شده از اسلام به سبب غلو بسیار زیادند که عزیزانی که تمایل به آشنایی با همه آنها را دارند لازم است به کتابهایی که در این موضوع نوشته شده رجوع نمایند. [14] [1] غاليان : كاوشی در جريانها و برآيندها تا پايان سده سوم، صفری فروشانی، نعمت الله، ص37 https://B2n.ir/r12009 [2] همان: ص 38. https://B2n.ir/z50351 [3] مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین، الأشعری، ابوالحسن، ج1، ص6 https://B2n.ir/u51234 [4] فرق الشیعه،نوبختی، حسن بن موسی، ص22 https://lib.eshia.ir/10408/1/22 / در مورد عبدالله بن سبا قصه های زیادی ساخته شده: تاریخ الطبری، الطبری، ابن جریر، ج3، ص378 https://B2n.ir/j23264 [5] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي): الشيخ الطوسي، جلد: 1، صفحه: 324. https://lib.eshia.ir/14015/1/324 [6] فرق الشیعه،نوبختی، حسن بن موسی، ص27 https://lib.eshia.ir/10408/1/27 [7] مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین: الأشعری، ابوالحسن، ج1، ص12 https://B2n.ir/n62488 [8] الغيبة: الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 398. https://lib.eshia.ir/15084/1/398 / فرق الشیعة: نوبختی، حسن بن موسی جلد : 1 صفحه : 93 https://lib.eshia.ir/10408/1/93 / علويان سوريه از شکل گیری تا قدرت یابی: دكتر مسعود اخوان کاظمی/ سارا ويسی، فصلنامه علمی - پژوهشی شیعه شناسی، صفحات 147 تا ١٨۶، سال دهم، شماره ٣٨ ، تابستان ١٣٩١ https://www.shiitestudies.com/article_242607.html [9] فرق الشیعه،نوبختی، حسن بن موسی، ص23 https://B2n.ir/k53087 [10] معجم رجال الحدیث،ج 15، ص271 https://B2n.ir/a75924 [11] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج11، ص314 https://B2n.ir/r00953 [12] فرق الشیعه، نوبختی، حسن بن موسی، ص43 https://B2n.ir/d08613 [13]غاليان: كاوشی در جريانها و برآيندها تا پايان سده سوم، صفری فروشانی، نعمت الله، ص 111 https://B2n.ir/y99891 [14] کتابهایی مانند: فرق الشیعه: نوبختی، حسن بن موسی. https://lib.eshia.ir/10408/1/136 / مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین: الأشعری، ابوالحسن. https://lib.eshia.ir/71432/1/685 / غاليان: كاوشی در جريانها و برآيندها تا پايان سده سوم، صفری فروشانی، نعمت الله. https://B2n.ir/q27525
  12. تقوی

    چگونه می‌توان با غلو مقابله کرد؟

    چگونه می‌توان با غلو مقابله کرد؟ غلو (افراط و زیاده‌روی در باورهای دینی) یکی از مشکلات مهمی است که می‌تواند موجب آسیب‌های اعتقادی و اجتماعی در جامعه شود. برای مقابله با این پدیده، توجه به آموزه‌های اسلامی، استفاده از اصول عقلانی و پیروی از سیره اهل بیت (علیهم‌السلام) راه‌حل‌های مؤثری ارائه می‌کند. در ادامه، با زبانی ساده به روش‌های مقابله با غلو پرداخته می‌شود: ۱. پیروی از سیره اهل بیت علیهم‌السلام بهترین روش‌ برای مقابله با غلو، پیروی و عمل به فرمایشات و رفتار اهل بیت علیهم‌السلام و الگو قرار دادن آنها است. همچنانکه پیامبر خدا فرمود: «هُم مَعَ الحَقِّ و الحَقُّ مَعَهُم؛[1] آنان با حق‌اند و حق با آنان است» و یا علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِن هذِهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ، وَ لا یُسَوَّی بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَیهِ اَبَدا: هُم اَسَاسُ الدِّینِ، وَ عِمَادُ الیَقِینِ. الَیهِم یَفِیءُ الغَالی، وَ بِهِم یُلحَقُ التَّالی؛[2] هیچ کس از این امّت را با خاندان محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌توان سنجید و هرگز کسی که نعمت ائمه (علیهم‌السّلام) بر آنان جاری است را با آنان مساوی نمی‌توان دانست. آنان، پایه دین و ستون یقین‌اند. هر کس از حد در بگذرد، باید به آنان برگردد و هر که باز ماند، باید به آنان بپیوندد.» حضرت رضا (علیه‌السّلام) نیز می‌فرماید: «نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، النَّمَطُ الاَوسَطُ الَّذی لا یُدرِکُنا الغالی و لایَسبِقُنَا التالی»[3] ما خاندان محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، بر روش میانه‌ای هستیم که غالیان، ما را درک نمی‌کنند و و اماندگان، بر ما پیشی نمی‌گیرند. امام باقر (علیه‌السّلام) به سَلَمة بن کُهیل و حَکَم بن عُیَینه می‌فرماید: «شَرِّقا و غَرِّبا؛ لَن تَجِدا عِلما صَحیحا الّا شَیئا یَخرُجُ مِن عِندِنا اهلَ البَیتِ؛[4] به شرق و غرب بروید؛ ولی از دانش صحیح، هرگز چیزی جز آنچه از نزد ما، اهل‌بیت بیرون می‌آید، در نخواهید یافت.» لذا پیروی و الگو قرار دادن امامان (علیهم‌السّلام) سبب می شود تا مؤمنان و پیروان آنان از افراط و تفریط دور شوند و بر «صراط مستقیم» گام بردارند. 2. آموزش صحیح دینی یکی از اصلی‌ترین راه‌های مقابله با غلو، آموزش اصولی و صحیح دین است. وقتی مردم درک درستی از مبانی اعتقادی و احکام دینی پیدا کنند، کمتر به افراط یا تفریط دچار می‌شوند. امام علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: که ای مردم، کمال دین در جستجوی دانش و عمل به آن است و آگاه باشید که تحصیل علم از طلب مال واجب‌تر است؛[5] فراگیری صحیح و فهم درست از دین می‌تواند افراد را از افتادن در دام غلو باز دارد. 3. تکیه بر اعتدال و میانه‌روی قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) همواره مسلمانان را به میانه‌روی و اعتدال در اعتقادات و اعمال دعوت کرده‌اند؛ در سوره مبارکه بقره، آمده است: وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا[6]، (و بدین‌سان شما را امتی میانه قرار دادیم)؛ در توضیح این آیه، امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند: ما میانه‌روترین گروه هستیم همانطورکه خداوند در این آیه می‌فرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً؛ آنکه بسیار بالا رفته [از حق گذشته] باید به‌سوی ما [که وسط هستیم] بازگردد و آنکه عقب‌افتاده باید به ما برسد. [7] این تأکید بر "میانه‌روی" بهترین رویکرد برای جلوگیری از غلو است. اعتدال در اعتقادات و سبک زندگی، مسلمانان را از انحراف به سمت افراط یا تفریط دور نگه می‌دارد. 4. نقد علمی و مستدل باورها توجه به نقد علمی و تحلیل مستدل اعتقادات و باورها نیز در مقابله با غلو بسیار موثر است؛ در کتاب الفصول المختارة از شیخ مفید، بحث‌های زیادی درباره نقد عقاید افراطی و ارائه دلایل منطقی بر رد آن‌ها آورده شده است؛[8] این رویکرد به روشن شدن حقیقت و جلوگیری از گمراهی کمک می‌کند. ۵. هشدار و برحذر داشتن از غلو ائمه اطهار همواره با صراحت، مردم را از گرفتار شدن در دام غلو برحذر داشته‌اند. به عنوان نمونه، امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: "دو گروه درباره من هلاک می‌شوند: یکی دشمنانی که در کینه و دشمنی افراط کنند و دیگری دوستانی که در محبت به من زیاده‌روی کنند و از حد خارج شوند." [9] این سخنان نشان می‌دهد که حتی محبت به اهل بیت نباید از حدود اعتدال خارج شود، چرا که زیاده‌روی در محبت نیز می‌تواند آسیب‌زا باشد. در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) نیز آمده است که حتی از نماز خواندن پشت سر غالی نهی کرده‌اند.[10] این نهی‌ها اهمیت شناخت درست و عمل به راه میانه را دوچندان می‌کند. 6. برائت و مقابله با غالیان اهل‌بیت در موارد متعدد حتی از غالیان فاصله گرفته و به صراحت بیزاری خود را از آن‌ها اعلام کرده‌اند. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: «اللّهُمَّ انی بَریءٌ مِنَ الغُلاةِ، کَبَراءَةِ عیسَی بنِ مَریَمَ مِنَ النّصاری. اللّهُمَّ اخْذُلْهم ابَدا و لاتَنصُرْ مِنهُم اَحَدا؛[11] بار خدایا! من از غالیان بیزارم، همان‌گونه که عیسی بن مریم از [غالیانِ] نصارا بیزار بود. بار خدایا! آنان را برای همیشه تنها و بی‌یاور گذار و احدی از آنان را یاری نرسان!» سایر امامان خاندان رسالت نیز با شدّت، از غالیان، بیزاری جسته‌اند. [12] 7. توجه به نقش دشمنان در ایجاد غلو برخی از جریان‌های انحرافی غلوآمیز، برخاسته از توطئه دشمنان برای تخریب چهره اهل‌بیت است. دشمنان دین با جعل سخنان افراطی درباره اهل‌بیت و نسبت دادن به امامان در صدد گمراه کردن مردم و دور کردن آنها از اهل‌بیت بودند. حضرت رضا (علیه‌السّلام) به صراحت بیان می کنند: «... انَّ مُخالِفینا وَضَعوا اخبارا فی فَضائِلِنا و جَعَلُوها عَلی ثَلاثَةِ اقسامٍ: احَدُهَا الغُلُوُّ، و ثانیهَا التَقصیرُ فی امرِنا، و ثالِثُهَا التَصریحُ بِمَثالِبِ اعدائِنا. فَاذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فینا، کَفَّروا شیعَتَنا و نَسَبوهُم الَی القَولِ بِرُبوبِیَّتِنا، و اذا سَمِعُوا التَقصیرَ، اعتَقَدوهُ فینا، و اذا سَمِعوا مَثالِبَ اعدائِنا بِاَسمائِهِم، ثَلَبونا بِاَسمائِنا؛[13] مخالفان ما، در فضایل ما احادیثی ساخته‌اند و آنها را سه دسته قرار داده‌اند: یکی اخبار غلوآمیز؛ دوم، اخباری که در آنها در حقّ ما کوتاهی کرده‌اند؛ و سوم، اخباری که به صراحت از دشمنان ما اسم می‌برند و از آنان بدگویی می‌کنند. چون مردم، هرگاه اخباری را که در آنها درباره ما غلو شده است، بشنوند، پیروان ما را تکفیر می‌کنند و اعتقاد به «خدا بودنِ ما» را به آنان نسبت می‌دهند؛ و هر گاه اخباری را که در آنها در حقّ ما کوتاهی شده است، بشنوند، آنها را در حقّ ما باور می‌کنند؛ و هر گاه اخباری را که در آنها به صراحت از دشمنان ما اسم برده شده و بدگویی شده است، بشنوند، به نام ما بی‌حرمتی می‌نمایند. لذا شناخت این توطئه‌ها و آگاهی نسبت به منبع باورهای افراطی، راهی دیگر برای مقابله با غلو است. 8. استفاده از رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی در دنیای امروز، ابزارهای ارتباطی می‌توانند نقش مهمی در روشنگری و آگاهی‌بخشی داشته باشند. انتشار مقالات، برگزاری جلسات گفت‌وگو و استفاده از شبکه‌های اجتماعی برای ترویج دیدگاه‌های صحیح دینی می‌تواند به کاهش غلو کمک کند چراکه توصیه قرآن کریم نیز همین می باشد؛ قرآن در جایی می فرماید: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آن‌ها به روشی که نیکوتر است مجادله نما؛[14] و در جایی دیگر می فرماید: و باید از میان شما، گروهی باشند که به سوی نیکی دعوت کنند و به کار پسندیده امر کنند و از کار ناپسند باز دارند. و آنان همان رستگارانند.[15] نتیجه‌گیری در مجموع، با بهره‌گیری از آموزش صحیح دینی، پیروی از سیره اهل بیت (علیهم‌السلام)، ترویج اعتدال، تحلیل علمی و.... می‌توان از غلو و افراط در اعتقادات دینی پرهیز کرد و به سوی اعتدال و میانه‌روی در دین پیش رفت و جامعه‌ای متوازن، آگاه و خالی از افراط و زیاده‌روی دینی ایجاد کرد. [1] کتاب: علي عليه السلام مع الحق و الحق مع علي عليه السلام: أبو معاش، سعيد جلد : 1 صفحه : 51. https://lib.eshia.ir/11508/1/51 [2] نهج‌البلاغة: امام علی (علیه‌السلام)،، خطبه ۲. https://lib.eshia.ir/26580/1/8 [3] الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 101 https://lib.eshia.ir/11005/1/101 [4] همان: جلد : 1 صفحه : 399 https://lib.eshia.ir/11005/1/399 [5] تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ج1، ص199 https://B2n.ir/z80837 [6] بقره، 143 https://B2n.ir/m84661 [7] بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج23، ص349 https://B2n.ir/a07079 [8] الفصول المختاره، الشیخ المفید، https://B2n.ir/k42059 [9] نهج‌البلاغة: امام علی (علیه‌السلام)،، حکمت 117. https://lib.eshia.ir/26580/1/334 / بحار الانوار، العلامه المجلسی؛ جلد 34، صفحه 307 https://B2n.ir/b90274 [10] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج3، ص31 https://B2n.ir/n91620 [11] الأمالي - ط دارالثقافة: الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 650. https://lib.eshia.ir/27725/1/650 [12] برای مطالعه بیشتر می توان به کتاب اهل بیت (ع) در قرآن و حدیث ذیل عنوان «بیزاری اهل‌بیت از غالیان» مراجعه نمود: اهل بيت (ع) در قرآن و حديث: محمدی ری‌شهری، محمد، ج: 2، ص: 810. https://lib.eshia.ir/27391/2/810 [13] عيون أخبار الرضا(ع): الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 304. https://lib.eshia.ir/86808/1/304 [14] نحل، 125 https://B2n.ir/d91082 [15] آل عمران، 104 https://B2n.ir/y4088
  13. تقوی

    نبوت چیست و چه تفاوتی با رسالت دارد؟

    نبوت چیست و چه تفاوتی با رسالت دارد؟ معنای نبوت: کلمه «نبوت» در زبان عربی از ریشه «نَبَأ» گرفته شده که معانی گوناگونی همچون خبر دادن،[1] مکان بلند،[2] راه روشن[3] و صدای پنهان[4] را دربرمی‌گیرد. نبوت در اصطلاح، مقامی است که انسان را به راه سعادت و شقاوت رهنمون می‌سازد.[5] برخی از تعاریف مهم نبوت عبارت‌اند از: علامه حلی: نبی فردی است که بدون هیچ واسطه ای از خداوند خبر می دهد.[6] مرحوم کاشف الغطاء: نبوت مقامی است برای دعوت مردم به سوی حق.[7] علامه طباطبایی: نبی کسی است که برای مردم اصول و فروع دین را بیان کرده و راه صلاح دنیوی و اخروی آن‌ها را مشخص می‌کند. این مقام برخاسته از لطف الهی برای هدایت بشر به سوی سعادت است.[8] آیت‌الله سبحانی: نبی به فردی گفته می‌شود که تعالیم خود را بدون واسطه از مقام غیب دریافت کرده و مستقیماً مخاطب تجلی الهی قرار می‌گیرد.[9] بنابر این نبوت گزینشی الهی می باشد تا خداوند معارف الهی را بر بنده برگزیده اش وحی کند تا به این وسیله بندگانش را رهبری و هدایت کند.[10] لازم به ذکر است؛ اعتقاد به نبوت ضروری دین اسلام و همه ادیان آسمانی است.[11] معنای رسالت: پیش از بررسی تفاوت‌های نبوت و رسالت، ابتدا لازم است تعریفی از رسالت و رسول ارائه شود؛ رسول در لغت به معنای پیام‌آور و فرستاده آمده است. [12] و در اصطلاح گفته شده است؛ رسول کسی است كه حامل رسالت خاصى باشد، مشتمل بر اتمام حجتى كه به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاكت و امثال آن باشد.[13]در تعریفی دیگر بیان شده؛ رسول آن كسى است كه رسالت هاى الهى را به وسيله فرشتگان دريافت مى كند و جبرئيل براى او، امر و نهى الهى را بيان مى نماید.[14] تفاوت های رسول و نبی: * رابطه عام و خاص بین رسول و نبی: از نکات کلیدی رابطه میان نبوت و رسالت این است که رسالت اخص از نبوت محسوب می‌شود؛ بدین معنا که هر رسول نبی است، اما هر نبی لزوماً رسول نیست بلکه بعضی از انبیاء به مقام رسالت می رسند نه جمیع آن ها. اصطلاحاً گفته می‌شود که رابطه نبوت و رسالت، عام و خاص مطلق است.[15] شیخ مفید و شیخ طبرسی در این‌باره می‌فرمایند: «کل رسول نبی، و لیس کل نبی رسولا» هر رسولی نبی است، اما هر نبی، رسول نیست. [16] برخی، این دیدگاه را درست ندانسته و ميان نبى و رسول از نظر مصداق نسبت تساوى برقرار دانسته اند، و بیان کرده اند که هر جا «نبوتى» بوده است، به دنبال آن رسالتى نيز بوده است. و پيامبران فاقد رسالت، نسبت به ديگران نادر و انگشت شمار بوده اند. موارد نادر و اندك، ملاك نسبت گيرى نيست، گذشته از اين چنين نبوتى كه فاقد رسالت باشد مفهوم روشنى ندارد. [17] و زمانی که این دو کلمه در کنار هم استعمال شود مانند این آیه «وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلا نَبِىّ إِلاّ إِذا تَمنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فى أُمْنِيَّتِهِ»،[18] رسول و نبی را اینگونه تعریف کرده اند؛ «نبى» اشاره به آن فردى است كه تعاليم خود را از مقام غيب بدون واسطه اخذ مى كرد و خدا بر او بدون وسيله اى تجلى مى كرد، در حالى كه رسول آن آموزگارى است كه پيام هاى الهى را از طريق وسايط و وسايل خاصى مانند فرشته وغيره دريافت مى كرد.[19] و نبوت مرتبه عالی پیامبری محسوب می شود.[20] * نحوه دریافت وحی: رسول در حالت خواب و بیداری وحی را دریافت می‌کند. اما نبی وحی را تنها در خواب دریافت می‌کند. [21] * واسطه در دریافت پیام: وحی به رسول از طریق جبرئیل صورت می‌گیرد. نبی وحی را از فرشتگان دیگر، الهام قلبی یا رویاهای صادقه دریافت می‌کند. [22] * مأموریت و وظیفه: رسول موظف به ابلاغ پیام وحی و دستورات الهی به مردم است. نبی چنین وظیفه‌ای ندارد همچنانکه شیخ طوسی نیز به این تفاوت اشاره کرده است. [23] * ماهیت مقام: نبوت مقامی است که با ارتباط مستقیم با عالم غیب خلاصه می‌شود. اما رسالت مقامی مرتبط با ابلاغ پیام الهی و اجرای مأموریت‌ خاص است. [24] نتیجه‌گیری: در نتیجه می توان گفت: - به فردی که وحی را دریافت می‌کند، از جهت دریافت پیام الهی، نبی گفته می‌شود. - به فردی که همان پیام الهی را به مردم ابلاغ می‌کند، از جهت ابلاغ پیام، رسول گفته می‌شود. و بر اساس یک دیدگاه درباره رابطه نبوت و رسالت، این دو مقام، دو مقام جداگانه‌اند که در مصادیق نیز گاهی تفاوت دارند. اما در دیدگاه دیگر، این دو مقام حقیقتاً یکی هستند و هر جا «نبوتى» بوده است، به دنبال آن رسالتى نيز بوده است، اما با توجه به دو زاویه مختلف، به یکی نبی و به دیگری رسول می‌گویند. [1] لسان العرب، ابن منظور، ج ۱، ص ۱۶۲. https://lib.eshia.ir/40707/1/162/ مجمع البحرین، طریحی، ج ۱، ص ۴۰۵. https://lib.eshia.ir/27911/1/405 [2] لسان العرب، ابن منظور، ج ۱، ص 163 https://lib.eshia.ir/40707/1/163 [3] العین، خلیل بن احمد، الفراهدی، ج ۸، ص ۳۸۲. https://lib.eshia.ir/40660/8/382 [4] الصحاح، جوهری، ج ۱، ص ۷۴ https://lib.eshia.ir/86531/1/74 [5] شرح چهل حديث( اربعين حديث)،الخميني، السيد روح الله، ج 1، ص 200 https://B2n.ir/y05368 [6] الباب الحادي عشر، علامه حلی، ص۸. https://lib.eshia.ir/12178/1/8 [7] اصل الشيعة وأصولها، شیخ محمد حسن، كاشف الغطاء،ج1،ص 220 https://B2n.ir/s85790 [8] ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی ،ج 2 ، ص 210 https://B2n.ir/t96271 [9] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [10] «گفتگوی سه دین الهی پیرامون معنی نبوت»: اعظم پرچم، فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان)، ش ۱۶ و ۱۷، ص ۱۱۲. https://B2n.ir/z69371 [11] درآمدی به شیعه‌شناسی، گلپایگانی، ربانی، ص ۱۹۵. [12] المفردات في غريب القرآن، القاسم الحسين بن محمد، الراغب الأصفهاني، ج1، ص353 https://B2n.ir/m90185 [13] الميزان في تفسير القرآن، محمد حسین، الطباطبائي، ج 2، ص 140 https://B2n.ir/f15221 [14] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [15] شهید مطهری در تعریف عام و خاص مطلق چنین می فرمایند: دو کلی عام و خاص مطلق ، کوچکتر در داخل دایره بزرگتر قرار گرفته است‌. آشنایی با علوم اسلامی1، مرتضی مطهری، ج1، ص45 https://B2n.ir/h96224 [16] أوائل المقالات في المذاهب والمختارات: الشيخ المفيد، الجزء: 1، صفحة: 45. https://ar.lib.eshia.ir/15133/1/45 / مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، الشیخ الطبرسی، ج7، ص163 https://B2n.ir/n28524 [17] منشور جاوید: شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص325 https://lib.eshia.ir/26678/3/325 [18] حج: 52. [19] منشور جاوید: شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص328 https://B2n.ir/u60710 [20] همان، ج3، ص 329 https://B2n.ir/u34608 [21] معجم الفروق اللغويه الفروق اللغويه بترتيب وزياده، ابوهلال، العسكري، ج 1 ، ص 531 https://lib.eshia.ir/40712/1/531 / اصول کافی: کلینی، ج ۱، ص ۱۷۶. https://lib.eshia.ir/11005/1/176 [22] التعریفات،جرجانی، ص ۱۰۵. https://lib.eshia.ir/73069/1/105 [23] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، جلد7، ص331 https://b2n.ir/n17267 [24] منشور جاوید، شیخ جعفر، سبحانی، ج3، ص 324 https://B2n.ir/h37394
  14. دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) در مورد غلو چه می باشد؟ مسئله غلو یکی از موضوعات پیچیده و حساس در حوزه اعتقادات اسلامی می باشد؛ این مسئله همواره مورد توجه قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) قرار داشته و در منابع اسلامی به وضوح به آن پرداخته شده است؛ قرآن کریم با آیات متعدد، مسلمانان را به دوری از غلو و التزام به اعتدال و میانه‌روی فراخوانده است. روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) نیز با تأکید بر اهمیت پرهیز از غلو، تلاش کرده‌اند تا مسلمانان را از افتادن در دام این اعتقادات نادرست بازدارند؛ در این مجال، به بررسی دیدگاه قرآن و روایات در مورد مسئله غلو پرداخته و تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از منابع معتبر اسلامی، به فهم دقیق‌تری از این مفهوم دست یابیم. غلو در قرآن کریم: در قرآن کریم لفظ غلو در دو آیه وارد شده و نهی از غلو در دین نموده؛ خدای متعال می فرماید: «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ».[1] ای اهل کتاب! در دین خود غلو [و زیاده روی] نکنید و درباره خدا غیر از حق نگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط فرستاده خدا، و کلمه [و مخلوق] اوست. در جایی دیگر نیز می فرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ».[2] بگو: ای اهل کتاب! در دین خود، غلو [زیاده روی] نکنید و غیر از حق نگویید و از هوس های گروهی که پیش تر گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید. این دو آیه در مقام نهی کردن مسیحیان از غلو درباره حضرت عیسی (علیه السلام) است که آن حضرت را چنان در مقام پیامبری بالا بردند که او را به خدایی اختیار کردند؛ چنان که قرآن در ادامه آیه ١٧١ سوره نساء آن را یادآور می شود و می فرماید: وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَۀٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ ؛ «نگویید [خدا] سه گانه است. [از این سخن] خودداری کنید که برای شما بهتر است». [3] خداوند در آیات متعدد دیگری نیز مصادیقی از غلو را مانند غلو درباره بزرگان دین،[4] همتا قرار دادن برای خداوند[5] و ... بیان نموده و آنان را مورد نکوهش قرار داده است. [6] غلو در روایات اهل بیت (علیهم السلام): اهل بیت(علیهم‌السلام) نیز در روایات متعددی به وضوح از غلو نهی کرده‌اند،[7] که از باب نمونه به تعدادی از روایات اشاره می شود؛ امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می‌فرمایند: دو گروه درباره من هلاک شدند: یکی دوست افراطی و دیگری دشمن افراطی؛ دوست افراطی مرا به مقام الهی رساند و دشمن افراطی کینه و دشمنی نسبت به من را در دل داشت.[8] همچنین امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:کمترین چیزی که انسان را از ایمان خارج می‌کند این است که نزد فردی غلو کننده بنشیند، به سخنانش گوش دهد و گفته‌های او را تصدیق کند؛ پدرم از پدرش و او از جدش نقل کرد که رسول خدا (صلوات الله علیهم) فرمودند: دو گروه از امت من هیچ بهره‌ای از اسلام ندارند: غالیان و قدریان.[9] در روایتی دیگر از وجود نازنین امام رضا(علیه السلام) اینگونه آمده است: خداوند غالیان را لعنت کند؛ سپس فرمودند: با آن‌ها همنشینی نکنید و دوست نشوید و از آن‌ها بیزاری بجویید، خداوند از آن‌ها بیزار است.[10] نتیجه گیری: با توجه به دیدگاه قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام) به این مسأله، دانسته می شود که غلو یکی از مسائل مهم و حساس در دین اسلام است که به معنای افراط و زیاده‌روی در اعتقادات دینی تعریف می‌شود؛ این پدیده نه تنها در قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) به شدت نهی شده است، بلکه پیامدهای منفی بسیاری نیز دارد؛ همچنین با بهره‌گیری از آموزه‌های قرآن و اهل بیت (علیهم‌السلام)، می‌توان به اعتدال و میانه‌روی در اعتقادات دست یافت و از افراط و تند‌روی پرهیز نمود. [1] نساء، 171 https://B2n.ir/w12879 [2] مائده، 77 https://B2n.ir/t71412 [3] برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: غلو : حقیقت و اقسام آن/ سیدکمال حیدری؛ ترجمه پژوهشکده حج و زیارت. https://B2n.ir/n46825 / (غلو در قرآن ) غلو از دیدگاه تشیع: علی انصاری بویراحمدی، ص: 20. https://B2n.ir/s76073 [4] «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(سورة توبه، آیه 31) علماء و راهبان خود را (از نادانی) به مقام ربوبیت شناخته و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را (که متولد از مادر معین و حادث و مخلوق خداست) به الوهیت گرفتند در صورتی که مأمور نبودند جز آنکه خدای یکتایی را پرستش کنند که جز او خدایی نیست، که منزه و برتر از آن است که با او شریک قرار می دهند. «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ۖ ذَٰلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۚ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ». (سورة توبه، آیه 30) و یهود گفتند: عزير، پسر خداست. و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این گفتاری [بی دلیل] است که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این [به حقایق] کفر ورزیدند شباهت دارد؛ خدا آنان را نابود کند، چگونه [از حق به باطل] منحرف می شوند. «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»(سورة آل عمران، آیه 79) [5] «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»( سوره رعد آيه 16) "آیا آن ها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آن ها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!" [6] رجوع شود به: غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام نویسنده: سید علیرضا موسوی https://B2n.ir/x07648 [7] رجوع شود به: عيون أخبار الرضا(ع) : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 200 (باب ما جاء عن الرضا(ع)في وجه دلائل الأئمة(ع)و الرد على الغلاة و المفوضة لعنهم الله‌) https://lib.eshia.ir/86808/2/200 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء: العلامة المجلسي جلد : 25 صفحه : 261 (باب نفى الغلو النبى والائمة صلوات الله عليه وعليهم وبيان معانى التفويض وما لا ينبغى أن ينسب اليهم منها وما ينبغى) https://lib.eshia.ir/11008/25/261 [8] نهج البلاغه، الشریف المرتضی، ص184، خطبه 127 https://B2n.ir/u60475 [9] الخصال: الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 72. https://lib.eshia.ir/15339/1/72 [10] عيون أخبار الرضا(ع): الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 202. https://lib.eshia.ir/86808/2/202
  15. تقوی

    غلو چیست و دارای چه مراتبی می‌باشد؟

    غلو چیست و دارای چه مراتبی می‌باشد؟ غلو یکی از مفاهیم کلیدی در دین اسلام، به ویژه در میان علمای شیعه است. غلو در لغت بمعنی تجاوز کردن از حد و اندازه، و یا خارج شدن از حد اعتدال است.[1] در اصطلاح نیز شیخ مفید غلو را چنین تعریف نموده است: از حد گذشتن و بیرون رفتن از اعتدال و زیاده‌روی در حق پیامبران و امامان است.[2] لذا غلوی که در کتب فقه و کلام از آن بحث شده و قائل به آن کافر و نجس شمرده شده اعتقاد به اموری است مانند اینکه شخصی؛ پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین (علیهم السلام) را خدا و معبود بداند، یا آنکه برای ائمه (علیهم السلام) نیز مقام پیغمبری و نبوّت قائل باشد، یا اینکه معتقد باشد که با ولایت و محبّت خاندان رسالت، حاجتی به عبادت و اطاعت، و پرهیز از معاصی نیست و امثال این عقاید که یا شرک است و یا انکار ضروری که در هر دو صورت کفر است. [3] امامان معصوم (علیهم السلام) خود فرمودند: آنچه ما در مورد خود نگفتیم شما در مورد ما نگویید[4] برای مثال، شخصی از امام باقر(علیه السلام) پرسید: غالی کیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمودند: آن‌ها گروهی هستند که درباره ما سخنانی می‌گویند که ما هرگز درباره خود نگفته‌ایم.[5] اقسام غلو اقسام و مراتب مختلفی توسط علماء شیعه در مورد غلو مطرح شده از باب نمونه مرحوم شهید صدر(رحمه الله علیه) غلو را به سه مرتبه تقسیم می‌کند: 1. غلو در مرتبه الوهیت: غلو در مرتبه الوهیت به این معناست که فردی را که غلو درباره‌اش صورت می‌گیرد، به خداوند بودن یا شریکی برای خداوند تفسیر کنند؛ این شراکت می‌تواند به دو صورت باشد یا آن فرد را هم‌طراز و هم‌مرتبه با خداوند بدانند، یا او را در مرتبه‌ای از مراتب الوهیت قرار دهند؛ گاهی نیز غلو به معنای حلول خداوند در چیزی یا اتحاد با او تفسیر می‌شود؛ این تفاسیر کفر به شمار می‌آیند، زیرا نوع اول لازمه‌اش انکار خداوند، نوع دوم انکار توحید و یکتاپرستی، و نوع سوم اعتقاد به الوهیت موجودی غیر از خداوند است. 2. غلو در مقام نبوت: غلو در مقام نبوت گاهی به این صورت است که فرد غلوشده را والاتر از پیامبر بدانند یا او را حلقه ارتباطی بین خداوند و پیامبر قلمداد کنند؛ گاهی نیز به معنای هم‌طرازی و همسانی فرد غلوشده با پیامبر به نحوی که رسالت پیامبر شامل او نمی‌شود؛ همه این موارد کفر محسوب می‌شود، زیرا با معنای شهادت به رسالت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر همه مکلفین منافات دارد. 3. غلو در صفات و افعالی که اختصاص به خداوند دارند: غلو در صفات و افعال به معنای نسبت دادن صفات یا افعالی به فردی است که در آن حد و اندازه نبوده و مصداق آن صفات نیست؛ اگر این صفات یا افعالی که مختص به خداوند است، جزء ضروریات دین باشند، این غلو تحت عنوان انکار ضروریات دین قرار می‌گیرد و کفر محسوب می‌شود؛ در غیر این صورت، کفر نخواهد بود. [6] به طور کلی می توان مهم‌ترین عقاید غلوآمیز در بین شیعیان را چنین بیان نمود: نخست: ادعای خدایی برای پیامبر و امام. دوم: ادعای نبوت برای امامان. سوم: ادعای علم غیب برای اهل بیت (علیهم السلام) بدون الهام و تعلیم الهی؛ از سخنان غالیان درباره اهل بیت (علیهم السلام) ، ادعای علم غیب داشتن آنان به صورت مستقل، و بدون الهام یا تعلیم الهی است. چهارم: اعتقاد به تناسخ ارواح امامان؛ قائلان به تناسخ، منکر معاد جسمانی اند و معتقدند، تناسخ به معنای انتقال نفس ناطقه پس از مرگ، از بدنی به بدن انسان دیگر در این دنیاست. این گروه از غالیان، مدعی اند ارواح امامان میان خودشان تناسخ و انتقال پیدا می کند. پنجم: ادعای تفویض استقلالی؛ از سخنان غالیان این است که خدای متعال کار بندگان، همچون زنده کردن، میراندن، روزی دادن، بخشش و منع و مانند آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) وانهاده است. همچنین خدای متعال کار قانون گذاری را به پیامبر و امامان (علیهم السلام) واگذار کرده است. بنابراین آنان به طورمستقل، چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع و قانون گذاری، به تدبیر امور مردم می پردازند. [7] تقسیمات متعدد دیگری[8] نیز برای غلو مطرح شده است که برگشت همه به همان مطالب بیان شده، می باشد. نتیجه گیری: در پایان بیان می شود؛ مسألۀ علم غیب أئمّه و ولایت تکوینی آنان و طینت و خلقت نور پاک ایشان و کرامات و خوارق عادات و معجزاتی که داشتند، پیوسته در کتابهای کلامی بحث و حدّ و حریم آن ترسیم شده است. مقتضای حدیث امام علی (علیه السّلام) که فرمود:«إیّاکم و الغلوّ فینا،قولوا انّا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم»،[9]یا اینکه فرمود:«لا تتجاوزوا بنا العبودیّه،ثمّ قولوا ما شئتم و لن تبلغوا»[10]و سخن امام صادق (علیه السّلام): «اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ إِلَّا النُّبُوَّةَ»،[11]همه می فهماند که اگرچه مقام اهل البیت (علیهم السلام) بسی ارجمند است و هرچه دربارۀ آنان بگوییم و بیندیشیم، به کنه ذات و مقام والایشان نخواهیم رسید، اما نباید آنان را از حدّ بندگی و مخلوق بودن و مربوب بودن بالاتر برد [12] و صفاتی را به آنان نسبت داد که برخلاف ضرویات دین می باشند. [1] النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مجد الدین ابن الأثیر، ج3، ص382 https://B2n.ir/g71106 / لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص133 https://B2n.ir/q17524 [2] شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص: 131. https://lib.eshia.ir/15141/1/131 برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: نقش غلو در انحراف عقاید و افکار: محمد حلی، ص 25-28، عنوان: شیعه و کاربرد اصطلاح غلو. https://B2n.ir/b71568 / غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام: سید علیرضا موسوی، ص: 4-11. https://B2n.ir/y33415 [3] ولایت تکوینی و ولایت تشریعی: شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، ص 41 https://B2n.ir/b24870 [4] "لَا تَقُلْ فِينَا مَا لَا نَقُولُ فِي أَنْفُسِنَا فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَة" الكافي- ط الاسلامية: الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 298 https://lib.eshia.ir/11005/2/298 [5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص:75. https://lib.eshia.ir/11005/2/75 [6] بحوث فی شرح العروة الوثقی، السید محمد باقر الصدر، ج3، ص306 https://B2n.ir/b92525 [7] غلو؛ حقيقت و اقسام آن: سيدكمال حيدري، ترجمه پژوهشكده حج و زيارت، ص 27-42.https://B2n.ir/s07831 / نقش غلو در انحراف عقاید و افکار/ محمد حلی. ص: 31 https://B2n.ir/n89120 / غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام: سید علیرضا موسوی، ص: 12 https://B2n.ir/f81468 [8] مانند کلام مرحوم سبزواری: مهذب الأحکام فی بیان حلال و الحرام، السید عبدالأعلی السبزواری، ج1، ص382 https://B2n.ir/a99278 [9] الخصال: الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 614. https://lib.eshia.ir/15339/2/614 [10] الإحتجاج: الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 438. https://lib.eshia.ir/10412/2/438 / تفسير الإمام العسكري: المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 50 https://lib.eshia.ir/12008/1/50 [11] الخرائج و الجرائح: الراوندي، قطب الدين جلد : 2 صفحه : 735. https://lib.eshia.ir/15052/2/735 [12] فرهنگ غدیر / جواد محدثی مشخصات نشر:قم: معروف، 1387 ص: 448. https://B2n.ir/x94229
×
×
  • اضافه کردن...